eitaa logo
هیئت رزمندگان اسلام شهدای شهر ونک
125 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
1_اطلاع رسانی برنامه ها 2_ گزارش های صوتی و تصویری 3_ نشر معارف اسلام و انقلاب اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
Joze23.mp3
4.28M
🔊 جزءخوانی قرآن کریم به امام زمان عليه‌السّلام 📖 🎙استاد: معتز آقایی ⏰ 33 دقیقه و 35 ثانیه ⏰ 🌙میهمانی خدا ✅ کانال دقایقی با قرآن👇 🆔 @daghayeghibaquran
📝 1⃣ بهترین راه ایمان به معاد، دقّت در آفریده‌هاست. 2⃣ توجّه به این که «آن‌چه داریم رزق الهی است نه ملک ما» بخشش را آسان می‌کند. 3⃣ راه مستقیم که هر شبانه روز در نماز از خدا می‌خواهیم، همان اطاعت از او و عبادت اوست. 4⃣ توجّه به آفرینش انسان از نطفه، ایمان به معاد را در انسان تقویت می‌کند. 5⃣ هر کس با همفکر و محبوب خویش محشور و همراه می‌شود. 6⃣ زنان بهشتی، هم زیبا و دلربا هستند، هم پاک و عفیف و پوشیده. 7⃣ تقلید کورکورانه و پیروی از نیاکان در افکار و رفتار نادرست، تحت هر عنوان که باشد، پذیرفتنی نیست. 8⃣ اگر ما به وظیفه خود عمل کنیم، خداوند خود پاسخ نقشه‌های دشمن را می‌دهد. 9⃣ تبلیغ دین و تبیین معارف الهی، نوعی احسان است. 🔟 برخی مشکلات ما در زندگی، ناشی از کوتاهی در انجام مسئولیّت است. 1⃣1⃣ به فکر عاقبت کار باشیم که غفلت از آینده، موجب کفر و انکار است. 2⃣1⃣ با این که مطالب متنوّع بسیاری در قرآن آمده، ولی خط اصلی در همه‌ی آنها هدایت مردم و تذکّر است. 3⃣1⃣ بهترین زمان برای یاد خدا شامگاهان و صبحگاهان است. 4⃣1⃣ قرآن، هماهنگ با عقل و خرد است، لذا اهل خرد با تدبّر در آن به احکام و رموزش پی می‌برند. 5⃣1⃣ سرلوحه‌ی خوبی‌ها، تقوا و سرلوحه‌ی بدی‌ها، طغیان و سرکشی است. 6⃣1⃣ نژاد پرستی، تفکّر شیطانی است. 7⃣1⃣ قدر کتاب آسمانی را بدانیم، زیرا از طرف خداوند حکیم نازل شده و جلوه عزّت و حکمت اوست. 8⃣1⃣ هر کس مسئول کار خویش است و نمی‌توان گناه کسی را به دوش دیگری انداخت. 9⃣1⃣ سخنی که حُسن و خوبی ندارد، شایسته استماع و شنیدن نیست. 0⃣2⃣ جز خدا و راه خدا، همه افراد و راه‌ها به تضادّ و تزاحم می‌انجامد، زیرا خواسته‌ها و سلیقه‌ها بسیار متفاوت است. 📔 برگزیده تفسیر نور. 💐در تبلیغ معارف قرآن سهیم باشید 📲حداقل به یک نفر ارسال کنید 🌙میهمانی خدا ✅ کانال دقایقی با قرآن👇 🆔 @daghayeghibaquran
خطبه شقشقيّه «46» (3) (و من خطبة له (عليه ‏السلام)) (و هي المعروفة بالشقشقية) أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً « 47» حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى ابْنِ الْخَطَّابِ بَعْدَهُ (ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى) شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا « 48» كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ « 49» حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ « 50» إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ « 51» وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضِمُونَ مَالَ اللَّهِ خَضْمَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ قَسَطَ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا كَلَامَ اللَّهَ يَقُولُ ( تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا «52» أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ « 53» قَالُوا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدْتَ خُطْبَتَكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَنْ لَا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه ‏السلام)بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَادَ قوله (عليه ‏السلام) في هذه الخطبة (كراكب الصعبة إن أشنق لها خرم و إن أسلس لها تقحم) يريد أنه إذا شدد عليها في جذب الزمام و هي تنازعه رأسها خرم أنفها و إن أرخى لها شيئا مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها يقال أشنق الناقة إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه و شنقها أيضا ذكر ذلك ابن السكيت في إصلاح المنطق و إنما قال (عليه ‏السلام) أشنق لها و لم يقل أشنقها لأنه جعله في مقابلة قوله أسلس لها فكأنه قال إن رفع لها رأسها بمعنى أمسكه عليها بالزمام « 54»
و في الحديث أن رسول الله ((صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله)) خطب على ناقته و قد شنق لها فهي تقصع بجرتها و من الشاهد على أن أشنق بمعنى شنق قول عدي ابن زيد العبادي‏          ساءها ما تبين في الأيدي            و إشناقها إلى الأعناق‏ از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السَّلام است كه آنرا خطبه شقشقيّه مى ‏نامند (در آخر اين خطبه حضرت با بن عبّاس فرموده: يا ابن عبّاس تلك شقشقة هدرت ثمَّ قرّت، شقشقه در لغت مانند شش گوسفند است كه شتر در وقت هيجان و نفس زدن آنرا از دهان بيرون مى‏ آورد و در زير گلو صدا مي كند و در اوّلين مرتبه بيننده آنرا با زبان اشتباه مى ‏نمايد، امير المؤمنين در جواب ابن عبّاس فرمود:  ص47 شكايت كردن از سه خليفه در اينجا كه از روى ظلم و ستم بر من تقدّم جستند از جهت هيجان و بشوق هدايت خلق بود كه گفته شد، گويا شقشقه شتر صدا كرد و در جاى خود باز ايستاد يعنى هر وقت و هميشه از اين قبيل سخنان گفته نمى‏شود): (1) آگاه باش سوگند بخدا كه پسر ابى قحافه (ابى بكر كه اسم او در جاهليّت عبد العزّى بود، حضرت رسول اكرم آنرا تغيير داده عبد اللّه ناميد) خلافت را مانند پيراهنى پوشيد و حال آنكه مى‏دانست من براى خلافت (از جهت كمالات علمى و عملى) مانند قطب وسط آسيا هستم (چنانكه دوران و گردش آسيا قائم بآن ميخ آهنى وسط است و بدون آن خاصيّت آسيائى ندارد، همچنين خلافت بدست غير من زيان دارد، مانند سنگى كه در گوشه‏اى افتاده در زير دست و پاى كفر و ضلالت لگد كوب شده) علوم و معارف از سر چشمه فيض من مانند سيل سرازير ميشود، هيچ پرواز كننده در فضاى علم و دانش به اوج رفعت من نمى‏رسد (2)، پس (چون پسر ابى قحافه پيراهن خلافت را بنا حقّ پوشيد و مردم او را مبارك باد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهى نمودم و در كار خود انديشه مى‏كردم كه آيا بدون دست (نداشتن سپاه و ياور) حمله كرده (حقّ خود را مطالبه نمايم) يا آنكه بر تاريكى كورى (و گمراهى خلق) صبر كنم (بر اين تاريكى ضلالت) كه در آن پيران را فرموده، جوانان را پژمرده و پير ساخته، مؤمن (براى دفع فساد) رنج مى‏كشد تا بميرد، (3) ديدم صبر كردن خردمنديست، پس صبر كردم در حالتى كه چشمانم را خاشاك و غبار و گلويم را استخوان گرفته بود (بسيار اندوهگين شدم، زيرا در خلافت ابى بكر و ديگران جز ضلالت و گمراهى چيزى نمى‏ديدم و چون تنها بوده يارى نداشتم نمى‏توانستم سخنى بگويم) ميراث خود را تاراج رفته مى‏ديدم (منصب خلافت را غصب كردند و فساد آن در روى زمين تا قيام قائم آل محمّد عليهم السّلام باقى است).  ص48 (پس از وفات رسول خدا صلَّى اللّه عليه و آله كه خلافت را بنا حقّ غصب كرده مردم را به ضلالت و گمراهى انداختند، براى حفظ اسلام و اينكه مبادا انقلاب داخلى بر پا شده دشمن سوء استفاده نمايد، مصلحت در چشم پوشى از خلافت و شكيبائى دانستم) (4) تا اينكه اوّلى (ابى بكر) راه خود را بانتهاء رسانده (پس از دو سال و سه ماه و دوازده روز در گذشت، و پيش از مردنش) خلافت را بعد از خود به آغوش ابن خطّاب (عمر) انداخت (سيّد رضىّ عليه الرَّحمة مى‏گويد:) پس از اين بيان حضرت بر سبيل مثال شعر اعشى شاعر را (از قصيده‏اى كه در مدح عامر و هجو علقمه گفته بود) خواند: شتّان ما يومى على كورها و يوم حيّان أخى جابر (اين شعر را دو جور مى‏توان معنى نمود، اوّل اينكه) فرقست ميان امروز من كه بر كوهان و پالان شتر سوار و برنج و سختى سفر گرفتارم، با روزى كه نديم حيّان برادر جابر بودم و به ناز و نعمت مى‏گذرانيدم (دوّم اينكه) چقدر تفاوتست ميان روز من در سوارى بر پشت ناقه و روز حيّان برادر جابر كه از مشقّت و سختى سفر راحت است (حيّان برادر جابر در شهر يمامه صاحب قلعه و دولت و ثروت بسيار و بزرگ قوم بوده، همه ساله كسرى صله گرانبهاى براى او مى‏فرستاد و در عيش و خوشى مى‏گذرانده هرگز متحمّل رنج سفر نمى‏گرديد، و اعشى شاعر از بنى قيس و نديم او بود، مقصود امام عليه السّلام از تمثيل بشعر او بنا بر معنى اوّل اظهار تفاوت است ميان دو روزى كه بعد از وفات رسول خدا كه حقّش غصب شده و در خانه نشست و بظلم و ستم مبتلى گرديد و روز ديگر زمان حيات رسول اكرم كه مردم مانند پروانه به دورش مى‏گرديدند، و بنا بر معنى دوّم فرق ميان حال خود را كه به محنت و غمّ مبتلى است و حال كسانيكه بمقاصد باطله خودشان رسيده خوشحال هستند بيان مى‏نمايد، پس از آن خدعه و شيطنت ابى بكر را ياد آورى نموده مى‏فرمايد:) (5) جاى بسى حيرت و شگفتى است كه در زمان حياتش فسخ بيعت مردم را در خواست مى‏نمود (مى‏گفت أَقِيلوُنِى فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِىٌّ فِيكُمْ) يعنى اى مردم بيعت خود را از من فسخ كنيد و مرا از خلافت عزل نمائيد كه من از شما بهتر نيستم و حال اينكه علىّ عليه السّلام در ميان شما است) ولى چند روز از عمرش مانده وصيّت كرد خلافت را براى عمر، اين دو نفر غارتگر خلافت را  ص49
