❣
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️ (قسمت29)
روسرے نیلے رنگے برداشتم،بہ سبڪ لبنانے سر ڪردم،مادرم وارد اتاق شد با حرص گفت:بدو دیگہ!
از تو آینہ نگاهش ڪردم و گفتم:حرص نخور پیر میشیا!
فڪرم درگیر بود،درگیر آبروریزے بنیامین!
بنیامین باعث شدہ بود طلبہ ها از سهیلے فاصلہ بگیرن و هردفعہ ڪہ مے بیننش بد نگاهش ڪنن!
پخش شدہ بود سهیلے با من ارتباط دارہ،عڪسے هم ڪہ بنیامین تو راهروے خلوت گرفتہ بود با اینڪہ بے ربط و مسخرہ بود ڪامل ڪنندہ بساط جماعت خالہ زنڪ و بے فڪر بود!
اما سهیلے ساڪت بود،چیزے درمورد ماجراے من و بنیامین نگفت!
دستے نشست روے شونہ م،از فڪر اومدم بیرون.
_هانیہ خوبے؟
میدونستم منظورش چیہ!
فڪر مے ڪرد چون براے دیدن دختر امین و مریم میریم ناراحتم!
همونطور ڪہ بہ سمت تخت خواب مے رفتم گفتم:براے اون چیزے ڪہ فڪر مے ڪنے ناراحت نیستم!
چادرم رو از روے تخت برداشتم و سر ڪردم.
_بریم؟
با شڪ نگاهم ڪرد و گفت:بیا!
عروسڪے ڪہ براے دختر امین خریدہ بودم،از روے میزم برداشتم با لبخند نگاهش ڪردم،این ڪادو میتونست تموم ڪنندہ تمام احساس من بہ گذشتہ باشہ!
همراہ مادرم از خونہ خارج شدیم،پیادہ بہ سمت خونہ امین راہ افتادیم،فاصلہ زیادے نبود،پنج دقیقہ بعد رسیدیم،مادرم زنگ رو فشرد،صداے عاطفہ پیچید:ڪیہ؟
_ماییم!
در باز شد،از پلہ ها بالا رفتیم و رسیدیم طبقہ سوم،مادرم چند تقہ بہ در زد،چند لحظہ بعد امین در رو باز ڪرد،سرم رو انداختم پایین،هانیہ باید امتحانت رو پس بدے،رها شو دختر! با لبخند سرم رو بلند ڪردم و بہ امین گفتم:سلام قدم نو رسیدہ مبارڪ!
بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ جواب داد:سلام،ممنون بفرمایید داخل!
پشت سر مادرم وارد شدم،خالہ فاطمہ و مادر مریم بہ استقبالمون اومدن،راهنمایے مون ڪردن بہ اتاق مریم و امین!
وارد اتاق شدیم،مریم خواب آلود روے تخت نشستہ بود،با دیدن ما لبخند زد و گفت:خوش اومدید!
عاطفہ ڪنارش نشستہ بود و موجود ڪوچولویے رو بغل ڪردہ بود!
ضربان قلبم بالا رفت!
رفتم بہ سمت مریم،مردد شدم براے روبوسے!
بے توجہ بہ حس هاے مختلفے ڪہ داشتم مریم رو بوسیدم و تبریڪ گفتم!
با مادرم ڪنار تخت نشستیم،امین با بشقاب و ڪارد وارد اتاق شد،بشقاب و ڪارد رو گذاشت جلومون و دوبارہ رفت بیرون،با ظرف میوہ برگشت،خم شد براے تعارف میوہ،سیبے برداشتم و زیر لب تشڪر ڪردم!
عاطفہ ڪنارم نشست و گفت:خالہ هین هین ببین دخترمونو!
نوزاد رو از عاطفہ گرفتم و گفتم:اسمش چیہ؟
عاطفہ با ذوق نگاهم ڪرد و گفت:هستیِ عمہ!
گونہ هستے رو نوازش ڪردم،آروم دم گوشش گفتم:مهم نیست میتونستے دخترم باشے!
با مِهر هستے پیوند من براے همیشہ با گذشتہ قطع شد!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
#هستی_ام_بازگشت_با_هستی_ات
@vesal_doost 👈 🌺 🌸 🌼 👈
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️ (قسمت30)
آقاے رسولے رییس دانشگاہ دستے بہ صورتش ڪشید و گفت:ڪہ اینطور!
دست هاش رو،روے میز بهم گرہ زد و ادامہ داد:بنیامین عظیمے پروندہ جالبے ندارہ!فڪرڪنم با این چیزایے هم ڪہ گفتے وقتش شدہ اخراج بشہ!
از روے صندلے بلند شدم،ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
_هرطور صلاح میدونید،دلم نمیخواد آقاے سهیلے بے گناہ این وسط بسوزن!
آقاے رسولے لبخندے زد و گفت:این وصلہ ها بہ امیرحسین نمے چسبہ!خوب میشناسمش!
