هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
امام رضا (علیه السلام) به من فرمودند:
«من ضامن احمد هستم!»👇
💥 ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(علیه السلام) است. خوب توجه کردم، این چشم و چراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهار ماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پروندهای دیدم. رو به من کرد و فرمود: «این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او ۲۷ سال دارد!»فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش میافزایم.»... گویا همان روز احمد میخواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(علیه السلام) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسههای مادرانه نثارش کردم. این بار من به مانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت: «مادرجان!ناراحت نباش.!»
💥احمدم آن روز با تک تک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت: «باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمیبینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»... با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»... احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»... بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش میکردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بیبی زینب سروده بود:
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود. و با یاد زینب(سلام الله علیها) به خود تسلی میدادم. دو سه روز مانده به شهادت احمد، پدرش خیلی بیتاب بود و بیقراری میکرد. نگران بود و حس پدرانه به او نهیب زده بود که احمدش پر کشیدنی است و دیگر پا به کیاکلا نمیگذارد. همان شب در خواب دیدم که خانه پر از نور شده و چهار زن با چهرههای نورانی آمدند و در اتاق نشستند. دو تن از آنها که با حجاب بودند قیافهای غمگین و محزون داشتند. بانویی که بالای سرم بود، یک پیراهن مشکی به دستم داد و گفت: «بپوش، مگر نمیدانی احمدت شهید شده است؟»...
شروع کردم به گریه و بیقراری کردن و احمد را صدا میزدم که ناگاه از خواب بیدار شدم. از اینکه همة اینها را در خواب دیده بودم، خیالم راحت شد. اما روز بعد ماجرای خواب را برای روحانی مسجد بازگو کردم و او گفت: «آن چهار زن حضرت آسیه، حضرت خدیجه، حضرت مریم و حضرت فاطمه(سلام الله علیهما) بودند و برای پسر شما عزاداری میکردند!»... دو سه روز بعد از آن خواب، گوینده تلویزیون اعلام کرد که یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید...ِ برای حفظ روحیه بچههای ارتش و نیروهای دیگر نظامی و مردم نامی از احمد نبردند. به همسرم گفتم:«این خلبان احمد بوده است. بیتابیهای پدر احمد صد چندان شده بود. دوباره ساعت ده شب تلویزیون خبر شهادت خلبان دلاور هوانیروز را اعلام کرد. من گریه میکردم تا این که ابراهیمی استاندار ایلام زنگ زد و گفت: «مادر! احمد به سمت کربلا و هدفی که داشت، پر کشید...» همچون سایر مادران گریه امانم را بریده بود؛ اما بر اساس وصیت احمد خودم را پاییدم و گفتم: «راضیام به رضای خدا!»... احمد که همه عمرش را مدیون ضمانت امام رضا(علیه السلام) میدانست، با فراغ بال در آسمانها میخرامید و جولان میداد. در حقیقت همه آسمان را آغوش مهربان ضامن آهو میدانست...
کتاب شهدا و اهلبیت (علیه السلام)ناصرکاوه... روایتی از مادر شهیدکشوری
#کرامات_امام_رضا
#شهید_احمد_کشوری
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
🍃 برگی_از_یک_کتاب
📘 نام کتاب : " نا "
✍ نویسنده : " مریم برادران "
(فرازی از زندگی سید محمدباقر صدر)
📑 ناشر : " دارالصدر "
📖 توضیحات :
یکی از ویژگیهای خیلی خاص کتاب_نا ، این بود که کلا کتاب را با دهان باز خوندم، چرا !؟ چون فکرش را بکنید: سید_محمد_باقر_صدر در سن سیزده سالگی، کتاب وزین فدک_در_تاریخ را مینویسند و هنوز به سن تکلیف نرسیده مجتهد میشوند یا در آخر عمر، روزها با خانواده و فرزندان کوچکشان بدون آب برق و غذا در خانه خود محاصره بودند و با گشنگی میجنگیدن و صدای رسایی از مردم بلند نشد!!
📕 وقتی کتاب این بزرگان را میخونم این حس بهم دست میده که انگار هر یک با ماموریت از قبل تعین شدهای به دنیا آمدهاند و با انجام آن، تکهای از پازل_ظهور را تکمیل میکنند.
📓 کتاب نا را خیلی دوست داشتم و از خوندش لذت بردم. کتابی پرعظمت که شما را با چالشها و سوالهایی بنیادی در سیاه چال تاریخ تنها میگذارد.
صفحه های پایانی کتاب را با سینهای پر_زخشم دشمنانش، و چشمی پر_زاشک بر سید مظلوممان و عذاب وجدانی از کاهلی ما مدعیان سینه چاک به پایان بردم...
📚 #معرفی_کتاب
#کتاب_نا
#سید_محمدباقر_صدر
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
سعید:
💥 برق #سیلی دکتر زارعی به صورت #رشوه دهنده!
✅#عدالت_طلب واقعی
💥در #مجلس هشتم زمانی که استیضاح "کُردان" مطرح شده بود، فردی با لیستی از اسامی نمایندگان از وزارت کشور به مجلس آمده بود و به هر نماینده ای ۵ میلیون پرداخت می کرد و دو امضا می گرفت! یکی امضای دریافت مبلغ کمک هزینه و دیگری انصراف از استیضاح!
💥هنوز با چند نماینده ارتباط نگرفته بود که دکتر #علیاصغر_زارعی فهمید. ایشان می گفت که بلافاصله نزد آقاتهرانی رفتم و کسب تکلیف کردم، آقاتهرانی گفت برو بزن توی گوشش و از مجلس اخراجش کن!
💥دکتر زارعی نزد این دلال رفت و موضوع را پرسید، وقتی مبلغ را بهش تعارف کرد، چنان سیلی زد که برق سیلی مجلس را گرفت و فریاد زد برو بیرون، در مجلس رشوه می دهی؟!
💥ایشان با این سیلی باب رشوه علنی در مجلس را بست.
💥امیدواریم این عزیز الگوی عملی نمایندگان باشد.
💥و اینگونه بود که برای تصویب لایحه بدبختی مردم، #برجام آن چنان می گریست.
✍ قاسم روانبخش
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
💠نکته هایی که خانم ها باید در رعایت آن ها کوشا باشند تا قلب شوهرشان را شش دنگ به نام خود کنند.💗
1. همسرتان را به عنوان یک مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خود را افزایش دهید.
2. همسر خود را به چشم یک شیء مسئول ننگرید. بلکه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
3. جنبه یا بخشهایی از شخصیت شوهرتان را که باعث تمایز او از سایرین میشود را مورد توجه و تحسین قرار دهید.
4. برای اینکه همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی را در زندگی خود میکارید.
#همسرانه
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
✍️رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) :
🌷 بر هر مسلمانی است که هر روز صدقه بدهد عرض شد : کسی که مال ندارد چکارکند ؟ حضرت فرمودند :
🖌 برداشتن چیزهای آسیب رسان از ســر راه صـدقـه است. نشان دادن راه به کسی صدقه است .عیادت بیمــار صدقه است .امر به معروف صدقه است . نهی از منکر صدقـه است .و جـواب سـلام دادن صدقه است .
📚 بحارالانوار ، ج ۷۵ ، ص ۵۰
#صدقه
#حدیث_روز
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
حکایت
🔵اردوی مدرسه با اتوبوس
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود ولی چون راننده قبلا این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و غیره. اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتون باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راهحل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.
#سبک_زندگی_اسلامی
#داستانک
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
هدایت شده از 🇮🇷سعیدکرمی(برساحل انتظار )🇵🇸
🔰 شهید بهشتی: دانشجو موذن جامعه است اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.
#شهيد_محسن_فخري_زاده #انتقام_سخت
#دانشجو
┏⊰✾🌹✾⊱━━━─━━┓
🌿@saeed814
┗━━─━━━⊰✾🌹✾⊱┛
از امام جواد علیهالسلام پرسیدند: چرا به مهدی شما قائم میگویند؟
فرمود:
زیرا زمانی قیام میکند که حتی یادش نیز مرده است و بیشتر طرفدارانش از او میبُرند.
📚کمالالدین، جلد 2، صفحه 378
خدایا یاد دائمی، خدمت، زیارت و رضایتش را نصیبمان کن.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@valyamr_pirbakran
تلنگری - راز طول عمر.mp3
3.76M
#تلنگری 💌
خدا به بعضی از آدما مباهات میکنه،
ساده بگیم ... پُزشون رو به ملائک میده!
اینا نه شهیدن ... نه مجاهدند ... نه خیلی عجیب و غریب!!
♨️ فقط
استاد_#شجاعی 🎤
@valyamr_pirbakran
💕 امام رضا (ع):
به کودک دستور ده که با دست خودش صدقه بدهد؛ اگرچه به اندازه تکه نانی یا یک مشت چیز اندک باشد؛ زیرا هر چیزی که در راه خدا داده میشود هر چند کم، اگر با نیت پاک باشد زیاد است.
📚 (میزان الحکمه، جلد ۱، صفحه ۱۰۸)
@valyamr_pirbakran
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽؛
📌انحرافات انسان مدرن در آخرالزمان
🔸سولوگامی (ازدواج با خود)
🔸زوفیلیا (ازدواج با حیوانات)
🔸ازدواج با ربات
🔴 پیدایش فاحشه خانه های حیوانی
انسان ها به بن بست دنیایی رسیده اند.
@valyamr_pirbakran
:به گزارش خبرگزاری بسیج
نصب ایزوگام منزل یکی از اهالی روستا باکمک خیرین وپایگاه بسیج شاهد تمندگان با متراژ ۳۰ مترمربع
🗓زمان:۹۹/۹/۱۸
📌مکان:روستای تمندگان
#پایگاه_مقاومت_بسیج_شاهد
#حوزه_مقاومت_بسیج_شهید_بهشتی
#ناحیه_مقاومت_بسیج_فلاورجان