🔴شرکت خانم عربی مدیر مدرسه نجمیه در جلسه ستاد دهه فجر شهرستان سرخه با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر فاطمی بصیر و مسئولین دیگر شهرستان در محل مصلی نماز جمعه
🔷در این جلسه در خصوص برنامه های گرامیداشت ایام الله دهه فجر در شهرستان سرخه بحث و تبادل نظر شد و تصمیماتی اتخاذ گردید .
#مدیریت_حوزه_های_علمیه_خواهران_استان_سمنان
#مدرسه_علمیه_نجمیه_سرخه
به گزارش روابط عمومی مدرسه علمیه حضرت معصومه(سلام الله علیها)
مهرپرور معاونت فرهنگی وتربیتی مدرسه علمیه از روضه خانگی درمناطق حاشیه نشین کم برخوردار خبر داد
مهرپرور افزود :دراین جلسه سرکار خانم طالع زاری به شرح وتبیین خطبه فدکیه پرداختند
وی گفت :این برنامه درسایر مناطق حاشیه نشین کم برخوردار ادامه دارد
#مدرسه_علمیه_حضرت_معصومه
#شرح_خطبه_فدکیه
#شهادت_ام_الائمه_تسلیت_باد
#حوزه_علمیه_خواهران_استان_سمنان
سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر شما ، خانواده محترمتان و همه محبان اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد
ایام عزت و سلامت مستدام، فاطمی باشیم ان شاءالله
و من الله التوفیق
📒📒خوانش کتاب
به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه فاطمه بنت اسدس بسطام به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا س خوانش کتاب '''کشتی پهلو گرفته '''توسط خانم مهری حاجی قاسمی استاد مدرسه علمیه فاطمه بنت اسدس بسطام در پیام رسان ایتا گروه عصر بیداری برگزار گردید .
✅متن کتاب حالت روضه گونه می باشد.
ایشان بیان کردند..
مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. خودت گفته ای، ما حداکثر تازیانه می خوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمی کند. مادر وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخ های خونین را دیدم. نگو که گریه نکن
مادر! باید مُرد در این مصیبت،باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کرده ایم که تاکنون زنده مانده ایم. نگو که روزی سخت تر از عاشورا نیست.
در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد، اما کودک نیامده ات(محسن ات) به شهادت رسید.
#من_ماسک_میزنم
#خوانش_کتاب
#معاونت_پژوهش
#مدرسه_علمیه_فاطمه_بنت_اسدس_بسطام
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبرانقلاب بعد از منبر آقای #رفیعی به وی چه تذکری دادند؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بانو سه ماه منتظر این دقیقهام😭
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 دیوار دم میداد، در بر سینه میزد
محراب مینالید، منبر داشت میسوخت
🏴شعرخوانی درباره شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام در محضر رهبر انقلاب
✨﷽✨
🌼روضه های که قبول نشدن
✍ مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
📚منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری