eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
412 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگامی که به درون سیاهچاله سقوط کنیم، فضا شروع به خم شدن میکند و درمرکز آن به اوج خود میرسد، فضا-زمان در فیزیک دومفهوم تعریف شده هستند اما درون یک سیاهچاله کاملامعنای خود را از دست میدهند. @wittj2
سفیدچاله می تواند حتی در جهانی دیگر و بسیار دورتر از سیاهچاله وجود داشته باشد. شايد کرمچاله ها بين سفيد چاله و سياهچاله باشند. اگرچه كرمچاله ها هنوز مشاهده نشده اند. @wittj2
یاد آوری🎯 هر سیاه چاله در انتهای به یک سفید چاله ختم میشود که می تواند محل ورود به جهانی دیگر باشد. @wittj2
پندانه🍂 رسیدن به خداوند ، با او بودن در تمامی ابعاد زندگی است ، نه فقط در شرایط ممتازی همچون لحظات ارتباط با خدا یا نیایش . همواره باید خداوند را تجربه کرد ؛به هنگام قدم زدن در جاده ، تنفس هوای آلوده ، به هنگام شادی ، نوشیدن یک نوشابه ، به هنگام تلاش برای فهمیدن متنی که در حال مطالعه اش هستیم . خداوند آمیختۀ همۀ این هاست ؛ و هر موقعیتی برای درک او و گفتن این که : خدا با ماست ، مناسب است . کلید عرفان ، تلاش برای دیدن آن چیزی است که در پس هر چیز نهفته است ، که پایداری و مقاومت است ؛ باز نایستادن در سطح ، و هر چیز را یک نماد ، یک نشانه ، یک آیین ، یک نگاره دانستن است . برای کسی که خداوند را تجربه می کند ، جهان یک پیام عظیم است. @wittj2
امر حق را باز جو از واصلی امر حق را در نیابد هر دلی مولانای جان🌻 @wittj2
من بمردم یک ره و باز آمدم من چشیدم تلخی مرگ وعدم توبه‌ای کردم حقیقت با خدا نشکنم تاجان شدن ازتن جدا بعد آن محنت کرا بار دگر پا رود سوی خطر الاکه خر مولانای جان🌻 @wittj2
🔮🎷کوانتوم و عرفان ناب اسلامی از سخنان استاد مهدی طیب⭐️ کوانتوم وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب 👇👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2515861505C45d2328c8f
برگی از معرفت🍂 مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۳۱ من ببینم دام را اندر هوا گر نپوشد چشم عقلم را قضا می گوید من دام را در هوا می توانم ببینم، پرنده می گوید، پس دام مال ماست. اگر چشم عقل ذهنیم را قضا نپوشاند. و مولانا می گوید که: وقتی ما هم هویت می شویم با چیزها، می شود مرکز ما این قضاست، تنها چیزی که ما را از این قضا، یعنی تله ای است که ما می افتیم و خود قضا در صورتی که شما تسلیم بشوید، در صورتی که از خرد او استفاده کنی، می تواند از این هم هویت شدگی و از این مرکز بد ما را، خدا نجات بدهد. و تا زمانی که نکردیم این کار را، اتفاقات قضا یعنی خدا اتفاقاتی بوجود خواهد آورد که متناسب با مرکز هم هویت شده است. شما اگر هشتاد درصد هم هویت شدگی دارید، این لحظه من ذهنی فکر می کند عمل می کند،بیست درصد از آنور می آید به اندازه هشتاد درصد اشتباه خواهی کرد، به اندازه هشتاد درصد به خودت ضرر خواهی زد، و این قانون زندگی است، قانون قضاست. چشم عقل ما را یعنی عقل من ذهنی را قضا می گیرد، ما بوسیله چشم من ذهنی جلو اتفاقات بد را نمی توانیم بگیریم. چون قضا آید، شود دانش به خواب مَه سیه گردد، بگیرد آفتاب وقتی قضا می آید، دانش ذهنی به خواب می رود و ماه ما سیاه می شود. یعنی ذهن ما نمی بیند و آفتاب زندگی هم دیگر نمی تابد، پس معلوم می شود ماه ما، ذهن ما وقتی سیاه می شود و آفتاب زندگی نمی تابد، دانش ذهنی ما هم به خواب می رود، که اینها به ما کمک نمی کنند. و مولانا می گوید که: اگر شما به هوش باشید، اگر شما تسلیم باشید، اگر در این لحظه باشید، و نپرید به اتفاق بعدی یا اتفاق را به جای این لحظه نبینید، قضا با شما همکاری می کند. یعنی اتفاقات شروع می کند به خوب اتفاق افتادن. توجه کنید شما نباید فکر کنید که انسان نمی تواند همیشه شاد باشد، حتما باید یک اتفاق بد بیفتد، این من ذهنی است. اگر کسی به شادی نمی تواند عادت کند و فکر می کند همه اش باید اتفاقات بد بیفتد، یا بالاخره یک مقدار شادی حتما باید در آن یک مقدار اتفاق بد هم باشد، این آدم من ذهنی دارد. و باید بداند که نمی خواهد از شر من ذهنی‌اش، از شر رنجشهایش، از شر کینه هایش، از شر هم هویت شدگیهایش، الگوهای ذهنی اش، شرطی شدگیهایش رها بشود. قضا و خدا می خواهد به ما کمک کند. از اول طرح قضیه این بوده که جام شراب را گرفته و جام شراب هم بیرونی نیست. گفت: نه این شرابش از عصیر است، شیره انگور است، نه جامش از شیشه است، نه نقلش مثل خسیسان از قند و بادام بیرونی است. درسته؟ از قضا این تَعبیه کی نادر است؟ از قضا دان، کو قضا را مُنکر است ترتیب دادن این چیزها یعنی اینکه دانش ذهنی ما به خواب برود و ما نبینیم و اتفاق بد برای ما بیفتد، کمیاب نیست، این ترتیبات را قضا می دهد. چرا می دهد؟ برای اینکه ما من ذهنی داریم. اتفاق بد و دردآور می افتد دردمان بیاید ما بپرسیم چرا دردمان می آید؟ اینقدر درد بکشیم، درد بکشیم بالاخره بفهمیم نباید درد بکشیم، بیدار بشویم. و در غزل هم هست می گوید که دشنام داد، دشنامهایش همین دردهاست و دردها فشار می آورد که ما بپرسیم که من چرا اینقدر درد می کشم؟چرا هرلحظه شادی شادی شادی شادی نباشد؟ مگر خزانه خدا از شادی خالی می شود؟ مگر هرلحظه این شراب را نگرفته شما بخورید؟ چرا اصلا روی کره زمین همه شاد نباشند؟ همه مرفه نباشند؟ همه خانواده ها شادی باشد، زن و شوهرها با هم مهربان باشند، بچه هاشان در یک فضای عشق و انرژی خوب، انرژی زنده زندگی پرورش پیدا کنند، آنجا خردورزی باشد. چرا نباشد؟ کم می شود از خزانه زندگی؟ خزانه زندگی که بینهایت است. آنکه گفت طوفان باده یعنی هرچقدر شراب بخواهی و شادی بخواهی من می دهم. خدا می گوید من کمیابی بلد نیستم، کمیابی از ذهن تو می آید. هر کسی قضا را منکر است، هرکسی قانون الهی را منکر است این از قضاست. پس در این لحظه قضا، قانون الهی، تعیین می کند برحسب هشیاری ما، اینکه ما چقدر مسئول هشیاریمان در این لحظه هستیم، که چه اتفاقی بیفتد. استاد پرویز شهبازی🌻 غزل۳۰۵۸ دیوان شمس @wittj2