😉به نام خدا😉
🕊حکایت عشق🕊
🌛پارت ۵۰🌛
رسول:ستاره جان محمد مهدی چطوره دارو هاشو گرفتی🙂😔
ستاره:اره گرفتم بهتره بچه 😞😔
رسول:خودتو نا راحت نکن منم نگرانم تا ۱ ساعت دیگه میرسیم🙃
ستاره:باشه عزیزم فقط اینجا نگهر دار تا یک آب میوه بخوریم😁 تشنمه
رسول:باشه چشم😊
رسول:بفرمائید جون اون صبحه از مغازه ها باز نیس تا شما یک ساعت مونده🙂
داوود:چرا رسول وایساد؟؟🤔
فرزانه:عهههههه حسین جان مامان بلد شدی عزیزم🙂 صبحت بخیر
حسین:سلام مامان سلام بابا خوبی کجا داریم میریم😢 عهههههههه خاله ستاره اینا ماشین عمو رسول😍
فرزانه:بیا بیا پایین برو یک آب به دست و سورتتتت بزن داوود جان به رسول بگو چند دقیقه نگهر داره😇
داوود:باشه فرزانه جان😁
گفتم😊
فرزانه:وای حالم بعد شد🤢🤢🤮🤮🤮🤢🤢🤢🤢
داوود:یا خدا فرزانه چی شده فرزانه بیا آب آب بخور عزیزم خوبی شاید توی راه بودی اینطوریه
حسین:چی شد مامان خوبی
فرزانه؛خوبم خوبم چیزی نیس بریم😔
یک ساعت بعد🙃
حسین:الو سلام عمو فرشید خوبی
فرشید:سلام عمو خوبی گوشی رو میدی بابات🙂
حسین:اره الان بابا داوود بیا عمو فرشید کارت داره😊
داوود :دستت درد نکنه عزیزم😍
فرشید:جانم فرشید ما رسیدیم شما رسول و ستاره خانم رفتن ویلا ماهم کنار اونا خونه گرفتیم مواضب اونا😊
فرشید:سلام دا ودد جان من دارم مام شمال با اجازه دست تنهایی داداش😁
داوود:تو اینجا بیای اینجا کجا بره😂
فرشید:بی مزه😢😬
داوود:نه اینجا بیای باید روی زمین بخوابی و برای خودت اتاق بگیری با پول خودت😂😂
فرشید :باشه چشم آدمو پشیمون میکنه😂😂😂
فرزانه:الو سلام ستاره جان خوبی علی م ببخشید نتونستم ببینمت شرمنده محمد مهدی خوبه شیر مخوره😁 سرحال هست
ستاره؛سلام خواهر جان اره خوبه خداروشکر😁😁
تاپارت ۵۱ خدانگهدار😁😁😁😍😍😍
با اجازتون من به خاطر گل روتون ۲ پارت دیگه هم الان میزارم چطوره😍😍
«وحــــیــد♥رهـــــبــانـــی»
با اجازتون من به خاطر گل روتون ۲ پارت دیگه هم الان میزارم چطوره😍😍
عالی عالیه آگه خسته نمیشی بزار