سرم رو تڪون دادم و گفتم:میتونم برم؟
با دست بہ در اشارہ ڪرد و گفت:آرہ دخترم ممنون ڪہ اطلاع دادے!
با گفتن خدانگهدار از اتاق خارج شدم،سهیلے رو از دور دیدم ڪہ بہ این سمت مے اومد،آروم بہ سمتش رفتم،چند قدم باهام فاصلہ داشت،با صداے آروم گفتم سلام! زیر لب جواب داد خواست بہ راهش ادامہ بدہ ڪہ گفتم:میخواستم باهاتون صحبت ڪنم!
با فاصلہ رو بہ روم ایستاد،دست بہ سینہ جدے،نگاهش رو دوخت پشت سرم!
پیرهن ڪرم رنگ یقہ آخوندے با شلوار ڪتان مشڪے پوشیدہ بود،مثل همیشہ مرتب و تمیز!
محڪم اما با تُن آروم گفت:درخدمتم اما ممنون میشم از این بہ بعد ڪارے داشتید تو ڪلاس ها بگید!
متعجب نگاهش ڪردم جدے رو بہ رو نگاہ مے ڪرد،منظورش رو خوب فهمیدم،درحالے ڪہ سعے مے ڪردم آروم باشم گفتم:عذر میخوام اما عاشق چشم و ابروتون نیستم!خواستم بگم با آقاے رسولے درمورد اتفاقات اخیر صحبت ڪردم.
چیزے نگفت،ادامہ دادم:همہ چیزو حل مے ڪنن ببخشید ڪہ تو دردسر افتادید.
با ڪنایہ اضافہ ڪردم:بہ قدرے براتون آزاردهندہ بودہ ڪہ ذهنتون خستہ شدہ رفتہ سراغ فڪراے بیخودے!
دست هاش رو از دور سینہ ش آزاد ڪرد،صورتش رو بہ روے صورتم بود اما چشم هاش من رو نگاہ نمے ڪرد!
_خانم هدایتے یہ سوال بپرسم؟
با دلخورے گفتم:بفرمایید!
_سوتفاهم هایے ڪہ براے عظیمے پیش اومدہ براے شما ڪہ پیش نیومدہ؟!
با چشم هاے گرد شدہ نگاهش ڪردم!
فڪر مے ڪرد منظورے دارم ڪہ باهاش صحبت مے ڪنم،خودش ڪمڪ ڪرد!
دلم نمیخواست ماجراے امین اما بہ صورت توهمات این طلبہ شروع بشہ!
بہ قدرے عصبے شدم ڪہ ڪم موندہ بود فحشش بدم!
صدام رو ڪنترل ڪردم اما با حرص گفتم:براتون نامہ فدایت بشوم ڪہ نفرستادم ڪمڪم ڪنید خودتون دخالت ڪردید!
انگشت اشارہ م رو،رو بہ پایین گرفتم و ادامہ دادم:از هرچے فڪر ڪنید ڪمترم اگہ دیگہ تو ڪلاس هاتون شرڪت ڪنم تا توهماتتون بیشتر از این ادامہ پیدا نڪنہ!
نگاهش رو دوخت بہ ڪفش هاش آروم گفت:منظورے نداشتم اما اینطور بهترہ!
نگاہ تندے بهش انداختم و با قدم هاے بلند ازش دور شدم،با خودش چے فڪر مے ڪرد؟!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
@vesal_doost 👈 🌺 🌸 🌼 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سردرد
♻️ برای اینکه بدونیم چیکار کنیم تا سردردمون خوب بشه باید اول بدونیم که چه نوع سردردی داریم...؟
پس با دیدن این کلیپ متوجه #علت و #درمان انواع سردردها از دیدگاه #طب_سنتی میشیم....
#سردرد
#میگرن
عضویت در کانال👇
@vesal_doost 👈 🌺 🌸 🌼 👈
بنام حضرت دوست...
اطرافم پر دوست
دوستانم،گهري بي همتا
امروزوهر روزمهرخدا
به درودي دل خود گرم کنيم...
و چه زيباست، کنار ياران،
خنده بر صبح زدن
زندگي را به صعود و به خوشي چسب زدن
تا که باشيد شما
زندگي بستر امنيت و اظهار خوشيست
سلام✋
روزتون زيبا
روزتون پر نشاط
روزتون پر اميد
روزتون پر برکت
💕💕💕
@vesal_doost 👈 🌺 🌸 🌼 👈
روزی اگه مهدیمون بیاد :
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟
باطنت هست پسندیـده ی صـاحب نظری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پـول بی شبـهـه و سالـم ز همـه دارایـی ؟
داری آنقـدر که یک هدیـه برایـش بخـری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکنـد ؟
با چنین شرط که در حا فظـه دستی نبـری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران ؟
میـتوان گفت تو را شیعـه ی اثنی عشـری؟
!! !! !! !! !! !! !! !! !!
😔😔
@vesal_doost 👈 🌺 🌸 🌼 👈