eitaa logo
عاشقانه ای برای زندگی
19.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
15.6هزار ویدیو
3 فایل
عاشقانه ای برای زندگی‌....... تو این‌کانال حرف های دم گوشی بانوان زده میشه آقایون لف بدن مجبور به ریمو نشم **یاد بگیریم شاد زندگی کنیم** ❤️❤️ 🦄🌱 از آشنایی هاتون برام بگین @M_dkhsh https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
مشاهده در ایتا
دانلود
1.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌ هر وقت پدرم خونه نبود نامادریم برادرش رو به جونم مینداخت یه روز از ترس به خونه همسایه پناه بردم ولی نامادریم پیدام کرد و به برادرش گفت منو...
عاشقانه ای برای زندگی
‌‌ هر وقت پدرم خونه نبود نامادریم برادرش رو به جونم مینداخت یه روز از ترس به خونه همسایه پناه برد
‌ نیما در ماشینو باز کرد .. اونم از دیدنم خوشحال بود اینو از برق چشاش میشد فهمید .. ++ بلاخره از این جهنم فراریت دادم ، زود سوار شو تا کسی ندیده .. سوار ماشین شدم و از ترس اینکه کسی ما رو نبینه سرمو پایین انداختم و به نیما گفتم ؛ تو رو خدا سریع از اینجا برو اگه کسی ببینه بدبخت میشیم‌ ... زمزمه کرد ؛ دلت قرص تا تو هستی از پس همه چی بر میام ... چشمام زنجیر بود به موج نگران چشماش ضربان قلبش رو به درستی حس میکردم با خودم میگفتم شاید اگه خدا از محبت پدر و مادرم‌ محرومم کرده به جاش این آدمِ مهربونو نصیبم کرده تا نترسم از تنها شدن تو این دنیای نامرد ... نیما زن نبود مادر نبود ولی خوب بلد بود مهربونیاشو خالص خرجم کنه خرج منی که از همه چیز و همه کس محروم بودم ، به خیابون که نگاه کردم تازه متوجه شدم خیلی وقته حواسم پرت شده و از خونمون خیلی فاصله گرفتیم ، نگرانی تو صورت نیما موج میزد رنگ از صورتش پریده بود و سعی میکرد خودشو نگران جلوه نده .. نگاهش کردم و گفتم ؛ خوبی؟ گفت تا تو هستی آره... کمی بعد کنارِ خیابون ایستاد و با دلخوری گفت ؛ واقعاً تو رو نامزد یکی دیگه کردن ؟ حتی تصور اینم‌ واسم سخته که یکی جز من کنارت نشسته باشه .. دستمو تو دس.ش گرفت و گفت ؛ حلقه دستت کردن ؟ سرمو به معنی اره تکون دادم با عصبانیت گفت ؛ بهم‌ بگو که دست غریبه بهت نخورده بهم بگو اون حلقه رو خودش دستت نکرده ؟؟؟!! وقتی نگرانیاشو دیدم جون خودش رو قسم‌ خوردم که نگران نباشه مامانش حلقه رو دستم انداخته .. دو تا دستمو بالا آورد و نگاهی به انگشتام کرد و گفت : مرسی که اون حلقه رو دستت نکردی .. خیلی واسم جالب بود که چرا فقط نگرانِ حلقه و نشستن یکی دیگه کنار من بود اینقدر ذهنش درگیر حلقه بود که حتی نپرسید کسی که نامزدت کرده کی هست .. منم ترجیح دادم تا زمانی که خودش نپرسیده حرفی نزنم .. دوتامون آشفته و کلافه بودیم جایی برای رفتن نداشتیم هر هتل و مسافر خونه ای که سر میزدیم مدارک میخواستن ، آخرین مسافر خونه‌ای که رفت ناامید برگشت و گفت ؛ من نمیخوام تو اصفهان نگهت دارم ، نمیخوام حالا که فرار کردیم به راحتی تسلیم شیم میخوام واسه یه مدت از اینجا دورت کنم و خودمم برگردم سر کارم چون خانوادت به محض اینکه متوجه شن از خونه رفتی ، به من شک میکنن ، من نباید جایی که تو هستی بمونم .. ولی نمیدونم کجا بذارمت و با خیال راحت برگردم ... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
‌ ‌‌ "شوق‌سردار" ‌
عاشقانه ای برای زندگی
‌ ‌‌ "شوق‌سردار" ‌
‌ با بغض گفتم: سردار می‌خوام یه خواهشی ازت بکنم... سردار گفت: بگو عشقم... سرمو بلند کردم، تو چشمش نگاه کردم و گفتم: سردار، خواهش می‌کنم با عمو کریم و ماشینی که دستش داری کاری نداشته باش... گفت: قول میدم... کاری نداشته باشم...تو به این چیزا فکر نکن فقط به این فکر کن چطور می‌تونی پدرتو راضی کنی... _ حتی اگه من زنت نشم....؟ قول میدی کاری باهاشون نداشته باشی... ... سردار بهم نگاه کرد، تو گفت: میشی.. باید بشی... .... صدای کوبیده شدن در حیاط ما رو به خودمون آورد ... اشرف با رنگ پریده دوید تو پستو و گفت: شهلا برو تو هال، رو به سردارم گفت: هر کی بود شما از پستو بیرون نیاین، تا ما بریم تو خونه، بعد یواشکی از در برید بیرون... من دویدم سمت هال و اشرف رفت تا در حیاط رو باز کنه... .... چند روز گذشت.. عمو کریم و برادر اشرف... دوباره با ماشینا راهی سفر شدن و آب‌ها از آسیاب افتاد... چشم‌های آبی و مژه‌های مشکیم رو تو آینه نگاه می‌کردم...در پس اون چشم‌ها تصویر سردار رو می‌دیدم عشقش چنان در جانم رخنه کرده بود که هیچ جوره نمی‌تونستم از ذهنم درش بیارم... اون تمام من شده بود...تمام هوش و حواسم شده بود.. با اینکه هنوز یه هفته نشده بود که دیده بودمش اما دلم به شدت براش تنگ شده بود... وقتی مادر و خواهرام دربارش حرف می‌زدن قلبم داغ می‌شد و تند می‌زد... صورتم رو ازشون پنهان می‌کردم و از جمعشون فاصله می‌گرفتم تا رنگ رخساره‌ام پرده از راز دلم برنداره ... هیچ کسی به جز اشرف از عشق آتشین من خبر نداشت... ‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2160263385C70b5bf0bff
-هَل اِلَیکَ یَابن احمد سَبیل فَتُلقی..؟ +می‌شود راهی نشانم بدهی که مرا به تو برساند؟..🤍 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِك.. خداوندا دلم را به طاعت خودت آباد کن..🤍🌱 @vlog_ir
7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این توسل خیلی مجرب هست .. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃چه کسانی سیر نخورند؛ زنان باردار (سه ماهه دوم و سوم)، افرادیکه داروی ضدانعقاد مصرف میکنند (خونریزی شدید) افرادیکه تپش قلب دارند افرادی که فشار خون پایین دارند افرادیکه مشکلات گوارشی دارند. @vlog_ir
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ازدواج حضرت موسی ✨️ شعیب نمونه دختران مومنه ای هستند که معیار و ملاکشان زیبایی های معنوی و خصال نیکو است چنان که ملاک خود را در مورد موسای کلیم به پدر بازگو کردند و به نوعی از بینش و اندیشه خویش خبر دادند که او نیرومند و توانا و امین و قابل اعتماد است . یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
این شعر فاضل نظری وصف آدماییِ که فقط ادا خوبا رو درمیارن: این زخم خورده را به ترحّم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما، مرحمت زیاد! @vlog_ir
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقا پسر حواست باشه تو جلسه خواستگاری با چشمات اطلاعات بگیر!(2) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
🍃‌محققان در مطالعهای ۶۰ ساله کشف کردند کسانی که در کودکی غذاهای حاوی ویتامین C مثل کل کلم و انواع کلم مصرف کنند کمتر بیمار میشوند و در سنین پیری هرگز به آرتروز التهاب استخوان و پوکی استخوان دچار نمیشوند کلم قرمز بیشترین ویتامین سی را دارد ویتامین سی آن دو برابر کلم سبز است کلم ریه را از آلودگی پاک میکند. @vlog_ir