- امام علی علیه السلام در بالین حارث همدانی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
حارث همدانی یکی از دوستان و ارادتمندان مخلص حضرت علی بود، و مقام ارجمندی در نزد امام داشت حارث مریض شد، حضرت علی علیه السلام به عیادت او رفت و پس از احوالپرسی به او فرمود:
ای حارث! به تو بشارت میدهم که در وقت مرگ و هنگام عبور از پل صراط، و در کنار حوض کوثر، و موقع (مقاسمه) مرا میبینی و میشناسی.
حارث عرض کرد:
مقاسمه چیست؟
حضرت فرمود:
مقاسمه، با آتش انجام میگیرد. روز قیامت من با آتش جهنم مردم را تقسیم میکنم، به آتش میگویم:
ای آتش! این دوست من است او را رها کن! و این دشمن من است او را بگیر!
آنگاه حضرت دست حارث را گرفت و فرمود:
ای حارث! همین طور که دست تو را گرفته ام، پیامبر صلی الله علیه و آله دست مرا گرفته بود، در آن وقت من از حسد قریش و منافقین به آن حضرت شکایت نمودم، به من فرمود:
هنگامی که روز قیامت برپا میشود من ریسمان محکم خدا را میگیرم، و تو ای علی! دامن مرا میگیری و شیعیان دامن تو را میگیرند...
سپس سه بار فرمود:
ای حارث تو با آن کسی که دوستش داری خواهی بود و همراه کردارت میباشی.
حارث برخاست و از شدت خوشحالی عبای خود را میکشانید و میگفت: بعد از این، باکی ندارم که من به سوی مرگ روم، یا مرگ به سوی من آید.
همین حدیث را شاعر اهلبیت (سید حمیری) چنین به شعر در آورده است: [۱]
ای حارث همدانی هر کس که بمیرد مرا رخ به رخ خواهد دید
مؤمن باشد یا منافق. چشمان او به من مینگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل میشناسم.
و تو، ای حارث! روی پل صراط مرا خواهی دید و خواهی شناخت. بنابراین از لغزش و لرزش نترس. من آب خنک در آن تشنگی سوزان آنجا به تو مینوشانم، که از شدت شیرینی پنداری که عسل است.
در این هنگام که تو را در مقام عرض و حساب متوقف سازند، من به آتش میگویم: او را رها کن و به این مرد نزدیک نشو!
او را رها کن و ابدا کنار او نیا! و به او نزدیک نشو! زیرا دست او به ریسمان محکم است که از آن ریسمان به ریسمان ولایت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله (یعنی علی علیه السلام) پیوند دارد. [۱]
----------
[
[۱]: ۲۳. ب: ج ۶، ص ۱۷۹.
۲۴-رفاقت با سه کس ممنوع
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
هر گاه علی علیه السلام به منبر میرفت، میفرمود:
مسلمان باید از رفاقت و دوستی سه کس اجتناب کند؛
۱. آدم بی باک و هرزه (در گفتار و رفتار).
۲. احمق (کم عقل).
۳. دروغگو.
زیرا آدم بی باک و هرزه، کارهایش را به تو آرایش میدهد و میخواهد که تو هم مانند او باشی، چنین شخصی هرگز به درد دین و آخرت تو نمی خورد، دوستی با او جفا و سخت دلی و رفت و آمدنش بر تو، ننگ و عار است.
و اما احمق، هرگز خیر و خوبی از او به تو نمی رسد. هنگام مشکلات امیدی به او نیست، اگر چه در حل آن تلاش کند و چه بسا اراده کند بر تو خیری رساند (ولی به واسطه حماقتش) به تو ضرر میزند. پس مرگ او بهتر از زندگی اوست و سکوت او بهتر از سخن گفتنش و دوری از وی بهتر از نزدیکی با او میباشد.
و اما دروغگو، هیچگاه زندگی با او بر تو گوارا نیست، سخنان
تو را نزد دیگران میبرد و گفته آنان را نزد تو میآورد، هرگاه صحبتی را تمام کند سخن دیگری را شروع میکند، ممکن است گاهی راست هم بگوید ولی مردم باور نکنند، میکوشد مردم را به یکدیگر دشمن سازد، در سینه شان کینه برویاند. پس از خدا بترسید و مواظب خویشتن باشید [۱] و ببینید که با چگونه افرادی رفاقت میکنید و طرح دوستی میریزید.
----------
[۱]: ۲۹. ب: ج ۷۴، ص ۲۰۵.
[
ماجرای پیدا شدن قبر علی علیه السلام
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
پس از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، فرزندانش شبانه جنازه آن حضرت را در زمین بلندی مخفیانه به خاک سپردند. سالها گذشت. جز ائمه علیهماالسلام و نزدیکان آنها نمی دانستند قبر آن حضرت کجا است. تا اینکه در زمان خلافت هارون الرشید حادثه ای سبب پیدا شدن قبر حضرت گردید و آن حادثه چنین بود؛
عبدالله بن حازم میگوید:
روزی برای شکار همراه هارون از کوفه خارج شدیم، به ناحیه غریین (نجف رسیدیم، در آن محل آهوانی را دیدیم، بازها و سگهای شکاری را به سوی آنها فرستادیم. آهوان پا به فرار
گذاشته خود را به تپه ای که در آنجا بود رساندند و بالای آن تپه ایستادند. بازها و سگهای شکاری از تپه بالا نرفته و برگشتند. آهوان از آن تپه پایین آمدند، بازها و سگهای شکاری آنها را تعقیب کردند، آهوان دوباره به آن تپه پناهنده شدند و بازها و سگها دوباره بازگشتند و این حادثه بار سوم نیز تکرار شد.
هارون از این ماجرا در شگفت شد که این چه قضیه است که وقتی آهوان به آن تپه پناه میبرند. بازها و سگها جرأت رفتن و آنجا را ندارند.
هارون گفت:
بروید به کوفه و شخصی را که از همه بیشتر عمر کرده باشد، پیدا کرده پیش من بیاورید.
پیرمردی از طایفه اسد را پیدا کرده نزد هارون الرشید آوردند.
هارون گفت:
پیرمرد! این تپه چیست؟ ما را از حال این تپه آگاه ساز!
پیرمرد پاسخ داد:
پدرم از پدرانشان نقل کرده که آنها میگفتند:
این تپه قبر شریف علی علیه السلام است که خداوند آنجا را حرم امن قرار داده است و هر کس به آنجا پناه ببرد در امان است. لذا آهوان در پناه آن حضرت از خطر محفوظ ماندند.
هارون الرشید از اسبش پیاده شد و آب خواست و وضو گرفت
و در کنار آن تپه نماز خواند، دعا کرد، گریه نمود، صورت را به زمین گذاشت و به خاک مالید. و سپس دستور داد بارگاهی روی قبر آن حضرت ساختند.
به این گونه قبر مبارک حضرت علی علیه السلام تقریبا پس از صد و سی سال آشکار گردید. [۱]داستان های بحارالانوار - ۲۷- ماجرای پیدا شدن قبر علی علیه السلام - جلد ۵، صفحه ۶۱]
سرور فاطمه علیهاالسلام
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزی حضرت فاطمه علیهماالسلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:
پدر جان! روز قیامت تو را کجا دیدار کنم؟
پیامبر فرمود:
فاطمه جان! کنار در بهشت، آنگاه که پرچم حمد به دست من باشد، در حالی که در پیشگاه خداوند برای امتم شفاعت میکنم. فاطمه: پدر جان! اگر آنجا به خدمت نرسیدم؟
پیامبر: سر حوض کوثر دیدار کن که امتم را سیراب میکنم.
- اگر آنجا دیدارت نکردم؟
- در صراط مرا ملاقات کن که ایستادهام و میگویم خدایا امتم را سلامت بدار!
- اگر آنجا نتوانستم؟
- مرا پای میزان دیدار کن که میگویم خدایا امتم را سالم بدار!
- چنانچه آنجا هم نشد؟
- با من در پرتگاه دوزخ دیدار کن که شعله هایش را از امتم دور میکنم.
فاطمه زهرا علیهاالسلام از این خبر شاد و خرسند گردید. درود خداوند بر او و پدر و همسر و فرزندانش باد. [۱]
----------
[۱]: ۳۳. ب: ج ۸، ص ۳۵ و ج ۳۶، ص ۲۸۸ و ج ۴۳، ص ۲۱.
آنچه را شرع مقدّس مجاز شمرده است ملاحظه کنیم دایره
بسیار وسیع تری در برابر خود میبینیم. همین طور در مورد حلال و حرام، غذاهای حلال در مقابل غذاهای حرام بسیار بیشتر است معاملات حلال در مقایسه با معاملات حرام افزون تر است. زنانی که ازدواج با آنها حلال است نسبت به زنانی که ازدواج با آنها حرام است، بسیار بیشترند [۱] بنا بر این اطاعت فرمان خدا و رعایت حلال و حرام، انسان در تنگنا قرار نمی دهد و این در واقع پاسخی است برای آنها که دین خدا را مجموعه ای از محدودیّتها و ممنوعیّتها میپندارند.
به این ترتیب امام علیه السّلام همگان را تشویق میکند که گناهان و محرّمات را که تعدادشان محدود است رها سازند و در جادّه وسیع حلال و مباح گام نهند و مطمئن باشند، مشکلی نه در زندگی مادی و نه در زندگی معنوی آنها فراهم نخواهد شد.
در واقع این اشاره به همان چیزی است که در قرآن مجید آمده: « «هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» ؛ خداوند در دین تنگنایی برای شما قرار نداده است» [۲] . و در حدیث شریف نبوی میخوانیم: «بعثنی بالحنیفیّة السّهلة السّمحة؛من به آیین خالص و آسان مبعوث شدم» [۳] .
در جای دیگر میخوانیم: « «فَکُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیّاهُ تَعْبُدُونَ إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ» ؛پس، از آنچه خدا روزیتان
کرده است حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمت خدا را به جا آورید، اگر او را میپرستید، خداوند تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریده اند بر شما حرام کرده است» [۱] .
----------
[۱]: ۱. در حقیقت جمله أن الذی أمرتم په اشاره به احکام خمسه تکلیفیه است و جمله ما أحل لکم.. ناظر به «احکام وضعیه» میباشد بنابراین دلیلی ندارد که ما این دو جمله را مترادف و تأکید یکدیگر بدانیم آن گونه که بعضی از شارحان نهج البلاغه ذکر کرده اند.
[۲]: ۲، حج، آیه ۷۸.
[۳]: ۳. بحار الأنوار، جلد ۲۲، صفحه ۲۶۴.
[۱]: ۱، نحل، آیه ۱۱۵ و ۱۱۴.
دو چیز در برابر ما وجود دارد یکی تحصیل روزی است و دیگری انجام فرائض الهی. اوّلی را خداوند برای ما تضمین فرموده و دوّمی را بر عهده ما گذارده است بنا بر این تمام همّت ما باید مصروف دوّمی شود در حالی که قضیه بر عکس است و بسیاری از مردم تمام تلاش و
کوشش و دقت و فکر خود را به صورت حریصانه ای صرف تحصیل معاش میکنند و وظایف اصلی انسانی و الهی خود را به دست فراموشی میسپارند.
سپس در ادامه این سخن میفرماید: «با این که به خدا سوگند! آن چنان (در این موضوع برای مردم) شک و تردید حاصل شده و با یقین به هم آمیخته که گویی آنچه تضمین شده (یعنی تحصیل رزق) بر شما فرض شده، و آنچه واجب گردیده (یعنی انجام اوامر الهی) از شما برداشته شده است» (مع أنّه و اللّه لقد اعترض الشّک، و دخل [۱] الیقین، حتّی کأنّ الّذی ضمن لکم قد فرض علیکم، و کأنّ الّذی قد فرض علیکم قد وضع عنکم).[پیام امام امیرالمومنین علیه السلام: شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه - شرح و تفسیر: این قدر برای دنیا دست و پا نکنید! - جلد ۵، صفحه ۱۱۵]
این زنان چه کرده بودند؟
.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
دخترم! زنی که از موی سرش آویخته شده بود، موی سر خود را از نامحرم نمی پوشاند.
و زنی که از زبانش آویزان بود، بدون اجازه شوهر از خانه بیرون میرفت.
و زنی که گوشت بدن خود را میخورد، خود را برای دیگران زینت میکرد و از نامحرمان پرهیز نداشت.
و زنی که دست و پایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط شده بودند، به وضو و طهارت لباس و غسل حیض اهمیت نمی داد و نماز را سبک میشمرد...
و زنی که سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود، او زنی سخن چین و دروغگو بود.
و اما زنی که در قیافه سگ بود و آتش از نشیمنگاه او وارد و از دهانش خارج میشد، زنی خواننده و حسود بود.
سپس فرمود:
وای بر آن زنی که همسرش از او راضی نباشد و خوشا بحال آن زن که همسرش از او راضی باشد. [داستان های بحارالانوار - ۲۹- الگوی زندگی برای همه - جلد ۵، صفحه ۶۹]
- زندان مؤمن و بهشت کافر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزی حسن مجتبی علیه السلام پس از شستشو، لباسهای نو و پاکیزه ای پوشید و عطر زد. در کمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طوری که سیمای جذابش هر بیننده را به خود متوجه میساخت، در حالی که گروهی از یاران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از کوچههای مدینه میگذشت، ناگاه با پیرمرد یهودی که فقر او را از پای در آورده و پوست به استخوانش چسبیده، تابش خورشید چهره اش را سوزانده بود. مشک آبی به دوش داشت و ناتوانی اجازه راه رفتن به او نمی داد، فقر و نیازمندی شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بیننده را دگرگون میساخت، حضرت را در آن جلال و جمال که دید گفت:
خواهش میکنم لحظه ای بایست و سخنم را بشنو!
امام علیه السلام ایستاد.
یهودی: یابن رسول الله! انصاف بده!
امام: در چه چیز؟
یهود: جدت رسول خدا میفرماید:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است. [۱]
اکنون میبینم که دنیا برای شما که در ناز و نعمت به سر میبری، بهشت است و برای من که در عذاب و شکنجه زندگی میکنم، جهنم است.
و حال آن که تو مؤمن و من کافر هستم.
امام فرمود:
ای پیرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببینی خداوند در بهشت چه نعمتهایی برای من و برای همه مؤمنان آفریده، میفهمی که دنیا با این همه خوشی و آسایش برای من زندان است، و نیز اگر ببینی خداوند چه عذاب و شکنجههایی برای تو و برای تمام کافران مهیّا کرده، تصدیق میکنی که دنیا با این همه فقر و پریشانی برایت بهشت وسیع است. [۲] پس این است معنای سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود:
دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.
----------
[۱]: ۴۰. الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر.
[۲]: ۴۱. ب: ج ۴۳، ص
۳۷- گریه پس از پیروزی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
عبدالله بن قیس میگوید:
در جنگ صفین من در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. ابوایوب اعور، یکی از فرماندهان لشکر معاویه، شریعه فرات را تصرف کرده بود و از ورود اصحاب علی علیه السلام مانع میشد. یاران علی علیه السلام از تشنگی به حضرت شکایت کردند. علی علیه السلام گروهی از سواران را برای آزاد کردن شریعه فرستاد، آنان بدون نتیجه برگشتند، امام سخت دلتنگ شد.
حضرت حسین علیه السلام عرض کرد:
پدر جان اجازه میفرمایید من بروم؟
حضرت فرمود:
فرزندم برو!
امام حسین علیه السلام با عده ای از سربازان به سوی شریعه حرکت نمود و سپاه دشمن را شکست داد، شریعه را آزاد کرد و در کنار آن خیمه زد.
سپس خدمت پدر بزرگوارش رسید و خبر آزادی شریعه را به
اطلاع حضرت رساند.
علی علیه السلام گریه کرد.
عرض کردند:
یا امیرالمؤمنین! چه چیز تو را میگریاند؟ این نخستین فتح و پیروزی است که به برکت حسین نصیب ما گشت.
حضرت در جواب فرمود:
یادم آمد که به زودی او را در سرزمین کربلا با لب تشنه میکشند و اسب او رم کرده، فریاد میکشد و میگوید: الظلیمه الظلیمه لامة قتلت ابن بنت نبیها. [داستان های بحارالانوار - ۳۶- ولادت و مراسم نامگذاری امام حسین علیه السلام - جلد ۵، صفحه ۸۴]
حاجت خود را جز به سه نفر مگو؛
۱) آدم دیندار. ۲) با مروت. ۳) آبرودار.
چون شخص دیندار به خاطر دینداریش به تو کمک خواهد کرد.
