eitaa logo
ویتامین بازی
4.1هزار دنبال‌کننده
709 عکس
1.3هزار ویدیو
43 فایل
محفل بازی های سنتی و نوآورانه 🥎ویتامین بازی محفل تولید و ترویج بازی های محیطی، اردویی و خانوادگی 🤝آماده همکاری با مدارس و نهادها برگزار کننده دوره های تربیت مربی بازی پل ارتباطی @mabdosamad
مشاهده در ایتا
دانلود
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازی تمرکزی با آهن ربا مقوا و شی فلزی مثل پیکسل یا در نوشابه و.. ساخت بازی‌های جدید با ابزار ساده در تقویت خلاقیت کودکان بسیار موثر است 🎾🏀⚽️کانال بازی های خانگی https://eitaa.com/joinchat/1354694695C02b172311a
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساخت کارت پستال برای هدیه 🎾🏀⚽️کانال بازی های خانگی https://eitaa.com/joinchat/1354694695C02b172311a
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 هم خوانی بسیار زیبای قرآنی آیاتی از سوره الرحمن توسط پدر و پسرانش ⚽️🎾بازی های خانگی https://eitaa.com/bazi99
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎بازی های ساده که در خانه میشود انجام داد. ❇️ حتما پدر ومادر هم در این نوع بازی ها همبازی کودک شوند. ⚽️🎾بازی های خانگی https://eitaa.com/bazi99
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساختن این کاردستی‌های خلاقانه و آموزشی، بچه‌ها رو سرگرم می‌کنه. 🌸🌹💐🌷🌺🌷💐🌹 ⚽️🎾بازی های خانگی https://eitaa.com/bazi99
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ کلیپ تصویری ♨️ 🔸جشن دهۀ فجر را به زندگی بچه ها بیاورید🔸 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 @haerishirazi
ش
20.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چگونه استفاده فرزندان از اینترنت را کنترل کنیم؟ ⚽️🎾بازی های خانگی https://eitaa.com/bazi99
پدربزرگ، جانمازش را پهن کرد. کنار او نشسته بودم و نگاهش می کردم. توی جانماز، مهر و تسبیح و یک شیشه عطر بود. گفتم:«چرا توی جانماز،شیشه عطر گذاشتید؟» پدربزرگ گفت:« وقتی نماز می خوانم،به خودم عطر می زنم.» پرسیدم:«چرا؟» پدربزرگ گفت:«وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم توی کوچه های مدینه راه می رفتند، عطر خوش و نسیم خنکی در هوا می‌پیچید. بچه ها به دنبال عطر پیامبر، کوچه ها را می دویدند و با ایشان بازی می کردند. بوسه ها و لبخند پیامبر، دل های آن ها را شاد می کرد و از شادی بچه ها، خدا شاد می شد.» گفتم:«برای همین وقت نماز عطر می زنید؟» پدربزرگ گفت:«نماز یعنی در برابر خدا ایستادن و با او حرف زدن. وقتی در برابر خدا به نماز می ایستیم، باید پاکیزه و خوش بود باشیم.» پدربزرگ را بوسیدم و گفتم:«شما همیشه پاکیزه و خوش بو هستید.» پدربزرگ شیشه‌ی عطر را باز کرد. همه جا پر از بوی پیامبر شد.