42.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنرانی ویژه شهادت حضرت امام سجاد (علیهالسلام)
آیت الله وحیدخراسانی
@varesoon
.
💠 برکات زیارت عاشورا
🔹آیت الله مجدالعلماء نجفی از قول پدرشان علامه فقیه مرحوم آیت الله شیخ محمّدرضا نجفی نقل میکنند:
🔹 پدرم در مدرسه نو بازار درس میگفت و همان جا اقامه جماعت میفرمود.روزی یکی از شاگردان در درس به او اشکال کرد. پدرم با بیانی فصیح و با استناد به اشعار عربی جواب او را بیان نمود. جلسه آن روز به طول انجامید و همه شاگردان از حافظه و قوت استدلال پدرم تعجب کردند.
🔸 پس از اتمام درس، در راه یکی از شاگردان از ایشان پرسیدند: شما این ذهن جوّال و استعداد چشمگیر و حاضرجوابی بی نظیر را از چه راهی کسب کرده اید؟
فرمودند: من همه این ها را مدیون مداومت بر زیارت عاشورا هستم.
@varesoon
🔹 آقای حاج آقا رضا زنجانی از پدرش مرحوم آقای حاج سیّد محمّد زنجانی این قضیه را نقل میکرد :
میخواستم از کربلا به نجف بروم و مرکوبی گرفته بودم. دیدم شخص کبیر العمامهای الاغش را راند و به سوی من آمد و به من گفت: مانعی نیست که من هم همراه شما باشم تا با هم به نجف برویم؟
گفتم: اشکالی ندارد. با هم به سمت نجف حرکت کردیم.
🔸 آن شخص پرسید: شما به قصد زیارت به نجف میروید یا برای تحصیل؟
گفتم: میخواهم در نجف بمانم و استفاده علمی کنم و تصمیم دارم برای امتحان در همه دروس شرکت کنم تا هر درسی را پسندیدم، در آن درس باقی بمانم به استثنای درس شیخ هادی تهرانی، چون در ایران سفارش کردهاند که در درس وی شرکت نکنم.
🔹 آن شخص پرسید: شما قبلا نزد چه کسانی مشغول تحصیل بودید؟
گفتم: نزد میرزای آشتیانی در تهران.
گفت: مشکل است نظیر میرزای آشتیانی در اینجا پیدا شود.
🔸 من از آن شخص پرسیدم: شما اهل علم هستید؟
او گفت: با این هیکل که نمیشود بقالی کرد!
گفتم: شما که هستید؟
گفت: همان روسیاهی که از ایران سفارش کردهاند در درسش شرکت نکنی!
فهمیدم او شیخ هادی تهرانی است.
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۳ ص ۳۳۸ .
@varesoon
.
#لحظات_ماندگار
.
تصویر بالا ردیف میانه، نشسته از چپ
نفر دوم به بعد حضرات آیات:
سید ابوالقاسم کاشانی
میر سید محمد بهبهانی
سید محسن امین عاملی
شیخ اسحاق آیت الله زاده رشتی
ردیف جلو
نشسته مقابل آیتالله بهبهانی، آیتالله حاج سید مصطفی لواسانی
مکان عکس : تهران
تاریخ عکس : ۱۳۵۰ قمری
@jawaher_kalam
@varesoon
.
🔰 ناصرالدین شاه، در سفرش به سبزوار، میل دیدار #ملاهادی_سبزواری به سرش زد؛ اما از آنجایی که ملاهادی اهل اعتنا به امرا نبود، خودش به دیدارش رفت.
◾️به ملاهادی گفت: می خواهم خدمتی به شما کنم.
◽️ملاهادی گفت: نیازی ندارم.
◾️اجازه بده از پرداخت مالیات معافت کنم.
◽️معافم کنی که بارم بر دوش بیوه زنان و ایتام بیفتد. کشور داری و تامین امنیت نیاز به هزینه دارد و ما باید در این هزینه سهیم باشیم..
◾️میل دارم ناهار مهمان شما باشم.
🔺ملاهادی به خادم گفت ناهار بیاورد و او همان غذای همه روزه را آورد. مقداری نان و دوغ و نمک.
