ساختار نیز موید این مساله است که یک نیروی قدرتمند ساختار تولید مثلی در تمامی جانداران را بطور هوشمندانه طراحی کرده است.
@wittj2
🔮🎷برسی مغلطه بزرگی جهان و احتمالات در پدید آمدن تصادفی ما!
✍رامین فخاری - شنبه، ۱۸ بهمن ۱۳٩۳
اخیرا به وفور مشاهده شده است که در محفل های اتئیستی با متوسل شدن به بزرگی کائنات و میلیارد ها میلیارد ستاره و ادغام شانس احتمالات با این مساله این موضوع مطرح می شود که ما نیز کسری از یک میلیارد هستیم و به دلیل بزرگی جهان هستی توانسته ایم در قسمتی از آن بطور تصادفی پدید بیاییم.جهت برسی این ادعا که بر اساس شانس احتمالات و بزرگی جهان هستی مطرح شده است باید چند نقطه مهم و اساسی را در نظر داشت ؛
بزرگی جهان هستی تنها نشانگر قدرت و عظمت آفریدگار است و نمی توان با این موضوع وجود آفریدگار را به زیر سوال بود،بی شک در صورتی که جهان هستی تنها به منظومه شمسی ما ختم می شد راحت تر می توان ادعای تصادفی بودن جهان را مطرح نمود زیرا یک جهان کوچک تر مانند منظومه شمسی ما راحت تر و بیشتر می تواند حاصل یک تصادف باشد تا یک جهان نامتناهی با سیصد تا پانصد میلیارد کهکشانی که تنها تا کنون رصد شده اند.
موضوع دوم؛حال ما این مساله را پذیرفتیم که کثری از یک عدد بر مبنای میلیارد هستیم ولی پذیرش ادعای اتئیست ها در این مورد کاملا دور از ذهن است زیرا در صورتی که ما کثری از میلیارد باشیم بی شک احتمال پدید آمدن ما کمتر و کمتر از آن می شود که ما کثری از یک دوم و یک دهم باشیم،در نتیجه اگر ما توانسته ایم در یک جهان نامتناهی که بخش اعظم آن به دلیل وجود سیاهچاله ها و ابرنواختر ها و یا ستاره های جوان داغ و شهاب سنگ ها و ... غیر قابل زیست است در یک محیط منحصر به فرد و ایزوله از این خطرات پدید آمده باشیم،وجود ما اینجا تنها به یک معجزه شباهت دارد و تنها دخالت فعال آفریدگار را در این مساله به نمایش می گذارد و در صورتی که ما و در نتیجه احتمال وجود ما کسری از یک دوم یا یک دهم بود احتمال وجود تصادفی ما بیشتر بود ولی ما کثری از یک رقم بزرگ میلیاردی هستیم و هم اکنون نباید وجود داشتیم ولی وجود داریم!
حال تصور کنید که حیات یک بازی گل یا پوچ است اگر بر اساس احتمالات فردی بطور تصادفی از بین میلیارد ها میلیارد گزینه یک گزینه را درست انتخاب کرده است احتمال آن که انتخابش بر حسب تصادف درست از آب بیایید درست تر می شود یا اینکه از بین چند گزینه گزینه ای را دست انتخاب کند و گزینه اش درست باشد احتمال آن بیشتر می شود؟در نتیجه با بزرگ شدن جهان چالش ها برای به وجود آمدن حیات بیشتر و احتمال تصادفی بودن ما به کسر میلیارد در می آید در حالی که اگر جهان کوچک بود در محیط منحصر به فرد منظومه شمسی احتمال تصادفی بودن بسیار افزایش می یافت.
سوالی که افراد اتئیست باید از خود مطرح بکنند این است که چرا من بر حسب تصادف یکی از این گزینه ها بر کسر میلیارد شدم و چرا هم اکنون من وجود دارم در حالی که بر حسب همان احتمالات هم اکنون نباید وجود داشتم ولی وجود دارم؟!
علم آمار و احتمالات بر حسب ریاضیات و قمار و شانس بنا شده است در حالی که ما نه تنها قمار و شانس نیستیم بلکه یک واقعیت مسلم هستیم و به نظر نمی رسد علم آمار و احتمالات مبنی مناسبی برای تبین جهان هستی باشد.
