حالا چرا سعدی خوندن؟ من یک کتاب برای خوندن توی خونه دارم که معمولا تخصصی تره. و یکی کتاب برای خوندن بیرون از خونه، مثل دانشگاه، محل کار و .. . و کتابی که الان دارم تو خونه میخونم گلستان سعدیه. و سعی میکنم از حکایت هاش برای بچهها توضیح بدم. اصلا احساس میکنم گلستان رو سعدی نوشته برای خودسازی.
چیزی که آیتالله قاضی و شیخ مرتضی انصاری رو به نجف کشوند و روح اونهارو در بر گرفت، یک چیزی فراتر از روزمرهگی بوده. یک چیزی فراتر از زندگی. چیزی که فقط امیرالموئمنین رزقش رو پخش میکنه. و من امیدوارم، امیدوارم در این شبهای بسیار محترم، که از عرش تا فرش رو غم فرا گرفته بتونم بخشی از اون رو درک کنم.
چیزی که تا به اینجا متوجه شدم، و باعث شده من بسیار آرام تر از قبل بشم اینه که، ظرف علم در همه ما وجود داره. اما مهم اینه که ما بتونیم اون رو دریافت کنیم یا نه. اگر خدا بخواد آدمی به یک شب و روز شدن تمام علوم رو از بر میشه. و اگر خدا نخواد هر چه زور هم بزنه نمیتونه یک درصد از اون رو یاد بگیره.
پس؛ ما باید در کنار تلاش کردن برای یادگیری علوم مختلف، روح و قلبمون رو هم آماده دریافت کنیم. چیزی که تا به الان درکش نمیکردم.
برای یادگیری حرفهای تر زبان یه چنتا دوست خارجی پیدا کردم تا ازشون کمک بگیرم. و همشون یه چیز رو همنظر بودن. صحبت کن تا یاد بگیری حتی اگه چیزی بلد نیستی!
این منو دقیقا یاد این جمله معروف میندازه. شروع کن، حتی اگه هیچی بلد نیستی!
لازم نیست زندگیت برای الهام بخشیدن به مردم عالی باشه، دنیا نیاز داره انسانیتتو ببینه، نه کامل بودنتو..
آنچا بینی دلت همان خواهد