شبکهی آمریکایی فاکس نیوز:
این دانش آموز در کلاس گفت: مردها آلت جنسی مردانه و زنها آلت زنانه دارند! مدرسه گزارش کرد که او نژادپرست، زن ستیز و ضدترنس است. پلیس هم او را دستگیر کرد و برد!
@varmetoon
💠 رضایت؛ کلید استجابت دعا
🔹 گفتاری از آیتالله مصباح یزدی (رحمة الله علیه)
@varmetoon
معنای «رضا»
💮 «رضا یعنی خشنودی بنده از حق تعالی و اراده او و مقدرات او. کسی که -نعوذ بالله– به یکی از احکام اسلامی در باطن قلب اعتراضی دارد یا کدورتی از یکی از احکام اسلامیه در دل دارد یا بخواهد که یکی از احکام غیر از این که هست باشد یا بگوید که کاش این حکم کذایی این طور بود نه آن طور، این راضی به دین اسلام نیست و نتواند این دعوای کاذب را بکند.»
📚 امام خمینی (رحمهالله)، جنود عقل و جهل، ص 161
@varmetoon
اعتکاف نوجوانان
🟢 حدود هزار نفر از نوجوانان #دهه_هشتادی در مسجد گوهرشاد حرم مطهر رضوی مشغول اعتکاف هستند.
🟢 این نفرات با قرعهکشی و از میان ده هزار داوطلب، انتخاب شدند.
@varmetoon
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 فریاد و اشک شوق آزادهی یمنی در آغوش پدر و فرزند
✌️ ملت #یمن پس از هفت سال «مقاومت»، سعودی را وادار به پذیرش شروط خود از جمله آزادی اسیران کرد.
@varmetoon
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صف 150متری برای اجاره واحد 74 متری!
🔴 در برلین پایتخت #آلمان به دلیل افزایش قیمت اجاره بها، مردم با مشکل مواجه هستند و اگر مورد تقریباً مناسبی پیدا شود، این گونه با ازدحام مواجه میشود.
#زندگی_نرمال
@varmetoon
مسافرت طولانی از ترس نگاه به نامحرم!
🔸استاد فاطمینیا از علامه جعفری و ایشان از پدر آیتالله خویی یعنی مرحوم سید علی اکبر خویی، نقل کرد که در قدیم در شهر خوی یک زن بسیار زیبا زندگی میکرد. چون شهر کوچک بود همه همدیگر را می شناختند.
🔸این دختر زیبا به عقد پسر جوانی درآمد. مدتی بعد، سفر حج برای شوهر، واجب شد. این جوان ذهنش بدجوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و... سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد شخص امینی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نکرد و گفت نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه میافتیم.
🔸داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان. به او گفت: می خواهم بروم مکه میخواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. به شوهر گفت خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت درب خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم.
🔸گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز. راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.
@varmetoon