و موضوع آخر این است که اتئیست ها تا سالها قبل با پیش کشیدن پای مساله حیات فرا زمینی این ادعا را می کردند که ما جزئی از یک کل هستیم و حیات یک مساله عادی است ولی با پیشرفت تحقیقات علمی و عدم کشف سیارات حاوی حیات هم اکنون این مساله منسوخ شده است و این دیدگاه را که ما یک مساله نادر هستیم که بر اساس احتمالات بر حسب تصادف پدید آمده ایم،سوالی که مطرح می شود این است که این تضاد که ما نادر هستیم و نادر نیستیم چگونه قابل حل است در حالی که از دیدگاه اتئیست ها هر دو مساله به نفع اتئیست ها ختم می شود؟!
در هر محیط اینترنتی که ارقام و اعداد مطرح می شود آنها و احتمال عکس آنها را در ذهن خود آنالیز کنید و صرف خواندن یک نوشته فورا آن را در ذهن خود تداعی نکنید.
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است ( قسمت اول)
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار 🌻
👈یکی از عارفان مسیحی دربارهی خدا، تعبیر حیرتآوری دارد که به چشم من از گویاترین تعابیر است؛ گر چه ممکن است در نگاه برخی، کفرآمیز و یا یاوه بیاید. آنجلا فولینیویی میگوید: «جهان از خدا حامله است.»
این سخن، نه تنها بیانگر سرشاری جهان از خداست، بلکه این حقیقت را هم بازگو میکند که جهانِ آبستن از خدا، نیاز به زایش دارد. کسی که قابلگی بداند، میتواند به کشف خدا نایل شود. جهان از خدا لبالب است، از خدا آبستن است؛ و جهانِ حامله، باید وضع حمل کند. اما چگونه؟!
⭐️«حضور»، «محبت» و «نیایش»
وقتی به این سه هنر، آراسته باشیم، به کشف او نایل میگردیم و خدا از رگهای هستی، در رگهای جانِ ما، سرریز میشود.
عطار میگفت: «از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر». ما غالباً در جهان و از جهان، غایب هستیم. آنجا که بیشتر از همه حاضریم عالَم ذهن است. تن ما حاضر است، اما حواس ما غایب. در واقع، نوشخوارهای ذهن اجازه نمیدهد که حواس ما جهان را لمس کنند. هرگز وجودِ حاضرِ غایب شنیدهای؟ وقتی رهیده از زندان ذهن، با جهان مرتبط شویم، یعنی «حضور» داریم.
بسیار پیش آمده که آواهای دلنوازی در اطراف ما مترنم است، اما چنان غرق در افکار خود، در خاطرات، آرزوها و دلواپسیهای خود هستیم، که در رابطه با آن نغمهها و ترانهها، «حضور» نداریم. به ویژه در روزگارِ وفور تولید و مصرف خبر که عملاً به تورّم ذهن ما انجامیده و نیز شتاب روزافزون ناشی از زندگی شهری و تکنولوژی، ارتباط بیواسطهی ما جهان به شدت تضعیف شده است. شتابزدگی و شهوتِ خبر، دو مانع مهم در مسیر «حضور» هستند.
تصور کنید در حال رانندگی هستید و باید حواسجمع باشید تا تابلوی موقعیتی را ببینید و به آن سمت بپیچید. اما ناگاه افکاری به ذهن شما هجوم میآورند و نتیجتاً آن نشانهی راهنما به چشمتان نمیآید. مطابق آموزههای دینی، جهان، سرتاسر، آیه است و آیه یعنی نشانه. خدا را تنها میتوان از طریق آیات یا همان نشانههای او، کشف کرد؛ اما اگر حضور تامّ و تمام، گوشبهزنگی و بیداری نداشته باشیم، بیخبر از کنار نشانهها خواهیم گذشت. حضور اگر نباشد، جهان دیگر مجموعهای از نشانهها نیست. بُعد مادّی دارد اما بُعد نشانهای ندارد. ساحتِ نشانهای جهان، تنها در موقعیت حضور، به دست میآید. ظاهراً آنچه عارفان از آن تعبیر به «طلب» میکردند، همین حضورِ آکنده از مراقبت است:
👈«درویشی سوال کرد که: او را کجا طلبیم؟ گفت: کجاش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی از صدق در راه طلب نهی، در هرچه نگری او بینی.»(اسرار التوحید، محمدبن منور)
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است. ( قسمت دوم)
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار 🌻
⭐️کریستین بوبن میگوید خدا یک عقیده نیست، بلکه زندگی آکنده از مراقبت و حسّاسیت است. تنها وقتی با حضور و حواسّ بیدار زندگی کنیم، خدا را احساس خواهیم کرد:
«شاید خدا فقط نشانهی حسّاس بودن ماست، باریکترین رشتهی عصبیمان، سیمی از طلا به ضخامت یک هزارم میلیمتر. سیمی که در برخی پاره شده و در برخی دیگر با تمام قدرت مرتعش میشود.»
«در گذشته به کودکان میآموختند که خداوند در آسمانهاست اما چه کسی به آنها یاد خواهد داد که آسمان بر روی زمین و در همه جاست و در اشیاء ساده به درخشش در میآید؟»
⭐️هنر دیگر، محبت است. تنها زمانی خدا را تجربه میتوانیم کرد که در برابر هستی و هستان، مواجههای محبتآمیز داشته باشیم. زمانی بُعد و ساحتِ قدسی و الهی جهان بر ما پدیدار میشود که به دیدهی محبت بنگریم. محبت، شفاف میکند و اجازه میدهد لایههای درونی موجودات را ببینیم. مثل آینهای گَردگرفته که هیچ چیز را نشان نمیدهد و تنها نَفَسِ محبت میتواند گَرد از چهرهاش بیفشاند.
محبت از جهان، گردافشانی میکند و وجهِ خداییِ هر چیز را هویدا میسازد. ویکتور هوگو مینویسد: «خدا پشت همه چیز است اما همه چیز خدا را پنهان میدارد. همهی اشیا سیاه و همه مخلوقات حاجب ماورائند. دوست داشتن یک موجود، شفاف ساختن اوست.»
👌جهان از خدا حامله است و خدا از طریق حضور و محبت، کشفشدنی است. شمس تبریز گفته است:
«محبوب را به نظر محب نگرند، خلل از این است که خدا را به نظر محبت نمینگرند، به نظر علم می نگرند، به نظر معرفت، و نظر فلسفه. نظر محبت کار دیگر است.»(مقالات شمس)
⭐️آنجلا فولینیویی سخن ژرفاژرف خود را که برآمده از مکاشفهی شخصی اوست، توضیح میدهد:
«در یک مکاشفه به هر چه نگریستم، کمال خدا را دیدم و همهی خلقت را مقایسه و بررسی کردم، یعنی هر چه در این کناره هست و آنچه در ورای دریاهاست، دوزخ، دریا، خود و هر چیز دیگر را. و در هر چیزی که دیدم، نتوانستم چیزی بیابم جز حضورِ پُرشوکتِ خداوند را که در ذاتش غیرقابل وصف بود: و نفس من در هر بارقهای از حیرات فریاد بر میآورد: “این جهان از خدا حامله است.”… خدا در هر مخلوقی حاضر است و در هر چه وجود دارد، او را میتوان یافت،
مشابه سخن آنجلا فولینیویی را جَبران نیز میگوید:
«اگر میخواهید خدا را بشناسید به گرداگرد خود بنگرید تا او را ببینید که با کودکان شما بازی میکند.
👈به آسمان بنگرید؛ او را خواهید دید که در میان ابرها گام بر میدارد، دستهایش را در آذرخش دراز میکند و با باران فرود میآید. او را خواهید دید که در گلها میخندد، سپس بر میخیزد و دستهایش را در درختها تکان میدهد.»
@wittj2
🔮🎷جهان از خدا آبستن است. ( قسمت سوم و پایانی )
🌻یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار🌻
⭐️ کشف خدا خارج از زندگی روزمره و روابط ما با هستی، ممکن نیست. تنها نیازمند ارتقای کیفیت این روابط هستیم. در چیزهای کممقدار و ظاهراً پیش پا افتاده هم میتوان خدا را تجربه کرد، به شرطی که نگاه و دلمان آراسته به «حضور» و «محبت» باشد. «شاید زندگی معنوی چیزی جز زندگی مادی نیست که با مراقبت، آرامش و کمال انجام میپذیرد: آنگاه که نانوا کار طبخ نان را در کمال دقت انجام میدهد، خدا در نانوایی حضور دارد.»(نور جهان، کریستین بوبن، ترجمهی پیروز سیار)
⭐️هنر سوم، هنر نیایش است. نیایش که گفتوگوی با خداست ما را از درون زاینده میکند و گشودگی لازم را برای تجربهی خدا به جان ما میبخشد. در نیایش، خدا را به درون مرزهای روحمان دعوت میکنیم و بذرهای او را در مزرعهی دل، مینشانیم. نیایش زمین جان را برای رویش بذرهای خدا، مهیا میکند و دریچههای ما را به سمت خدا میگشاید. نیایش به تعبیر اخبار دینی، مغز و جان عبادت است و از آنجا که به تعبیر جی.کی.چسترتون «ایمان چیزی به سان نظریه نیست بلکه به رابطهای عاشقانه میماند.»، نیایش، آفریننده و تداومبخش ارتباط ما با خداست. نیایش ضامنِ رابطهای بیناشخصی با خداست.
