eitaa logo
ولایت مداران فاطمی 💚
84 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
18.3هزار ویدیو
115 فایل
سلام😊 به کانال 🌷 ولایت مداران فاطمی 🌷خوش آمدید. إنشاءالله که بتوانیم در کنار هم شرایط ظهور امام زمان 🌼مهدی صاحب الزمان عج🌼را فراهم کنیم. هدف ما دفاع از ولایت ومهیا ساختن شرایط ظهور هست إنشاءالله💚 🌸شما دعوت شده ی مادرمون زهـرایی🌸 sadeghi31312
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح است و هوا، هوای لطف است و صفا! صبح است و نوا، نوای مهر است و وفا! صبح است و دلا هر آنچه می خواهی هست؛بر سفره گسترده‌ی الطافِ خدا...
Farahmand.Ziarat.Aleyasin.mp3
4.06M
السلام علیک یا صاحب الزمان🌷 🌿🌺 زیارت ال یاسین🌺🌿 اللهم عجل لولیک الفرج🌸 با صوت محسن فرهمند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌳🌹 آغاز روزمان را مزین و منور میکنیم به کلام روحبخش و دلنشین قرآن کریم..🌹🌳🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااام صبحتون سرشار از خوبیها دلتون به نور قرآن، روشن چشمهاتون روشن به جمال صاحب الزمان عج ان شاءالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.... او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ کتاب طوبای کربلا …صفحه141 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹داستان آموزنده🌹 روزی حضرت ابراهيم علیه‌ااسلام در نزديكي بيت المقدس پيرمردی را ديد. حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟ پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است؛ حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟ پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولی مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم! حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟ پيرمرد که حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روی آب رد ميشوم! حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم! به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند. پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد! پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کرد و به منزلش برد. صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم. پيرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت: چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! سی‌وپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود! حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟ عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود! حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•