eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
22هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
12.3هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
«آنهایی که ریشه ندارند؛ تا محبت می‌بینند، می‌روند! وگرنه کدام درخت را دیده‌ای که باغبانش را ترک کند؟!» @vlog_ir
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه آبان همچین صحنه ای رو میخوای تجربه کنی الان وقتش رسیده 😍 پک پیاز زعفران ۲۰ عددی ۵۰ عددی ۵ کیلویی و برای باغچه های بزرگ تر در حجم ۱۵ کیلو و ۳۰ کیلویی و ۱۰۰ کیلویی موجود هست یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
به‌ قول رهی معیری: قصه امواج دریا را ز دریا دیده پرس هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست. @vlog_ir
میگفت نگاهت به بالا باشه تا دلت از آدمای پایین نگیره... یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
لبخند بزن! برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد امید رفته را بازگرداند؛ گاه قوسی کوچک معماری بنایی را نجات می دهد. @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرجایی‌ها رو تحویل نگیر… یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
خلاصه بگویم: «کاسه‌ی صبرم این روزها دست کودکی‌ست که چشم دوخته به آش درون کاسه و با احتیاط می‌رود کوچه پس کوچه‌ها را که مبادا پایش روی سنگی بلغزد و کاسه ویران شود.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و... _ دختر نکنه كاری دست خودت داشته باشی و الكی الكب منو هم بیچاره کنی ؟ خیالت راحت اگه بدونم اشتباهی کردی و به من پناه آوردی کاری میکنم که از اومدنت به اینجا بیشتر از کاری که کردی پشیمون بشی حالا خودت میدونی میخوای اینجا بمونی بمون میخوای بری هر قبرستونی هم بردار برو فقط مراقب باش روزگار منو الکی سیاه نكنی که روزگارتو سیاه تر میکنم‌.. اخلاق پیرزن رو ميشناختم تعريفشو زیاد شنيده بودم میدونستم هر تهديدی كه ميكرد بهش عمل ميكرد .. چهره مظلومانه ای به خودم گرفتم و شروع كردم به دروغ گفتن... - خانم به خدا به ولای علی من هیچ کاری نکردم شوهرم منو داشت کتک میزد به زور از زیر دست و پاش فرار کردم که فقط بچمو نجات بدم داشتم دروغ میگفتم ولی این آخرین راهی بود که پیش پای من بود اگه بهش میگفتم که یک نفرو کشتم هرگز منو به خونش راه نمیداد و حتی منو معاینه هم نمیکرد .. چند روزی گذشته بود و هیچ خبری به گوش من نرسيده بود که از آبادی پایین یه دختر کسی رو کشته و فرار کرده برای همین احتمال میدادم که بهادر زنده باشه و فقط راهی بیمارستان کرده باشمش ، اما از همینم باز میترسیدم که برگردم خونه و روزگارمو سیاه كنن و بگن تو مقصر بودی که بهادر خواسته بهت تجاوز کنه ، من که کس و کار درست و حسابی نداشتم ازم دفاع کنه و سنگ منو به سینش بزنه نه شوهر درست و حسابی داشتم و نه خانواده ی دلسوزی ، خودم بودم و خودم آرش مو سپرده بودم دست اونا و دست خالی ... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
ولی راست میگفت؛ «وقتی آدمی از چیزی غنی باشه فخر نمیفروشه، آدم‌ها اندازه کمبودهاشون پز میدن.» @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا شده تو چشمای مادرتون نگاه کنید، و همون لحظه از خدا بخوایید که هیچ وقت از دستش ندین .. خدا همه مادرا رو حفظ کنه یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون امام رضایی که تو قراره خادمش بشی به همه پناه میده دست منم می‌گیره❤️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم معلم روستا های کوچک بود که دخترای کم سن و سال رو فریب میداد و... دست خالی فرار کرده بودم ، خیلی دلواپس بچه ام بودم اما كاری از دستم بر نميومد ، ‎دردای دلم كه يكی دو تا نبود با وضعيت و درد شكمی كه داشتم برای اينكه پيرزن حرفی نزنه و مخالفتی با حضورم تو خونش نداشته باشه از صبح خروس خون که بيدار ميشدم ، تا بوق سگ كه برم سر جام بخوابم ، بی جون كاراشو ميكردم و‌ مدام ‎گوش به خبر بودم ببينم ‎ بالاخره خبر اينكه یه زن يه مرد رو از آبادی پایین كشته و فرار کرده برام مياره يا نه ،‌ ‎فكرم پيش آرشم بود كه معلوم نبود تو اين سه چهار روزی كه از من دور و بی خبر مونده بود چه بلایی سرش اومده ، ‎تنها ذكری كه روی لبم بود اين بود که خدايا آرشم نيفتاده باشه زير دست شهين .. روزا همينجور ميگذشتن و ده روزی بود كه من با يه بچه توی شكم از خونه و زندگيم دور افتاده بودم ، درد شكمم بهتر شده بود اما وقتی كه زياد خم و راست ميشدم ،‌احساس ميكردم استخوانام همه خشك شدن و صدايی كه ميداد آزار دهنده بود ... شب دهم كه خونه پيرزن بودم وقتی كه پای اجاق گاز داشتم غذا درست ميكردم صدای كوبيده شدن در حياط اومد ، فكر كردم شايد خود پيرزن باشه برای همين نرفتم جلوی در .. آخه هميشه غروب ها وقتی كه هوا داشت رنگ ميباخت ميرفت جلوی در و كنار بقيه زنای محل گل ميگفتن و ميشنفتن ، منم به خيال خودم كه پيرزنه از جام تكون نخوردم .. ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff