🔮🎷بحث خداشناسی درباره محدوده امواج صوتی در جانداران کوچک
✍رامین فخاری - شنبه، ٧ امرداد ۱۳٩٦
همانطور که می دانید امواج صوتی از لحاظ بسامد و فرکانس به سه محدوده فروصوت صوتی و فراصوت تقسیم میشوند.
که امواج فروصوت بخشی از جانداران از جمله تمساح و کرگدن را دربر میگیرد که کمتر از ۲۰ کیلوهرتز هستند،امواج صوتی محدوده شنیدن گوش انسان است که حدود ۲۰ کیلوهرتز است ،اما امواج فراصوت شامل جانداران ریز از جمله موش ها سوسک ها و حشرات سنجاب ها و مورچه ها هستند که بیشتر از ۲۰ کیلوهرتز هستند .... است.
نکته جالب این است که جاندارانی که دارای فروصوت هستند قادر به تشخیص امواج صوتی نیستند،محدوده صوت یعنی انسان نیز قادر به تشخیص امواج فراصوت نیست،ولی محدوده فراصوت اکثر صداها را تشخیص می دهند.
نکته جالب این است که جانداران کوچکتر و ضعیف تر در محدوده صوتی فراصوت قرار دارند،و با این ویژگی می توانند خطر را بسیار زود تر تشخیص بدهند.
تصور کنید که چیزی که دانشمندان اتئیست آن را انتخاب طبیعی و گونه غالب می گذاشتند واقعا حقیقت داشت،هم اکنون جانداران طوری بود که جانداران شکارچی که بزرگتر بودند این ویژگی مطلوب را داشتند و قادر به درک امواج فراصوت بودند زیرا بر اساس تئوری تکامل جانداران باید رو به بهتر شدن و کسب صفات مطلوب باشند ولی جانداران بزرگتر این صفات مطلوب را دریافت نکرده اند،هم اکنون نظم طبیعت به هم می خورد و هیچ موش یا سنجاب یا حشره و .... وجود نداشت و همه آنها توسط شکارچی ها نابود شده بودند،ولی قوانین طبیعت از ابتدا توسط آفریدگار هستی به گونه ای چیده شده است که اگر جانداری ضعیف تر باشد،می تواند خطر را تشخیص بدهد و خود و گونه خود را از خطر حفظ نماید.
نکته قابل ذکر این است که حتی بر اگر مبنی را آفرینش مرحله ای قرار بدهیم این مساله از ابتدا در جانداران وجود داشته است که هرچقدر جثه کوچکتری داشته اند بیشتر خطرات را تشخیص می دادند و با تغیر و بزرگتر شدن جثه میزان محدوده شنوایی آنها کمتر شده است،که این مساله نیز چیزی را که دانشمندان تکاملگرای اتئیست اسمش را می گذارند انتخاب طبیعی نقض میکند زیرا به مرور زمان یک صفت مطلوب در جانداران به دلیل قوی تر شدن و بزرگتر شدن از بین رفته است.
حال مساله از این طرف هم قابل بسط است اگر انسان یا سایر پستانداران قادر به شنیدن محدوده امواج فراصوت بودند بطور مداوم صداهای غیر ضروری مانند مکاتبه سوسک ها یا جانداران ریز با هم را می شنیدند که سیستم مغز را درگیر تجزیه و تحلیل های جزئی میکرد و باعث میشد که بسیار غیر قابل تحمل باشد.
تصویر زیر متعلق به فسیل زنده ای بنام موش شبگرد هندی است که از ۴۵میلیون سال قبل بدون تغیر مانده است این جاندارا برای ارتباط با همنوعانش از امواج فراصوت با بسامد ۷۰ کیلوهرتز استفاده میکند.
@wittj2
🔮🎷تعادل بین نیروهای الکتریکی و الکترومغناطیسی و گرانش در جهان
✍رامین فخاری - یکشنبه، ۳٠ شهریور ۱۳٩۳
در جهان هستی بین نیروهای الکتریکی و گرانش و نیروهای الکترومغناطیسی تعادل عجیبی وجود دارد که اگر این تعادل وجود نداشت امکان تشکیل ستارگان و سیارات در نتیجه وجود ما امکان پذیر نبود و اگر مقداری این ارقام و اعداد به گونه ای دیگر بود هم اکنون ما وجود نداشتیم.به مثال های زیر توجه کنید :
•اگر انفجار بزرگ اولیه با قدرتی متفاوت بود مثلا 1 در 1060 جهان فورا به درون خودش سقوط می کرد و یا با سرعت بسیار بیشتری گسترش می یافت و ستاره ها نمی توانستند شکل بگیرند.[1]
•محاسبات نشان داده که اگر نیروی قوی هسته ای(نیروی بین پرتون ها و نترون ها در اتم به مقدار 50 درصد قوی تر یا ضعیف تر بود حیات غیر ممکن بود.[2]
•محاسبات براندون کارتر نشان داد اگر جاذبه به مقدار 1 قسمت در 10^40 قوی تر و ضعیف تر بود ستاره های درخشان مانند خورشید ما نمی توانستند وجود داشته باشند در نتیجه حیات غیر ممکن بود.[3]
•اگر نترون ها در حدود 1.001 برابر جرم پرتون ها را داشتند همه پرتون ها و نترون ها از بین می رفتند و حیات غیرممکن بود.[4]
•اگر نیروی الکترومغناطیسی مقداری ضعیف تر و قوی تر بود بنا به دلایل متعدد حیات غیر ممکن بود.[5]
[1][See Davies, 1982, pp. 90-91. (As John Jefferson Davis points out (p. 140),
[2](Leslie, 1989, pp. 4, 35; Barrow and Tipler, p. 322.)
[3](Davies, 1984, p. 242.)
[4](Leslie, 1989, pp. 39-40 )
[5](Leslie, 1988, p. 299.)
@wittj2
🔮🎷بحث خدا شناسی- تاملی در باره دستگاه تولید مثل و جنسیت
✍رامین فخاری - جمعه، ۱۳ تیر ۱۳٩۳
تکاملگرایان اتئیست برای تفره رفتن از این سوال که چرا رابطه جنسی وجود دارد و چه ساز و کاری به آن شکل داده است می گویند بیش که در یوکاریوت ها نیز رابطه جنسی وجود دارد.
اما رابطه جنسی که در یوکاریوت ها وجود دارد با رابطه جنسی پستانداران بسیار متفاوت است در یوکاریوت ها بصورت ارسال زایده های جانداران برای بارور کردن همدیگر است و طبیعی است که در شرایطی که تولید مثل غیر جنسی وجود ندارد از این ساز و کار استفاده کنند.
اما با نگاه ژرف تر این ساز و کار حتی از طری تکامل نیز باید نیرویی به این ساز و کار شکل داده باشد زیرا مثلا اگر در یک مرحله از رابطه جنسی اختلالی وجود داشته باشد عملا تولید مثل امکان پذیر نیست.
تکامل گرایان تنها بدیلی که دارند این است که جهش و انتخاب طبیعی به تولید مثل شکل داده است.در پاسخ این باید گفت که جهش های بسیاری موجب نابودی می شوند مثلا یک جهش در اندام تولید مثلی منجر به بروز سرطان پروستات می شود.
تصویر اول مربوط به آناتومی دستگاه تولید مثل جنسی زنان است :
دستگاه تولید مثل جنسی زنان از تعدادی تخمک تشکیل شده است که از بدو تولد در بدن زنان تعبیه شده است و بدن زنان هرماه یک تخمک را از طریق لوله فالوپ وارد رحم می کند و در طی عادت ماهیانه بدن زنان را برای تولید مثل جنسی آماده می کند.
تصویر دوم مربوط به ساختار تولید مثل مردان است.دستگاه تولید مثل مردان در یک فرآیند پیچیده هر روز میلیون ها اسپرم تولید می کند و در هر بار تولید مثل بیش از سی صد میلیون اسپرم آزاد می شود.
دستگاه تولید مثل جنسی مردان شامل لوله هایی است که اسپرم را می سازند اسپرمها در اپیدیدیم نگهداری می شوند و تکامل می یابند.دستگاه تولید مثلی جنسی مردان دارای ساختارهایی است که مایعاتی را ترشح می کنند که اسپرم را تغذیه می کند و به حرکت آن کمک می کند.
