8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🔳آسمان غمزده🔳
⚫️بابا اهل گریه کردن نبود. تا قبل از آن اشک هایش را فقط برای فوت مادربزرگم و گاهی روزهای محرم دیده بودم. هر کس از فامیلهای ما به رحمت خدا می رفت، بابا گریه نمی کرد. اما آن روز فرق داشت، وقتی خبر را شنید لب گزید و اشک هایش تند تند جاری شد. در بصره رفتیم برای تشییع حاج قاسم و ابومهدی. وقتی سر بلند کردم، مو به تنم سیخ شد. چقدر آسمان عجیب شده بود! حالتی شبیه خشم داشت، شبیه بغض، درست شبیه ما. غم و خشم چنبره زده بود توی آسمان و زمین. از آسمان چند تا عکس برداشتم که هیچ وقت این غم یادم نرود. و بعد از آن با خانمها ختم قرآن برداشتیم، ثوابش را هدیه کردیم به حاج قاسم.
🔹فاطمه الحاوی، بصره
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
▪️غم مشترک▪️
🔵پاتیل ها ردیف شده بودند دنبال هم، روی آتش. شنبه بود. در جامع المظفر و جامع الملک، آش و حلیم نذری پخته بودیم برای خیرات حاج قاسم و ابومهدی. پخش می کردیم میان مردم، نه فقط برای فقرا. پیاله ی آش به دست، سراغ هر کس می رفتیم غمگین بود. بعضی اشک توی چشم هایشان جمع می شد و میگفتند:
« این خسارت بزرگ، فقط برای ایران نیست. مردم خیلی از کشورها عزادار شدند.»
بعضی دیگر تشکر می کردند و فاتحه میفرستادند یا برای سلامتی آیت الله خامنه ای و آیت الله سیستانی دعا می کردند. واکنش ها متفاوت بود؛ اما غم، مشترک بود توی حرف ها و نگاه ها. درخواست مردم یکی بود:
« انتقام خون شهدا را بگیرید.»
🔹ابو ادریس بصره
✅ @vaslekhooban
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🔵بلندگو دست گرفته بود و شعرهای حماسی می خواند. صدا میان گروهی از زن ها گم شده بودـ دسته ی زنهای سیاه پوش «میناربه سر»، آرام میان جمعیت حرکت می کردند. زن بلندگو به دست شروع کرد به سخنرانی برای خانم های گروهش. کلمه هایش را شمرده و محکم ادا می کرد. توی ذهنم تکرار می شد: تا زمانی که چنین مادرانی داریم، فرزندان حشدی بار خواهند آورد. مادر بی شک مدرسه ای است که اگر آن را آماده کردی، کشوری را تجهیز کرده ای.
الأُم مدرسة اذا أعددتها
أعددت شعباً طیّبَ الاعراقِ
🔹عمار بصره
✅ @vaslekhooban
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
▪️عزاداران واقعی▪️
🔵قاب عکس را به سینه از چسبانده بود. با کمر خمیده، قدم تند کرده بود دنبال ماشین شهدا. مادر بود و شهید داده بود. پیرمرد پرچم و قاب عکس پسر شهیدش را بین دو دستش گرفته بود و به استقبال فرماندهان شهید آمده بود. مردی را دیدم که برادر زاده اش را روی شانه هایش نشانده بود. پسر عکس پدر شهیدش را روی دست داشت و با صدای بچه گانه اش فریاد می زد:
«حجی قاسم، ماقصرت ویانه»
حاج قاسم کوتاهی نکردی.
در مسیر الکرادة بودیم. تا فهمیدم کیستند، گفتم عکسی بگیرند ازشان. فکر میکردم چرا مردم برای تسلیت دور من و هادی العامری را گرفته اند؟! پدر و مادر شهدا، پیرمردهایی که توی شلوغی جمعیت زیر دست و پا می ماندند و فرزندان شهدا عزاداران واقعی بودند.
🔹سید حامد الجزایری بغداد
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🌷پیکری واحد🌷
🔵اولین بار که شنیدم،مو به تنم
راست شد. می دانستم تنها بحث
رفاقتشان نیست.اگرچه این حرف
را خیلی ازعراقی ها می زدند، من
ازکسی می شنیدم که به اندازه ی
چشمانم قبولش داشتم. صحبت
احساسی واعتقادی نبود؛واقعیتی
عینی بود. با تمام تلاشی که برای
جداسازی دو پیکر حاج قاسم و
ابومهدی انجام شده بود، باز هم
تکه هایی از گوشت و تن حاج
قاسم با ابو مهدی در عراق دفن
شد و قسمتهایی از تن و پیکر
ابو مهدی در کنار حاج قاسم و در
ایران دفن شد.
🔹حسین یاسر، بغداد
✅ @vaslekhooban
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🌷... آهِ خونت... 🌷
🔵اینها اشعاری هست که مردم بصره
در تشییع شهدا می خواندند:
🔹دم واحدعراقی و له ایرانی
خون یکی است؛چه ایرانی وچه عراقی.
🔹مانختلف بین اثنین الخمینی قائدی
و مرجعی السیستانی
بین این دو تفاوتی قائل نمیشویم:
خمینی رهبر من و سیستانی مرجع
من است.
🔹وراح انطی الدلیل و هذا بیه اثبات
و دلیل را خواهم گفت و این دلیل
اثبات کرد.
🔹اختلط دم المهندس وی سلیمانی
دلیل این است که خون المهندس و
سلیمانی با هم عجین شد.
🔹والشاهد هذاالمذهب بیه توحد
و با این دلیل، مذهب در آن یگانه شد.
🔹دمک ما یبرد بی حوبه
خونت سرد نمیشود؛ آهِ خونت دامن
آنها را میگیرد.
🔹انزل للکاع و عارک موش بطیاره
بیا روی زمین و بجنگ، نه با هواپیما
🔹ابو آمنه؛ ناصریه
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🔸پرچم های ماندگار🔸
🔵 خودمان چاپ کرده بودیم.
قرار بود در مراسم تشییع ابومهدی المهندس پخش کنیم. تعدادشان به ۱۴۰۰ تا میرسید. پرچم های حشدالشعبی هم به چندین هزار تا رسیده بود. روز تشییع، توی آن شلوغیٍ مسیر راهپیمایی، خیلی از مردم همان پرچم ها و پوسترهایی دستشان بود که چاپ کرده بودیم. پوستر ها طرح پرچم ایران و عراق داشت و کنارش نوشته بود:
«حب الحسین یجمعنا»
🔹ابوادریس بصره
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
⭕️سیلی به آمریکا⭕️
🔵هم منتظر بودیم؛ منتظر واکنشی از طرف ایران. صحبتهای السید القائد را که شنیدیم، مطمئن شدیم. گمان می کردیم پایگاههای کویت یا امارات یا دیگر جاها مقصد این واکنش باشند؛ هر جایی جز عین الاسد. از صحبت های رهبر ایران حساب می بردیم؛ اما توقع زدن عین الاسد را نداشتیم. خبر که به گوشمان رسید، خیلی خوشحال شدیم. بالاخره کسی توانسته بود به آمریکا سیلی بزند و خیال ملتی را راحت کند.
🔹عمار، بصره
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
🌸❤️محبوب بودند...
🔵برادرم آنجا بود؛ میان جمعیت. با تماس تصویری سیاهه ی جمعیت را می دیدم. قلبم میزد برای از دست دادن مردی مثل ابومهدی. ابومهدی از وقتی جلوی داعش ایستاد، جایش را در قلب مردم عراق باز کرد؛ درست مثل حاج قاسم. کمتر عراقی پیدا میشد که از ابومهدی متنفر باشد. مگر دشمنان اهل بیت(ع). محبوبیت عجیبی داشت، چه برسد که تشییع در بصره باشد و ابومهدی هم اهل بصره! بعید بود بصراوی ها برای تشییع سنگ تمام نگذارند.
🔹علی رشم المالکی، بصره
✅ @vaslekhooban
#سومین_سالگرد
#حاج_قاسم
#خاطره_دیگران
💔قلب ارباً اربا...
🔵یتیم شده بودیم. غم توی دلمان شبیه آنهایی بود که پدرشان را از دست دادند. همه مان همینطور بودیم. مطمئنم؛ وگرنه چطور می شد آن همه آدم جمع شوند برای بدرقه ی شهدا؟ شبیه جمعیتِ توی مراسم تشییع را هرگز ندیده بودم، به جز روزهای عاشورا در کربلا. با خانواده و دوستانم بودم. خیلی باید حواسمان را جمع میکردیم که توی آن شلوغی، همدیگر را گم نکنیم صدای بلندگوی موکبها، صدای سیستم های صوتی، گریه ی مردم، صدای فریاد، همه با هم قاطی شده بود. وقتی میخواستند پیکرها را وارد حرم ابوالفضل(ع) کنند، راننده ی ماشینی که تابوت ها توی آن بود ناله میزد:
«بگیرید این پیکر ارباً اربا ی حاج قاسم را.»
با شنیدنش قلبم ارباً اربا شد. نگاهم به تابوت ها بود و دلم خون.
🔹فاطمه الزهرا، النداوی
✅ @vaslekhooban