◽️ ملاهادی به شاه گفت: بخور که نانی حلال است و گندمش را خودم کاشته ام. ملاهادی پس از بوسیدن نان ها، آنها را در دوغ ترید کرد. ناصر الدین شاه که به خوردن این نوع غذا عادت نداشت، بیش از یک قاشق نتوانست بخورد و اجازه خواست نان ها را تبرکا با خود ببرد.
@varesoon
.
🚩 قرآن برای ما عادی شده است
استاد محمدرضا حکیمی:
🔹 به دلیل عادی شدن خواندن قرآن کریم و کلمهها و جملهها و آیههای قرآن برای ما، عظمت قرآن را چنان که باید حس نمیکنیم و به هنگام خواندن قرآن یا گوش دادن به آن، آن گونه که باید در مدار روحانیت قرآن قرار بگیریم، قرار نمیگیریم و بارش کلمات و آیات را، به صحرای عطشناک دل و روح خود نمیرسانیم و به مرحله نزول آیات قرآنی بر قلب خویش نمیرسیم و قلب خود را با قلب پذیرنده اصلی قرآن یعنی پیامبر اکرم (ص) منطبق نمیسازیم، بلکه نزدیک به این مرتبه والا نیز نمیشویم.
☘ در صورتی که رحمت عام محمدی «بالمؤمنین رئوف رحیم» و حرصی که پیامبر بر صیرورت قرآنی هر فرد مسلمان داشته است، «حریص علیکم» موجب قطعی آن است که اگر ما در این راه همتی به خرج دهیم و در دل بر سخن خدا بگشاییم، در رده «من کان له قلب» درآییم و دل هامان از تشعشعات فوق ملکوتی «إن قرآن الفجر کان مشهودا» نورباران گردد.
📗 پیام جاودانه ، صفحه ۲۶۰ .
@varesoon
بیا این آبرویِ ما را نریز!
مرحوم آیت الله نصرالله شاه آبادی می فرمودند:
یکی از مراجع در صحن مطهرِ امیرالمومنین(ع) من را صدا زدند و فرمودند:
تو هیچ به فکر من نیستی؟!
گفتم: آقا امرتان؟
فرمودند: من این ماه شهریه ندارم بدهم!
گفتم: آقا امروز ۱۵ ماه هست تا اول ماه، کلی مانده است.
فرمودند: من نمی دانم!
همین طور گفتم: چشم!
حالا من آه در بساط ندارم. از ایشان خداحافظی کردم و به حرم مشرف شدم و به محضر آقا امیرالمومنین عرضه داشتم:
آقا! این آبرو و اعتبار را شما به من دادید، بیا این آبروی ما را نریز!
این را گفتم و بیرون آمدم.
یک ماه و نیم یا نزدیک دو ماه هر وقت آن آقا را از دور میدیدم راهم را کج میکردم. تا این که یک شب در مدرسه صدر، در بازارِ بزرگِ نجف،مجلسِ فاتحهای برای یکی از طلبهها برقرار بود که من هم رفتم. مقابلِ دربِ ورودی نشسته بودم،که آن آقا وارد شد. خوب جای ایشان بالاتر بود، نگاهشان که به من افتاد به سمت من آمدند. در دلم گفتم: خدایا! پناه به تو میبرم! ا
ایشان ادب کردند و دست شان را رویِ بازوی من گذاشتند و خدا میداند همین طور فرمودند: امیدوارم به حقِ جدم، همان طوری که تو آبروی مرا حفظ کردی، خدا آبروی تو را حفظ کند!
تا این را گفتند اشک من جاری شد. فرمودند:
چرا گریه میکنی؟!
گفتم: شادم از این که توانستم کوچکترین خدمتی به حضرت آیت الله بکنم
در حالی که توی دلم چیز دیگری بود
گفتم: قربونت برم یا امیرالمؤمنین کار را شما راه انداخته اید، اما آنی که در فکر ایشان است منم!
به نقل از: کانال آيت الله نصرالله شاه آبادي
@varesoon
📖 حضور آيت الله العظمی صافی گلپایگانی در مقبره شهید حاج شیخ فضل الله نوری قدس سره
@ayatollah_safi