رفته بودم پیش دکتر تا که درمانم کند
قصهٔ عشق مرا فهمید و خود بیمار شد
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خيالت خواب در چشمم نمىگيرد قرار
خواب مىداند كه راهِ سيل، جاىِ خواب نيست
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خواستگاری #ازدواج
🔰 *چقدر به وعده های خواستگاری اعتماد کنم؟ *
🔻 دخترم این آمده خواستگاری شما، پسرم شما رفتید خواستگاری این. ببینید این رو میخواهید یا نه. درگیر وعده اینکه انشاءالله من تغییر خواهم کرد نشوید. چرا؟ چون ممکن است تغییر نکند.
♨️ دوست من؛ دچار توهم تغییر قطعی به خاطر قول و وعده و وعید نشویم.
چه بسا که قول بدهد ولی وقتی به ما رسید کنار بگذارد. چرا؟ چون برای چی قول داده؟قول داده که به من برسد. خب؛ وقتی به من رسید، دوباره همان آدم قبلی می شود. بعد به او میگوییم که تو قول داده بودی میگوید ببین؛ نمیتوانم، ولم کن!
🔸️ بعد میخواهید چه کار کنید؟ ببینید همینی که هست. اگر میخواهید بسم الله، ادامه بدهید. مراحل خواستگاری و...
اگر میگویید نه اینش خوب هست آن هم خوب است. اگر این تغییر را بکند، دارید خودتان را فریب میدهید.
✴️ یک؛ ممکن است تغییر نکند. دو؛ ممکن است تغییر بکند اما این تغییر ثباتی نداشته باشد و با رسیدن به شما همان آدم قبلی میشود.
بنابراین به آنچه که هستند توجه بکنید نه به آنچه که قول دادند، انشاءالله میشوند.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
آن ساعدِ سیمین را در گردنِ ما افکن
بر سینه ما بنشین ای جان مَنَت مسکن
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سرگذشت #سرگذشت_طلاق #ازدواج #روایت_یک_زندگی #قسمت_۴
🚫سرگذشت طلاق ... پارت ۴ 🚫
.
مشاوره های قبل ازدواج به درد میخورهههه؟
شما تجربه استفاده از مشاور داشتین؟
.
.
مشاوره قبل از ازدواج، به زوج ها کمک می کند رابطه ای قوی و سالم ایجاد کنند و آماده تشکیل یک زندگی مشترک شوند.
واقعیت این است که ازدواج مثل پارو زدن در یک رودخانه پرتلاطم است و هر دو نفر باید آمادگی ورود به این چالش را داشته باشند😍
.
با ما همراه باشید تا سرگذشت یکی از مراجعه هامون رو که در سن پایین تجربه طلاق داشتن بشنوید ....
.
(منتظر پارت های بعدی باشید )
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
[از روحت مراقبت کن بهش تسلی بده تو اول از همه به خودت تعلق داری..🌸💞]
@vlog_ir
یا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَهُ
ای دلسوز کسی که دلسوزی ندارد🤍
@vlog_ir
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج #زندگی_مشترک
طلاق؟؟ نننننننه
آبرومون میره
مادرم بچه دار بشی زندگیت درست میشه!!!!
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
خیلی دلم خواست
که حالا کنارم باشی
اما نیستی
تو آنجایی و «آنجا» نمی داند
که چقدر خوشبخت است...
@vlog_ir
24.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج
وقتی حیطه ی تعارض و دعوای خودت
با شریک زندگیت رو پیدا نکردی و نمی دونی؛
و گمان میکنی سَر یه چیزای بیخودی هی باهم بحث
و دعوا دارید (انگار قراره در یک رابطه؛ اختلاف روی مسائل هسته ای باشه!!!!) خب در این صورت یه عمر با یه سری اختلاف
مبهم و غیرقابل حل روبرویید که نتیجه ی این تعارضات
میشه؛ بحث زیاد؛ فاصله؛ قهر زیاد؛ فوشو فحّاشی؛ طلاق عاطفی و ..
حیطه های تعارض چارتا بیشتر نیست؛ ببین کدوم یکی رو دارید ..
علت یابی کنید؛ ریشه ی روانیشو پیدا و درمان کنید ..
با شناخت تیپای شخصیتی؛ طرحواره ها؛ اختلالات و چیزای دیگه
راااااحت میشه حیطه ی تعارض رو قبل از ازدواج فهمیدددد ..
تماممممم دعواها و اختلافات (کمیت و کیفیتشون) قبل از ازدواج
قابل تشخیص و شناسایی هستن ..
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
داغ سودای تو را در دل سیپارهی خود
چون شب قدر نهان در رمضان ساختهایم
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که نیما یوشیج میگه.
گرم یادآوری یا نه ،
من از یادت نمیکاهم ...