مانند دو پستان شتر ميان خود قسمت نمودند (پستانى را ابى بكر و پستان ديگر را عمر بدست گرفته دوشيده صاحب شتر را از آن محروم كردند) (6) خلافت را در جاى درشت و ناهموار قرار داد (عمر را بعد از خود خليفه ساخت) در حالتى كه عمر سخن تند و زخم زبان داشت، ملاقات با او رنج آور بود و اشتباه او (در مسائل دينى) بسيار و عذر خواهيش (در آنچه كه بغلط فتوى داده) بيشمار بود (از جمله امر كرد زن آبستنى را سنگسار كنند، امير المؤمنين فرمود: اگر اين زن تقصير كرده بچّه او را گناهى نيست و نبايد سنگسار شود، عمر گفت: لولا عَلِىٌ لَّهَلَكَ عُمَرٌ يعنى اگر على نبود هر آينه عمر در فتوى دادن هلاك مى‏شد، و اين جمله را همواره تكرار مى‏نمود) (7) پس مصاحب با او (آن حضرت يا هر كه با او سر و كار داشت) مانند سوار بر شتر سركش نافرمان بود كه اگر مهارش را سخت نگاه داشته رها نكند بينى شتر پاره و مجروح ميشود و اگر رها كرده بحال خود واگذارد برو در پرتگاه هلاكت خواهد افتاد، (8) پس سوگند بخدا مردم در زمان او گرفتار شده اشتباه كردند و در راه راست قدم ننهاده از حقّ دورى نمودند، پس من هم در اين مدَّت طولانى (ده سال و شش ماه) شكيبائى ورزيده با سختى محنت و غمّ همراه بودم. (9) عمر هم راه خود را پيمود (و پيش از تهى كردن جامه) امر خلافت را در جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آنها گمان نمود (چون ابو لؤلؤة شش ضربه كارد باو زد و دانست كه بر اثر آن زخمها خواهد مرد، براى تعيين خليفه مجلس شورايى معيّن كرد و آن زمانى بود كه رؤساى قوم نزد او جمع شده گفتند سزاوار است هر كه را تو باو راضى هستى خليفه و جانشين خود قرار دهى، در پاسخ گفت دوست نمى‏دارم مرده و زنده هيچيك از شما كه دور من گرد آمده‏ايد متحمّل امر خلافت شود، گفتند ما با تو مشورت مى‏كنيم آنچه صلاح ميدانى بگو، گفت هفت نفر را شايسته اين كار مى‏دانم و از رسول خدا شنيده‏ام كه آنان اهل بهشت هستند: اوّل سعد ابن زيد است، او با من خويشى دارد خارجش ميكنم و شش نفر ديگر سعد ابن ابى وقّاص و عبد الرّحمن ابن عوف و طلحة و زبير و عثمان‏  ص50 و علىّ است، سعد بن ابى وقّاص براى خلافت مانعى ندارد مگر آنكه مردى است درشت طبع و بد خو، و عبد الرّحمن ابن عوف چون قارون اين امَّت است لايق نيست، و طلحة براى تكبّر و نخوتى كه دارد، و زبير براى بخل و خسّت، و عثمان براى اينكه دوست دارد خويشان و اقوام خود را، و علىّ عليه السّلام براى اينكه حريص در امر خلافت است سزاوار نيستند، پس از آن گفت صهيب سه روز با مردم نمازگزارد و شما اين شش نفر را در آن سه روز در خانه‏اى جمع كنيد تا يكى از خودشان را براى خلافت اختيار كنند، هر گاه پنج نفر متّفق شدند و يكى مخالفت كرد او را بكشيد، و اگر سه نفر اتّفاق كردند و سه نفر ديگر آنان را مخالفت نمودند آن سه نفرى كه عبد الرّحمن در ميان ايشان است اختيار كنيد و آن سه نفر را بكشيد بعد از مرگ و دفن او براى تعيين خليفه جمع شدند، عبد الرّحمن گفت براى من و پسر عمويم سعد ابن ابى وقّاص ثلث اين امر است ما دو نفر خلافت را نمى‏خواهيم و مردى را كه بهترين شما باشد براى آن اختيار مى‏كنيم، پس رو كرد بسعد و گفت بيا ما مردى را تعيين كرده با او بيعت نماييم مردم هم باو بيعت خواهند نمود، سعد گفت اگر عثمان تو را متابعت كند من سوّم شما ميشوم و اگر مى‏خواهى عثمان را تعيين كنى من علىّ را دوست دارم، پس چون عبد الرّحمن از موافقت سعد مأيوس شد ابو طلحه را با پنجاه نفر از انصار برداشت و ايشان را وادار نمود بر تعيين خليفه و رو كرد بسوى علىّ عليه السّلام دست او را گرفته گفت با تو بيعت ميكنم باين نحو كه بكتاب خدا و سنّت رسول