🔮🎷آیا امکان وجود تمدن های هوشمندی که بتوانند به زمین سفر بکنند وجود دارد؟
✍رامین فخاری - جمعه، ۱۱ مهر ۱۳٩۳
یکی از مطالبی که هواداران نظریه فضانوردان باستانی در پاسخ به عدم امکان سفرهای فضایی مطرح می کنند این است که سایر تمدن های جهان پیشرفته تر از ما هستند در نتیجه وسایل و ابزارهایی دارند که به وسیله آن می توانسته اند به زمین سفر کنند و در کار آفرینش دخالت داشته باشند.
در این مطلب قصد داریم به برسی این موضوع بپردازیم که آیا امکان به وجود آمدن موجوداتی پیشرفته تر از ما قبل از ما در جهان وجود داشته است یا خیر؟
همانطور که می دانید جهان ما 13.7 میلیارد سال قبل در اثر یک انفجار بزرگ پدید آمده است.عمر خورشید 4.5 تا 5 میلیارد سال است و زمین نیز عمری معادل 5 میلیارد سال دارد.ستاره هایی با عمر متوسط 4.56 میلیارد تا 6 میلیارد سال دارند[1].ستاره هایی با قدمت بسیار بالا هم در جهان هستی شکل گرفته بودند ولی این ستاره ها برای تشکیل حیات مناسب نبودند زیرا ستاره های اولیه دهها برابر بزرگتر از خورشید بودند در یک کشف از بقایای یک ستاره اولیه بقایای ستاره جرمی معادل 60 برابر خورشید را داشت[2]همچنین ستاره های جهان اولیه بعلت جرم بزرگشان مانند همه ستاره های بزرگ باید دارای عمر کمتری بوده باشند.در نتیجه محیط اطراف این ستاره ها بسیار گرم و انباشته از اشعه هایی بوده است که هر کدام از آنها می توانستند میلیون ها بار حیات را نابود کنند.این موضوع نیز قابل برسی است که ستاره ها دارای یک عمر محدود هستند و ممکن است نوری که از یک ستاره در فاصله 13 میلیارد سال و حتی چند میلیون سال نوری به ما می رسد فقط تصویر ستاره باشد و ستاره هم اکنون به دلیل پایان یافتن سوخت خود و یا انفجار های ابرنواختری مرده باشد و هر تمدنی را که در اطراف خود تشکیل شده باشد به داخل سیاهچاله ای که بعد از مرگ خود تشکیل داده است فرو برده باشد.
حال این تئوری ممکن است مطرح بشود که حیات زودتر ازما در اطراف ستاره های جوان شکل گرفته باشد.ستاره های جوان به فعالیت شدید بیشتر گرایش دارند.به نمایش گذاشتن میدان های مغناطیسی قوی،شعله ور شدن قوی تر،اشعه X-شدید تر از همتایان قدیمی خود و ساطع کردن اشعه ایکس هنگام چرخش ستاره بطور کلی با افزایش سن کاهش می یابد.[3]با وجود میدان های مغناطیسی قوی تر و شعله ها و اشعه های قوی تر عملا امکان تشکیل حیات در اطراف ستاره های جوان نیز مردود می باشد.
ستاره هایی مانند غول های قرمز و ستاره های کمی قوی تر نیز می توانند حیات را در اطراف خود داشته باشند ولی به علت دمای پایین آنها اشکال حیاتی که در اطراف غول های سرخ تشکیل می شود بسیار ابتدایی خواهد بود و امکان تکامل آن به شکل کنونی زمین وجود نخواهد داشت.
در نتیجه مناسب ترین ستاره ها برای تشکیل حیات ستاره هایی با عمر خورشید ما هستند.همه این ستاره ها نیز نمی توانند سیاره ای مانند زمین را داشته باشند و یا ممکن است سیاره آنها در کمربند حیات نباشد و فاصله مناسب از ستاره خود را نداشته باشد(دور تر یا نزدیک تر باشد)حال با این فرض که حیات توانسته در یک سیاره متوسط شکل بگیرد اگر فرآیند تکاملی بروی زمین 4.5 میلیارد سال طول کشیده است که موجود هوشمندی مانند انسان پدید بیایید در سایر سیارات نیز این فرآیند به همین مقدار به طول خواهد کشید و با توجه به فواصل بسیار بزرگ فضا(نزدیک ترین کهکشان ما آندرومرا 2 میلیون سال نوری از ما فاصله دارد یعنی اگر تمدنی به این تکنولوژی دست یافته باشد که بتواند با سرعت نور در فضا حرکت بنماید و برطبق فرضیه انشتین تبدیل به نور نشود 2 میلیون سال باید در راه باشد تا از آندرومرا به زمین برسد)ممکن است حتی انسانها نیز میلیون ها سال بعد موفق به سفر به یک سیاره مناسب دارای آب و اتمسفر بشوند در نتیجه امکان تشکیل حیات و سفر از یک سیاره دیگر به سیاره ما در این فاصله زمانی عملا مردود به نظر می رسد.
بنا بر اعلام یک کارشناس معتبر علمی، برای استعمار یک سیاره فراخورشیدی بهیک سفینه فضایی واقعا بزرگ نیاز است که بتواند ظرفیت بین ۲۰ هزار تا ۴۰ هزار نفر را داشته باشد و همچنین تضمین تنوع ژنتیکی در آن لازم است.[ادامه در سایت بیگ بنگ]
[1]The Oldest Known Star in the Universe
[2]Ancient Star May Be Oldest in Known Universe
[3]Extreme alien planet found one of the most massive known exoplanets
@wittj2
🔮🎷اصل انسانی نهایی و زمان لازم برای به وجود آمدن طبیعی حیات
✍رامین فخاری - یکشنبه، ۱۳ مهر ۱۳٩۳
اختر شناس جان بارو و فیزیکدان فرانک تیپلر در 1986 محاسبه کردند که بدون دخالت در شرایط بحرانی چقدر طول خواهد کشید که جهان هستی گرد هم آیدبعد از برسی ده شرط لازم برای حیات آنها در یافتند آنچه برای به وجود آمدن انسان مورد نیاز است در تمام طول عمر جهان با امکانات طبیعی فراهم نخواهد شد.[1][2]
آنها محاسبه کردند که حتی اگر ده شرط لازم برای حیات بخواهد بطور طبیعی فراهم شود دیگر زمان به سر آمده و خورشید تبدیل به یک غول سرخ شده و زمین را سوزانده است.سر انجام آنها به این نتیجه رسیدند که باید تا خردی وجود داشته باشد تا انتخاب خردمندانه برای به وجود آمدن انسان صورت بگیرد.[1][2]
این دو دانشمند نام این اصل خود را اصل انسانی نهایی نامیدند.یعنی بر طبق اصل پیدایش انسان شناختی بیشتر از 18 میلیارد سال طول می کشد تا ده شرط لازم برای حیات بطور طبیعی در یک نقطه کنار هم جمع بشوند ولی جهان ما 13.8 میلیارد سال عمر داد!این زمان تنها برای جمع شدن طبیعی ده شرط در کنار هم بدون چینش انها توسط آفریدگار در نظر گرفته شده است و شامل زمان لازم برای تکامل انسان و جانداران که4.5 میلیارد سال به طول کشیده است تا موجودی مانند انسان از دیدگاه تکاملی پدید بیایید نمی شود و با اضافه کردن این رقم جهان هستی به ده میلیارد سال عمر بیشتر برای پدید آمدن حیات نیاز دارد.
از آنجا که حیات در زمین وابسته به خورشید است، آینده کرهٔ زمین نیز به آیندهٔ خورشید وابسته خواهد بود. حدود ۵ میلیارد سال دیگر ذخایر انرژی خورشید تمام شده و خورشید به یک غول سرخ تبدیل میشود و افزایش حجم میدهد. گرمای شدید حاصل از افزایش حجم باعث آب شدن یخ مناطق قطبی و بالا آمدن آب اقیانوس میشود. سپس جو زمین شروع به تبخیر میکند و گیاهان خشک آتش میگیرند. در چنین شرایطی امکان حیات در زمین برای همیشه از بین میرود. فاصله زمین تا خورشید در آنزمان درحدود ۱.۵ برابر فاصله کنونی خواهد بود.[3]
وابستگی آیندهٔ زمین به خورشید امری حتمی است. ۵ تا ۷ میلیارد سال بعد زمانی کههمجوشی هلیومی آغاز شود، زمان نسبتاً کوتاهی حدود نیم میلیارد سال درخشندگی خورشید با نرخ ۱۰۰۰ برابر، رو به فزونی میگذارد. سطح خورشیدِ غول سرخ شده، به زمین بسیار نزدیک خواهد شد و مانند یک دیسک سرخ بزرگ، نیمی از آسمان را خواهد پوشاند. بطور همزمان خورشید مقادیر زیادی گاز به درون فضا پف خواهد کرد، و بخش زیادی از جرمش را از دست خواهد داد و درنتیجه نیروی جاذبهٔ خورشید بر زمین، کاهش خواهد یافت. ازاینرو مدار زمین وسیعتر خواهد گردید. ولی درنهایت سطح خورشید به مدار زمین خواهد رسید و زمین وارد جو سوزان خورشید خواهد شد. فرضیهٔ دیگری فرار احتمالی زمین از مدار خورشید را، پس از تبدیلشدن آن به غول سرخ بررسی میکند؛ که در این صورت پس از خاموشی خورشید، زمین به دنیایی بیجان و یخزده تبدیل خواهد شد.[3]
[1]Barrow, John and Tipler, Frank (1986): The Anthropic Cosmological Principle. Clarendon Press.
Read more: http://www.reasonablefaith.org/barrow-and-tipler-on-the-anthropic-principle-vs-divine-design#ixzz3Fa7nJru6
[2]فرد هیرن آفرینش گیتی
[3]آینده زمین از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
@wittj2
🔮🎷بحث خداشناسی در باره تعادل نیروی جاذبه و دافعه ذرات و فاز ماده در جهان هستی
✍رامین فخاری - پنجشنبه، ۱٧ مهر ۱۳٩۳
مولکول ها در جامدات به صورت سه بعدی مرتب شده اند و این آرایش در سراسر جامد تکرار می شود.به علت فواصل کوچک بین مولکول ها در جامدات نیروهایی که مولکول ها بر یکدیگر وارد می کند بزرگ می شود و مولکول ها را در مکان ثابت نگه می دارد.وقتی فاصله بین مولکول ها نزدیک به صفر می شود نیروهای جاذبه بین آنها تبدیل به نیروهای دافعه می شود و از این رو نمی گذارند مولکول ها روی همدیگر انباشته شوند.اگر چه مولکول های جامدات نمی توانند نسبت به یکدیگر انباشته شوند ولی حول دائما حول وضعیت تعادل خود نوسان می کنند.[1]
حال جهانی را تصور کنید که در اثر یک تصادف و بدون دخالت آفریدگار به وجود آمده باشد و اندکی از قوانین فیزیکی آن با قوانین فیزیکی جهان ما تفاوت داشته باشد و یک جای قوانین فیزیکی آن ناقص باشد مثلا در مورد همین نیروی جاذبه و دافعه ذرات اگر نیروی جاذبه مقداری بیشتر باشد باعث می شود که ذرات نسبت به هم جذب شوند و روی هم انباشته شوند در نتیجه این انباشته شدن همه ماده ها به فشرده ترین صورت ممکن خواهند بود در نتیجه گاز و مایعی در کار نخواهد بود و عملا تشکیل حیات غیر ممکن خواهد بود.
اگر هم نیروی دافعه اندکی قوی تر باشد ذرات همدیگر را بطور گسترده دفع می کنند و از هم فاصله می گیرند.در نتیجه در خوشبینانه ترین حالت ممکن فاز ماده بصورت گازی تشکیل خواهد شود و جامد و مایعی برای تشکیل حیات وجود نخواهد داشت.
ولی نیروی جاذبه و دافعه ذرات در یک اندازه تعادل در جهان قرار دارد که باعث می شود که هر سه فاز مورد نیاز برای تشکیل حیات یعنی جامد و مایع و گاز را داشته باشیم و مورد دیگر اینکه این جاذبه باعث شده است تا ذرات در کنار هم نگه داشته باشند ولی به محض اینکه فاصله آنها به قدری کم می شود که ممکن است بروی هم انباشته شوند و نظم جهان را بر هم بزنند نیروی جاذبه برعکس شده و تبدیل به نیروی دافعه می شود تا فاز ماده و فاصله آنها همیشه در حالت تعادل وجود داشته باشد.
بی شک این تعادل در جهان هستی نمی تواند حاصل یک تصادف باشد زیرا اگر اندکی نیروی جاذبه و دافعه بیشتر یا کمتر بود و یا یکی از آنها وجود نداشت ما هم اکنون اینجا نبودیم و بی شک در پشت پرده این تعادل دست قهار یک آفریدگار قدرتمند وجود دارد.
[1]ترمودینامیک باز نگرش مهندسی یونس ای سنجل-میخائیل ای بولز ویرایش سوم صفحه 62
@wittj2
🔮🎷بحث خداشناسی در باره انبساط آب هنگام انجماد
✍رامین فخاری - یکشنبه، ٢٧ مهر ۱۳٩۳
بیشتر مواد طبیعت در هنگام انجماد منقبض می شوند ولی در طبیعت استثناهایی هم وجود دارد مثلا آب در هنگام یخ بستن بر خلاف سایر مواد منبسط می شود .
بیشتر مواد در فرآیند انجماد(یخ بستن)منقبض می شود.بعضی مواد،مانند آب، در ضمن انجماد منبسط می شوند.[1]
انبساط آب ضمن انجماد نتایج طبیعی در طبیعت دارد.اگر آب نیز مانند بیشتر مواد در ضمن انجماد منقبض می شد،یخ از آب سنگین تر می شد و بجای شناور شدن روی رودخانه ها و دریاچه ها، یا اقیانوس ها به کف آنها می نشست.اشعه خورشید هرگز به لایه های یخ نمی رسید، و کف بیشتر رودخانه ها و دریاچه ها، و اقیانوس ها سالها پوشیده از یخ می شد، وحیات دریای بطور جدی آسیب می دید.[1]
حال جهانی را تصور کنید که در اثر تصادف پدید آمده بود و قوانین فیزیکی به اندازه ای متفاوت بود و آب در هنگام انجماد مانند سایر مواد منقبض می شد در نتیجه وزن یخ از آب بیشتر می شد و نمی توانست روی آب شناور بماند و به زیر آب می رفت در نتیجه در دراز مدت یخ در تمامی سطح اقیانوس ها ته نشین می شد و در دراز مدت همه آب اقیانوس ها و دریاها از پایین به بالا تبدیل به یخ می شد در نتیجه همه موجودات دریایی می می مردند از دیدگاه داروینیستی هم که حیات از آب به خشکی آمده است نیز امکان تشکیل حیات در آب و در نتیجه خشکی وجود نداشت و امکان سفرهای دریایی روی یخ از بین می رفت و یخ بستن همه اقیانوس ها و دریاها باعث می شد دمای کره بسیار سرد و غیر قابل سکونت می شد.
به راستی این نظم بزرگ توسط چه کسی پایه ریزی شده است که باعث شده استثناهای طبیعت حیات را امکان پذیر سازد؟
[1]ترمودینامیک بازنگرش مهندسی یونس ای سنجل-میخائیل بولز
@wittj2
🔮🎷طراحی منحصر به فرد زاویه چرخش کره زمین
✍رامین فخاری - سهشنبه، ٢ دی ۱۳٩۳
ماه نقش مهمی در تکامل و نجات حیات بروی زمین دارد، یکی از اثرات ماه بروی زمین کاستن از میزان چرخش زمین است، و کاهش در چرخش زاویه ای زمین نقش دارد، و باعث می شود زاویه چرخش زمین به اندازه 23 درجه باشد بدون وجود ماه بزرگ زاویه چرخش زمین از 45 درجه بیشتر می شود.[1]
اگر زاویه چرخش زمین بیشتر از 23 درجه باشد در قسمتی از زمین اقیانوس ها یخ خواهند زد و قسمت دیگر زمین بسیار گرم خواهد بود.بعد از مدتی ذخامت قطعات یخ به 600 تا 800 مایل خواهند رسید،اتفاقی که اینجا پیش خواهد آمد این است که یک قسمت از سیاره بسیار سرد ولی قسمت دیگر بسیار گرم خواهد بود،در نتیجه یخ های قسمت سرد نور ستاره سیاره را منعکس خواهند کرد و هوای سیاره بسیار سرد خواهد شد و یخبندان به همه سیاره گسترش خواهد یافت، در نتیجه زمین به یک توپ یخی یا سیاره یخ زده تبدیل خواهد شد.حال اگر این مقدار به زیر 23 درجه برسد سیاره دارای خورشید کند تر و رطوبت بسیارکمتر و تابستان سرد تر خواهد بود و دمای آن برای حیات مناسب نخواهد بود در نتیجه در زمین شرایطی مانند مریخ حاکم خواهد شد .[1][2][3]
همچنین در یک مقاله علمی که در چند روز قبل منتشر شد که موضوع بالا را تایید می کند، محققان شیب 23 درجه و 54 درجه و 90 درجه را مورد برسی قرار دادند و دریافتند که در شیب 90 درجه و 54 درجه حالت یخبندان شدید در قسمتی از سیاره رخ می دهد و در نتیجه یخ ها انرژی خورشید را منعکس می کنند و یخبندان به همه سیاره گسترش می یابد در نتیجه امکان تشکیل حیات نیز وجود ندارد.[2][3]
همانطور که در بالا نیز اشاره شد یک سیاره هم اندازه زمین با یک خورشید هم اندازه خورشید ما برای داشتن شیب 23 درجه و یا شیبی شبیه به آن که دمای آن را معتدل نگه دارد، به یک ماه که اندازه ماه باشد نیاز دارد در حالی که قمر زمین یک قمر منحصر به فرد است و تاکنون ماهی به این اندازه در هیچ جای جهان مشاهده نشده است.در نتیجه در نبود هر کدام از این فاکتور ها یعنی ماه منحصر به فرد و شیب چرخش 23 درجه عملا امکان تشکیل حیات بروی زمین وجود نداشت و نشانگر این موضوع است که سیاره ما یک سیاره طراحی شده است و در صورت نبود ماه یا حاکم بودن شیبی کمتر یا بیشتر از شیب کنونی زمین ما اکنون وجود نداشتیم.
لحظه ای بیاندیشیم آیا وجود ما بروی زمین می تواند تصادفی باشد؟شیب و زاویه چرخش 23 درجه زمین تنها یکی از هزاران و شاید میلیون ها فاکتوری است که باید تصادفی در کنار هم قرار بگیرند تا حیات پدید بیایید و در صورت نبود هر فاکتور ما هم اکنون حدقلا بصورت کنونی وجود نداشتیم.
منابعی که ما را در نوشتن این نوشتار یاری کردند:
[1]Rare Earth: With Complex Life is Uncommon in the Universe By Peter Douglas Ward, Donald
[2]an Alien water world could- it be habitable asks mit team
[3]آیا یک سیاره آبی بیگانه قابل سکونت خواهد بود؟
@wittj2
🔮🎷آفرینش هیچ موجودی بی دلیل نیست حتی مگس!
✍رامین فخاری - یکشنبه، ٢۸ دی ۱۳٩۳
یکی از استدلال های اتئیست ها اشاره به بی دلیل بود وجود برخی از جانداران است ولی حقیقت مسلم این است که آفرنیش هیج موجودی بی دلیل نیست.
مثلا در از سم عقرب و مار برای ساخت دارو استفاده می شود و یا در مورد مگس که به نظر می آید جزو موذی ترین جانداران است نیز برای انسان کاربرد دارد.
از لارو مگس در پزشکی برای درمان زخم های بستر و یا برخی از سوختگی ها و یا زخم های دیابت استفاده می شود.در این روش درمانی بنام لارو درمانی یا (Maggot Therapy) لارو مگس بروی قسمت زخم قرار داده می شود و لارو آغاز به خوردن بافت های مرده و یا قسمت های زخم شده می کند ولی بافت های سالم را نمیخورد.همچنین در برخی از موارد در عمل های جراحی نیز باکتری هایی وجود دارد که عمل جراحی را غیر ممکن می سازد که لاروها با خوردن این باکتری ها عمل جراحی را امکان پذیر می سازد.[1][2][3]
در یک آزمایش در بیمارستان بقیه الله ازنوزده مورد پانزده مورد بهبود کامل یافتند و لاروها به کابوس قطع پای بیماران دیابتی پایان داده اند.[4]
همانطور که در بالا اشاره شد مشاهده نمودید که حتی آفرینش جاندار موذی مانند مگس بی دلیل نبوده است و ممکن است با پیشرفت علم پزشکی روزی برسد که مزایایی این جاندار نیز به چندین برابر مضراتش برسد.
اى مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانى را که جز خدا مىخوانید هرگز مگسى نمىآفرینند هر چند براى آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزى از آنان برباید نمىتوانند آن را بازپس گیرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (سوره الحج آیه ۷۳)
[1]لارودرمانی از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[2]Maggot therapy From Wikipedia, the free encyclopedia
[3]درمان زخمهای عفونی توسط لارو مگس
[4]پایان کابوس قطع پای بیماران دیابتی با کمک لارو درمانی
@wittj2
🔮🎷نقدی بر تکامل شیمیایی و تقسیم سلولی در تئوری تکامل
✍رامین فخاری - پنجشنبه، ٢ بهمن ۱۳٩۳
-مطالبی که در نقد تئوری تکامل در این تارنما منتشر می شود به معنی رد این فکت علمی نیست و تنها با هدف این مساله منتشر می شود که اثبات شود که تکامل خود به خودی بدون دخالت آفریدگار غیر ممکن است.
دانشمندان تکامل گرا معتقد هستند در ابتدایی ترین مراحل تکامل زمانی که جانداران ابتدا ویروس و باکتری و تک سلولی بودند و به مرور زمان به موجودات پر سلولی تبدیل شده اند.
بر طبق این نظریه در ابتدا باید ویروس ها از مواد بی جان پدید آمده باشند و سپس تبدیل به باکتری و موجودات پر سلولی شده باشند.
حال این موضوعات در این باره قابل تامل می باشد:
در بدن جانداران پر سلولی تقسیم سلولی بر اساس دستورات مغز انجام می شود و DNA ها و RNA ها بر اساس دستوراتی که از مغز به بدن می رسد تقسیم می شود و هسته ویروس از RNA تشکیل شده است.سوالی که اینجا مطرح می شود این است که در ویروس ها که مغز و عضو فرمانده وجود ندارد چگونه و ازروی چه مکانیسمی RNA فرمان به تقسیم می گیرد و این کار را بدون طرح و هدف قبلی درست انجام می دهد؟
اولین باری که تکامل شیمایی انجام شد و اولین ویروس از یک موجود غیر زنده پدید آمد چگونه اولین بار جاندار قادر شد بدون فرمان و طرح قبلی این عمل را درست انجام بدهد و تکثیر شود و در نتیجه زنجیره حیات ادامه پیدا بکند در صورتی که اگر این عمل با کوچکترین خطایی برخورد می کرد نسل موجودات زنده از دیدگاه تکاملی نابود می شد؟و در صورتی که این عمل تصادفی انجام گرفته است بی شک در دفعات بعدی تقسیم نیز آزمون و خطا وجود می داشته است در نتیجه ویروس اولیه که از ماده بی جان پدید آمده بود نابود می شد در نتیجه امروز هیچ موجود زنده ای وجود نداشت!؟
سرطان به رشد و تقسیم غیر عادی سلول ها گفته می شود.بر اساس تئوری تکامل نیز موجودات چند سلولی از موجودات تک سلولی پدید آمده اند.در نتیجه این تقسیم و رشد غیر عادی جزو مراحل اولیه تکامل بوده است در نتیجه باید هر موجودی که تحت تاثیر تکامل شیمیایی قرار می گرفته است و از تک سلولی به پر سلولی تکامل پیدا می کرده است به بیماری هایی نظیر سرطان دچار می شده است و نابود می شده است در نتیجه ما هم امروز وجود نداشتیم ولی وجود داریم در حالی که موجوداتی که در ابتدا از یک تک سلولی تکامل می یابند در بدن آنها امکان آزمون و خطا وجود ندارد در نتیجه بلافاصله بعد از یک خطا در شبیه سازی RNA یا DNA نابود خواهند شد.
این موضوع نیز قابل تامل است که حتی فرآیند ساده ای مانند شبیه سازی RNA یا DNA نیز یک فرآیند بسیار پیچیده است و RNA به خوبی این کار را انجام می دهد و در پایان فرآیند ترجمه یا رونویسی قسمتی از RNA در طول ریبوتوکلئوتید ها به حرکت می آید و خطاها را تصحیح می کند.حال در نظر بگیرید که این وکتور تصحیح کننده در RNA های اولیه وجود نداشت آیا امکان تکثیر سلول ها وجود داشت؟و آیا انتخاب طبیعی در حالتی مانند تقسیم سلولی که جاندار تنها یک نسل فرصت دارد تا خود را تصحیح کند و در صورت عدم شبیه سازی صحیح منقطع النسل خواهد شد پاسخگو خواهد بود؟
@wittj2
🔮🎷یک دانشمند ادعا می کند کوانتم فیزیک ثابت می کند که زندگی پس از مرگ وجود دارد.
✍رامین فخاری - دوشنبه، ٦ بهمن ۱۳٩۳
روبرت لانزا ادعا می کند که تئوری بیوسنتریزم می گوید که مرگ یک توهم است. او می گوید کائنات آفریده شده و راه دیگری به جز آن ندارد. این به این معنی است که فضا و زمان در مدل خطی که ما فکر می کنیم وجود ندارد. او از یک آزمایش معروف بنام آزمایش دوشکاف برای نشان دادن منظورش استفاده کرد. و اگر فضا و زمان خطی نیست لحظه یا حس مرگ نمی تواند واقعا وجود داشته باشد . بسیاری از دانشمندان می گویند که زندگی پس از مرگ بی معنی است یا حداقل اثبات نشده است. اما یک متخصص ادعا می کند که شواهدی مبنی بر تایید وجود فراتر از مرگ وجد دارد و آن در کوانتم فیزیک نهفته است. 👌پروفسور رابرت لانزا ادعا می کند نظریه آزمایش دوشکاف می آموزد که مرگی که ما می شناسیم یک توهم است که توسط آگاهی ما ایجاد شده است. او معتقد است که آگاهی ما این جهان را ایجاد کرده است و زمانی که بپذیریم فضا و زمان ابزار ذهن ماست مرگ واقعا نمی تواند وجود داشته باشد. او در کتاب آزمایش دوشکاف خود نشان می دهد که چگونه زندگی و آگاهی کلیدهای درک ما از طبیعت واقعی جهان هستند.ما فکر می کنیم زندگی فقط از فعالیت ای کربن و ترکیب مولکولی است ما دوره ای زندگی می کنیم و سپس می پوسیم دانشمندان در این سایت این را می گویند. لانزا، از ویک فارست دانشکده دانشگاه پزشکی در کارولینای شمالی ادامه می دهد که انسان ها به مرگ عتقاد دارند برای اینکه آن را لمس نکرده اند و یا دقیق تر آگاهی ما زندگی را آمیخته با بدن ما می داند و ما می دانیم که بدن می میرد. او توضیح می دهد که نظریه آزمایش دوشکاف با این حال می گوید مرگ ممکن است گذرگاهی نباشد که ما فکر می کنیم آزمایش دوشکاف از تئوری همه چیز بدست آمده است و از یونان برای مرکز زندگی است.و اعتقاد دارد ⭐️زیست شناسی مرکز واقعیت است به واقعیت زندگی در جهان بسیار شباهت دارد. این پیشنهاد می دهد که آگاهی فرد شکل و اندازه اشیا را د کیهان برای او تعین می کند. لانزا از این مثال استفاده می کند که بعنوان یک مثال از درک ما از جهان اطراف ما یک فرد می تواند به آسمان نگاه کند و بگوید که رنگ آبی را دیده است ولی سلول های مغز یک شخص تعبیر قرمز یا سبز را از مشاهده وی داشته باشند. آگاهی ما احساس ما را نسبت به جهان ایجاد می کند.و این تفسیر نسبت به جهان قابل تغیر است. با نگاه به کائنات با آزمایش دوشکاف این باور بدست می آید که فضا و زمان را نمی توان به سختی و دور از تصور معنی کرد می گوید که این ممکن است بطور خلاصه فضا و زمان ابزارهای ذهن ما هستند. هنگامی که این نظریه در مورد فضا و زمان و ساختار ذهن قابل قبول است به این معنی است به این معنی است که مرگ و ایده جاودانگی در جهان بدون مرز و خطی وجود درد. فیزیکدانان تئوری باور دارند که تعداد نامتناهی از جهان های دیگر با مردم مختلف بطور همزمان وجود دارند و به وقوع می پیوندد. لانزا اضافه کرد که هر چیزی می تواند اتفاق بیفتد زمانی که نقاطی از این جهان ها عبور می کند و این به این معنی می تواند باشد که مرگنمی تواند وجود داشته باشد. لانزا گفت زمانی که ما می میریم زندگی ما دوباره در یکی از این جهانهای دیگر رویش پیدا می کند خط زیر بدون آگاهی شما وجود نخواهد داشت لانزا شرح داد که آگاهی ما احساس ما را نسبت به جهان ایجاد می کند.و با استفاده از نظریه آزمایش آزمایش دوشکاف می گوید که درک فضا و زمان به سادگی بزار دهن ماست. هنگامی که این نظریه در مورد ساختار فضا و زمان قبول شود به این معنی است که جاودانگی در جهان خطی یا بدون مرز وجود خواهد داشت. بطور مشابه نیز فیزیکدانان معتقد هستند که تعداد نامتناهی از جهان ها با مردمان و شرایط مختلف بطور همزمان در حال وقوع هستند.چگونه آزمایش دو شکاف از نظریه لانزا پشتیبانی می کند؟ در این آزمایش زمانی که دانشمندان مشغول تمایاش توده ای از مواد بنیادی از طریق دو شکاف در مانع بودند رفتار ماده مانند گلوله ای بود که از یک شکاف به دیگری وارد می شود. با این حال اگر کسی به آن نگاه نکند ذره رفتاری مانند یک طول موج ایجاد کند.این نشان می دهد که ماده و انرژی می تواند نقش امواج و ذرات بنیادی را باهم بازی کند و و تغیر رفتار اینها بر اساس ادراک و آگاهی یک شخص است. تصویری از آزمایش دو شکاف لانزار می گوید زمانی که دانشمندان ذرات را از طریق دو شکاف نگاه می کنند ذره از طریق یک شکاف به دیگری می رود و گر کسی به آن نگاه نکند مانند یک موج عمل می کند و می طواند به هر دوشکاف همزمان وارد شود به این معنی است که ذر تغیر رفتار خود را بر اساس ادارک افراد انجام می دهد. لانزا اضافه کرد که بعضی از این نقاط می توانند در سراسر جهان های دیگر رخ دهند و این به این معنی است که مرگ نمی تواند وجود داشته باشد. او اضافه کرد بعد از مرگ زندگی ما در جهان های دیگر
می روید او ادامه داد زندگی ماجرایی فراتر از راه خطی معمولی که ما فکر می کنیم است.ما کار تصادفی را در توپ های بیلیارد انجام می دهیم ولی این کار در زندگی اجتناب ناپذیر است. لینک به منبع اصلی
آزمایش دوشکاف از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد در مکانیک کوانتومی، آزمایش دوشکاف آزمایشی است که نشان میدهد ماهیت ذرهای و موجی نور و دیگر ذرات کوانتومی از هم جداییناپذیرند. در این آزمایش یک باریکهٔ همدوس نور را به صفحهای که دو شکاف باریک رویش دارد میتابانیم، و نور پس از گذشتن از صفحه روی پردهای که در پشت است میافتد. ماهیت موجی نور باعث میشود که نورهایی که از دو شکاف میگذرند با هم تداخل کنند و یک الگوی تداخلی (نوارهای تاریک و روشن) بسازند. ولی اگر روی پرده نور را با آشکارساز بسنجیم، میبینیم که نور همیشه به شکل ذره (فوتون) جذب میشود..
اگر نور در مسیر خود از چشمه تا پرده تنها ویژگی ذرهای خود را نشان میداد، تعداد فوتونهایی که به هر نقطه از پرده میرسیدند، جمع تعداد فوتونهایی بود که از شکاف سمت چپ و از شکاف سمت راست آمدهاند. به زبان دیگر، شدت نور در هر جای پرده حاصلجمع شدت وقتی است که شکاف سمت چپ را پوشانده باشیم و وقتی که شکاف سمت راست را پوشانده باشیم. ولی آزمایش نشان میدهد که اگر هر دو شکاف را باز بگذاریم، شدت نور در بعضی جاها بیشتر و در بعضی جاها کمتر از انتظار ما خواهد بود. این پدیده نمایانگر تداخل سازنده و ویرانگر امواج نور است، و با ماهیت جمعشدنی ذرات نور قابل توضیح نیست هر طور که آزمایش را تغییر دهیم که بخواهیم ببینیم که نور از کدام شکاف گذشته است، طرح تداخلی از بین میرود و نتیجهٔ ذرهای به دست میآید. این پدیده نشاندهندهٔ اصل مکملیت است، که میگوید نور میتواند هم ویژگی ذرهای و هم موجی از خود نشان دهد، ولی نمیتوان همزمان ماهیت ذرهای و موجی را در یک پدیده دید. آزمایش دوشکاف را میتوان (با ابزار آزمایش متفاوت) با ذرات مادی (مانند الکترون) هم انجام داد. با این ذرات هم نتیجهٔ آزمایش مانند پیش خواهد بود که نشان میدهد ذرات مادی هم دوگانگی موج-ذره از خود نشان میدهند. در سال ۲۰۰۲ خوانندگان مجلهٔ فیزیکسورلد، آزمایش دوشکاف با الکترون را به عنوان «زیباترین آزمایش فیزیک» برگزیدند.
@wittj2
هر چیزی که ما میبینیم و تجربه می کنیم چرخشی از وقوع اطلاعات در سر ماست.
بنابراین👌 زمان فقط ساخته شده است که ما آن را برای درک تمام این ورودی های حسی به کار بریم!
ربرت لانزا🌻
@wittj2
🔮🎷هزینه ساخت هر گرم ضد ماده چقدر است؟
✍رامین فخاری - جمعه، ۱٠ بهمن ۱۳٩۳
در جهان هستی و فیزیک مفهومی بنام ضد ماده وجود دارد،مثلا ضد ماده الکترون پوزیترون است که تمام خواص الکترون را دارد ولی بار آن برخلاف الکترون مثبت است.در هنگام بیگ بنگ باید ماده و ضد ماده به یک مقدار تولید می شد ولی یک اتفاق شگفت انگیز رخ داد و ضد ماده اندکی کمتر از ماده تولید شد زیرا اگر ضد ماده به اندازه ماده تولید می شد ماده و ضد ماده همدیگر را خنثی می کردند و در نتیجه ما امروز وجود نداشتیم.
در فضای بیرون از زمین نیز ضد ماده وجود دارد ولی بعلت عدم تقارن بزرگی که بین ماده و ضد ماده وجود دارد ماده و ضد ماده همدیگر را نابود نمی کند.
دانشمندان در 1956 در آزمایشگاه موفق به تولید مقدار اندکی ضد ماده شدند.
با بهای تخمینی ۲۵ میلیارد دلار برای هر گرم پوزیترون و ۶۲٫۵ تریلیون دلار برای هر گرم پادهیدروژن، گفته میشود که پادماده پرهزینهترین مادهٔ موجود میباشد.لازم به ذکر است ثروت بیل گست معادل 80 میلیارد دلار است.[1]
هم اکنون نیز دانشمندان در آزمایشگاه سرن فرانسه در چندین کیلومتری زیر زمین مشغول مطالعه بروی ضدماده هستند؛تولید ضد ماده با استفاده از دستگاه ذرات شتاب دهنده،در شرایط بسیار سخت و بسیار انرژی بردار و هزینه بردار است.
لازم به ذکر است این رقم مربوط به تولید ضد ماده از ماده موجود در طبیعت است و تا کنون ماده بطور خالص توسط بشر از هیچ تولید نشده است.در حالی که جهان هستی بسیار بزرگ و نامتناهی است و در برابر عظمت جهان هستی حتی کره زمین نیز به اندازه یک گرم بروی یک کره مانند زمین نیست.همچنین هرچند در فضا ضد ماده کمتر از ماده است ولی در مقایسه با ابعاد زمین بسیار فراوان است.
حال تصور کنید ماده یا ضد ماده ای که تنها تولید یک گرم آن به اندازه میلیارد ها دلار هزینه بردار باشد توانسته باشد بدون دخالت آفردیگار و بطور تصادفی در مقیاس بینهایت پدید آمده باشد،آیا قوانین فیزیکی و طبیعت قادر خواهند بود که به تنهایی این مقیاس از ماده را بطور تصادفی و از هیچ پدید آورند؟لازم به ذکر است ضد ماده تنها یک عنصر کوچک از جهان نامتناهی ماست و بی شک تولید ماده یا فلزات سنگین بسیار هزینه بردار تر خواهد بود.آیا از دیدگاه شما قوانین فیزیکی به تنهایی قادر به شرح پدید آمدن ماده در مقیاس بینهایت از هیچ خواهد بود؟
و از هر چیز دو زوج آفریدیم شاید متذکر شوید.﴿سوره الذاریات آیه ۴۹﴾
[1]پادماده از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
@wittj2
🔮🎷خدا تاس نمی اندازد!
✍رامین فخاری - چهارشنبه، ۱٥ بهمن ۱۳٩۳
بارها و بارها گفته ام که:خداوند برای اداره جهان تاس نمی اندازد...
(البرت انشتین)
As I have said so many times, God doesn't play dice with the world.
(Albert Einstein)
Einstein himself used variants of this quote at other times. For example, in a 1943 conversation with William Hermanns recorded in Hermanns' book Einstein and the Poet, Einstein said:
@wittj2
🔮🎷برسی مغلطه بزرگی جهان و احتمالات در پدید آمدن تصادفی ما!
✍رامین فخاری - شنبه، ۱۸ بهمن ۱۳٩۳
اخیرا به وفور مشاهده شده است که در محفل های اتئیستی با متوسل شدن به بزرگی کائنات و میلیارد ها میلیارد ستاره و ادغام شانس احتمالات با این مساله این موضوع مطرح می شود که ما نیز کسری از یک میلیارد هستیم و به دلیل بزرگی جهان هستی توانسته ایم در قسمتی از آن بطور تصادفی پدید بیاییم.جهت برسی این ادعا که بر اساس شانس احتمالات و بزرگی جهان هستی مطرح شده است باید چند نقطه مهم و اساسی را در نظر داشت ؛
بزرگی جهان هستی تنها نشانگر قدرت و عظمت آفریدگار است و نمی توان با این موضوع وجود آفریدگار را به زیر سوال بود،بی شک در صورتی که جهان هستی تنها به منظومه شمسی ما ختم می شد راحت تر می توان ادعای تصادفی بودن جهان را مطرح نمود زیرا یک جهان کوچک تر مانند منظومه شمسی ما راحت تر و بیشتر می تواند حاصل یک تصادف باشد تا یک جهان نامتناهی با سیصد تا پانصد میلیارد کهکشانی که تنها تا کنون رصد شده اند.
موضوع دوم؛حال ما این مساله را پذیرفتیم که کثری از یک عدد بر مبنای میلیارد هستیم ولی پذیرش ادعای اتئیست ها در این مورد کاملا دور از ذهن است زیرا در صورتی که ما کثری از میلیارد باشیم بی شک احتمال پدید آمدن ما کمتر و کمتر از آن می شود که ما کثری از یک دوم و یک دهم باشیم،در نتیجه اگر ما توانسته ایم در یک جهان نامتناهی که بخش اعظم آن به دلیل وجود سیاهچاله ها و ابرنواختر ها و یا ستاره های جوان داغ و شهاب سنگ ها و ... غیر قابل زیست است در یک محیط منحصر به فرد و ایزوله از این خطرات پدید آمده باشیم،وجود ما اینجا تنها به یک معجزه شباهت دارد و تنها دخالت فعال آفریدگار را در این مساله به نمایش می گذارد و در صورتی که ما و در نتیجه احتمال وجود ما کسری از یک دوم یا یک دهم بود احتمال وجود تصادفی ما بیشتر بود ولی ما کثری از یک رقم بزرگ میلیاردی هستیم و هم اکنون نباید وجود داشتیم ولی وجود داریم!
حال تصور کنید که حیات یک بازی گل یا پوچ است اگر بر اساس احتمالات فردی بطور تصادفی از بین میلیارد ها میلیارد گزینه یک گزینه را درست انتخاب کرده است احتمال آن که انتخابش بر حسب تصادف درست از آب بیایید درست تر می شود یا اینکه از بین چند گزینه گزینه ای را دست انتخاب کند و گزینه اش درست باشد احتمال آن بیشتر می شود؟در نتیجه با بزرگ شدن جهان چالش ها برای به وجود آمدن حیات بیشتر و احتمال تصادفی بودن ما به کسر میلیارد در می آید در حالی که اگر جهان کوچک بود در محیط منحصر به فرد منظومه شمسی احتمال تصادفی بودن بسیار افزایش می یافت.
سوالی که افراد اتئیست باید از خود مطرح بکنند این است که چرا من بر حسب تصادف یکی از این گزینه ها بر کسر میلیارد شدم و چرا هم اکنون من وجود دارم در حالی که بر حسب همان احتمالات هم اکنون نباید وجود داشتم ولی وجود دارم؟!
علم آمار و احتمالات بر حسب ریاضیات و قمار و شانس بنا شده است در حالی که ما نه تنها قمار و شانس نیستیم بلکه یک واقعیت مسلم هستیم و به نظر نمی رسد علم آمار و احتمالات مبنی مناسبی برای تبین جهان هستی باشد.
و موضوع آخر این است که اتئیست ها تا سالها قبل با پیش کشیدن پای مساله حیات فرا زمینی این ادعا را می کردند که ما جزئی از یک کل هستیم و حیات یک مساله عادی است ولی با پیشرفت تحقیقات علمی و عدم کشف سیارات حاوی حیات هم اکنون این مساله منسوخ شده است و این دیدگاه را که ما یک مساله نادر هستیم که بر اساس احتمالات بر حسب تصادف پدید آمده ایم،سوالی که مطرح می شود این است که این تضاد که ما نادر هستیم و نادر نیستیم چگونه قابل حل است در حالی که از دیدگاه اتئیست ها هر دو مساله به نفع اتئیست ها ختم می شود؟!
⭐️در هر محیط اینترنتی که ارقام و اعداد مطرح می شود آنها و احتمال عکس آنها را در ذهن خود آنالیز کنید و صرف خواندن یک نوشته فورا آن را در ذهن خود تداعی نکنید.
@wittj2
🔮🎷نقد تئوری تکامل/تفاوت مدت زمان راه رفتن بین نوزاد انسان و میمون
✍رامین فخاری - یکشنبه، ۱٩ بهمن ۱۳٩۳
یک توضیح : هدف از سلسله مقالات نقد تئوری تکامل نقض این تئوری علمی نیست،بلکه تنها اثبات این موضوع است که حتی در فرآیند تکاملی نیز بدون وجود آفردیگار امکان پدید آمدن تصادفی موجودات وجود ندارد.
بر اساس ادعای تکامل گرایان نسل انسان به میمون ها می رسد و یا انسان و میمون نیای مشترک دارند،و بر اساس همین تئوری انسان نیز باید صفات میمون را با خود به ارث برده باشد.
-در همه پستانداران از جمله اسب و الاغ و میمون ها و ... نوزاد بلافاصله بعد از چند ساعت از به دنیا آمدن به پا می خیزد و توانایی راه رفتن دارند[1].اما در انسان بر خلاف میمون ها که بنا به ادعای تکامل گرایان اجداد انسان هستند و یا نیای مشترک دارند این اتفاق نمی افتد و نوزاد انسان تا ماهها توانایی راه رفتن ندارد و بعد از ماهها چهار دست و پا راه می رود و بعد از مدت زمانی توانایی راه رفتن با دو پا را پیدا می کند همچنین انسان تنها جانداری است که روی دوپا راه می رود.
حال تکامل گرایان اتئیست که ادعا می کنند 98 درصد ژن های انسان و میمون ها مشترک است باید به این موضوع پاسخگو باشند که چرا انسان این توانایی مطلوب را از نیاکان خود به ارث نبرده است،و نوزاد انسان یک استثنا در میان همه جانداران است و بر اساس فر آیند تکاملی نیز این توانایی باید از میمون به انسان به ارث می رسید و نوزاد انسان بلافاصله بعد از تولد توانایی راه رفتن داشت ولی این اتفاق نیفتاده است.
موضوع دومی که مطرح می شود این است که نوزان انسان نسبت به سایر جاندارن تا زمانی که بزرگ شود بسیار ضعیف است، اگر حلقه واسطی بین انسان و میمون وجود داشته است،که مثلا صفات بینابینی بین میمون و انسان داشته است مثلا نوزاد آن قادر به راه رفتن نبوده است و والدین صفاتی شبیه به صفات میمون را داشته اند و از کودکان خود به سبک میمون نگهداری می کردند و مثلا مانند سایر پستاندارن کودک خود را در دو یا سه سالگی رها می کردند،چگونه کودک دو یا سه ساله می توانسته در طبیعت وحشی به حیات خود ادامه بدهد و تولید مثل بنماید؟
[1]Study Reveals Why Infants Can't Walk
@wittj2
🔮🎷برسی ادعای شباهت ژنی میمون به انسان
✍رامین فخاری - سهشنبه، ٢۸ بهمن ۱۳٩۳
یکی از ادعاهای مطرح شده توسط تکامل گرایان این است که ژنوم انسان و شامپانزه 98 درصد به همدیگر شباهت دارند و به واسطه این ادعا اشاره می کنند که انسان از شامپانزه پدید آمده است.
اطلاعات ژنوم انسان معادل 3000 میلیون نامه است.اگر یک درصد از تفاوت درست باشد حدود سی میلیون نامه متفاوت است که اندازه ده ها کتاب بزرگ است.[1]
حال سوالی که مطرح می شود این است؛آیا تفاوت یک یا دو درصد ژنی باعث می شود که یک موجود بتواند در مریخ کاوشگر پیاده بکند ولی موجود دیگر حتی قادر به پوشیدن لباس یا استفاده از ابزارها نباشد؟. آیا بین انسان های ملل مختلف یک تا دو درصد تفاوت ژنی وجود ندارد؟در صورت وجود دو درصد تفاوت ژنی می بایست برخی از انسانها هم اکنون بصورت میمون بودند!
اگر این ادعا درست بود هم اکنون میمون ها باید با فاصله چندصد سال از انسان درحال تکامل بودند و تمدن و ابزارهای خود را داشتند ولی میمون ها میلیون ها سال با انسانها فاصله دارند.
[1]The myth of 1 Percent Human and chimp DNA are very different
علمی عرفانی👇
@wittj2