فواحش و المنکرات تمسیکم و تصحبکم، کما فعل بأهل المثلات من قبلکم، حیث أخبر ا تعالی عن الجبابرة و العتاة الطغاة، و المستضعفین الغواة فی قوله تعالی: «یذبحون أبنأکم و یستحیون نسأکم، و فی ذلکم بلأ من ربکم عظیم.» ام ولذی فلق الحبة و برأ النسمة، لقد حل بکم الذی توعدون...؛(54) مردم کوفه، شبانه و روزانه، پنهان و آشکار، شما را به جهاد با آن مردم فراخواندم، و به شما گفتم با آنان بجنگید، زیرا با هیچ مردمی در میانة خانة خود نجنگیدهاند، مگر اینکه خوار شدهاند، پس شما وظیفة خود را به گردن دیگری انداختید و یکدیگر را یاری نکردید، و گفتارم بر شما گران آمد، و فرمانم را دشوار یافتید، و با پشت کردن به پشت سر خود انداختید، تا اینکه تاخت و تازها بر سرتان بارید، و کارهای زشت و ناپسند در میان شما آشکار گردید، روز را به شب میرسانید و شب را به بامداد، و همانگونه که بر سر بدکردارهای پیش از شما آمد و کیفر کارهای بد خود را دیدند بر سر شما هم خواهد آمد، چنانکه خدای متعال از کار جباران و زورگویان سرکش، و مستضعفانِ گمراه خبر داده است آنجا که میفرماید: «پسرانتان را سرمیبریدند و زنانتان را زنده نگاه میداشتند، و در این کارتان آزمایشی بس بزرگ بود» یا سوگند بدان کس که دانه را شکافت و جان را آفرید، آنچه را بهعنوان تهدید به شما گفتهاند بر سرتان فرود آمده است...»
مردمی که در برابر نیروی باطل به دفاع از حق برنخیزند، و از افراد ناتوان که چشم بدانان دوختهاند دفاع نکنند، و کسانی که با سستی و بیتوجهی به دشمن اجازه دهند تا به درون خانه و حریمشان بیایند و میدان جنگ را او انتخاب کند، سرنوشتی جز خواری ندارند. این افراد که به تنآسایی خوی کردهاند، و زبونی و خواری را بر مرگ شرافتمندانه و با عزت ترجیح دادهاند، طبیعی است که از بام تا شام به فحشأ و منکر بپردازند، زیرا زندگی این جهانی را به هر بهایی هست پسندیدهاند و چنین زندگی کرموارهای به فحشأ و منکر میانجامد.
سرانجام این زندگی هم با سرانجام امتهای پیشین یکسان است: گرفتار کیفر رفتارها و شیوة زندگی ننگین شدن و عذاب دگرگونیناپذیر پروردگار را بهدست آوردن؛ زیرا قانونی ثابت بر جهانِ آفرینش، و از جمله جهانِ انسانها، فرمانروا است، و بر همگان یکسان فرود میآید.
یکی از نمودها و جلوههای روشنِ خشم و عذابِ پروردگار، چیره شدن گردنکشانِ ستمگر، بر مردم مستضعفِ گمراهِ سستاراده و بیتفاوت و تنآسا و خوشگذران است. سرکشان برای استوار گردانیدن پایههای فرمانروایی خود بر چنان مردمی، و جاویدان و گزندناپذیر کردن قدرت، به پندار و آرزوی خود، پسران را که احتمال میرود روزی بیدار و آگاه شوند و در برابر آنان سربرآورند، میکشند، و زنان و همة افراد ناتوان خواریپسند را، برای فراهم بودن زمینة خواستههای پست و حیوانی خویش، زنده نگاه میدارند.
هر دو گروه مستکبر گردنکش و مستضعف رنجکش، بیآنکه خود بدانند و آگاه باشند، گرفتار آزمایش بزرگ و پایانی پروردگار میباشند. گردنکشان در این آزمون، خواه ناخواه، شکست خورده به ژرفای گودال پر از آتشی فرو میغلتند که بهدست خویش برای خود فراهم کردهاند؛ و مستضعفان اگر تا پایان کار تن به ذلت و زبونی سپرده تلاشی برای بیرون رفتن از آن وضع و موقعیت و جایگاه از خود نشان نداده باشند، همراه با گردنکشان به همان جایگاه فرو میغلتند؛ لیکن اگر بر اثر تازیانههای پیدرپی عذاب الهی، از خواب غفلت و بیخبری و ناآگاهی بیدار شده باشند و تلاشی، هرچند ناموفق و بیسرانجام، برای بیرون رفتن خود و بیرون بردن دیگر کسان از آن اوضاع ستمگرانه کرده باشند، از این آزمون بزرگ پیروز و روسپید و ناب از آلودگیها و ناخالصیها بیرون میآیند، و از نعمتهای پیدرپی پروردگار، بهعنوان جایزة بزرگ و جام زرین برندة مسابقه، برخوردار میشوند.
وجوب رهایی از استضعاف سیاسی
در بخش نخست تحت عنوان «استضعاف به معنای استکبارپذیری» گفته شد که چون فرشتگان برای بازپس گرفتن جان برخی از افراد که ستمگر بر خویش هستند فرا میرسند، آنان را زبون و خوار مییابند و از ایشان میپرسند: شما در چه حال و جایگاهی بودهاید که چنین خوار و بیچارهاید؟ پاسخ میدهند که ما بر روی زمین به ناتوانی کشانیده شده بودیم. فرشتگان، با دانشی که خدا دربارة اینگونه کسان در اختیار آنان گذاشته و از چهره و نشانههای دیگر زندگیشان آشکار است، درمییابند که این پاسخ از سوی آنان بهانهای بیش نیست، و خودشان برای بیرون رفتن از آن شرایط و ر
هایی از استضعاف تلاشی نکردهاند، یا چنان از اندیشه و درک پست و پایینی برخوردار بودهاند که در صدد یافتن راه رهایی و اندیشیدن دربارة نجات دیگران، و یا کمینه خودشان، هم نبودهاند؛ از این روی بدانان میگویند: آیا زمینِ خدا آنچنان پهناور و گسترده نبوده است که در آن سرزمین هجرت کنید و خویشتن را رها سازید؟ و توضیح داده شد که گستردگی زمین خدا، اشاره به گوناگونی راههای هجرت و مراتب و درجات آن دارد.
امیرالمؤمنین آیة یاد شده (النسأ/ 97) را به تبیین و تفسیر پرداختهاند و میگویند:
«الهجرةُ قائمةٌ علی حدها الاول؛ ما کان ِ فی أهل الارض حاجةٌ من مستسرٍّ الامةِ و مُعلنها. لا یقعُ اسمُ الهجرةِ علی أحدٍ الا بمعرفة الحُجَّةِ فی الارض؛ فمن عرفها و أقرَّ بها فهو مهاجرٌ؛ و لا یقعُ اسمُ الاستضعافِ علی من بلغتهُ الحجةُ فسمعتها أُذونهُ و وعاها قلبُهُ؛(55) هجرت بر همان قانون نخستین خود پابرجا است، خدای را در مورد باشندگان بر روی زمین، خواه افرادی از امت که پنهانکنندة (عقاید و ایمان) خود هستند، و چه آشکارکنندگان آن، نیازی نیست، جز با شناخت حجتِ [خدا] بر روی زمین. نام هجرت بر کسی واقع نمیشود؛ پس هر کس حجت (:امام) را شناخت و (عملاً) بدان اقرار کرد مهاجر است؛ و هر کس که خبر حجت [و شناخت امام] بدو رسید و در نتیجه گوشهایش آن را شنید، و قلبش در خود گنجانید، نام استضعاف بر او قرار نمیگیرد.
در توضیح این سخن نکاتی را باید در نظر گرفت که بهعنوان نتیجهگیری این بخش نیز بهشمار میرود:
1. اصل هجرت: هجرت تنها یک حرکت جغرافیائی و رفتن از جایی بهجای دیگر نیست، بلکه هجرت رها کردن جایی، اندیشهای، عادتی، آیینی، علاقهای، اوضاع و احوالی است، و رفتن بهجای دیگر، اندیشه، آیین و یا اوضاع و احوال دیگر است. برای انجام چنین کاری چند وسیله لازم است: احساس ضرورت، عزم جزم، برنامهریزی، فراهم کردن وسیله، اقدام.
نخست باید ضرورت هجرت و لزوم بیرون رفتن از وضع موجود احساس شود. این احساس یا با تازیانههای فشار و عذاب و دشواریهای اجتماعی برای شخص احساس میشود، یا رهبری و مصلحی بیدارگر برپا میخیزد و این احساس را در مردمِ گرفتارِ در تنگنا ایجاد میکند.
این احساس همان شناخت است که بدون آن وجوب هجرت هم پیش نمیآید، همینکه چنین احساس و شناختی پدید آمد شخص به اندیشة رها کردن میافتد و سرانجام به آهنگی استوار برای هجرت دست مییابد، و پیوسته بر این آهنگ استوار خود میماند تا اینکه به برنامهریزی برای این امر دست بزند. در حال برنامهریزی جنبههای گوناگونِ اقدام خود را بررسی میکند و پیوسته به زیرورو کردن میپردازد، مبادا موضوع مهمی را فروگذار کرده باشد، به دنبال برنامهریزی و بر طبق آن، مقدمات و وسایل لازم برای هجرت را فراهم میکند.
به نسبت نوع و مرتبهای که برای هجرت در نظر گرفته و یا توان انجام آن را دارد، وسیله لازم است. و چون وسیله فراهم شد، عزم و برنامهریزی به اجرا درمیآید، و هرگونه هجرتی را در نظر گرفته است همانگونه را تحقق میبخشد.
2. رهنمود پروردگار، تکامل بخش است: اگر پروردگار فرمانی یا رهنمودی میدهد یا سفارش به چیزی میکند، به منظور برآوردن نیاز خودش نیست، بلکه برای تکامل بخشیدن به انسانها است. هر کس به رهنمود پروردگار عمل کند خود را در مسیر کمال قرار داده است، و آن کس که سرپیچی در پیش میگیرد، خود را به سراشیبی سقوط و انحطاط انداخته است. امیرالمؤمنین در این سخن، بدین حقیقت اشاره دارد که اگر خدا اصل هجرت را فرمان میدهد برای آن نیست که نیاز خود را بوسیلة مردم روی زمین از میان بردارد، بلکه میخواهد او را از تنگنای رکود و سقوط بیرون بیاورد و بهسوی هدف والای خداگونگی و رشد و تعالی انسان به جریان اندازد. در اجتماع و محیطی که ستم و استکبار نمیگذارد که انسانها آشکارا و آزادانه بهسوی خدا بروند و ناچار به پنهان کردن ایمان خود مجبور میشوند، و در نتیجه یا رشد نمیکنند، و یا رشد و تکامل آنان به کُندی صورت میپذیرد، فرمان هجرت میدهد تا از آن محیط و شرایط، به هر شیوه و تا هر سطحی که میتوانند، بیرون روند و ایمان خود را آشکارا مطرح کنند، و در پرتو آشکار کردن اعتقادات خود، و آزادی که بهدست آوردهاند به کمال رسند.
3. شرط اصلی هجرت، معرفت حجت است: هر حرکتی و یا هر تلاشی برای بیرون آمدن از تنگنا و شرایط نامساعد را هجرت نمینامند، بلکه حرکتی که از نادانی و ناآشنایی بهسوی آگاهی و شناخت صورت بگیرد، و به شناخ
ت حجت بینجامد، هجرت است.
هجرت خود بار فرهنگی و ارزشی ویژهای دارد. حشرات، پرندگان، بسیاری از جانوران نیز در طول سال از منطقهای به منطقة دیگر هجرت میکنند تا از آب و دانه و گیاه و بهرههای دیگر که در منطقة مبدأ بهپایان رسیده است، در مقصدِ هجرت برخوردار شوند. یا از محیط نامساعدی برای زیست، به محیط مساعدی بروند. عشایر و گروههای سیار دیگری هم، در سراسر جهان هستند که هر سال از نقطهای به نقطة دیگر در حرکتاند. یا کسانی هستند که از بیم جنگ یا خشکسالی یا رخداد طبیعی و غیرطبیعی دیگری بدین کار دست میزنند و به نقطة امنی خود را میرسانند و یا به کشوری پناهنده میشوند. هیچ یک از این حرکتها هجرت، به مفهوم قرآنی آن، نامیده نمیشود. هجرت قرآنی بر پایة یک فرهنگ است، و خود فرهنگساز است، از این روی هجرت قرآنی باید بر پایة معرفت باشد و تا معرفت حاصل نشده، انگیزة حرکت هم در کسی پدید نمیآید. و موضوع معرفت، حجت است.
حجت، دلیل و رهنمودی است که مدعی و یا خصم را مجبور به پذیرش حق میکند، و این اجبار به شیوة اقناع استدلالی است، نه از طریق قهر و اعمال زور.
حجت میتواند یک کتاب، یک پدیده، یا یک انسان باشد. و او با معرفت و دانش و آگاهی که به حق دارد، عامل حفظ تعادل جهان بشریت بهشمار میرود، و جهان بشریت بدون وجود حجت، تعادل خود را از دست خواهد داد. حجت، با ویژگیِ یادشده، در ایدئولوژی تشیع، امام است، و لذا همیشه باید امامی سکاندار کشتی بشریت در میان اقیانوس زمان باشد، و هیچ عصری نمیتواند از وجود سکاندار تهی گردد، و بر همین پایه است که ضرورت وجود امام زمان زنده و غایب در مکتب شیعه مطرح است.
بنابراین، هجرت، به معنای هجرت بهسوی امام زمان(ع) میباشد، و مهاجر کسی است که حجت را شناخته، و عملاً بدان اقرار کرده باشد.
4. کسی که حجت به او برسد مستضعف نیست: شرط اصلی هجرت معرفت حجت است، و این مستضعفان هستند که باید معرفت را پیدا کنند، آیا مستضعفان میتوانند در شرایطی که هستند به معرفت حجت دست یابند؟ یا باید ارادة نیرومندی از خارجِ وجود شخصیشان آنان را به چنین معرفتی وادار کند؟ پاسخ این پرسش را میتوانیم از آیههای پنج و شش سورة قصص بهدست آوریم.
گفته شد که ارادة الهی بهعنوان یک سنت و قانون تغییرناپذیر، بر آن قرار دارد که بر مستضعفان زمین منت گذارد یعنی زمینة استفاده از نعمتهای خِرد و اندیشه و ارادهای را که بدانان ارزانی داشته است برایشان فراهم سازد تا با استفاده از آن ابزار، به شناخت راهی روشن و دلیلی استوار و حجتی محکوم ناشدنی دست یابند، و با این شناخت به حرکت درآیند، و نهتنها درون خویش و محیط کوچک فردی و قومی را، دگرگون سازند، بلکه همة جهان را به ارث ببرند و خود پیشوای آن جهان نوزائیده و بازسازی شده گردند.
این وراثت در اختیار همة مستضعفان قرار میگیرد، اما امامت، در هر دورهای به یکی از همان مستضعفان مهاجر شده میرسد، اگرچه در عین حال، همة آنان امام، و همة آنان امت هستند. امت و امامت هماهنگ و یکپارچه، در مسیر هجرتی پیوسته، بهسوی خداگونگی و مقصدی که خدا برای آنان تعیین کرده است بهپیش میروند.
و این داستان، داستان سیمرغ است: مرغان همگی به پرواز درمیآیند تا سیمرغِ پنهان در پشتِ کوه قاف را بیابند، منزلهای بسیار دشوار و ناهمواری را در مینوردند، و در هر منزل، به علت از پا درآمدن مرغان ناتوان، شمارشان کم و کمتر میشود. تا اینکه سرانجام چون به پشت کوه قاف میرسند و در آنجا چشمهای از آب زلال میبینند، (آب نشانگر حیات است و جریان آب نشانگر هجرت) بر فراز چشمه میایستند و در چشمة مینگرند. در آنجا است که در مییابند تا از این سفر دراز تنها سی مرغ مانده است، و سیمرغ همان سی مرغ است!
فرجام مستضعفان سیاسی در آخرت
برخی از کسانی که برای رهایی خود از چنگال ستم مستکبران هیچ راه و چارهای ندارند، مورد مؤاخذه قرار نمیگیرند، لیکن برای ماندن آنها در استضعاف تشویق نمیشوند. بلکه مسئولیت رهاییبخشی آنان به عهدة کسانی است که توانی دارند.
خدای حکیم در آنجا مستضعفان هجرت نکرده را مؤاخذه و به دوزخ تهدید میکند. در دنبالة آن (نسأ/ 97) این دسته از مستضعفان را مستثنی میفرماید: «الا المستضعفینَ من الرجال و النسأ و الولدانِ لا یستطیعونَ حِلیةً و لا یهتدُونَ سبیلاً» (نسأ/ 98) و چند آیه پیش از آن، قاعدین بیتوجه را با استفهامی استنکاری چنین مورد خطاب قرار میدهد:
«و ما لکم
لا تقاتلونَ فی سبیل ا و المستضعفینَ من الرجال و النسأ و الولدانِ الذینَ یقولونَ ربنا أخرجنا من هذه القریةِ الظالم أهلها و اجعل لنا من لدنکَ ولیاً و اجعَل لنا من لدنکَ نصیراً» (نسأ/ 75): شما را چه شده است که در راه خدا و [برای رها ساختن] مردان و زنان و کودکان مستضعفی پیکار نمیکنید که میگویند: پروردگارا ما را از این آبادی که مردمش ستمگرند بیرون ببر، و از پیشگاه خودت سرپرستی برای ما قرار ده، و از درگاه خودت یاوری برای ما تعیین کن.
و امیرالمؤمنین(ع)، مستضعفان بدون راه و چاره را، افرادی در میانة مؤمنان و مشرکان میداند که در روز حساب نه آنان را بی هیچ پرسش و درنگی به بهشت میبرند و نه به دوزخ، بلکه میانه حالانی هستند که به حساب آنان میرسند. امیرالمؤمنین(ع) نتیجه را نمیفرماید، لیکن میتوان احتمال داد که حسابرسی مستضعفان برای آن است که اگر راه و چاره را خودشان با تقصیر و نافرمانی به روی خود بستهاند، مانند مستضعفان آیة 97 سورة نسأ، به دوزخ روند؛ و اگر واقعاً راه و چاره نداشتهاند، و مجاهدت و مهاجرت آنان نافرجام مانده است، به بهشت روند:
«... فاما المؤمنون فینجون و یدخلون الجنة بغیر حساب، (اما المشرکون فیدخلون النار بغیر حساب) و اًنما الحساب علی أهل هذه الصفات بین المؤمنین و المشرکین، و المؤلفة قلوبهم (و المقترفة) و الذین خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً، و المستضعفین الذین لا یستطیعون حیلة الکفر و الشرک و لا یحسنون أن ینصبوا، و لا یهتدون سبیلاً اًلی أن یکونوا مؤمنین عارفین...؛(56) مؤمنان نجات مییابند و بی حسابرسی به بهشت درمیآیند (و مشرکان نیز بی حسابرسی به دوزخ درآیند). حسابرسی تنها بر عهدة کسانی است که نشانههایی میان مؤمنان و مشرکان دارند، و دل بهدست آوردهشدگان (و بزهکاران) و کسانی که کارهای شایسته و بد را به هم آمیختهاند، و مستضعفانی که چارهای در برابر کفر و شرک ندارند، و نمیتوانند به نیکی برپا خیزند، و راهی را در پیش گیرند تا اینکه در پایان این راه مؤمنانی دارای شناخت و آگاهی باشند.
منابع و مأخذ
-- آمدی، عبدالواحدبن محمد تمیمی. شرح خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، با مقدمه و تصحیح و تعلیق میرجلالالدین محدث، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1360.
-- ابن شعبه الحرانی، حسنبن علی. تحف العقول عن آل الرسول، به تصحیح علیاکبر الغفاری، قم مؤسسة النشر الاسلامی، ط 2، 1363 ه'.ش.
-- رضا، شیخ احمد، معجم متن اللغة. بیروت: دار مکتبة الحیاة، 1958 م.
-- رضی، ابوالحسن محمدبن الحسین سید، نهجالبلاغه (مختار من کلام امیرالمؤمنین(ع».
-- تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) سلیمبن قیس هلالی، کتاب سلیمبن قیس.
-- صدوق، شیخ ابوجعفر محمدبن علی مشهور به ابن بابویه، الامالی.
-- عیون اخبارالرضا(ع).
-- مجلسی، ملا محمدباقر، بحارالانوار (جلدهای مختلف).
-- مفید، شیخ محمدبن محمد، الارشاد، قم: مکتبة بصیرتی، بیتا.
پینوشتها:
.1 احمدرضا، معجم متن اللغه، ذیل حروف (ض) و (ک).
.2 غرر و درر، 1/ 149.
.3 همان، 1/ 294.
.4 نهج، کلام 50.
.5 همان، ص/ 82 و 83.
.6 غرر و درر، 2/ 92.
.7 غرر و درر، 2/ 279.
.8 غرر و درر، 2/ 293.
.9 غرر و درر، 3/ 98.
.10 همان، 4/ 178.
.11 همان 3/ 327.
.12 همان 5/ 358.
.13 همان 6/ 59.
.14 نهج/ ط 192 القاصعة.
.15 همان/ نامة 58.
.16 همان/ ط 192 القاصعة.
.17 غرر و درر 2/ 3.
.18 حکمت 371.
.19 نهج/ ط 192 القاصعة.
.20 نهجالبلاغه، خطبة 192.
.21 نهجالبلاغه، حکمت 252.
.22 نهجالبلاغه، خطبة 192 القاصعة.
.23 نهج/ ط 192 القاصعة.
.24 احمدرضا، معجم متن اللغة، ج 5 ذیل مادة کبر.
.25 نهجالبلاغه، خطبة 192 القاصعة.
.26 نهجالبلاغه، خطبة 95.
.27 ر.ک: نهجالبلاغه، خطبة 208.
.28 سورة قصص، آیة 183.
.29 نهجالبلاغه، خطبة 3.
.30 نهجالبلاغه، نامه 53.
.31 همان، خطبة 216.
.32 غررالحکم، ج 5، ص 355.
.33 همان، ج 1، ص 248 و ج 2، ص 142.
.34 همان، خطبة 192.
.35 تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص 339، حدیث 215.
.36 نهجالبلاغه، خطبة 34.
.37 غررالحکم، ج 4، ص 318.
.38 تحف العقول/ 105.
.39 عیون اخبار الرضا(ع) 1/ 61.
.40 نهجالبلاغه، خطبة 173.
.41 مفاد کلام 67/ 5.
.42 بحارالانوار، ج 28/ 241.
.43 نهجالبلاغه، بخش سوم، ح 209.
.44 ج 24/ 170.
.45 ج 51/ 63.
.46 شرح نهجالبلاغه 9/ 40 و چند جای دیگر از شرح.
.47 نهجالبلاغه، حکمت 289.
.48 شیخ صدوق، الأمالی 1/ 450.
.49 شرح الاخبار فی فضائل ائمة الأطهار/ 396.
.50 نهجالبلاغه، کلام 209.
.51 نهجالبلاغه، خطبة
3.
.52 همان، خطبة 136.
.53 همان، خطبة 131.
.54 الارشاد 1/ 281.
.55 نهجالبلاغه، خطبة 189.
.56 کتاب سلیمبن قیس/ 608.
© کلیه حقوق متعلق به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میباشد.
توسعه و طراحی: A.C.A CO
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅تاریخ میگوید؛
هرکجا دست ولی خدا ودست مردهای مجاهد بسته میشود خداوند پرچم مبارزه را به دوش زنان میگذارد.
وقتی دست مولایمان علی ع را بستند و ولایت مطلق را میان کوچه کشیدند، فاطمه زهرا س وارد میدان شد.
وقتی سرهای شهدای کربلا، بالای نیزههای دنیاخواهی و مظلوم کشی رفت، زینب کبری و لشکر زنان اسیر وارد میدان شدند.
وقتی دست امام علی بن موسی الرضا ع در عرصهی ارتباط با شیعیان و محبان بسته شد، فاطمه معصومه س وارد میدان شد...
هرکجا دست ولایت بسته شد،هرکجا مردان مجاهد را قلع و قمع کردند،خداوند پرچم جهاد را بر دوش زنان قرار داد، زنانی از جنس فاطمه و زینب و معصومه علیهم السلام.
بقول سید مقاومت
این روزها در غزه نگاهتان به میدان باشد... میدان عمل میکند.
این روزها نگاهتان به میدان باشد که زن برای زندگی و آزادی دارد با تمام توان میجنگد، پرستاری میکند یتیم داری میکند.
بالای سر اطفال مجروح ذکر میگوید.برای اطفال کفن پیچ لالایی میخواند.از زیر آوار درنیامده روسری اش را سفتتر میکند.
بچه های مرده را با دست خودش به خاک می سپارد، اشک هایش را پاک میکند و با کودکان زنده بازی میکند.
لباسشان را میشوید و بوسه بارانشان میکند که اگر روز آخر زندگیشان بود از عاطفه مادری سیراب باشند و پر بکشند.
آه...
زن...
زن فلسطینی این روزها دارد با دست خالی و قلب محزون
با دست خالی و قلب با ایمان...
با دست خالی و گهواره خالی... استوار و مقاوم و با #حجاب جهاد میکند و شهید میشود..
✍سحر شهریاری
#طوفان_الاقصی
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
☑️سیدعبدالملک بدرالدین الحوثی مختار است برای جنگ تصمیم بگیرد
🔺پارلمان یمن در صنعا قانون جرم انگاری عادی سازی با رژیم صهیونیستی و تحریم کالاهای آمریکایی و اسرائیلی را تصویب کرد و به اتفاق آرا به آقای سید عبدالملک الحوثی اجازه داد تا تصمیم به جنگ با رژیم صهیونیستی بگیرد..
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
هدایت شده از مفاخر
💠 انواع قلب
۱۲- قلب آرام گرفته
✍ قلب آرام گرفته قلبی است که به علت تکیه بر خدا، آرامش گرفته و باعث افزایش ایمانش می باشد.
☀️هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ لِیَزدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِم وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً (فتح/4)
اوست که آرامش را به دلهاى مؤمنان نازل کرد، تا بر ایمانشان بیفزایند و لشکریان آسمانها و زمین براى خداست و خداوند، داناى حکیم است.
🔹مراد از «السَّکِینَةَ»: (آرامش، قوت قلب، طمأنینه؛) اطمینان خاطری است که هرگونه شک و تردید و وحشت را از انسان دور میکند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم میدارد و خدا این حالت را به هرکس عنایت کند، نتایج بسیارى را براى او در پى دارد، از جمله:
۱- از ملامتها نمىهراسد ۲- توکّل دارد ۳- اگر چیزى را از دست بدهد غمناک نمىشود و اگر چیزى را به دست آورد طغیان و نافرمانى نمىکند ۴- استقبال یا بىاعتنایى مردم، شهرت یا گمنامى و فقر و غنا در او اثرى ندارد.
🔸همانگونه که القاى ترس بر دل کفّار یکى از امدادهاى الهى است، «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» آرامش نیز نعمتى الهى است که بر قلوب مؤمنان وارد مىکند.
http://eitaa.com/joinchat/2697003010C86ca0b02c5
نامه سرگشاده یک دانشجوی ساکن هلند. برسد به دست آقای خامنهای...
ایرانیتر از همه ایرانیها در طول تاریخ پیدایش حکومت و مرز جغرافیایی در سرزمین پارس...
به بهانهی سالگشت انتخاب شما به رهبری ایران مینویسم...
قسمت اول
من، تاریخ خوانده هستم.
و به اندازهی کوچک خودم، دنیا دیده.
من، تاریخ ایران را خواندهام.
از زمان سرزمین مادها، پارسها و پارتها...
من، جز تاریخ جهان، تاریخ پادشاهان ایران را خواندهام؛
از کوروش و داریوش و انوشیروان و خسروپرویز تا نادرشاه و شاه عباس و کریم خان زند با لقب وکیل الرعایا!...
من، تاریخ دویست ساله اخیر ایران را خواندهام...
