ویشادم
اگر یه روز نبودم من را با تماس های تلفنی طولانی به یاد بیار.
اگر یه روز نبودم من را با لرزش دست هام به یاد بیار.
گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود
چون طهارت نَبُوَد کعبه و بتخانه یکیست
نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود
از دوست داشتنی ترین لحظات میشه به وقتی اشاره کرد که یه نفر سرش را روی شونه ات میذاره و استراحت میکنه.
انگار استوار و سبز و زنده ای، مثل درخت، همین قدر خاص.