انسان با مروت از مروتش حیا کرده به تو کمک خواهد نمود.
و انسان آبرودار میفهمد که تو آبرویت را در راه این حاجتت گذارده ای و بدون جهت این کار را نکرده ای، حتما مشکلی برایت پیش آمده است از اینرو آبرویت را حفظ نموده و حاجت تو را بر میآورد.
- سخنرانی امام حسین علیه السلام در میدان جنگ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
امام حسین علیه السلام روز عاشورا برای اتمام حجت در برابر لشکر دشمن قرار گرفت و بر شمشیر خود تکیه داد و با صدای بلند فرمود:
شما را به خدا سوگند آیا مرا میشناسید؟
سپاه پاسخ دادند:
بلی، تو فرزند دختر پیامبر خدا و نوه آن حضرت هستی.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید رسول الله پدر بزرگ من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام شما را به خدا میدانید فاطمه دختر پیغمبر مادر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید علی بن ابی طالب پدر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید خدیجه دختر خویلد نخستین زنی که به اسلام گروید مادر بزرگ من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید حمزه سید الشهدا عموی پدر من است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید این شمشیر که بر کمر بستهام شمشیر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟
سپاه: آری، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید این عمامه را که بر سرم بسته ام، عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟
سپاه: بلی، میدانیم.
امام علیه السلام: شما را به خدا آیا میدانید پدرم علی اولین مردی بود که اسلام آورد و در علم از همه آگاه تر و در حلم و صبر از همه شکیباتر و او پیشوای همه مردها و زنها است؟
سپاه: بلی، میدانیم؛
فبم تستحلون دمی...
پس چرا ریختن خون مرا روا میدانید؟ در صورتی که فردای قیامت حوض کوثر در اختیار پدر من خواهد بود و او عده ای را از
آب کوثر باز میدارد، چنانچه که شتر تشنه را از آب باز دارند و در همان روز پرچم حمد نیز در دست او خواهد بود.
سپاه: ما همه اینها را میدانیم ولی هرگز از تو دست برنمی داریم تا بر اثر تشنگی جان بدهی. [۱]
----------
[۱]: ۴۷. ب: ج ۴۴، ص ۳۱۸
پندهای امام زین العابدین علیه السلام در روزهای جمعه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
امام سجاد علیه السلام هر جمعه در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را با این کلمات موعظه میکرد:
ای مردم! خدا ترس باشید! بازگشت شما به سوی اوست، هر کس اینجا کار نیکی کرده است، آنجا پیش روی خود خواهد یافت و هر کس اعمال بد انجام داده، دوست دارد میان او و اعمال بدش فاصله زیادی بیفتد، خداوند شما را میترساند.
افسوس تو، ای فرزند آدم که غافلی! اما از تو غافل نیستند، مرگ سریعتر از هر چیز به سویت میآید و تو را میجوید و به زودی تو را در خواهد یافت، و آن هنگام اجلت فرا رسیده و تنها به قبرت درآیی و فرشتگان سؤال، برای پرسش و امتحانی سخت نزد تو میآیند.
نخستین سؤال: از آفریدگاری است که او را پرستش میکردی و از پیامبری که برای هدایت تو آمده بود و از دینی که بدان پایبند بودی و از کتابی که
می خواندی و از امامی که پیروش بودی و از دستوراتش
اطاعت مینمودی.
آنگاه از عمرت میپرسند که در چه راه مصرف کردی و از مال و ثروتت میپرسند که از کجا آوردی و در چه راه خرج کردی... پس در خود بنگر و پیش از پرسش آماده پاسخ باش!
اگر ایمان داری، خدا ترس و دین شناسی، از پیشوایان راستگو پیروی میکنی و دوستار دوستان خدایی، نگران مباش! خداوند زبانت را به حق گویا خواهد کرد و تو را به بهشت و رضای خویش بشارت خواهد داد و فرشتگان با نعمتهای فراوان به استقبال تو خواهند آمد، وگرنه زبانت بند آمده و از عهده پاسخ بر نخواهی آمد و تو را به آتش وعده خواهند داد و فرشتگان با آب جوشان و آتش سوزان از تو پذیرایی خواهند کرد. [۱]
----------
[۱]: ۴۸. ب: ج ۶، ص ۲۲۳.