⭐️هبِل میگفت: «وقتی انسانی دعا میکند خدا در او تنفس میکند.⭐️تسوینگلی گفته است: «نیایش چیزی غیر از بالا بردن ذهن و ضمیر به سوی خدا نیست.»(همان)
⭐️«نیایش همان است که کالون «تمرین دائمی ایمان» میخواند. همچنین میتوانیم بگوییم که نیایش «بازی زبانی ایمان» است و از اینرو پیوندی ضروری با ایمان دارد. گِرهارت اِبِلینگ اظهار میدارد که نیایش کلیدی هرمنوتیکی برای فهم ما از خداست، و گِرهارت ساوتر ادعا میکند که ما تنها بر اساس سخن گفتنمان با خداست که میتوانیم دربارهی خدا سخن بگوییم. به گفتهی ساوتر، الهیات در نیایش لنگر انداخته است.»(هنگام نیایش چه میکنیم؟(در باب نیایش و سرشت ایمان)، ونسان برومر، ترجمه اشکان بحرانی و مسعود رهبری)
⭐️ آنچه اهمیت اساسی دارد پاسخ به عطش خدا در جان ماست و نه اعتقاد به خدا. به نظر میرسد سرشار شدن از احساس خدا از طریق حضور، محبت و نیایش ممکن میشود. در تلقی شخصیوار از خدا نیز سرای طبیعت تا وقتی وجهِ آینگی و آیهوار نداشته باشد، حجاب است و برای فرارفتن از حجابهای دنیوی، راهی جز حضور، محبت و نیایش که گشایندهی درهای جهان و دریچههای جان در اختیار نداریم. حضور، دیوار طبیعت را به آینه تبدیل میکند؛ محبت، از آینهی موجودات، گردگیری میکند و وجهِ خدایی هر چیز را هویدا میسازد و سرآخر نیایش، مهیّاسازِ جان است. برای سرای دل، هزار دریچه میسازد و نَفَسهای خدا را جذب روح ما میکند.
👌«حضور، محبت و نیایش» میتوانند پاسخگوی عطشمندی ما به خدا باشند.
@wittj2
🔮🎷تفسیر کپنهاکی یکی از تفسیرهای مکانیک کوانتومی است.
این تفسیر مجموعهٔ دیدگاههایی را دربارهٔ گزارهها و پیشبینیهای مکانیک کوانتومی در خود دارد. به زبان دیگر، تفسیر کپنهاکی در پی یافتن پاسخ این پرسش است که «این آزمایشهای پیچیده و شگفتانگیز و نتایج آنها واقعاً چه معنایی دارند؟»
آشنایی ویرایش
از آنجا که تفسیر کپنهاکی مجموعهای از دیدگاههای فیزیکدانان و فیلسوفان گوناگون است، تعریف ثابتی از آن وجود ندارد.[۱] دیدگاههای گوناگونی به تفسیر کپنهاکی نسبت داده شدهاند. اشر پرز گفته است که نویسندگان مختلف دیدگاههای بسیار گوناگون و گاه متناقضی را به عنوان تفسیر کپنهاکی بیان میکنند.[۲]
پایههای تفسیر کپنهاکی ویرایش
یک سیستم به طور کامل با یک تابع موج Ψ {\displaystyle \Psi } توصیف میشود. تابع موج نمایانگر دانش مشاهدهگر دربارهٔ سیستم است. (هایزنبرگ)
توصیف طبیعت ذاتاً احتمالاتی است. احتمال یک رویداد متناسب است با مربع اندازهٔ تابع موج نشاندهندهٔ آن رویداد. (ماکس بورن)
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگوید که نمیتوان مقدار همهٔ ویژگیهای سیستم را همزمان دانست؛ ویژگیهایی که به دقت معلوم نیستند، با احتمالات توصیف میشوند.
اصل مکملیت: ماده از خود دوگانگی موج-ذره نشان میدهد. هر آزمایشی میتواند یکی از این دو ماهیت ماده را نشان دهد، ولی نشاندادن همزمان این دو ماهیت شدنی نیست. (نیلس بور)
دستگاههای اندازهگیری دستگاههایی کلاسیکاند و ویژگیهای کلاسیک را مانند مکان و تکانه میسنجند.
اصل همخوانی بور و هایزنبرگ: توصیف مکانیک کوانتومی از سیستمهای بزرگ باید به تقریب با توصیف فیزیک کلاسیک یکی باشد. ادامه 👇
@wittj2
پذیرفتگی میان فیزیکدانان ویرایش
در نظرسنجیای که در کارگاه مکانیک کوانتومی در سال ۱۹۹۷ انجام شد، تفسیر کپنهاکی پذیرفتهترین تفسیر از مکانیک کوانتومی بود.[۴] و پس از آن تفسیر دنیاهای چندگانه قرار داشت.[۵]
@wittj2
🔮🎷معرفی اصل عدم قطعیت
در سال ۱۹۲۷ جوان نابغه ای به نام ورنر هایزنبرگ برای اولین بار، پای اصل عدم قطعیت را به فیزیک باز کرد. ابتدا این اصل را با یک جمله ی ساده تعریف کرده و سپس به سراغ توضیح مفصل آن می روم. اصل عدم قطعیت یک واقعیت بسیار مهم را به شما گوشزد می کند :
طبیعت، به شما اجازه نمی دهد همه چیز را به صورت یکجا در موردش بدانید، اما موضوع جالب تر هم می شوذ اگر بدانید طبیعت حتی خودش هم در مورد خودش، همه چیز را یکجا نمی داند!!
این یعنی اصل عدم قطعیت به زبان ساده. حال اجازه دهید با یک آزمایش ساده، آن را کمی روشن تر کنیم. فرض کنید یک تفنگ الکترونی داریم که به وسیله ی آن، الکترون ها را از درون یک شکاف کوچک شلیک می کنیم. در پشت شکاف و در فاصله ی معینی، یک صفحه ی آشکارسازی وجود دارد. در واقع این صفحه مکان الکترون هایی که از شکاف عبور می کنند را مشخص می کند.
@wittj2
به دلیل اصل برهم نهی، نمی توانیم مکان برخورد هر الکترون به صفحه آشکارساز را پیش بینی کنیم. اما اگر تابع موج آن را بدانیم، می توانیم احتمال فرود الکترون در یک مکان خاص روی صفحه را محاسبه کنیم.
@wittj2
حالا بیایید شکاف را اندک اندک، کوچک تر کنیم. همه ی ما انتظار داریم که در اثر این کوچکترکردن، الکترون ها هم بخش باریک تری از صفحه ی آشکارسازی را اشغال کنند. در ابتدا، حدس ما درست است و الکترون ها قطعاً بخش باریک تر از صفحه ی آشکارسازی را اشغال می کنند. اما با کوچکتر شدن شکاف و گذشتن از یک مقدار مشخص، نتیجه کاملاً برعکس می شود، یعنی الکترون ها شروع به پخش شدن می کنند! انگار سروکله ی عدم قطعیت پیدا شده است.
اصل عدم قطعیت، بیان می کند که جفت هایی از ویژگی های فیزیکی وجود دارند که نمی توان مقدار دقیق آنها را به طور همزمان بدست آورد. مشهورترین جفت، اندازه حرکت و مکان هستند. اندازه حرکت یا تکانه، حاصلضرب سرعت در جرم است. البته در مورد تکانه، تعریف فیزیکی کاملاً سرراستی وجود ندارد، اما می توان آن را به معنای “شوق حرکت یک شی” دانست. اصل عدم قطعیت می گوید، هرگاه شما یکی از این دو ویژگی را (مکان یا اندازه حرکت) به دقت اندازه گیری کنید، در مورد ویژگی دیگر، دچار بی دقتی خواهید شد. یعنی اگر مکان یک ذره را به صورت کاملاً دقیق اندازه گیری کنید، بی دقتی زیادی در اندازه حرکت به وجود خواهد آمد. پس نمی توانید مقدار دقیق هر دو ویژگی را به طور همزمان در اختیار داشته باشید. اگر یکی از آنها را دقیق تر اندازه بگیریم، عدم قطعیت یا نادقیقی در دیگری بیشتر می شود. جفت ویژگی معروف دیگر، زمان و انرژی هستند و تمام موارد بالا برای این دو کمیت نیز صادق است.
اجازه دهید دوباره به آزمایش بالا بازگردیم. اگر شکاف را باریک تر کنیم، عدم قطعیت در مورد مکان الکترون ها، کاهش می یابد، اما عدم قطعیت اندازه حرکت آنها افزایش یافته و در نتیجه محدوده ی بزرگتری از صفحه ی آشکارساز را اشغال کرده و به اصطلاح پخش می شوند.
@wittj2