و آن سالهای پایانی نظام پادشاهی ایران...
من، آنچه در ایران در دوره رضاخان و پسرش گذشته خواندهام.
در کتب مختلف به زبانهای مختلف...
و پس از آن...
من، زندگی امام خمینی را خواندهام و شیوه رهبری و حکومتداریاش و شأن و شخصیت و هویتش.
و بعد شما... من تاریخ زندگی شما را خواندهام.
با تنوعی بالا...
من، بیست و چند سال سخنرانیهای شما پس از رهبری را گوش دادهام.
با دقت و فکر خواندهام...
با جرأت و اعتماد به نفس و اتکا به اعتقاداتم میگویم:
بعد از امام خمینی،
ایرانیتر از همهی ایرانی ها شما هستید.
پادشاه تر از همه پادشاهان ایران، شما هستید.
خدماتی که شما به ایران کردهاید
مثل و مثال دیگری جز امام خمینی ندارد.
آقای خامنهای، رهبر فرزانه ایران؛
فقط شما هستید که از قدرت خود سوء استفاده نکردهاید.
فقط شما هستید که چون تمام پادشاهان ایران، برای قدرت و ثروت نجنگیدید.
برای شهرت و محبوبیت دست به رفتارهای رایج، جهت عوام فریبی نزدید.
فقط شما هستید که سفرهای تفریحی ندارید.
فقط شما هستید که از همسر و دخترانتان استفاده ابزاری نکردید.
فقط شما هستید که نگذاشتید فرزندانتان دیده شوند
و صاحبان مقام و منصب و شهرت و قدرت.
فقط شما هستید که دغدغه دین و دنیای مردم را با هم در عالی ترین درجات دارید.
فقط شما هستید که به نحو احسن وظیفهای که به گردن دارید را
هزاران بار بیش از حد انتظار به انجام رساندهاید.
فقط شما هستید که مردم را تحقیر و تضعیف نکردید
و هرگز از ایشان بدگویی ننمودید.
در این تمدن ۲۵۰۰ ساله تشکیل حکومت در ایران،
بین تمام پادشاهان این سرزمین، فقط شما هستید که نظام طبقاتی را بی اعتقادید،
حرم سرا ندارید و بدون کاخ و برج و مراکز تفریحی اختصاصی هستید.
فقط شما هستید که بجای سر زدن و چشم درآوردن و زبان از حلقوم بیرون کشیدن که عرف تنبیهات و جنایات پادشاهان سرزمینم بوده،
سالانه و بارها، آسیب زنندگان به حیثیت و آبروی فرهنگ و اقتصاد و سیاست یک کشور را شامل عفو عمومی کردید.
فقط شما هستید که جنگهای متجاوزانه به سرزمینهای مجاور نداشتهاید که هیچ،
برای استقلال آنها و افتادن حکومت دست مردم آن سرزمینها تلاش کردهاید.
فقط شما هستید که در سرزمینهای مختلف همسایه و غیر آن،
علاقهمند و معتقد و فدایی دارید...
در میان تمامی پادشاهان ایران،
فقط شما هستید که در حوزههای مختلف علمی و معرفتی سرآمد علما و دانشمندان زیادی هستید.
فقط شما هستید که آنقدر کتاب خواندهاید که از شماره خارج است.
فقط شما هستید که تحمل شکنجه و تبعید داشتید
و خم به ابرو نیاوردید
و هرجا رفتید منشا خیر برای ایران و ایرانی شدید.
فقط شما هستید که اهل انتقام نبوده و نیستید.
فقط شما هستید که خودتان را خرج ایران کردید نه ایران را خرج خودتان...
فقط شما هستید که هرگز از ما مردم ناامید نشدهاید.
فقط شما هستید که معنای مقاومت را در کلام و عمل به ما ثابت کردید. فقط شما هستید که جانانه از زبان فارسی حمایت کردید.
فقط شما هستید که دغدغه دارید و آرزو دارید که با همت همین جوانان ایرانی، روزی زبان علم دنیا، زبان فارسی باشد!...
✍دانشجوی ایرانی ساکن هلند و فرانسه
🆔 @pedarefetneh | #پدرفتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجاتی زیبا برای غزه