من کاملا قبول دارم #خمینی_کبیر جزو خفن ترین، کاریزماتیک ترین، و عجیب ترین مخلوق خداونده. ولی! چیزی که الان درگیرش هستم اینه که، واقعا مادر ایشون چه شخصیتِ بزرگی داشتن که تونستن زایشگاه همچین تفکراتِ محکم و معرفتِ عمیقی باشن؟
واسه یه نینیِ بازیگوش که خیلی عجله داشت واسه به دنیا اومدن دعا کنین و فوت کنین سمتش تا زودتر کارای مرخصیش انجام بشه و بیاد خونه پیش مامان باباش.
انگار که غروب جمعست. فرداهم امتحان ریاضی داری مشقاتم ننوشتی. خیلی حسّ عجیبی داره امروز. آسمون بغض داره، انگاری گرگ و میشه. حتی کفترای خونه بقلی هم، امروز بنا به اعتراض پرواز نکردن تا سمفونیِ صدای بال زدنشون مرهم بشه رو زخما. ولی درختا چرا. باد میپیچه میون برگاشون. به هم که میخورن انگار آبشار داره شرشر میکنه و هی از این سنگ خودشو میزنه به اون سنگ. کلا امروز روزیه که آدم باید از احساسش بگه و بنویسه. ولی متاسفانه من باید پروژم رو تکمیل کنم. یه چیز عجیب هم وجود داره که باید بگم؛ من این کار و دوست دارم.
هوا گرگ و میش باشه. درختا با شجریان هم آواز بشن. باد بخوره تو صورت پرده و پرده رو هوا معلق بمونه. نسیم آدم و احاطه کنه و منم آخرین تلاش هام رو انجام بدم واسه اینکه سیستم رندر بگیره. قشنگه، قشنگ نیست؟
همیشه کنار گذاشتنا با دعوا مرافه نیست. گاهی اوقات با هیچی نگفتنه. اونی که دعوا میکنه یعنی هنوز ایمان داره که تو آدم بشی. ولی اونی که چیزی نمیگه یعنی واقعا ازت بریده.
آدم درست هرجا که باشه بلاخره به موقعیت درست خودش میرسه و من اینو کاملا قبول دارم. درست مثل ملیکا؛ مادر امام زمان.
ایشالا سال بعد این موقع با پول خودتون خونه بخرین و توش جشن بگیرین واسه امام زمان.💙
جوانان عزیز در سرتاسر کشور بدانند که همهی راه حل ها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که (مشکلات اقتصادی صرفا ناشی از تحریم است و علت تحریم هم مقاومت ضد استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راه حل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسه زدن بر پنجهی گرگ است) خطایی نا بخشودنی است. این تحلیل سراپا غلط، هرچندگاه از زبان و قلم برخی غفلت زدگان داخلی صادر میشود، اما منشاء آن، کانون های فکر و توطئهی خارجی است که با صد زبان به تصمیم سازان و تصمیم گیران و افکار عمومی داخلی القاء میشود. #حضرت_آقا
هدایت شده از امیــرالنَّـحــل
پیامبر صلواتاللهعلیه فرمودند: هرکس علی علیهالسلام را دوست بدارد حقتعالی نماز و روزه و قیام او را قبول میکند و دعایش را نیز مستجاب مینماید. •ارجح المطالب ص۵۲۶
اگه ما آدما هم هارد داشتیم دیگه غم نمیخوردیم. یه سره هارد حافظه رو میکندیم مینداختیمش جلو سگ.
بادبان هارا بکشید و لنگر خستگی را بلند کنید. زین پس فقط به مقصد فکر کنید و تلاش کنید. و اعتماد داشته باشید به خدای یوسف وقتی که یکه و تنها در چاه بود.
کاش ما انسان های ساکن در سیارهی انار بودیم. از پرده های جدا کنندهاش برای دوخت لباس های دامن چین دار استفاده میکردیم. و از دانه هایش برای پخت غذا و تهیه شربتِ شرابا طهورا. هسته هایش را تراش میدادیم و از آنها گردبند و گوشواره های ظریف و چشمنواز میساختیم. اما چیزی که برای من خیلی مهم تر است، این است که، اگر ما در سیاره انار زندگی میکردیم جدای از اینکه همیشه سیراب میشدیم از شربتِ یاقوت، خونِمان هم حلال بود. میپرسی چرا؟ چون خونمان از انار بود. اگر آنجا زندگی میکردم، نمیدانم شاید قاتل ماهری میشدم.
دو نکتهای که تا به الان برای من خیلی تاثیر داشته و از شخصیت های بزرگ (آقا حسن آقا[شهیدباقری] و #خمینی_کبیر )به ارث بردم رو میخوام براتون بگم تا شمام به ارث ببرین.
یک: برای رسیدن به هدف باید خیلی سمج، با اطلاعات، دقیق و قاطع باشید. اطلاعات که میگم منظورم خوندن دوتا کتاب و مقاله درمورد اون موضوع و دیدن چهارتا مستند نیست. بلکه یعنی این که شما هر کتاب، مقاله، مستند، خلاصه هرچیزی که به اون موضوع مربوطه رو خونده و دیده باشین. یعنی قشنگ تا فیهاخالدونش رو شخم زده باشین. قاطع که میگم یعنی اگه کل آدمای روی کره خاکی بهت پشت کردن و بهت گفتن نمیتونی و بر علیهت بودن تو بر هدف خودت تاکید داشته باشی و پاش وایسی. سمج که میگم یعنی اینکه حتی اگه روزی شیش یا هفت ساعت کار میکنی و از خستگی لت و پار شدهای وقت مطالعه و پژوهش و تفکرت بیشتر از کار کردنت باشه. چشمت فقط به هدف باشه و جز اون چیزی رو نبینی. یعنی اینکه حتی اگر پونزده یا بیست سال هم طول کشید ازش دست نکشی.
دو: برنامه و گزارش نویسی!
خواهرها و برادرها برنامه، برنامه، برنامه از واجبات زندگیه! برنامه توی مغزم دارم و اینا به درد لای جرز دیوار میخوره. برنامه ای، برنامست که گزارش داشته باشه، که چهارسال بعد ازش به عنوان نقطه قوت استفاده کنی و ضعف از بین ببری. امام انقدر دقیق و با برنامه بودن که مردم با رفت و آمد های ایشون ساعتشون رو تنظیم میکردن! با اون همه تلاش و کار فشردهای که داشتن روزی هفت بار قرآن میخوندن، به عبارتی چهار جزء قرآن. من برنامه نوشتن رو از امام یاد گرفتم و گزارش نویسی رو از آقاحسنآقا. انقدری که اینکار بازدهی خوب و خفن داره که اگه از بچههایی که با من کار میکنن بپرسین من خیلی تاکید دارم رو این کار و تاکیدم اینه که گزارششون حتما روزانه باشه. اصلا بخش مهمی از زندگیشون بشه. اصلاوقتی اطلاعات ثبت میکنین و مینویسین تا مغز استخونتون نفوذ می کنه اون تفکر و دغدغه میشه بخش مهمی از زندگی و دیگه هیچ وقت از یادتون نمیره.
زیاد حرف زدم، خب، والسلام.
مُرتاح
اونی که عاشقه، همه فرصت ها رو جمع میکنه تا از معشوق دم بزنه.
مسخره میکردن میگفتن خل شده این میثم. یه نخل خشکیدهای بود هی آب میریخت پاش. میگفتن دیگه پیر شده کتک خورده ولی پول و مسئولیت بهش نرسیده گویا خلوچل شده. عمروبن حریث میگفت خب نخلت چطوره؟!
اینم میگفت خوبه، یه روزی من رو به این دار میزنن. دار میزنن یعنی منو به این میبندن تا بکشن. حبیب یه روز اومد رد شد گفت سلام بر مردی که به زودی او رو به همین نخل خشکیده دار میزنن. اوهم گفت سلام بر مردی که به زودی در راه حسینبنعلی محاسنش به خون سرش خضاب میشه.
روزی که به او اتهام زدن و او رو دستگیر کردن بردن به همون نخل خشکیده که هر روز میرفت آب میداد بستن، مردم جمع شدن گریه کنان میگفتن ما چقدر مسخره کردیم اینو. اینا گریه میکردن از تمسخرشون میثم گفت گریه نکنین! تا هنوز زبونم رو نبریدن کاغذ قلم بیارین. احادیثی که یه عمر نگفتم برای اینکه کار به این روز بکشه حالا میخوام بگم! زود تر کاغذ قلم بیارین. گفت:
[ اونی که عاشقه، همه فرصت ها رو جمع میکنه تا از معشوق دم بزنه. :) ]