حال بعد از آزاد شدن اسپرم در درون تخمک تخمک خاصیت قلیایی شدید دارد مایعی که اسپرم در آن شنا می کند خاصیت اسیدی دارد و این تعادل باعث می شود که اسپرم بتواند در درون رحم زنده بماند و به راه خود ادامه دهد.اگر این تعادل وجود نداشت همه اسپرم ها قبل از رسیدن به تخمک می مردند.حال اتفاق عجیبی که می افتد این است که اسپرم مسیر خود به طرف تخمک را همیشه پیدا می کند.
حال سوالاتی که باید تکامل گرایان اتئیست به آنها پاسخ قانع کننده ای بدهند.
اول اگر هر کدام از این ساز و کارها ناقص بود مثلا در ابتدا مایعی که اسپرم در آن شنا می کرد وجود نداشت عملا امکان تولید مثل وجود نداشت و نسل جانداران و بشر نابود می شد اگر این اندام ها در طی یک ساز و کار طولانی و در نتیجه انتخاب طبیعی به وجود آمده اند در ابتدا که یکی یا چند تا از آنها ناقص بودند تولید مثل چگونه انجام می شد؟!
دوم بدن انسان بدون برنامه ریزی قبلی از کجا می داند که اسپرم یا تخمک را آزاد کند و بدون برنامه ریزی قبلی از کجا می دانست که به این اندامها نیاز دارد و در زمانی که مثلا تکامل یا انتخاب طبیعی به اندام های تولید مثلی جانداران شکل می دادند چگونه امکان تولید مثل وجود داشت.
سوم چه برنامه ریزی باعث شده که جنس ماده و نر نسبت به هم دارای یک کشش باشند و بخاطر لذت بردن رابطه جنسی ایجاد کنند؟آیا انتخاب طبیعی می تواند توضیح دهد که اگر اندام های تولید مثل جنسی فقط برای تولید مثل است چگونه ساز و کار تکامل به وجود آمدن لذت یا کشش جنسی دو جنس مخالف را به هم توضیح می دهد؟
چهارم-در مورد جنس زن و مرد تکامگرایان اظهار می کنند که کلیریپتوس جنس ماده در طول زمان به آلت جنسی جنس نر تکامل پیدا کرده است سوالی که مطرح می شود این است که زمانی که کلیریپتوس هنوز به آلت جنسی مبدل نشده بود پستانداران یا خزندگان چگونه تولید مثل می کردند.ودر صورت تکامل با توجه به تفاوت های فیزیولوژیک بدن زنان و مردان مثلا در انسان یا میمون یا کرگدن چگونه هر دو جنس پا به پای هم تکامل کردند و اندام های جنسی دو جنس جداگانه دقیقا طوری تنظیم شد که هر دو جاندار بصورت تنظیم شده بتوانند تولید مثل کنند در صورتی که یک اشکال در جنس ماده یا نر منجر به عدم امکان تولید مثل و ادامه نسل می شد؟!
نکته پنجم علاوه بر این ساز و کار چندین هرمون مخلتف از جمله تستسترون استروژن و ... در فرآیند تولید مثل شرکت دارند که وجود هر کدام از آنها کاملا ضروری است زمانی که بدن یکی از آنها را نداشت و تکامل به آن شکل داد جانداران چگونه تولید مثل می کردند؟!
نتیجه گیری پایانی بی شک دستگاه تولید مثل و غریزه جنسی دستگاهی است که برای ادامه نسل بشر باید از ابتدا و بطور کامل در بدن جانداران تعبیه می شده در غیر این صورت هیچ موجودی قادر به تولید مثل و ادامه نسل نبود و تکامل یا انتخاب طبیعی نمی توانسته به تنهایی به آن شکل دهد پیچیدگی و عملکرد منظم این
ساختار نیز موید این مساله است که یک نیروی قدرتمند ساختار تولید مثلی در تمامی جانداران را بطور هوشمندانه طراحی کرده است.
@wittj2
🔮🎷برسی مغلطه بزرگی جهان و احتمالات در پدید آمدن تصادفی ما!
✍رامین فخاری - شنبه، ۱۸ بهمن ۱۳٩۳
اخیرا به وفور مشاهده شده است که در محفل های اتئیستی با متوسل شدن به بزرگی کائنات و میلیارد ها میلیارد ستاره و ادغام شانس احتمالات با این مساله این موضوع مطرح می شود که ما نیز کسری از یک میلیارد هستیم و به دلیل بزرگی جهان هستی توانسته ایم در قسمتی از آن بطور تصادفی پدید بیاییم.جهت برسی این ادعا که بر اساس شانس احتمالات و بزرگی جهان هستی مطرح شده است باید چند نقطه مهم و اساسی را در نظر داشت ؛
بزرگی جهان هستی تنها نشانگر قدرت و عظمت آفریدگار است و نمی توان با این موضوع وجود آفریدگار را به زیر سوال بود،بی شک در صورتی که جهان هستی تنها به منظومه شمسی ما ختم می شد راحت تر می توان ادعای تصادفی بودن جهان را مطرح نمود زیرا یک جهان کوچک تر مانند منظومه شمسی ما راحت تر و بیشتر می تواند حاصل یک تصادف باشد تا یک جهان نامتناهی با سیصد تا پانصد میلیارد کهکشانی که تنها تا کنون رصد شده اند.
موضوع دوم؛حال ما این مساله را پذیرفتیم که کثری از یک عدد بر مبنای میلیارد هستیم ولی پذیرش ادعای اتئیست ها در این مورد کاملا دور از ذهن است زیرا در صورتی که ما کثری از میلیارد باشیم بی شک احتمال پدید آمدن ما کمتر و کمتر از آن می شود که ما کثری از یک دوم و یک دهم باشیم،در نتیجه اگر ما توانسته ایم در یک جهان نامتناهی که بخش اعظم آن به دلیل وجود سیاهچاله ها و ابرنواختر ها و یا ستاره های جوان داغ و شهاب سنگ ها و ... غیر قابل زیست است در یک محیط منحصر به فرد و ایزوله از این خطرات پدید آمده باشیم،وجود ما اینجا تنها به یک معجزه شباهت دارد و تنها دخالت فعال آفریدگار را در این مساله به نمایش می گذارد و در صورتی که ما و در نتیجه احتمال وجود ما کسری از یک دوم یا یک دهم بود احتمال وجود تصادفی ما بیشتر بود ولی ما کثری از یک رقم بزرگ میلیاردی هستیم و هم اکنون نباید وجود داشتیم ولی وجود داریم!
حال تصور کنید که حیات یک بازی گل یا پوچ است اگر بر اساس احتمالات فردی بطور تصادفی از بین میلیارد ها میلیارد گزینه یک گزینه را درست انتخاب کرده است احتمال آن که انتخابش بر حسب تصادف درست از آب بیایید درست تر می شود یا اینکه از بین چند گزینه گزینه ای را دست انتخاب کند و گزینه اش درست باشد احتمال آن بیشتر می شود؟در نتیجه با بزرگ شدن جهان چالش ها برای به وجود آمدن حیات بیشتر و احتمال تصادفی بودن ما به کسر میلیارد در می آید در حالی که اگر جهان کوچک بود در محیط منحصر به فرد منظومه شمسی احتمال تصادفی بودن بسیار افزایش می یافت.
سوالی که افراد اتئیست باید از خود مطرح بکنند این است که چرا من بر حسب تصادف یکی از این گزینه ها بر کسر میلیارد شدم و چرا هم اکنون من وجود دارم در حالی که بر حسب همان احتمالات هم اکنون نباید وجود داشتم ولی وجود دارم؟!
علم آمار و احتمالات بر حسب ریاضیات و قمار و شانس بنا شده است در حالی که ما نه تنها قمار و شانس نیستیم بلکه یک واقعیت مسلم هستیم و به نظر نمی رسد علم آمار و احتمالات مبنی مناسبی برای تبین جهان هستی باشد.
و موضوع آخر این است که اتئیست ها تا سالها قبل با پیش کشیدن پای مساله حیات فرا زمینی این ادعا را می کردند که ما جزئی از یک کل هستیم و حیات یک مساله عادی است ولی با پیشرفت تحقیقات علمی و عدم کشف سیارات حاوی حیات هم اکنون این مساله منسوخ شده است و این دیدگاه را که ما یک مساله نادر هستیم که بر اساس احتمالات بر حسب تصادف پدید آمده ایم،سوالی که مطرح می شود این است که این تضاد که ما نادر هستیم و نادر نیستیم چگونه قابل حل است در حالی که از دیدگاه اتئیست ها هر دو مساله به نفع اتئیست ها ختم می شود؟!
در هر محیط اینترنتی که ارقام و اعداد مطرح می شود آنها و احتمال عکس آنها را در ذهن خود آنالیز کنید و صرف خواندن یک نوشته فورا آن را در ذهن خود تداعی نکنید.
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است ( قسمت اول)
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار 🌻
👈یکی از عارفان مسیحی دربارهی خدا، تعبیر حیرتآوری دارد که به چشم من از گویاترین تعابیر است؛ گر چه ممکن است در نگاه برخی، کفرآمیز و یا یاوه بیاید. آنجلا فولینیویی میگوید: «جهان از خدا حامله است.»
این سخن، نه تنها بیانگر سرشاری جهان از خداست، بلکه این حقیقت را هم بازگو میکند که جهانِ آبستن از خدا، نیاز به زایش دارد. کسی که قابلگی بداند، میتواند به کشف خدا نایل شود. جهان از خدا لبالب است، از خدا آبستن است؛ و جهانِ حامله، باید وضع حمل کند. اما چگونه؟!
⭐️«حضور»، «محبت» و «نیایش»
وقتی به این سه هنر، آراسته باشیم، به کشف او نایل میگردیم و خدا از رگهای هستی، در رگهای جانِ ما، سرریز میشود.
عطار میگفت: «از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر». ما غالباً در جهان و از جهان، غایب هستیم. آنجا که بیشتر از همه حاضریم عالَم ذهن است. تن ما حاضر است، اما حواس ما غایب. در واقع، نوشخوارهای ذهن اجازه نمیدهد که حواس ما جهان را لمس کنند. هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیدهای؟ وقتی رهیده از زندان ذهن، با جهان مرتبط شویم، یعنی «حضور» داریم.
بسیار پیش آمده که آواهای دلنوازی در اطراف ما مترنم است، اما چنان غرق در افکار خود، در خاطرات، آرزوها و دلواپسیهای خود هستیم، که در رابطه با آن نغمهها و ترانهها، «حضور» نداریم. به ویژه در روزگارِ وفور تولید و مصرف خبر که عملاً به تورّم ذهن ما انجامیده و نیز شتاب روزافزون ناشی از زندگی شهری و تکنولوژی، ارتباط بیواسطهی ما جهان به شدت تضعیف شده است. شتابزدگی و شهوتِ خبر، دو مانع مهم در مسیر «حضور» هستند.
تصور کنید در حال رانندگی هستید و باید حواسجمع باشید تا تابلوی موقعیتی را ببینید و به آن سمت بپیچید. اما ناگاه افکاری به ذهن شما هجوم میآورند و نتیجتاً آن نشانهی راهنما به چشمتان نمیآید. مطابق آموزههای دینی، جهان، سرتاسر، آیه است و آیه یعنی نشانه. خدا را تنها میتوان از طریق آیات یا همان نشانههای او، کشف کرد؛ اما اگر حضور تامّ و تمام، گوشبهزنگی و بیداری نداشته باشیم، بیخبر از کنار نشانهها خواهیم گذشت. حضور اگر نباشد، جهان دیگر مجموعهای از نشانهها نیست. بُعد مادّی دارد اما بُعد نشانهای ندارد. ساحتِ نشانهای جهان، تنها در موقعیت حضور، به دست میآید. ظاهراً آنچه عارفان از آن تعبیر به «طلب» میکردند، همین حضورِ آکنده از مراقبت است:
👈«درویشی سوال کرد که: او را کجا طلبیم؟ گفت: کجاش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی از صدق در راه طلب نهی، در هرچه نگری او بینی.»(اسرار التوحید، محمدبن منور)
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است. ( قسمت دوم)
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار 🌻
⭐️کریستین بوبن میگوید خدا یک عقیده نیست، بلکه زندگی آکنده از مراقبت و حسّاسیت است. تنها وقتی با حضور و حواسّ بیدار زندگی کنیم، خدا را احساس خواهیم کرد:
«شاید خدا فقط نشانهی حسّاس بودن ماست، باریکترین رشتهی عصبیمان، سیمی از طلا به ضخامت یک هزارم میلیمتر. سیمی که در برخی پاره شده و در برخی دیگر با تمام قدرت مرتعش میشود.»
«در گذشته به کودکان میآموختند که خداوند در آسمانهاست اما چه کسی به آنها یاد خواهد داد که آسمان بر روی زمین و در همه جاست و در اشیاء ساده به درخشش در میآید؟»
⭐️هنر دیگر، محبت است. تنها زمانی خدا را تجربه میتوانیم کرد که در برابر هستی و هستان، مواجههای محبتآمیز داشته باشیم. زمانی بُعد و ساحتِ قدسی و الهی جهان بر ما پدیدار میشود که به دیدهی محبت بنگریم. محبت، شفاف میکند و اجازه میدهد لایههای درونی موجودات را ببینیم. مثل آینهای گَردگرفته که هیچ چیز را نشان نمیدهد و تنها نَفَسِ محبت میتواند گَرد از چهرهاش بیفشاند.
محبت از جهان، گردافشانی میکند و وجهِ خداییِ هر چیز را هویدا میسازد. ویکتور هوگو مینویسد: «خدا پشت همه چیز است اما همه چیز خدا را پنهان میدارد. همهی اشیا سیاه و همه مخلوقات حاجب ماورائند. دوست داشتن یک موجود، شفاف ساختن اوست.»
👌جهان از خدا حامله است و خدا از طریق حضور و محبت، کشفشدنی است. شمس تبریز گفته است:
«محبوب را به نظر محب نگرند، خلل از این است که خدا را به نظر محبت نمینگرند، به نظر علم می نگرند، به نظر معرفت، و نظر فلسفه. نظر محبت کار دیگر است.»(مقالات شمس)
⭐️آنجلا فولینیویی سخن ژرفاژرف خود را که برآمده از مکاشفهی شخصی اوست، توضیح میدهد:
«در یک مکاشفه به هر چه نگریستم، کمال خدا را دیدم و همهی خلقت را مقایسه و بررسی کردم، یعنی هر چه در این کناره هست و آنچه در ورای دریاهاست، دوزخ، دریا، خود و هر چیز دیگر را. و در هر چیزی که دیدم، نتوانستم چیزی بیابم جز حضورِ پُرشوکتِ خداوند را که در ذاتش غیرقابل وصف بود: و نفس من در هر بارقهای از حیرات فریاد بر میآورد: “این جهان از خدا حامله است.”… خدا در هر مخلوقی حاضر است و در هر چه وجود دارد، او را میتوان یافت،
مشابه سخن آنجلا فولینیویی را جَبران نیز میگوید:
«اگر میخواهید خدا را بشناسید به گرداگرد خود بنگرید تا او را ببینید که با کودکان شما بازی میکند.
👈به آسمان بنگرید؛ او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر میدارد، دستهایش را در آذرخش دراز میکند و با باران فرود میآید. او را خواهید دید که در گلها میخندد، سپس بر میخیزد و دستهایش را در درختها تکان میدهد.»
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است. ( قسمت سوم و پایانی )
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار🌻
⭐️ کشف خدا خارج از زندگی روزمره و روابط ما با هستی، ممکن نیست. تنها نیازمند ارتقای کیفیت این روابط هستیم. در چیزهای کممقدار و ظاهراً پیش پا افتاده هم میتوان خدا را تجربه کرد، به شرطی که نگاه و دلمان آراسته به «حضور» و «محبت» باشد. «شاید زندگی معنوی چیزی جز زندگی مادی نیست که با مراقبت، آرامش و کمال انجام میپذیرد: آنگاه که نانوا کار طبخ نان را در کمال دقت انجام میدهد، خدا در نانوایی حضور دارد.»(نور جهان، کریستین بوبن، ترجمهی پیروز سیار)
⭐️هنر سوم، هنر نیایش است. نیایش که گفتوگوی با خداست ما را از درون زاینده میکند و گشودگی لازم را برای تجربهی خدا به جان ما میبخشد. در نیایش، خدا را به درون مرزهای روحمان دعوت میکنیم و بذرهای او را در مزرعهی دل، مینشانیم. نیایش زمین جان را برای رویش بذرهای خدا، مهیا میکند و دریچههای ما را به سمت خدا میگشاید. نیایش به تعبیر اخبار دینی، مغز و جان عبادت است و از آنجا که به تعبیر جی.کی.چسترتون «ایمان چیزی به سان نظریه نیست بلکه به رابطهای عاشقانه میماند.»، نیایش، آفریننده و تداومبخش ارتباط ما با خداست. نیایش ضامنِ رابطهای بیناشخصی با خداست.