اكرم و طريقه دو خليفه سابق ابو بكر و عمر عمل كنى، حضرت فرمود قبول ميكنم باين نحو كه بكتاب خدا و سنّت رسول اللّه و باجتهاد و رأى خود رفتار نمايم، پس دست آن جناب را رها كرد و بعثمان رو آورد و دست او را گرفته آنچه را بعلىّ عليه السّلام گفته بود باو گفت، عثمان قبول كرد، پس عبد الرّحمن سه بار اين را بعلىّ و عثمان تكرار كرد و در هر مرتبه از هر يك همان جواب اوّل را شنيد، پس گفت اى عثمان خلافت براى تو است و با او بيعت نموده مردم هم بيعت كردند) (10) پس بار خدايا از تو يارى مى‏طلبم براى شورايى كه تشكيل شد و مشورتى كه نمودند، چگونه مردم مرا با ابو بكر مساوى دانسته در باره من شكّ و ترديد نمودند تا جائى كه امروز با اين اشخاص (پنج نفر اهل شورى) همرديف شده‏ام و ليكن (باز هم صبر كرده در شورى حاضر شدم) در فراز و نشيب از آنها پيروى كردم (براى مصلحت در همه جا با آنان موافقت نمودم) (11) پس مردى از آنها از حسد و كينه‏اى كه داشت دست از حقّ شسته براه باطل قدم نهاد (مراد سعد ابن ابى وقّاص است كه حتّى پس از قتل عثمان هم به آن حضرت بيعت ننمود) و مرد ديگرى براى دامادى و خويشى خود با عثمان از من اعراض كرد (مراد عبد الرّحمن ابن عوف است كه شوهر خواهر مادرى عثمان بود) و
همچنين دو نفر ديگر (طلحه و زبير كه از رذالت و پستى) موهن و زشت است نام ايشان برده شود.  ص51 تا اينكه (پس از مرگ عمر، در شورى كه بدستور او تشكيل يافت) (12) سوّم قوم (عثمان) برخاست (و مقام خلافت را به ناحقّ اشغال نمود) در حالتى كه باد كرد هر دو جانب خود را (مانند شترى كه از بسيارى خوردن و آشاميدن باد كرده) ميان موضع بيرون دادن و خوردنش (شغل او مانند بهائم سرگين انداختن و خوردن بود و امور مربوطه بخلافت را مراعات نمى‏نمود) (13) و اولاد پدرانش (بنى اميّه كه خويشاوند او بودند) با او همدست شدند، مال خدا (بيت المال مسلمين) را مى‏خوردند مانند خوردن شتر با ميل تمام گياه بهار را (و فقراء و مستحقّين را محروم و گرسنه مى‏گذاشت) تا اينكه باز شد ريسمان تابيده او (صحابه نقض عهد كرده از دورش متفرّق شدند) و رفتارش سبب سرعت در قتل او شد، و پرى شكم، او را برو انداخت (بر اثر اسراف و بخشش بيت المال به اقوام و منع آن از فقراء و مستحقّين مردم جمع شده پس از يازده سال و يازده ماه و هيجده روز غصب خلافت او را كشتند).  ص52 (14) پس (از كشته شدن عثمان) هيچ چيزى مرا به صدمه نينداخت مگر اينكه مردم مانند موى گردن كفتار به دورم ريخته از هر طرف بسوى من هجوم آوردند، بطوريكه از ازدحام ايشان و بسيارى جمعيّت حسن و حسين زير دست و پا رفتند و دو طرف جامه و رداى من پاره شد، اطراف مرا گرفتند (براى بيعت كردن) مانند گلّه گوسفند در جاى خود، (15) پس چون بيعتشان را قبول و بامر خلافت مشغول گشتم جمعى (طلحه و زبير و ديگران) بيعت مرا شكستند، و گروهى (خوارج نهروان و سائرين) از زير بار بيعتم خارج شدند، و بعضى (معاويه و ديگر كسان) از اطاعت خداى تعالى بيرون رفتند، گويا مخالفين نشنيده‏اند كه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 28 ى 83) مى‏فرمايد: «سراى جاودانى را قرار داديم براى كسانى كه مقصودشان سركشى و فساد در روى زمين نمى‏باشد، و جزاى نيك براى پرهيزكارانست» (16) آرى سوگند بخدا اين آيه را شنيده و حفظ كرده‏اند، و ليكن دنيا در چشمهاى ايشان آراسته زينت آن آنان را فريفته است (پس دست از حقّ برداشته سركشى نموده در روى زمين فساد و آشوب بر پا كردند). (17) آگاه باشيد سوگند به خدائى كه ميان دانه حبّه را شكافت و انسان را خلق نمود اگر حاضر نمى‏شدند آن جمعيّت بسيار (براى بيعت با من) و يارى نمى‏دادند كه حجّت تمام شود و نبود عهدى كه خداى تعالى از علماء و دانايان گرفته تا راضى نشوند بر سيرى ظالم (از ظلم) و گرسنه ماندن مظلوم (از ستم او)، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى‏انداختم (تا ناقه خلافت بهر جا كه خواهد برود و در هر خارزارى كه خواهد بچرد و متحمّل بار ضلالت و گمراهى هر ظالم و فاسقى بشود) و آب مى‏دادم آخر خلافت را به كاسه اوّل آن و (18) (چنانكه پيش از اين‏  ص 53 بر اين كار اقدام ننمودم، اكنون هم كنار مى‏رفتم و امر خلافت را رها كرده مردم را به ضلالت و گمراهى وا مى‏گذاشتم، زيرا) فهميده‏ايد كه اين دنياى شما نزد من خوارتر است از عطسه بز ماده.  ص54 گفته‏اند: در موقعى كه حضرت اين بيان را مى‏فرمود، مردى از اهل دهات عراق برخاست و نامه‏اى به آن جناب داد كه آن بزرگوار به مطالعه آن مشغول شد، (20) چون از خواندن فارغ گرديد، ابن عبّاس گفت: يا امير المؤمنين كاش از آنجائى كه سخن كوتاه كردى گفتار خود را ادامه مى‏دادى، (21) فرمود: اى ابن عبّاس هيهات (از اينكه مانند آن سخنان ديگر گفته شود، گويا) شقشقه شترى بود كه صدا كرد و باز در جاى خود قرار گرفت، (22) ابن عبّاس گفت: سوگند بخدا از قطع هيچ سخنى آنقدر اندوهگين نشدم كه از قطع كلام آن حضرت كه نشد به آنجائى كه اراده كرده بود برسد اندوهگين شدم. (سيّد رضىّ عليه الرّحمة گفته:) منظور حضرت از كراكب الصّعبة إن أشنق لها خرم، و إن أسلس لها تقحّم كه در اين خطبه (در باره خليفه دوّم عمر) فرمود آنست كه هرگاه سوار مهار ناقه سركش را سخت گيرد و آن ناقه سركشى كند پاره ميكند بينيش را، و اگر سست كند مهار ناقه سركش را بسختى تمام او را برو مى‏اندازد و از ملكيّت او بيرون مى‏رود، گفته ميشود أشنق النَّاقة موقعى كه سوار بر ناقه سر آنرا با مهار بطرف بالا بكشد و شنقها نيز گفته ميشود، چنانكه ابن السّكّيت در كتاب إصلاح المنطق بيان كرده است، و اينكه حضرت فرموده أشنق لها و أشنقها نفرموده در صورتيكه هر دو بيك معنى آمده براى آنست كه آنرا در برابر جمله أسلس لها قرار داده كه هم‏وزن باشند، گويا آن حضرت چنين فرموده اگر سوار ناقه سر آنرا به مهار بسمت بالا بكشد يعنى مهار را بسختى روى ناقه نگاه‏دارد بينى آن پاره شود، و در حديث وارد شده كه حضرت رسول براى مردم خطبه مى‏خواند در حالتى كه بر شترى سوار بود كه قد شنق لها و هى تقصع بجرّتها يعنى باز كشيده بود مهار آنرا و آن ناقه نشخوار ميكرد چيزى را كه از حلق بيرون آورده بود (پس از اين حديث معلوم ميشود كه أشنق و شنق دو لفظ مترادفند)
🔴 فطریه امسال از سوی رهبر انقلاب اعلام شد 🔹دفتر رهبر معظم انقلاب میزان فطریه سال ۱۴۴۵ را به شرح زیر اعلام کرده است: ▫️میزان فطریه قیمت گندم برای هر نفر ۶۵ هزار تومان و قیمت برنج برای هر نفر ۱۸۰ هزار تومان است. ▫️کفاره یک روز روزه عمد، ۹۶۰ هزار تومان و کفاره یک روز روزه عذر، ۱۶ هزار تومان می‌باشد. @khabarsarasari
🖤شنبه در اصفهان عزای عمومی اعلام شد 🔹فرمانده سپاه صاحب‌الزمان(عج) اصفهان: استانداری اصفهان روز شنبه ۱۸ فروردین را در اصفهان عزای عمومی اعلام کرده است. 🔹اگر استان یا شهر اصفهان شنبه تعطیل شد، مراسم تشییع پیکر سردار شهید زاهدی صبح شنبه انجام می‌شود، اما اگر تعطیل نشد، مراسم تشییع بعدازظهر شنبه برگزار خواهد شد. 📌👇 🎙@zaghsiah
🔷 سپاه ♦️ در صورت مشاهده این علائم: ۱_بسته های مشکوک ۲_افراد مشکوک(اتباع خارجی) ۳_تردد افراد غریبه در محل به خصوص روستاها ۴_تردد خودرو های مشکوک الخصوص پلاک شهر های مرزی به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) یا اطلاعات کل(۱۱۳) اطلاع رسانی کنید به کانال خبری در ایتا بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/4073259207C866e6a4b74
💠سجده شکر، بُراقی بسوی وادی قرب الهی 🔶از امام باقر(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمودند: «پدرم، علی بن الحسین(ع) هیچ گاه نعمتی را از خدا یاد نکرد، مگر آن که به شکرانه آن سجده کرد، و هیچ آیه ای را نخواند که در آن سجده باشد، مگر آن که سجده کرد و خداوند هیچ بلایی را که از آن می‌ترسید، از او دفع نکرد، مگر آن که به خاطر آن سجده کرد، و از هر نماز واجب که فارغ می‌شد، پس از آن سجده می‌کرد، هر وقت توفیق می‌یافت که میان دو نفر اصلاح کند، برای شکر آن، سجده می‌کرد» (علل الشرایع، ج 1، ص 232) 🌹سرور و مولایمان امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز می فرمایند: 🔰سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَأَوْجَبِها ... فَإِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ، کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ، وَالسَّجْدَةُ دُعاءٌ وَتَسْبیحٌ فَالْأَفْضَلُ أَنْ یَکُونَ بَعْدَ اَلْفَرْضِ سجده ى شکر، از لازم ترین و واجب ترین سنت هاست(مستحب بسیار مؤکد) ... همانا، فضیلت دعا و تسبیح پس از واجبات بر دعاى بعد از نوافل، همانند فضیلت واجبات بر نوافل است. و سجده، دعا و تسبیح است پس افضل آن است که بعد از واجب باشد. (احتجاج، ج2، ص308) 🔶از بررسى آیات و احادیث به دست مى آید که همه ى واجبات و یا همه ى مستحبات، در یک سطح و اندازه نیستند؛ مثلاً اهمیّت نماز، در میان واجبات، از همه بیش تر است؛ زیرا، قبولى اعمال، به قبول شدن نماز بستگى دارد. در میان مستحبات ـ برابر این حدیث ـ سجده ى شکر، از لازمترین مستحبات است. که سجده ى شکر، کلید افزایش و تداوم نعمت است؛ یعنى هر گاه انسان با دیدن و یا رسیدن به نعمتى، شکر گزارد، آن نعمت تداوم مى یابد و نعمت هاى دیگر نیز نازل مى گردند. این نکته در قرآن مجید به صراحت آمده است: ✳️لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ حتما اگر شکر نعمت به جاى آورید، قطعاً شما را با (سعه وجودی و فزونی نعمت) مى‌افزايم. ✅نکاتی در مورد این حدیث شریف 1. سجده ى شکر، زمان و مکان خاصّى ندارد، ولى با توجّه به این حدیث، بهترین زمان براى این کار بعد از فریضه است. 2. سجده کمال انسان و نهایت خضوع در برابر خداوند متعال است، در این هنگام است که انسان خود را نمى بیند و تمام عظمت و بزرگى را از آن خداوند مى داند؛ لذا این حالت، بهترین حالت براى بنده است، خصوصاً هنگامى که توأم با ذکر و شکرگزارى لفظى نیز باشد. 3. ثواب دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب، از ثواب دعا و تسبیح پس از نمازهاى نافله خیلى بیش تر است، همان گونه که فضیلت فرایض از نوافل بیش تر است. 4. حضرت(علیه السلام) با بیان این که سجده، دعا و تسبیح است، مى فهماند که خود سجده هم یک نوع تسبیح و دعاست و همان گونه که ذکرِ پس از نماز، مطلوب است، سجده کردن هم کارى مستحب است؛ زیرا غایت و هدف از دعا و تسبیح، خضوع و خشوع و تذلّل براى خداوند متعال است، و شکّى نیست که این غایت، در سجده، به نحو اتمّ و اکمل است. ✅کیفیت سجده شکر 🔶طبق نظر امام و رهبری در این سجده، صرف قرار دادن پیشانی روی زمین‏‎ ‎‏همراه با نیّت، کافی است و احتیاط مستحب آن است که مواضع هفتگانه بر زمین قرار‏‎ ‎‏بگیرد، همچنین برای انجام سجده شکر، رو به قبله بودن و طهارت لازم نیست هر چند این دو مستحب است و افضل آن است که بر خلاف سجده نماز، آرنج را نیز بر زمین بگذارد و سنّت است که نخست پیشانى را بر زمین یا مهر گذارد، سپس طرف راست صورت را و آنگاه طرف چپ صورت را بر زمین گذاشته و در نهایت نیز پیشانى را دوباره بر زمین بگذارد که اصطلاحا به آن در فقه، تعفیر میگویند. ✅اذکار سجده شکر 🔶بدون گفتن ذکر هم، سجده شکر محقق میشود، هر چند مستحبّ است که در این سجده ذکر بگوید و در سجدهٔ شکر هرگونه ذکر و دعایی مستحب است، امّا در روایات دعاهای بسیاری برای سجدهٔ شکر ذکر شده است که برخی از آنها این چند مورد است: 1⃣به سند معتبر از امام رضا(ع) روایت شده: اگر می‌خواهی صد مرتبه «شُکراً شُکراً» بگو و اگر می‌خواهی صد مرتبه «عَفواً عَفواً». 2⃣امام صادق(ع) می‌فرماید: «نمازگزار بعد از نمازهای واجب به جهت شکر خداوند و سپاس‌گزاری از او برای توفیقی که در ادای واجباتش به او عنایت فرموده، سجده می‌کند و کم‌ترین چیزی که می‌گوید؛ سه بار ذکر "شُکراً لِله" است». 3⃣در بسیاری از روایات معتبر نیز نقل شده است که امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) در سجده شکر بسیار می‌گفتند: « اَسْألُک الرّاحَةَ عِنْدَ الْمَوتِ وَ الْعَفْوَ عِندَ الْحِسابِ.» 📡برای رضای الهی☝️نشر دهید.
هدایت شده از علی امیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 گفت‌وگوی بسیار زیبا و پخش نشده از سردار سرافراز محور مقاومت با تصاویری دیدنی از این شهید والامقام در دوران دفاع مقدس و جبهه مقاومت 🎙خدا رو شکر می کنیم از وقتی دست چپ و راستمان را فهمیدیم ، خدا لطف کرد سرباز امام خمینی (ره) بودیم و هستیم و تا آخر هم ان‌شاءالله سرباز حضرت آقا هستیم. 🌸 یاد باد یاد مردان مرد... 🇮🇷 شیرمرد ایران اسلامی ، سردار سرافراز محور مقاومت از فرماندهان سلحشور و حماسه ساز دوران دفاع مقدس و از فرماندهان بنام و دلاور محور مقاومت بودند که ۱۳ فروردین ماه ۱۴۰۳ در حمله وحشیانه جنگنده‌های رژیم صهیونسیتی به بخش کنسولی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کردند . 🌺 روحش شاد و یادش گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab