eitaa logo
مُرتاح
2.1هزار دنبال‌کننده
771 عکس
170 ویدیو
5 فایل
کهکشان آبیِ مات💙 مجذوب نجف | سخت‌جون | تاخرخره‌امیدوار ماه‌طلب | مکتب‌نشین‌خمینی‌و‌یاران | تکنولوژیسم پناهنده‌به‌کتاب‌ها | کهکشان‌جو| در غمِ غزه ثبت روزها از نگاه من در‌ مسیر‌ِ هدف نوشته‌های: #حدیث_سادات_مهدوی https://daigo.ir/secret/63273253
مشاهده در ایتا
دانلود
ما رگِ جان را به آن زلفِ پریشان بسته ایم..
قرار ما، امشب زیر باد و بارون با چندتا غزل از سعدی.
اگه ایران یه آدم بود، احتمالا شمال چشمای آهویی اون آدم بودش. چشمایی که همیشه بارونیه..
حمله به بیمارستان؟ از نظر سازمان ملل، در تمام جنگ ها حمله به بیمارستان و خبرنگاران ممنوعه! ولی خب انگار اسرائیل پارتیش گنده تر از این حرفاست که هم خبرنگار می‌کشه هم وحشیانه به بیمارستان حمله می‌کنه و همه‌ی آدم های درونش رو می‌کشه!
اگه از این اتفاقات دلتون خون شده، بیاین خداروشکر کنین که شیر مادرتون پاک و حلال بوده. اگه غیر اینه که باید شک کنین به اون لقمه‌ای که تو دهنتون چپوندین.
‏سخن‌گوی امداد و نجات غزه گفته بیمارستان معمدانی دیگر زخمی ندارد. دیگر هیچ کسی در بیمارستان رنج نمی‌کشد. همه راحت شدند. - سیروس‌خالی -
این چشمانِ سیاه حتی پس از پیروزی هم وحشت را به همراه خواهد داشت. کودکان فلسطین خیلی زود با بی‌رحمی و تلخی زندگی آشنا می‌شوند.
سوره‌اسرا آیه٤ خدا گفته: در كتاب تورات، به بنى‌اسرائيل خبرِ قطعى داديم: شما دو بار در سرزمين فلسطين، وحشيانه به خرابكارى و سلطه‌گرى دست مى‌زنيد! بعد تو آیه بعدیش یعنی۵ گفته: وقتى زمان انتقام از اولين خرابكارى‌ تان برسد، طورى زمينه‌سازى مى‌كنيم كه عده‌اى بى‌رحم انتقام سختى از شما بگيرند و خانه‌به‌خانه در جست‌وجويتان، مشغول قتل و غارت شوند! اين وعده ردخور ندارد.
جوانی ما به شوق نبرد با اسرائیل سپری شده..
هدایت شده از مُرتاح
چشمان خرمشهر های زیادی در انتظار باقری ها به خون نشسته . .
هدایت شده از مُرتاح
دوره‌ای شده که انقدر بد رو، خوب جلوه می‌دن که اصلا واعجبا، واحیرتا . .
درد و غم واژه‌ی درستی برای اتفاقات این روزها نیست. ترکیب کلمه سیل خون برای من تداعی کننده یک قسمت از فیلم مختار نامه بود، که فرماندار کوفه خودش و قصرش را در سیل خون تصور کرد، در آن سکانس حتی از در و دیوار های کاخ هم‌ خون بی‌گناهان فواره می‌زد. اما در حال حاضر دیگر سیل خون برای من واژه‌ و تصویر غریبی نیست. حمله اسرائیل به بیمارستان غزه، قاب کافی و وافی از این اتفاق هول‌ناک است. سیل خونِ کودکان و زنان بی‌دفاع. اما تصویر کودکی که پوستش در اثر آتش، سیاه و لاستیکی شده یا نوجوانی که از آن قد رعنایش تنها یک دست برای مادرش باقی مانده را در هیچ سکانس و فیلمی ندیده‌ام. برای همین است که می‌‌گویم درد واژه‌ی درستی نیست. خون به جگر شدن مگر چیزی جز این است؟ در این گوشه‌ی دنیا کاری از دستت برنیاید جز سلاح دعا و گریه.
آنقدر می‌بارم تا از اشک هایم انسان دیگری متولد شود.
تلفیقِ غم و شادی و دلتنگی و صبرم.
خدا داره ازمون عکس میگیره. اتاق روشن میشه بعد چند ثانیه صدای شاتش میاد. صداش تهه دل آدم و خالی می‌کنه. انگار یکی داره سقفو میجوئه و با کلنگ سوراخش می‌کنه. بارونم که بند نمیاد. کاش کتاب هری‌پاتر داشتم تا بخونمش.
خسته‌ام، خسته از این گونه دوام آوردن؛
چهارشنبه آخرین روز پروژه‌ست و من فقط یک چهارمش رو پیش بردم. سه چهارم باقی مونده. با این حساب اگه تا چهارشنبه نخوابم و یک وعده غذا بخورم تموم میشه. خب، پیشنهادتون واسه بیدار نگه داشتن مغزم چیه؟
یک فصل از این داستان رو نوشتم اما هنوز اسمی براش انتخاب نکردم. من در بین رفقا و آشنایان معروفم به انتخاب اسم های درست و چشم نواز برای کسانی که دوسشان دارم. مثلا دوتا از رفقایم که حق آب و گل بر گردن هم داریم را حلوای قند و مه‌دوش‌برار سیو کرده‌ام. آن هم به فارسی! ولی آدم های معمولی را با فامیلی. آن هم خارجکی و فرنگی. با این که در انتخاب اسم ماهرم اما در انتخاب اسم این داستان مانده‌ام. احساس درماندگی دارم. کاش این حس زود تر از من دور شود.
انگار خدا خشتم را با هنر سفت کرده. هرچه از این وادی می‌نوشم سیر نمی‌شوم و عطشم بیشتر می‌شود. نخ به سوزن کشیدم و اَبر و کتاب روی پارچه گلدوزی کردم، سیر نشدم. فرشینه بافتم، نوک انگشتانم سوراخ سوراخ شد، اما دلم سیر نشد. با قلاب و دومیل جلیقه و فلان و بهمان بافتم، انگار آب دریا خورده باشم، تشته تر شدم. طراحی دیجیتال و هرچه که فکرش را کنی امتحان کردم، اما هنوز نیمی از قلبم هم پر نشده. حالا چند روزی‌ست که دلم به خیاطی گره خورده. طرح هایی که من می‌خواهم در بازار پیدا نمی‌شود. وقتش رسیده که بتوانم طرح های ذهنی‌ام را روی پارچه بیاورم. به برنامه‌ام نگاه می‌کنم. کو وقت؟ بین خودمان بماند، از بین تمام هنر هایی که دوست‌شان دارم، نوشتن بیشتر از همه مرا آرام می‌کند. تو بگویی انگار شُر شُر آب است به روی آتش.
مرا جوری در آغوش بگیر که انگار فردا می‌میرم؛ و فردا چطور؟ جوری در آغوشم بگیر که انگار از مرگ بازگشته ام. - نزار قبانی
لَن نرحل القدس.