⭐️هبِل میگفت: «وقتی انسانی دعا میکند خدا در او تنفس میکند.⭐️تسوینگلی گفته است: «نیایش چیزی غیر از بالا بردن ذهن و ضمیر به سوی خدا نیست.»(همان)
⭐️«نیایش همان است که کالون «تمرین دائمی ایمان» میخواند. همچنین میتوانیم بگوییم که نیایش «بازی زبانی ایمان» است و از اینرو پیوندی ضروری با ایمان دارد. گِرهارت اِبِلینگ اظهار میدارد که نیایش کلیدی هرمنوتیکی برای فهم ما از خداست، و گِرهارت ساوتر ادعا میکند که ما تنها بر اساس سخن گفتنمان با خداست که میتوانیم دربارهی خدا سخن بگوییم. به گفتهی ساوتر، الهیات در نیایش لنگر انداخته است.»(هنگام نیایش چه میکنیم؟(در باب نیایش و سرشت ایمان)، ونسان برومر، ترجمه اشکان بحرانی و مسعود رهبری)
⭐️ آنچه اهمیت اساسی دارد پاسخ به عطش خدا در جان ماست و نه اعتقاد به خدا. به نظر میرسد سرشار شدن از احساس خدا از طریق حضور، محبت و نیایش ممکن میشود. در تلقی شخصیوار از خدا نیز سرای طبیعت تا وقتی وجهِ آینگی و آیهوار نداشته باشد، حجاب است و برای فرارفتن از حجابهای دنیوی، راهی جز حضور، محبت و نیایش که گشایندهی درهای جهان و دریچههای جان در اختیار نداریم. حضور، دیوار طبیعت را به آینه تبدیل میکند؛ محبت، از آینهی موجودات، گردگیری میکند و وجهِ خدایی هر چیز را هویدا میسازد و سرآخر نیایش، مهیّاسازِ جان است. برای سرای دل، هزار دریچه میسازد و نَفَسهای خدا را جذب روح ما میکند.
👌«حضور، محبت و نیایش» میتوانند پاسخگوی عطشمندی ما به خدا باشند.
@wittj2
🔮🎷تفسیر کپنهاکی یکی از تفسیرهای مکانیک کوانتومی است.
این تفسیر مجموعهٔ دیدگاههایی را دربارهٔ گزارهها و پیشبینیهای مکانیک کوانتومی در خود دارد. به زبان دیگر، تفسیر کپنهاکی در پی یافتن پاسخ این پرسش است که «این آزمایشهای پیچیده و شگفتانگیز و نتایج آنها واقعاً چه معنایی دارند؟»
آشنایی ویرایش
از آنجا که تفسیر کپنهاکی مجموعهای از دیدگاههای فیزیکدانان و فیلسوفان گوناگون است، تعریف ثابتی از آن وجود ندارد.[۱] دیدگاههای گوناگونی به تفسیر کپنهاکی نسبت داده شدهاند. اشر پرز گفته است که نویسندگان مختلف دیدگاههای بسیار گوناگون و گاه متناقضی را به عنوان تفسیر کپنهاکی بیان میکنند.[۲]
پایههای تفسیر کپنهاکی ویرایش
یک سیستم به طور کامل با یک تابع موج Ψ {\displaystyle \Psi } توصیف میشود. تابع موج نمایانگر دانش مشاهدهگر دربارهٔ سیستم است. (هایزنبرگ)
توصیف طبیعت ذاتاً احتمالاتی است. احتمال یک رویداد متناسب است با مربع اندازهٔ تابع موج نشاندهندهٔ آن رویداد. (ماکس بورن)
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگوید که نمیتوان مقدار همهٔ ویژگیهای سیستم را همزمان دانست؛ ویژگیهایی که به دقت معلوم نیستند، با احتمالات توصیف میشوند.
اصل مکملیت: ماده از خود دوگانگی موج-ذره نشان میدهد. هر آزمایشی میتواند یکی از این دو ماهیت ماده را نشان دهد، ولی نشاندادن همزمان این دو ماهیت شدنی نیست. (نیلس بور)
دستگاههای اندازهگیری دستگاههایی کلاسیکاند و ویژگیهای کلاسیک را مانند مکان و تکانه میسنجند.
اصل همخوانی بور و هایزنبرگ: توصیف مکانیک کوانتومی از سیستمهای بزرگ باید به تقریب با توصیف فیزیک کلاسیک یکی باشد. ادامه 👇
@wittj2