رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار رئیس جمهور و هیئت دولت:
مدیران دولتی باید در مقابل مشکلات با تحرک و احساس مسئولیت مضاعف عمل کنند/ تصویر دولت در چشم مردم باید کارآمد و تلاشگر باشد/ مسئولان باید به میان مردم، کارگران و صنایع بروند/ جداً معتقدم دولت بشرط انجام اقدامات لازم، خواهد توانست بر مشکلات فائق آید و توطئه های آمریکا را ناکام بگذارد.
@dinosiasi
رهبر انقلاب در دیدار هیئت دولت:
طرفهای اروپایی موظفند تضمینهای لازم را در خصوص برجام بدهند اما نباید اقتصاد کشور به این موضوع گره زده و معطل آن شود/ بجز موارد معدودی همچون آمریکا، روابط کشور با شرق و غرب باید هر چه بیشتر تقویت شود و تحرک عملیاتی و هدفمند دیپلماسی افزایش یابد.
@dinosiasi
رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار هیئت دولت:
باید با متخلفان مسائل اخیر سکه و ارز در هر سطحی که هستند برخورد شود/ در مبارزه با مفاسد ابتدا باید با فساد و عنصر متخلف برخورد و سپس بطورشفاف اطلاع رسانی شود/ برخورد با مفاسد، اول بعهده مسئولان دستگاهها است و پس از آن به قوه قضاییه واگذار شود/ اگر نقشه راه اقتصاد تهیه شود، مردم و فعالان اقتصادی تکلیف خود را خواهند دانست و با احساس ثبات به کمک دولت خواهند شتافت.
@dinosiasi
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
کانال دلنوشته های یک طلبه:
@mohamadrezahadadpour
« #قسمت_سوم »
با اینکه شب قبلش همگی دیر خوابیده بودیم و زن و بچه ها مثل کمبود محبتیا دورم میگشتن، اما وقت اذون صبح از خواب بیدار شدم. اصلا شنیدن صدای اذون ... مخصوصا صدای اذون صبح شیراز که خیلی شفاف و در دل شب و واضح و با یه نسیم خاصی میاد ... از محله و شهر و وطن خودت یه چیز دیگه است ...
یه دوش حسابی گرفتم و ...
دو رکعت نماز صبح میخوانم قربتا الی الله...
الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ...
بعدشم تسبیح حضرت مادر ... و به رسم معهود، همونجوری رو به قبله ... هفت بار ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ...»
ذکرم که تموم شد، رفتم تو آشپزخونه و رادیو معارف روشن کردم ... دلم خیلی خیلی لک زده بود واسه درس اخلاقهایی که از رادیو معارف، کله سحر پخش میکنه ... مخصوصا سبک و صدا و نفس آیت الله مظاهری ...
کتری آب پر کردم ... یه کبریت زدم زیرش ... میخواستم یه صبحونه حسابی با هم بخوریم... تا آب جوش بیاد، رفتم تو هال ... پسرم از 4 سالگی عادتش دادیم که تنها بخوابه ... همینجور که داشتم با بوس بیدارش میکردم و میخواستم به بهانه دسشویی بردنش، کم کم عادتش بدم به نماز صبح ... دیدم خانمم هم بیدار شده و داره نمازش میخونه!
پسرمو بیدار کردم ... بردمش دسشویی ... بعدش هم یه وضو کوچولو گرفت و ...
هنوز آب جوش نیومده بود ... شعلشو کم کرده بودم که زود جوش نیاد ... رفتم پیش خانمم ... داشت ذکر میگفت ... گفتم: «قبول باشه! یه چیزی بپرسم ازت؟»
گفت: «نه ... بذار یه چیزی من ازت بپرسم!»
گفتم: «جانم؟!»
گفت: «تو چرا اینقدر کم میخوابی؟ الان هم رفتی اداره، میره تا شب که برگردی و بشینی پای تلگرامت و .... پس کی میخوابی؟ نگرانتم!»
گفتم: «خودمم بعضی وقتا احساس میکنم کم میارم ... از بس سوزش چشم و سرگیجه میگیرم ... اما چه میشه کرد ... کسی که وسط جنگ ... اینم تو تلگرام ... اینم وقتی نه میبینیش و نه ترکشش را همون لحظه حس میکنی، نمیگیری تخت بخوابی!»
یه کم نگام کرد ... این ینی باشه ... ینی تو خوبی ... بعدش گفت: « چی میخواستی بگی؟!»
گفتم: «آهان! میخواستم بگم ازم دلخور نباش لطفا ... بالاخره هر کسی یه نقطه ضعفایی داره ... خب منم عاشق کارمم ... والا نه اهل برنامه ای بودم و نه چیز خاصی... ببین چه مرد آقایی داری ... نه اهل صیغه است ... نه بیوه است ... نه چیز است ...»
با خنده گفت: «نه توروخدا ... حالا بیا و باش ... اگه اهل بیوه و صیغه و چیز بودی که دلم نمیسوخت! میگفتم بهتر... میگفتم هر چی خونه نباشه حال منم بهتره ... اما ... من واقعا برام سخته که اینقدر ما از هم دوریم ... مگه من میخوام چند سال عمر کنم که باید اینقدر مشتاقت باشم و انتظارت بکشم؟ حالا اگه منظور بد برنمیداری، بیا بریم یه گوشه ای زندگیمون بکنیم ... بالاخره از گشنگی نمیمیریم... چیه همش باید منتظر خبرت باشم؟!»
گفتم: «بس کن جان من! تو که اوضاع مملکتو میدونی! تو این آشفته بازار، یه نفرم واسه انقلاب، یه نفره ... اول صبح این حرفارا نزن!»
گفت: «پس کی بگم محمد! وقتی پیشت هستم، میگی حرف و بحثمون تو رختخواب نیار! وقتی نشستیم، میگی حالا بذار خوش باشیم ...»
گفتم: «آخ کِترَم ته گرفت!» و اینو گفتم و پاشدم ...
همینجوری که چایی میذاشتم، خانمم هم اومد تو آشپزخونه ... با هم حرف میزدیم ... بهش گفتم: «تو به اندازه ای که میگی باهات حرف دارم، حرف نمیزنی! حالا ممکنه اکثر فشارها بخاطر بچه ها باشه ... و اینکه رسیدگیت به بچه ها حرف نداره و خلاصه خسته میشی ... اما در برخورد با من، به خدا میتونیم به جای این همه گلایه و حرف و کنایه، بریم سراغ حرفای اصلی و کلی گل بگیم و گل بشنویم! غیر از اینه؟»
دیگه چیزی نگفت!
پنج تا تخم مرغ شکستم و ... با روغن حیوانی ... زدیم قربتا الی الله ...
کلا وقتایی که من بساط صبحونه را میچینم، تخم مرغ میزنیم ... کار خودمه ... میگن خوشمزه میپزم!
جاتون خالی...
وقت خدافظی شد ...
راننده اومده بود دم در... داشتم کفشمو میپوشیدم که یهو دیدم خانمم بالای سرم وایساده ... دیدم یه دستش قرآنه ... یه دستش هم دو تا ساندویچ لقمه ... گفت: «بیا آقا پسر ... تو رُشد هستی ... میترسم سوءتغذیه بگیری ... خودت بخوریا ... به کسی نده ... باشه؟»
زیر قرآن ردم کرد و .......... من یه لحظه بعله ... اونم آره و .........
پس از اتمام مراسم وداع با این رزمنده گرانمایه، بسم الله گفتم و در خونه را باز کردم ...
خدایا به امید تو ...
پیش به سوی یه پرونده خطرناک و چاق و چله ...
ادامه دارد...
@dinosiasi
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
کانال دلنوشته های یک طلبه:
@mohamadrezahadadpour
« #قسمت_چهارم »
رفتیم اداره ... وقتی وارد شدم، با بچه ها ایستادیم خچ و پچ کردن و سلام و چاخ سلامتی! انگار سالها بود که ندیده بودمشون ... گفتن: «تعطیلات خوش گذشت؟»
گفتم: «مرحمت عالی متعالی! دو روز بیشتر خونه بودم؟»
وارد اطاقم شدم ... عمار را اونجا دیدم ... قبلا همدیگه را دیده بودیم ... نشستیم و یه چند تا نامه بود بررسی کردیم ... پاراف و جواب دادم ...
تا ساعت 8 ... که قرار بود بریم جلسه...
تو راه که میرفتیم جلسه، با هم حرف میزدیم ... گفتم: «داستان چیه؟ چرا حالا اینقدر عجله؟ نمیشد صبر کنین تا خودم بیام؟»
گفت: «نه عزیز من ... اگه میشد، مریض نیستم که بخوام آه و ناله زن و بچت بندازم پشت سر خودم ... اگه از منه، که بفرمایید قربان! بفرمایید منزل ... در کانون گرم خانواده!»
رفتیم بالا ...
سه نفر بودیم ... من و عمار و رییس!
رییس شروع کرد و با همون لحن آروم و خودمونیش گفت: «خوش اومدی! الحمدلله که سالم برگشتی و بازم میبینمت! خدا خیلی بهت توفیق داده ... شک ندارم خدا دوستت داره که اینجوری هوات داره و روز به روز بر توفیقاتت افزوده! الحمدلله ...»
بعدش ادامه داد: «در جریان احوال و اوضاع این روزا هستی؟ رصد داشتی؟ فضای مجازی و این چیزا ...»
گفتم: «دقیق نه! چون اونطرف خیلی درگیر بودم ... وسایل بدن میتار را هم که میخواستم تحویل آزمایشگاه بدم، یکی دو روز کارای اداریش و اینا طول کشید ... اما خیلی بی خبر بی خبر هم نیستم!»
گفت: «رصد داشتی؟»
گفتم: «یه کم آره ... این دو سه شب قبل ... و همین صبح که داشتم میومدم اداره، یه نیم ساعت توراه فرصت بود ... یه چک کردم ... موضوع حدودا سی چهل تا کانال اون طرفی خیلی مشکوک بود ! بیشتر به شلیک میخورد!!»
(👈مرحله شلیک: مرحله ای که شبهه یا اتهام و یا مطلب خلاف واقع توسط حریف مطرح شده اما با دو شرط: اول اینکه خیلی نامحسوس و زیرکانه و بدون ذکر موضوع اصلی است و ذهن مخاطب را درگیر یک موضوع فرعی اما مرتبط با موضوع اصلی میکند. دوم اینکه آغاز و یا ادامه یک جریان است و هنوز تا مراحل پایانی و اصل هدف را زدن، فاصله دارد.)
گفت: «آفرین ... چیزی دستگیرت نشد؟ که دقیقا میخوان کجا را بزنن؟»
گفتم: «خیلی پوشش داشت ... عرض کردم که ... شلیک بود... اما فکر کنم بیشتر هدفشون ایجاد موج باشه...»
گفت: «درسته ... اما به زبون خودمون حرف بزن ... میخوام بدونم تو همین نیم ساعت چی دستگیرت شده؟»
گفتم: «شلیک شده ... توپ خونشون هم حسابی درگیر و داغه ... اما کی میخوان خلاص بزنن نمیدونم ... ولی خیلی گراهاشون نزدیکه ... اینقدر نزدیک که دیگه مستقیم، افراد را هم بردن زیر آتیش توپ خونشون و مستقیم دارن مرحله مقصر سازی را اجرا میکنند... خب وقتی اینقدر گرا را نزدیک میدن، بنظرم خیلی نمونده ... شاید چیزی حدود یه هفته ... شاید هم کمتر ...»
👈 (مرحله خلاص: مستقیم و بدون حاشیه، با تکیه بر ذهنیتی که قبلا با طرح موضوعات فرعی برای مخاطب ساخته اند، به اصل و ریشه ای که قرار است بزنند حمله کرده و تلاش برای نابودی و انهدام آن موضوع در ذهن مخاطب میکنند.)
👈 (مقصر سازی: مرحله پنجم از مراحل هفت گانه تروریست پروری است. در این مرحله، با تکیه بر چهار مرحله گذشته، سیبل و هدف اصلی را به مخاطب معرفی کرده و همه تقصیر و گناهان را کردن او می اندازند. مخاطب هم باور کرده و میپذیرد که باید برای بهبود اوضاع، مقصر را حذف و یا به دورترین حاشیه موجود راند.)
ادامه دارد...
@dinosiasi
🔴دریافت ۳ میلیون یورو ارز دولتی توسط پدر داماد روحانی
♦️محمدحسین بهشتی پدر داماد حسن روحانی:پسرم و دختر آقای روحانی ۲۵ سال است ساکن اتریش هستند.
♦️بنده برای دریافت مبلغ ۳ میلیون و سیصد و خرده ای هزار یورو به نرخ دولتی، پول واریز کردم که تاکنون مبلغ دو میلیون یورو آن را داده اند و مابقی نیز باقی مانده است.
♦️ بنده نیز در مقابل دریافت این ارز برای واردات موز، مبلغ ۲۸ هزار تن سیب صادر کرده ام.
♦️کل اقوام آقای روحانی از اینکه ایشان رئیس جمهور شده اند ناراحتند زیرا رئیس جمهوری ایشان جز ضرر و درهای بسته برای اقوام چیزی نداشته است!!!
@dinosiasi
هیچوقت به آدمی که به #روحانی رای داده اما از نظام و رهبر طلبکاره مسوولیتی ندید. این آدم مسوولیت اشتباه خودش رو هم قبول نمیکنه، چه برسه به کاری که شما ازش بخواید.
#تجربه
@dinosiasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 قدیما، یه #رگی بود بنام رگِ غیرت!
هرکی هم از این #رگ بویی نبرده بود بهش میگفتن: سیب زمینی!
نه اینکه خودش بره پشت دوربین مخفی بشه و ناموسش رو بفرسته جلو
مردانگی به #نر بودن نیست
@dinosiasi
#فوری
سازمان لیگ اعلام کرد، به دلیل انصراف باشگاه استقلال از حضور در مسابقه سوپرجام، دیدار دو تیم استقلال و پرسپولیس در روز 29 تیرماه 1397 برگزار نمی شود و طبق مقررات تیم پرسپولیس 3 بر صفر برنده این مسابقه و قهرمان سوپرجام است.
@dinosiasi