🌸رزمنده ي كت و شلواري 🌸
🔹همين كه آمد تو و ابلاغش را روي ميز گذاشت📄 ، دو نفري به هم نگاه كرديم👥 . همه جور رزمنده اي ديده بوديم . الاّ اين شكلي اش را . كت و شلوار 👤ترو تميز و شيكي پوشيده بود . عينك دودي هم به چشم داشت😎 . قرار شد مدتي در آشپزخانه كار كند تا بعد .
هر روز صبح زود لباس آشپزخانه را مي پوشيد مشغول كار مي شد . سيب زميني🍟 و پياز پوست مي كند . برنج پاك مي كرد . غذا مي پخت🍚 و ظرف مي شست 🍽 تا نصف شب .
بعد از مدتي فرمانده فرستادش خط و شد مسؤول قبضه هاي توپ و خمپاره ي سپاه💣 .
ديگر او را نديدم تا آن روز كه به بيمارستان رفتم .🏥 عكسش روي ديوار بود . با كت و شلوار مرتب و شيك .
وقتي نوشته ي زير عكس را خواندم😢 ، انگار آب سردي روي سرم ريختند . دست و پايم يخ كرد 😰.
نوشته را چند بار خواندم :
✨ شهيد دكتر ناصر نيكنام جراح مغزو اعصاب ✨
بسمـ رب الشـهدا
🍃حلب، و چه نام آشنای غریبی. نامش را بارها شنیدهام، سرزمینی غریب که لالههای زیادی در آن آرمیدهاند، لالههایی که هر کدامشان رنگ و بوی ویژهای از #یار داشتند.
ایمان، هم جز این قافله است. #جوان متقیای که آخر، آرام جانش را در راه #دفاع از حریم آلالله در میانهی این لالهزار پیدا کرد.
🍃آسمان عاشقانهی پاییز ۱۳۹۴، #ایمان
وهبگونه برخاست و از نوعروس
بیست و چند روزهاش دل را پرواز داد، #غزل خداحافظی را گرفت و راهی کاروان #حسین زمانش شد.
🍃لالهی قصهی ما دنیا را با تمام دلبستگیهایش #طلاق داده بود، سبکبال و سبکبار رفت تا از نوامیس #اسلام دفاع کند و اجازه ندهد بار دگر زبانهی آتش پَرِ معجری را بسوزاند و گوشوارهای خونآلود از دختر بچهای غصب شود. آری
ایمان رفت تا بازار شام دیگری رخ ندهد. رفت و #بصیرت را به آموخت...
🍃به وضوح روشن است، ایمان و ایمانها اهل این وادی نبودند.
خوشا به حالتان ای لالههای #عاشق، شهادت مبارکتان باد💜
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ایمان_خزایی_نژاد
🔷تاریخ تولد : ٣ خرداد ۱٣۶۶
🔷تاریخ شهادت : ٢٣ آبان ۱٣٩۴
🔷محل شهادت : سوریه
🔷مزار شهید : جهرم
🦋🦋🦋
🍃🕊شهيد پرسيان🕊🍃
شهيد پرسيان برايمان تعريف كرد كه😌: «در يكي از مناطق خوزستان، در ارتش خدمت سربازي را ميگذراندم. از مرخصي كه برميگشتم🚶 گاهي شب را در حسينيههايي كه بين راه براي استراحت سربازها و رزمندهها ساخته بودند، ميخوابيدم😴. خيلي وقتها با سروصداي بچههاي بسيجي كه مشغول نماز خواندن بودند، از خواب ميپريدم، با عجله ميدويدم 🏃و ميرفتم وضو ميگرفتم.
بعد از نماز وقتي به ساعتم نگاه ميكردم، ميديدم تا اذان صبح خيلي مانده و نمازي كه ديگران ميخوانند نماز شب است.😊
همين چيزها بود كه باعث شد بعد از اتمام دورهي سربازي وارد سپاه شوم.☺️
راوي👈 محمّدصادق عليپناه
🌳اینگونه باشیم😊
🇮🇷خاطره ای از شهید مهدی زین الدین
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت:«می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.»
💨 بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود.🕑
🚪 در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد.🛌 🌃هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.📿
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌖قمر فاطمیون شهرت داشت
یڪے از شروط عقدش این بود
ڪہ مدافع حرم باقے بماند....
💦ڪلام شهید:
من حاضرم مثل علیاڪبرِ امامحسین(ع)
اِربا ِاربا بشم ولے ناموس شیعہ حفظ بمونه
◀️آخرش هم
در حالِ خنثے ڪردن بمب بود ڪه
منفجر شد و بدنش تیڪہ تیڪہ شد! :)
⚘️ #شهید_حسین_هریری 🥀
(⚘️شادے روحشون صلوات ⚘️)
#اِللَّھُمَّعَجِلݪِوݪیَڪَاݪفَࢪُج
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
😆 لبخند بزن رزمنده 😆
نزدیڪ عملیات بود و موهاے سرم بلند شده بود . باید ڪوتاهش مےڪردم .
مونده بودم ڪہ در اون برهوت ڪہ جز خودمون ڪسے نیست ، سلمانے از ڪجا پیدا ڪنم 🤔. تا این ڪه خبردار شدم یڪے از پیرمردهاے گردان یہ ماشین سلمانے داره و صلواتے موها رو اصلاح مےڪنہ .
رفتم سراغش ؛ دیدم ڪسے زیر دستش نیست . طمع ڪردم و ڪلے با چرب زبونے قربون صدقہ اش رفتم و نشستم زیر دستش . 😉
اما ڪاش نمےنشستم ! چشمتون روز بد نبینہ .
ماشین نگو تراکتور بگو ؛
بہ جاے بریدن موها ، غلفتے از ریشہ و پیاز مےڪندشون .
با هر حرڪت ماشین بـےاختیار از زور درد از جا مےپریدم . 😫
هر بار ڪہ از جا می پریدم با چشمان پر از اشڪ سلام مےڪردم .
پیرمرد دو سہ بار جواب سلامم رو داد .
اما بار آخرے ڪفرے شد و گفت :
« تو چِت شده سلام مےڪنے . یہ بار سلام مےڪنن !!!»😡
گفتم :
« راستش بہ پدرم سلام مےڪنم »
پیرمرد دست از ڪار ڪشید و با حیرت گفت : 😳« چے ؟ بہ پدرت سلام مے ڪنے ؟ ڪو پدرت ؟! »
اشڪ چشمام رو گرفت و گفتم :
« هربار ڪہ شما با ماشینتون موهام را مےڪنید ؛ پدرم جلو چشمم میاد و من بہ احترام بزرگتر بودنش سلام
مےڪنم !!! »😳😅😅
پیرمرد اول چیزے نگفت ؛
اما بعد پس گردنے جانانہ اے خرجم ڪرد و گفت : « بشڪنہ این دست ڪہ نمڪ نداره...»
مجبورے نشستم و سیصد ، چهارصد بار دیگہ بہ آقا جانم سلام ڪردم
تا ڪارم تمام شد !!! ...😂😂😂
"خاطرات طنز از رزمندگان
تلنگــــــــــــ🚫ــــــــــــرانه 🌕
صداي آهنگهاي غير مجاز آن قدر بلند است که فريادهاي حاج همت لاي نيزار هاي اروند جا مي ماند و به گوش نمي رسد.🍀
صداي قهقه ساعت خوشي ها و لبخند سومي ها ناله هاي روايت فتحي ها را خفه مي کند.🌕
غيرت يک شب بي هوا از جيب بعضي مردها مي افتد توي لجنزار غفلت، و ... گم مي شود.🌕
بعضي مردها توي چراگاههاي خيابان راه مي افتند و گناه مي چرند.✨
بعضي زنها مثل دست فروشها، مي ايستند کنار خيابان و جواهرات بدلي و رنگ لباس خود را به نمايش مي گذارند.
🍀
.
بعضي ها هم سراغ چادر وصله دار زهرا را در موزه ها مي گيرند.🌕
مي گويند ديگر کاخ نشيني عيب نيست.
🍀
بهشت زهرا يعني همان جايي که بي نهايت دنيا بايد در آن آراميد، براي آنها محيطي غم آلود مي شود و افسردگي مي آورد!🌕
کاش قحطي عفت تمام مي شد!😭
کاش عمليات چريکي چمران فراموش نمي شد.😭
کاش باکري ها و زين الدين ها و بنت الهدي ها از ياد نمي رفتند.😭😭
کاش طنين صداي شهيد آويني را با صداي نکره خواننده نما ها 🍀 عوض نمي کرديم.🌸
کاش از بوي گلاب، بيشتر از ادکلن چارلي خوشمان مي آمد.✨🌹
کاش خودمان را گم نمي کرديم و برگه هويت از کتاب زندگي مان کنده نمي شد.🌕
متاسفانه جنگ شادي امروز بيش از روايت فتح طرفدار دارد.✨⭐️
پلاک هاي جبهه جاي خود را به زنجيرهاي طلايي داده .😭
مردم به جنگ آبي و قرمز مشغول و در کسب مال ومنال بيشتر پرجوش اند😭
اما دشمن .....🍀.
خيابان ها پراست از عروسکهاي رنگارنگ و متحرک.... که نه درد داغ و فراق را مي شناسد، نه آژيرهاي حمله هوايي يادشان است و نه مي دانند فقر چه طعمي دارد.🌙
وقتي خودي ها اين قدر بيگانه مي شوند از بيگانگان چه انتظار است؟🍀🌹
هدایت شده از [ ♡قـنـوت♡ ]
آمدی ؟
جانا بیا این هفته را از ابتدا
من برایت خوب جارو کرده ام؛ این قلب را🫀
#یوم_الجمعه
@Ghonott
هدایت شده از [ ♡قـنـوت♡ ]
تو واسه من مثل [آخیش هیچجا خونهی خود آدم نمیشه] بودی.
@Ghonott
با من حرف بزنید، من پاسخ شما را خواهم داد
◾️شهید سیدمرتضی طباطبائیان جوان ۱۷ ساله اصفهانی سال ۱۳۶۳ در منطقه جنوب به درجه رفیع شهادت نائل گردید. پیکر پاک و مطهر این شهید پس از ۱۱ سال به کشور برگشته و در گلستان شهدا اصفهان به خاک سپرده شد.
◾️سید مرتضی به خانواده خود وصیت کرده وقتی من به شهادت رسیدم با من حرف بزنید من پاسخ شما را خواهم داد. این شهید بزرگوار به پدر، مادر و عموی شهیدش تاکید کرده است که این موضوع را به همه بگویید و من پاسخ همه را خواهم داد.
◾️گفتنی است این وصیت و جمله شهید بر روی عکسی که داخل قاب مزار این شهید میباشد درج شده است. سالهاست مزار این شهید محل عبادت و صحبتهای تعدادی از مردم شهید پرور اصفهان است.
#یادشهداباذکرصلوات
آیت اللّٰه سیدجواد حیدری(ره):
امام زمان(عج) اینطوریه:
برای هیچکس حسد نداره
برای هیچکس دشمنی نداره
توی غمِ همه تون شریکه
توی شادیِ همه تون شریکه
هر کدومتون شاد باشید
امام زمان هم خوشحاله
هر کدومتون غصه دارید
امام زمان هم غصه داره ..