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چو خوردي روزي امروز ما را ، شكر نعمت كن
غم فردا مخور ، تأمين فردا كردنش با من
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که سهراب سپهری میگه:
ﮔﺎهگاهی ﮐﻪ ﺩﻟﻢ میگیرد
به خودم میگویم،
در دیاری که پر از دیوار است
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﻮﺳﺖ
ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ؟
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که شمس تبریزی میگه:
«به هر سویی که میخواهی
شرق، غرب، شمال یا جنوب برو؛
اما هر سفری را که آغاز میکنی،
سیاحتی به درون خود بدان.
آن کس که به درون خود سفر کند
تمام ارض را طی میکند.»
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونجا که معینی کرمانشاهی میگه:
بر لبم مهر سکوت است چه پرسی از عشق.
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-امیرالمومنینعلیهالسلام:
در ماه رمضان زیاد استغفار و دعا کنید.
دعا که به سبب آن،
بلا از شما دور میشود و استغفار که
گناهانتان را محو میکند..🌱
@vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندانهایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد و با چشمان وحشتزدهام دیدم
از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم، سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم که با #اشک چشمانم به پایش افتادم :«من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید!»
از کلمات بی سر و ته #عربیام اضطرارم را فهمید و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت :«اینجوری نمیشه برید بیرون، #شناساییتون کردن.» و فکری به ذهنش رسیده بود که مثل برادر از سعد خواهش کرد :«میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟»
برای #حفاظت از جان ما در طنین نفسش تمنا موج میزد و سعد صدایش درنمیآمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد و او بلافاصله از پرده بیرون رفت.
فشار دستان سنگین آن #وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم، هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد و این #ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هقهق گریه به جان سعد افتادم :«من دارم از ترس میمیرم!»
رمقی برای قدمهایش نمانده بود، پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد و حرفی برای گفتن نداشت که فقط تماشایم میکرد. با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم :«#خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟»
لبهایش از ترس سفید شده و بهسختی تکان میخورد :«ولید از #ترکیه با من تماس میگرفت. گفت این خونه امنه...» و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم :«امن؟! امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود!»
پیشانیاش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه درماندگی چه کند که صدایش در هم شکست :«ولید به من گفت نیروها تو #درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از #اردن و #عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن!»
خیره به چشمانی که #عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه نقشه را از من پنهان کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم #شکایت گرفت :«این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه کنار مردم #سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکشها کار کنی!!!»
پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکیاش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی #عشقش بوده که به تندی توبیخم کرد :«تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچهبازیهایی که تو بهش میگی #مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای حریف این #دیکتاتورها بشی باید بجنگی! ما مجبوریم از همین وحشیهای وهابی استفاده کنیم تا #بشار_اسد سرنگون بشه!»
و نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش #قربانی شود و به هر قیمتی تنها سقوط نظام سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش ترسیدم. درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت و دلم میخواست فقط به خانه برگردم که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد. با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد.
زن پیراهنی سورمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود، کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با #مهربانی شروع کرد :«من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونهمون.» سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید :«یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!»
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با #بسم_الله شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم.
از درد و حالت تهوع لحظهای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر #یاالله پیراهن سورمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد تا در پناه قامت بلند و چهارشانهاش چشم کسی به ما نیفتد و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار #اسلحه شده است...
https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
"چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من"
@vlog_ir
یادتونه روزای اول #نامزدیتونو؟
که شوهرتون میخواست بیاد خونتون..
اون روزای اول که تازه باهم آشنا شده بودید،
انقدر باهم #رودرداسی داشتید که شاید انگشتتون به هم نمیخورد ها؛
🌸ولی قبل از هر دیدار سه ساعت میرفتید حمام!
قرار نبود باهم رابطه ای داشته باشید ها، ولی کل بدنتون رو میکردید مثل #آینه ...
🍃خلاصه کلی به خودتون میرسیدید
و کلی وسواس به خرج میدادید تو انتخاب لباس و...
🌸ولی چرا الان که چند سال از #ازدواجتون گذشته، همه ی این کارهارو گذاشتید کنار؟
چرا اینقد همه چیز براتون عادی شده؟!
چرا دیگه براتون مهم نیست که #مرتب و تمیز بیاید به #استقبال شوهرتون؟
🍃یادتونه اونموقع ها چقد برای اومدنش لحظه شماری میکردید؟
میرفتید درو روش باز میکردید و یه استقبال گرررررم...
ولی حالا همسرتون خودش کلیدو میندازه و میاد و شما اصلا انگار نه انگار! یه سلام معمولی...😞
@vlog_ir
-وَ مَن لا ذَبِکَ غَیرُ مَخذُولٍ وَ مَن اَقبَلتَ
عَلَیهِ غَیرُ مَملُوکٍ
+و هر که به تو پناه آورد خوار نگردد
و هر که تو به او توجه کنی
بنده دیگری نشود!🤍
@vlog_ir