eitaa logo
‌ویشادم
91 دنبال‌کننده
101 عکس
10 ویدیو
0 فایل
مردم این دیار عاشقند.. اندوه می‌خرند و جان میفروشند! گوش شنوا می‌خوای؟! می‌شنومت. https://gkite.ir/es/9094012 این جا برای حفظ حرف های شماست: https://eitaa.com/wishadamto
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ شیری به گورخری حمله نمیکنه چون عقایدشون به هم نمیخوره
هدایت شده از "اَشعارِمَن"
گر بدانم با غزل‌هایم خوشی ، هر طور هست میشوم "حافظ" ، "نظامی" ، "شهریارَت" تا ابد
خونه ی مادربزرگه..
_
چگونه از نگاهِ تو، بدونِ آه بگذرم؟ مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
نقش شیرین رود از سنگ ولی ممکن نیست که خیال رخش از خاطر فرهاد رود...
عکس من است این عکس،عکاس کم هنر نیست حتی منِ من از من ، این گونه با خبر نیست! عکاس در یقینش یک چهره آفریده ست شکل منی که در من دیگر از او اثر نیست!   حسی سمج به تکرار می گوید این خود توست لب می گزم : نه ، وهم است وهم است و بیشتر نیست! باور کنید از من شاعرتر است این عکس اوهام پیرسالی در دفترش اگر نیست! من چشم و گوش خود را از یاد برده ام_او عکس من است هشدار :این عکس کور و کر نیست روشن ترین دلیلم در قاب بودن اوست من دربدرترینم ، این عکس دربدر نیست! درگیر خویش کرده ست ذهن مشوش ام را این عکس شرح اش اما آسان و مختصر نیست ...!    محمد علی بهمنی
‌ویشادم
اگر یه روز نبودم من را با "طعم شیرین بیان" به یاد بیار.
اگر یه روز نبودم من را با "دست هایم" به یاد بیار.
ممنون از وجودتون، پیام ها این جاست.
هدایت شده از رَشتاك!🇵🇸
هرچقدر هم بخوای ولی «زمان» خیلی کمه برای جبران، امروز اگه فردا بشه دیگه از دستش دادی...
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم ای روی دلارایت مجموعه زیبایی مجموع چه غم دارد از من که پریشانم دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من چون یاد تو می‌آرم خود هیچ نمی‌مانم با وصل نمی‌پیچم وز هجر نمی‌نالم حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند از روی تو بیزارم گر روی بگردانم در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم در خفیه همی‌نالم وین طرفه که در عالم عشاق نمی‌خسبند از ناله پنهانم بینی که چه گرم آتش در سوخته می‌گیرد تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم گویند مکن سعدی جان در سر این سودا گر جان برود شاید من زنده به جانانم
من می‌روم؟!
تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت