eitaa logo
ولایت
87 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۷- گریه پس از پیروزی بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عبدالله بن قیس می‌گوید: در جنگ صفین من در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. ابوایوب اعور، یکی از فرماندهان لشکر معاویه، شریعه فرات را تصرف کرده بود و از ورود اصحاب علی علیه السلام مانع می‌شد. یاران علی علیه السلام از تشنگی به حضرت شکایت کردند. علی علیه السلام گروهی از سواران را برای آزاد کردن شریعه فرستاد، آنان بدون نتیجه برگشتند، امام سخت دلتنگ شد. حضرت حسین علیه السلام عرض کرد: پدر جان اجازه می‌فرمایید من بروم؟ حضرت فرمود: فرزندم برو! امام حسین علیه السلام با عده ای از سربازان به سوی شریعه حرکت نمود و سپاه دشمن را شکست داد، شریعه را آزاد کرد و در کنار آن خیمه زد. سپس خدمت پدر بزرگوارش رسید و خبر آزادی شریعه را به اطلاع حضرت رساند. علی علیه السلام گریه کرد. عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! چه چیز تو را می‌گریاند؟ این نخستین فتح و پیروزی است که به برکت حسین نصیب ما گشت. حضرت در جواب فرمود: یادم آمد که به زودی او را در سرزمین کربلا با لب تشنه می‌کشند و اسب او رم کرده، فریاد می‌کشد و می‌گوید: الظلیمه الظلیمه لامة قتلت ابن بنت نبیها. [داستان های بحارالانوار - ۳۶- ولادت و مراسم نامگذاری امام حسین علیه السلام - جلد ۵، صفحه ۸۴] 
حاجت خود را جز به سه نفر مگو؛ ۱) آدم دیندار. ۲) با مروت. ۳) آبرودار. چون شخص دیندار به خاطر دینداریش به تو کمک خواهد کرد. انسان با مروت از مروتش حیا کرده به تو کمک خواهد نمود. و انسان آبرودار می‌فهمد که تو آبرویت را در راه این حاجتت گذارده ای و بدون جهت این کار را نکرده ای، حتما مشکلی برایت پیش آمده است از اینرو آبرویت را حفظ نموده و حاجت تو را بر می‌آورد.
- سخنرانی امام حسین علیه السلام در میدان جنگ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام حسین علیه السلام روز عاشورا برای اتمام حجت در برابر لشکر دشمن قرار گرفت و بر شمشیر خود تکیه داد و با صدای بلند فرمود: شما را به خدا سوگند آیا مرا می‌شناسید؟ سپاه پاسخ دادند: بلی، تو فرزند دختر پیامبر خدا و نوه آن حضرت هستی. امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید رسول الله پدر بزرگ من است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام حسین علیه السلام شما را به خدا می‌دانید فاطمه دختر پیغمبر مادر من است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید علی بن ابی طالب پدر من است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام حسین علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید خدیجه دختر خویلد نخستین زنی که به اسلام گروید مادر بزرگ من است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید حمزه سید الشهدا عموی پدر من است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید این شمشیر که بر کمر بسته‌ام شمشیر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟ سپاه: آری، می‌دانیم. امام علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید این عمامه را که بر سرم بسته ام، عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم. امام علیه السلام: شما را به خدا آیا می‌دانید پدرم علی اولین مردی بود که اسلام آورد و در علم از همه آگاه تر و در حلم و صبر از همه شکیباتر و او پیشوای همه مردها و زنها است؟ سپاه: بلی، می‌دانیم؛ فبم تستحلون دمی... پس چرا ریختن خون مرا روا می‌دانید؟ در صورتی که فردای قیامت حوض کوثر در اختیار پدر من خواهد بود و او عده ای را از آب کوثر باز می‌دارد، چنانچه که شتر تشنه را از آب باز دارند و در همان روز پرچم حمد نیز در دست او خواهد بود. سپاه: ما همه اینها را می‌دانیم ولی هرگز از تو دست برنمی داریم تا بر اثر تشنگی جان بدهی. [۱] ---------- [۱]: ۴۷. ب: ج ۴۴، ص ۳۱۸
پندهای امام زین العابدین علیه السلام در روزهای جمعه بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام سجاد علیه السلام هر جمعه در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را با این کلمات موعظه می‌کرد: ای مردم! خدا ترس باشید! بازگشت شما به سوی اوست، هر کس اینجا کار نیکی کرده است، آنجا پیش روی خود خواهد یافت و هر کس اعمال بد انجام داده، دوست دارد میان او و اعمال بدش فاصله زیادی بیفتد، خداوند شما را می‌ترساند. افسوس تو، ای فرزند آدم که غافلی! اما از تو غافل نیستند، مرگ سریعتر از هر چیز به سویت می‌آید و تو را می‌جوید و به زودی تو را در خواهد یافت، و آن هنگام اجلت فرا رسیده و تنها به قبرت درآیی و فرشتگان سؤال، برای پرسش و امتحانی سخت نزد تو می‌آیند. نخستین سؤال: از آفریدگاری است که او را پرستش می‌کردی و از پیامبری که برای هدایت تو آمده بود و از دینی که بدان پایبند بودی و از کتابی که می خواندی و از امامی که پیروش بودی و از دستوراتش اطاعت می‌نمودی. آنگاه از عمرت می‌پرسند که در چه راه مصرف کردی و از مال و ثروتت می‌پرسند که از کجا آوردی و در چه راه خرج کردی... پس در خود بنگر و پیش از پرسش آماده پاسخ باش! اگر ایمان داری، خدا ترس و دین شناسی، از پیشوایان راستگو پیروی می‌کنی و دوستار دوستان خدایی، نگران مباش! خداوند زبانت را به حق گویا خواهد کرد و تو را به بهشت و رضای خویش بشارت خواهد داد و فرشتگان با نعمتهای فراوان به استقبال تو خواهند آمد، وگرنه زبانت بند آمده و از عهده پاسخ بر نخواهی آمد و تو را به آتش وعده خواهند داد و فرشتگان با آب جوشان و آتش سوزان از تو پذیرایی خواهند کرد. [۱] ---------- [۱]: ۴۸. ب: ج ۶، ص ۲۲۳.
کدام است؟ 🍃🌺 از مهم‌ترین عبادتها در محسوب می‌شود. این عبادت از اجزای متعددی تشکیل شده که برخی از آنها مستحب و برخی دیگر واجب است. برخی از این نیز به عنوان نماز محسوب می‌شوند. 🔶واجبات نماز که تعدادشان به عدد یازده می‌رسد عبارتند از: 🔸1. : بدین معنا که باید نماز را به قصد تقرّب به خدا یا به قصد اجرای دستور او بخواند. ولی لازم نیست که نیّت خود را به زبان بگوید. 🔸2. : یعنی گفتن «الله اکبر». 🔸3. : برای کسی که توانایی ایستادن دارد، واجب است که نماز خود را به صورت ایستاده بخواند. این قیام شامل زمان گفتن تکبیرة الاحرام، قرائت و بعد از اتمام رکوع، می‌شود. 🔸4. : یعنی خواندن سوره حمد و یک سوره کامل بعد از آن، در رکعت‌های اول و دوم. 🔸5. : یعنی گفتن اذکار مخصوص در حال رکوع، سجده و ... است. 🔸6. : لازم است که در هر رکعت، بعد از قرائت حمد و سوره و یا ، نماز گزار به رکوع برود. در رکوع باید به اندازه‌ای خم شود که کف دست به زانوها برسد. در رکوع گفتن هر ذکری کافی است، مثل اینکه بگوید: (سُبحانَ رَبِّی العَظیم وَ بِحَمدِه) 🔸7. : واجب است که بعد از بجا آوردن رکوع و قیام بعد از آن، به سجده رفته و در سجده هفت قسمت از بدن بر زمین قرار بگیرد؛ پیشانی، کف دو دست، هر دو زانو، و دو انگشت بزرگ پا. همچنین واجب است که پیشانی را بر چیزی بگذارد که سجده بر آن صحیح است؛ مانند خاک، سنگ، چوب و... . در سجده گفتن هر ذکری کافی است، مثل اینکه بگوید: (سُبحانَ رَبِّی الاَعلی وَ بِحَمدِه) 🔸8. : بعد از انجام دو سجده در رکعت‌ دوم و چهارم نماز، واجب است که به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر شهادت داده شود و نیز فرستادن صلوات بر پیامبر و خاندانش واجب است. مقدار واجب تشهد این است: «أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا اللّٰهُ وَحدَه لا شَریکَ له و أشهدُ أنّ محمّداً عبدُه وَ رسولُه، اللّهمَّ صلِّ على محمّدٍ و آلِ محمّدٍ». 🔸9. : بعد از تشهد رکعت آخر نماز مستحب است در حالى که نشسته و بدن آرام است بگوید: «السَّلٰامُ عَلَیْکَ ایُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ» و بعد از آن باید بگوید: «السَّلامُ عَلیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ» یا بگوید: «السَّلامُ عَلَیْنٰا وَ عَلَى عِبٰادِ اللّٰه الصّالِحِینَ». 🔸10. : باید افعال نماز را با همان ترتیبی که ذکر شده، انجام دهد و اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از رکوع بجا آورد، نماز باطل می‌شود. 🔸11. : یعنى کارهاى نماز مانند رکوع و سجود و تشهد را پشت سر هم بجا آورد و چیزهایى را که در نماز می‌خواند به طورى که معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدرى بین آنها فاصله بیندازد که نگویند نماز می‌خواند، نمازش باطل است. در بین این واجباتی که نام برده شد، پنج مورد از آن رکن هستند. بدین معنا که حتی اگر از روی فراموشی و غیر عمد، انجام نگیرد یا بیش از یک مرتبه انجام شود، موجب باطل شدن نماز می‌شود. در حالی که دیگر واجبات نماز، اگر سهواً فراموش شوند یا تکرار شوند، موجب باطل شدن نماز نمی‌شوند. 🔷 نماز عبارتند از: 🔹1. . 🔹2. . 🔹3. ؛ هم قیام هنگام گفتن تکبیرةالاحرام و هم قیام متصل به رکوع؛ یعنی قیام قبل از انجام رکوع. 🔹4. رکوع. 🔹5. دو سجده: یعنی هر دو سجده با هم یک رکن حساب می‌شود. بنا بر این، اگر به صورت غیر عمد، به جای دو سجده یک سجده یا سه سجده انجام دهد، نماز باطل نمی‌شود.
هدایت شده از کانال رسمی طلاب کرمانشاه
◀️پاداش دوست داشتن امام حسین علیه السلام: آیت الله شبیری زنجانی فرمودند: 👈 چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود. 🌹(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً )🌹 👈یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند . 👈از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!! 👈تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحارالانوار برخورد نمودم .که می فرماید: 🌸مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند. 🌸 🍀امام به دیدار محبان می آید . این ملاقات بسیار طولانی می شود🍀 . امام_صادق(ع) می فرماید : 🌹هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند .🌹 🌸ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.🌸 🌷السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین الشهیدوعلی المستشهدین بین یدیک و رحمة الله وبرکاته ♦️کانال رسمی طلاب کرمانشاه ♦️لینک کانال در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/1997012994Cdf7f34d710
ماجرای اشنایی امام علی(ع) وقمبرغلام امام علی(ع) 💠 جوان کافری عاشق دختر عمویش شد، عمویش پادشاه حبشه بود. جوان رفت پیش عمو و گفت: عمو جان من عاشق دخترت شده‌ام، آمدم برای خواستگاری. پادشاه گفت حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت عمو هر چه باشد من می‌پذیرم شاه گفت: در شهر بدی‌ها (مدینه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو، جوان گفت عمو جان این دشمن تو اسمش چیست، گفت اسم زیاد دارد ولی بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می‌شناسند جوان فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی‌ها شد. به بالای تپه‌ی شهر که رسید دید در نخلستان، جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان رفت. گفت: ای مرد عرب تو علی را می‌شناسی؟ گفت: تو را با علی چه کار است؟ گفت: آمده‌ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی‌شوی. گفت: مگر علی را می‌شناسی؟ گفت: بله من هر روز با او هستم و هر روز او را می‌بینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟! گفت قدی دارد به اندازه‌ی قد من، هیکلی هم‌هیکل من. گفت: خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم. خب چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش، جوان خنده‌ی بلندی کرد و گفت: تو با این بیل می‌خواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. گفت: اسمت چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبدالله. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح، و با شمشیر به عبدالله حمله کرد. عبدالله در یک چشم به هم زدن، کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خود جوان خواست تا او را بکشد که دید جوان از چشم‌هایش اشک می‌آید. گفت: چرا گریه می‌کنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته می‌شوم. مرد عرب، جوان را بلند کرد، گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. گفت: مگر تو کی هستی؟ گفت: منم اسدالله الغالب علی بن ابیطالب، که اگر من بتوانم دل بنده‌ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود. جوان، بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالم افتاد و گفت من می‌خواهم از امروز، غلام تو شوم یا علی. پس فتاح شد قنبر غلام علی بن ابیطالب 📚بحارالانوار ج3 ص 211 امالی شیخ صدوق 🔻با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید🔺 ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌹🌿 eitaa.com/joinchat/3418095617C0a0522f7e2
 [ پسر بچه ای در بیابان بی آب و علف بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابراهیم پسر ادهم و فتح موصلی هر دو نقل می‌کنند: در بیابان همراه قافله می‌رفتم، احتیاجی برایم پیش آمد از قافله دور شدم ناگهان دیدم پسر بچه ای می‌رود، گفتم: سبحان الله! در بیابان بی آب و علف این پسرک چه می‌کند! نزدیک او رفته سلام کردم، جواب داد. گفتم: کجا می‌روید! گفت: به زیارت خانه خدا. گفتم: عزیزم تو کوچک هستی زیارت خانه خدا هنوز بر شما واجب نشده. گفت: ندیده ای کودکان کوچکتر از من مرده اند؟ گفتم: پس توشه و مرکب سواریت کو؟ گفت: توشه‌ام تقوا و سواریم پاهای من است و با همین توشه و سواری به نزد مولای خود می‌روم. گفتم: من هیچگونه غذایی با تو نمی بینم؟ پرسید: پیر مرد! آیا درست است کسی تو را دعوت کند و تو از خانه غذای خودت را به خانه او ببری؟ در پاسخ گفتم: نه. گفت: کسی که مرا به خانه اش دعوت کرده او آب و نانم را خواهد داد. گفتم: پای بردار عجله کن! تا به قافله برسی. گفت: بر من لازم است سعی و کوشش کنم و بر اوست مرا برساند، نشنیده ای خداوند می‌فرماید: (الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین): آنان که در راه ما کوشش می‌کنند ما هدایتشان می‌کنیم. خداوند با نیکی کنندگان است. در این وقت که من با او صحبت می‌کردم جوان خوش سیما با لباس سفید پیش آمد، بر آن پسر سلام کرد و او را به آغوش کشید. من روی به آن جوان کرده گفتم: تو را به آن خدایی که این اخلاق زیبا و آراستگی ظاهری را به تو داده این پسر کیست؟ در پاسخ گفت: مگر او را نمی شناسی؟ او زین العابدین علی بن ابی طالب است. سپس روی به حضرت نموده گفتم: شما را به حق آباء گرامت سوگند می‌دهم بگو که این بیابان خشک را چگونه بدون آذوقه طی می‌کنی؟ فرمود: من آذوقه همراه دارم و آذوقه‌ام چهار چیز است: ۱. من تمام دنیا را در اختیار خدا و ملک او می‌دانم. ۲. همه را بنده و جیره خوار او می‌دانم. ۳. وسائل زندگی و روزی را در دست خدا می‌دانم. ۴. قضا و قدر او را در همه چیز نافذ و جاری می‌دانم. گفتم: چه زاد و توشه خوبی است، شما با همین زاد و توشه بیابانهای آخرت را به خوبی طی می‌کنی چه رسد به بیابانهای دنیا. داستان های بحارالانوار - ۴۱- پندهای امام زین العابدین علیه السلام در روزهای جمعه - جلد ۵، صفحه ۹۴] 
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزی یک نفر نصرانی به امام باقر علیه السلام جسارت کرد و گفت: انت بقر؟ تو گاو هستی؟ حضرت در جواب فرمود: انا باقر. اسم من باقر است. نصرانی گفت: تو پسر زنی آشپز هستی. امام فرمود: آشپزی شغل مادرم است. نصرانی: تو پسر کنیز سیاهرنگ و بدزبان هستی. امام باقر: اگر این لقبهایی که به مادرم دادی راست است خدا او را بیامرزد. و اگر دروغ است خدا تو را بیامرزد. نصرانی وقتی این اخلاق بزرگوارانه را از آن حضرت دید تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد. [۱] ---------- [۱]: ۵۱. ب: ج ۴۶، ص ۲۸۹. بقر، به معنی گاو و باقر، به معنی شکافنده است.
