eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
21.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
12.4هزار ویدیو
2 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
مردم، خودتان را خسته نکنید! قدیمی ترها هم میگفتند: که جز علی(ع) و بچه‌هایش، درمانی برای پریشان‌حالی پیدا نکرده‌اند.. @vlog_ir
-من وسائل الطمأنینة أن الله دائماً یعلم.. +یکی از اسباب آرامش اینه که خدا همیشه از همه چیز خبر داره...🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-میگفت.. مردم زیادند و پرتوقع! خدا یکی است و سریع‌الرضا؛ پس تو او را راضی کن، دیگران چیزی نیستند..🌱 @vlog_ir
-وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لاَ رَيْبَ فِيهَا +و گواهی می دهم که تو حجت خدایی، شما آغاز و انجام هستید و بازگشت شما حق است‌..♥️ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
-میگفت.. هر کسی دلی را شاد کند؛ خدای‌ متعال‌ برای‌ او لطفی‌ قرار می‌دهد که به‌ وقت‌ مصیبت‌ و گرفتاری، دستگیرِ اوست..🌱 @vlog_ir
9.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بله!  دعوا سر خانواده است. 🎙 رهبر انقلاب یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃ترکیبات شگفت انگیز ماست 👈ماست+ نعناع : ضدنفخ 👈ماست+ زیره : لاغرشدن 👈ماست+ خرفه : کلسترول 👈ماست+ شاتره : کبدچرب 👈ماست+ یونجه: چاق شدن 👈ماست+ آویشن: تقویت معده 👈ماست+ پونه : پوکی استخوان @vlog_ir
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فاصله سنی در ازدواج باید چه قدر باشه … یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃فکت‌های جالب درباره‌ رنگ‌ها 💚 سبز به جذب پول معروفه و اگه جایی زندگی میکنی که رنگ سبز زیاد باشه آرامشت بیشتره 💗 صورتی نشون دهنده‌‌ی حساسیت عشق بی‌اندازه و همینطور بازیگوشی هست به همین خاطر بیشتر دخترا از این رنگ خیلی زیاد استفاده میکنن ❤️ اگه جایی زندگی میکنید رنگ زرد وجود داشته باشه همیشه پرانرژی و حس خوشبختی دارید 🤎 رنگ قهوه‌ای نشون دهنده‌‌ی جدی و قابل اطمینان بودنه و به همین دليل معمولا بیشتر کسایی از این رنگ استفاده میکنن که مغرور ولی مطمئن هستن ❤️ قرمز باعث افزایش انرژی و هیجان میشه و مارو به سمت کارهای خیلی خطرناک سوق میده @vlog_ir
‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌" ‌سرگذشت عاشقانه و واقعی فلک "یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
عاشقانه ای برای زندگی
‌ مراسم تموم شد همه برگشتن مادر آقای تاجیک اومده بود اینجا میموند چند روز که پسرشو تو این شرایط سخت
‌ اتاق گندم..... گوشمو به در چسبوندم صدای نمیشنیدم دوباره چسبوندم یهو صدای مرمرسلطان پیچید تو گوشم اینجوری نمیشه بیشتر بچسب به در ... سریع جدا شدم هول شده گفتم من ‌...من .. کمی نگام کرد گفت محسن تو اتاقشه؟؟؟ گفتم نه به در اتاق گندم زدم گفت محسن جان ..... گندم گفت بله در باز کرد و محسن از اتاق کارش اومد بیرون گفت چی شد مادر ... مادرش بدون اینکه هول بشه گفت پسرم پرونده حسین چی شد گندم مشکوک نگاه کرد و منتظر ایستاده بود گفت مادر من ،سرم گرم اسما و مراسمش شد یادم رفت پیگیری میکنم ... -فردا برو به آگاهی و به آقای عزتی هم خبر بده نباید خون برادرت پایمال بشه ..... احساس کردم رنگ گندم پرید محسن طبق عادت دستی به سرش کشید گفت مامان گفتن احتمال قتل،‌‌. نگفتن که حتما قتل .... مرمرسلطان با صدای تند گفت پیگیری کن ..... رفت طبقه پایین گفت شام آماده اس محمد صدا کردم رفتم آشپزخونه صدای گندم می‌اومد که میگفت مادرجون برات سوپ بکشم محسن جان چرا نمیخوری اینجوری از پا درمی‌ای خیلی خوب حواسش به مرمرسلطان و محسن بود غذای بهار دادم دلم گرفته بود هوا هم ابری بود بیشتر دلم می‌گرفت رفتم خونه خودم همراه بهار دارز کشیدم بیقرار بودم لباس پوشیدم با بهار رفتیم قدم زدیم من تو اون خونه عملا بیکار بودم بزودی میدونستم مرمرسطلان عذرمو میخاد ...حالا که اسما نیست ،حسین هم نیست حتما گندم به عقد محسن درمیاره وقتی هم بفهمه من همسر محسن هستم حتما از خونه می‌اندازه بیرون حتی اجازه خدمتکاری هم نمیده به بهار نگاه کردم جلو مغازه میوه فروشی ایستاده بود میدونستم به گلابی ها نگاه میکنه چون بهار عاشق گلابی بود براش گرفتم و برگشتم خونه گلابی هارو شستم گذاشتم جلو بهار ،بهار با میل میخورد رفتم جلو پنجره کوچیک پذیرایی ام که با پنچره اتاق اسما رو به رو بود نگاه کردم محسن تنهایی جلو پنجره بود سیگاری دستش بود حس کردم منو نگاه میکنه پکی از سیگارش گرفت دودش به آسمون داد صورتش بین دود سیگار و رقص پرده گم شد گندم اومد از پشت بغلش کرد تحمل این صحنه رو نداشتم قلبم گرفت پرده رو کشیدم رفتم کنار بهار نشستم اون شب نرفتم عمارت... فردا صبح زود طبق معلول رفتم برام جای تعجب داشتم دیدم گندم زودتر بیدار شده داره از آشپزخونه خارج میشه نگاه متعجبمو دید دهنی کج کرد رفت وارد آشپزخونه شدم دیدم جمیله کمی اخم داره حالت نگاهش فرق داشت با بی محلی گفت کاری نیست همه رو انجام دادم گلم تو برو صندلی کشیدم گفتم کمکت میکنم جدی گفت لازم نیست کمی بعد مرمرسلطان اومد پایین و محسن و همراه گندم و محمد.... جملیه اجازه نداد کاری انجام بدم همه کارها رو خودش انجام داد..... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
هرکسی را میل دل باشد به سوی این و آن میل جان ما به عالم نیست الا سوی تو..♥️! بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir