درباره شهید :)
جسد شهید بعد از شهادت
آنچنان تازه و معطر ماند
که صدام به سربازان خود دستور میدهد
که جنازه این شهید را در برابر آفتاب قرار دهند تا بپوسد ، و وقتی این کار به سرانجام نمی رسد
دستور میدهد که بر روی پیکر شهید اسید بپاشند که با این کار نیز آسیبی به بدن شهید وارد نمی شود ...
هنگامی که گروه تفحص پیکر مطهر شهید محمدرضا شفیعی را بعد از گذشت ۱۶ سال تحویل میگرفتند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه کرده و گفته:
ما چه افرادی را کشتیم!
آرامگاه شهید در امامزاده
علی بنجعفر(ع) قم می باشد.
#ماهرمضان✨
#التماسدعا
___________
🥀@vesaal_12
هنوز اگر تو بیایی دوباره می شوم آغاز،
اگرچه خسته تر از آفتاب بر لب بامم :)
•حسینمنزوی
#سهشنبههایمهدوی
____________
🥀@vesaal_12
#یکفنجانحالخوب
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
•سهرابسپهری🍃
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد :)
#دلانہ
یه وقتایی هست
دلت میگه نگاه کن
رفیقت میگه نگاه کن
ولی تو
چشماتو میندازی پایین و میگی :
به عشق امام زمان (عج) نگاه نمیکنم :)
به عشق آقا گناه نمیکنم :)
هرچی برکت تو زندگیه
از همین لحظس
هرچی معنویته
از همین پا گذاشتن روی خواهشِ نفسِ
که تو میتونی نگاه کنی
اما
لذت ابدی رو
به لذت زود گذر دنیا نمیفروشی :)
از الان حواسِ دل و نگاهت رو
بده به صاحب اصلیش
کم کم میبینی که زندگیت
چه قدر رنگ آرامش میگیره :)
به امید روزی که
لبخند امام زمان (عج) رو ببینیم
که با دست مبارکشون
جلوی حضرت زهرا(سلام الله علیها)
بهمون اشاره کنن و بگن :
مادرجان
مرید من به عشق من گناه نکرد
من ازش خیلی راضیم :)
روایتی از همسر شهید :) :
ایشان انگشتری داشتند که خیلی برایش عزیز بود.
میگفت این انگشتر را یکی از دوستانش موقع شهادت از دست خود درآورده و دست ایشان میکند و در همان لحظه هم شهید میشود.
ایشان وقتی به آبادان برای مأموریت میرود، این انگشتر را در حمام بالای طاقچه جا میگذارند. وقتی میخواهند به ساری بیایند، در راه یادش میافتد که انگشتر بالای طاقچه حمام جامانده است. وقتی آمد، خیلی ناراحت بود.
(من معمولاً «آقا» صدایش میکردم چون سختم بود که اسمش را صدا کنم و بگویم مجتبی، فکر میکردم خیلی سبک است، اگر اسمش را صدا بزنم. ایشان هم مرا همیشه «خانم» صدا میزدند.)
ادامه:
گفتم: آقا! چرا اینقدر دلگیری؟ ناراحتی؟ گفت: والله انگشتر بهترین عزیزم را در آبادان جاگذاشتم. اگر بیفتد و گم شود، واقعاً برایم سنگین تمام میشود.
گفت: بیا امشب دوتایی زیارت عاشورا و دعای توسل بخوانیم، شاید این انگشتر گم نشود. یا از آن بالا نیفتد و گم نشود.
خیلی جالب اینجا بود که ما زیارت عاشورا خواندیم و راز و نیاز کردیم و خوابیدیم. صبح که بلند شدیم، دیدیم انگشتر روی مفاتیحالجنان است. اصلاً باورمان نمیشد این انگشتر روی مفاتیحالجنان باشد.
همان انگشتری که
در آبادان توی حمام جا گذاشته بود، روی مفاتیحالجنان بالای سر ما بود و هنوز حالا هم که دارم بعد از چند سال تعریف میکنم، حالتم یک جوری میشود...
"♥️"
ولی صدای مداحی شما
همیشه یه جور دیگه
آدمو آروم میکنه :)
#صوتشهید
____________
🥀@vesaal_12
#دلانہ
خودت میدونی هیچ وقت
آدم حسودی نبودم ...
اما
همیشه به تک تک آدمایی که کنارت هستن و دارن دورت میگردن حسودی کردم :)
#چهارشنبههایامامرضایی
#دلتنگی
___________
🥀@vesaal_12
"♥️"
دلم میخواد مثل همیشه
بیام تو بغل خودت گریه کنم!
تا خودت اشکامو پاک کنی!
تا خودت آرومم کنی :)
#امامرئوف
_____________
🥀@vesaal_12
پناه میبرم به خدا، از اون عبادتی که منو به خودم امیدوار کنه و فکر کنم کسِ خاصی هستم و از خدا دورم کنه :)