در اندیشه نجات خویشتن باش! بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم امام محمد باقر علیه السلام به جعفر جعفی فرمود: بدان! آن وقت از دوستان ما می‌شوی که اگر تمام مردم یک شهر بگویند: تو آدم بدی هستی، گفتار آنان تو را اندوهگین نکند و اگر همه آنها گفتند: تو آدم خوبی هستی، باز سخن آنان خوشحالت ننماید؛ بلکه خودت را به کتاب خدا، عرضه کن. اگر دیدی به دستورات قرآن عمل می‌کنی، آنچه را که دستور داده ترک بکن، ترک می‌کنی و آنچه را که خواسته، با میل و علاقه انجام می‌دهی و از مجازات‌هایی که در قرآن آمده ترسناکی، در راه و روش خود پابرجا و بردبار باش؛ زیرا در این صورت گفتار مردم به تو زیانی نمی رساند، ولی چنانچه از پیروان کتاب خدا نباشی و رفتارت ضد دستورات قرآن باشد آنگاه چه چیز تو را از خودت غافل می‌کند. باید در اندیشه نجات خویشتن باشی، نه در فکر گفتار دیگران. [۱] ---------- [۱]: ۵۴. ب: ج ۷۸، ص ۱۶۳.
تلاش در راه بی نیازی بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عبدالاعلی می‌گوید: در بین راه مدینه به حضرت صادق علیه السلام برخورد کردم. روز بسیار گرمی بود، گفتم: فدایت شوم با آن مقامی که پیش خداوند داری و از خویشان رسول خدا علیه السلام می‌باشی، چرا در این گرما خود را این چنین به زحمت انداخته ای؟ امام علیه السلام فرمود: عبدالاعلی! من برای جستجوی روزی بیرون آمدم تا از مثل تو بی نیاز شوم. [۱] ---------- [۱]: ۵۸. ب: ج ۴۷، ص ۵۵.
مرگ زودرس بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم داود رقی می‌گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم بدون اینکه سخنی بگویم، فرمود: ای داود! روز پنج شنبه هنگامی که برنامه اعمالتان را پیش من آوردند، در آن دیدم که تو درباره پسر عمویت، فلانی، خوب کرده ای. از این کار تو خوشحال شدم و فهمیدم همین صله رحم تو با وی (و قطع صله رحم از جانب او) باعث مرگ زودرس پسر عمویت خواهد شد. داود می‌گوید: پسر عمویی داشتم بسیار بدفطرت و دشمن سرسختم بود، هنگامی که شنیدم او و خانواده اش در فقر و ناداری شدید، روزگار بدی را به سر می‌برند، برایش مقداری مخارج فرستادم، سپس به سوی مکه حرکت نمودم. - و او بعد از من فوت شده بود - موقعی که در مدینه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم بدون اینکه حرفی بزنم امام علیه السلام آن جریان را به من خبر داد. [۱] ---------- [۱]: ۵۹. ب: ج ۷۴، ص ۹۳.