eitaa logo
دیالکتیک علم و عرفان ناب
415 دنبال‌کننده
3هزار عکس
268 ویدیو
114 فایل
کوانتوم(علم فیزیک جدید) وتعالیم عرفانی،دلنوشته ها و اشعارم وسخنان و اشعار بزرگان اهل علم و ادب تلاشی در حد توان تقدیم به وجود مقدس صاحب الزمان .عج. و تمامی شهدای اسلام❤ 👈نشر باذکر شریف صلوات بر محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮🎷شکسته شدن شاه کلید عرفان حلقه ✍یکی از مهمترین موضوعاتی که در فرقه حلقه مطرح می‌شود شبکه شعور کیهانی است. اهمیت این موضوع در سلوک پوشالی حلقه به حدی است که می‌توان از شبکه شعور کیهانی، به عنوان شاه کلید این فرقه نام برد. شبکه شعور کیهانی در فرقه حلقه به «مجموع هوش، خرد و شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می‌شود.» ✍ داشتن خرد و آگاهی، یکی از امتیازات منحصر به فرد انسان نسبت به دیگر جانداران است تا بتوان از او به عنوان اشرف مخلوقات نام برد. ✍با این که فرقه حلقه، طبق ادعای شعور کیهانی طرفدارن خود را پرچم دار خرد و آگاهی می‌داند اما عملکرد اخیر آن‌ها باعث پوچی این ادعا شده است. ✍شکسته شدن شاه کلید عرفان حلقه با استفاده ابزاری گروه‌های معاند از اندک طرفدارن باقی‌مانده فرقه حلقه و اقدام نابهنجار هواداران محمد علی طاهری در آسیب رساندن به فضای شهری از طریق شعارنویسی روی دیوارها و نقاشی چهره سرکرده در نقاط مختلف و نمایش تصاویر مربوط به این هنجارشکنی‌ها، نشان از بین رفتن خرد و آگاهی در این فرقه دارد. ✍خبری که در سایت وابسته به این فرقه درج شد و ثابت کرد با شکسته شدن شاه کلید این فرقه و از بین رفتن خرد و آگاهی، تخریب اموال عمومی، عملی روشنگرانه خوانده می‌شود تا شاهد تسلط گروه‌های معاند و قدرت‌های استکباری بر اعضای این فرقه باشیم. @wittj2
🔮🎷راه و بي راهه (1) ـ تحليلي بر عرفان هاي نوظهور عنوان و نام پديدآور : تحليلی بر عرفان های نو ظهور/ مولف حمزه شریفی دوست؛ تنظیم و نظارت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت مطالعات راهبردی- اداره مشاوره و پاسخ. مشخصات نشر : قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف ، ۱۳۹۰. مشخصات ظاهری : ۴۸ ص. : مصور. ؛ فروست : راه و بی راهه ؛ ۱. شابک : ۷۰۰۰ ریال 978-964-531-378-2 : وضعیت فهرست نویسی : فیپا سرشناسه : شریفی دوست، حمزه موضوع : عرفان -- دفاعیه ها و ردیه ها شناسه افزوده : نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهه . معاونت مطالعات راهبردی. اداره مشاوره و پاسخ شناسه افزوده : نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهه . دفتر نشر معارف رده بندی کنگره : BP۲۹۵/۲ /ش۴ت۳ ۱۳۹۰ رده بندی دیویی : ۲۹۷/۸۶ شماره کتابشناسی ملی : ۲۶۳۴۶۳۵   مقدمه «پرسش گرى» از آغاز آفرينش انسان، رخ نمايى كرده؛ بر بال سبز خود، فرشتگان را فرانشانده؛ بر برگ زرد خود شيطان را فرونشانده و در اين ميان، مقام آدميت را نشان داده است. آفتاب كوفه چه زيبا فرموده است: «مَن اَحسَنَ السّؤال عَلِمَ و من عَلِمَ اَحسَنَ السّؤال». هم سؤال از علم خيزد هم جواب همچنان كه خار و گُل از خاك و آب آرى! هر كه سؤال هايش آسمانى است، دانش و بينش پاسخش خواهد بود. پويايى و پايايى «جامعه» و «فرهنگ»، در گرو پرسش هاى حقيقت طلبانه و پاسخ هاى خِردورزانه است. از افتخارات ايران اسلامى، آن است كه از سويى، سرشار از جوانانى پاك دل، كمال خواه و پرسش گر مى باشد و از ديگر سوى، از مكتبى غنى برخوردار است كه معارف بلند آن، گواراى دل هاى عطشناك پرسش گر و دانش جو است. اداره مشاوره و پاسخ معاونت مطالعات راهبردى نهاد، محفل انسى فراهم آورده است، تا «ابر رحمت» پرسش ها را بر «زمين اجابت» پذيرا باشد و نهال سبز دانش را بارور سازد. ما اگر بتوانيم سنگ صبور جوانان انديشمند و بالنده ايران پرگهرمان باشيم، به خود خواهيم باليد. برکسي پوشيده نيست که امروزه خستگي از شلوغي زندگي ماشيني و فشار سلطه و تبعيض استکبار جهاني، رفته رفته جامعه انساني را بحران زده مي کند. از اين رو گرايش به معنويت به ويژه در مجامع علمي و در ميان دانشجويان رو به فزوني است، اما در اين ميان گاهي «راه و بيراهه» به هم آميخته مي شود و رهزن هاي خود را «صراط مستقيم» جلوه مي دهند. آنچه پيش رو داريد، گامي است هر چند مختصر در راستاي آشنايي با عرفان هاي نوظهور که توسط فرهيخته حوزه و دانشگاه حجت الاسلام حمزه شريفي دوست (زيد عزّه) تهيه و تدوين شده است.بر آنيم با توفيق خداوند، به تدريج ادامه اين مجموعه را تقديم شما خوبان كنيم. پيشنهادها و انتقادهاى سازنده شما، راهنماى ما در ارائه شايسته و پربارِ مجموعه هايى از اين دست خواهد بود. در پايان از تلاش هاى مخلصانه همكاران اداره مشاوره و پاسخ، به خصوص حجت الاسلام والمسلمين صالح قنادى(زيدعزّه) كه در بازخوانى و آماده سازى اين اثر تلاش كرده اند، تشكّر و قدردانى مى شود. دوام توفيقات اين عزيزان را در جهت خدمت بيشتر به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و ارتقاء فرهنگ دينى جامعه - به ويژه دانشگاهيان - از خداوند متعال مسئلت داريم. اللّه ولى التوفيق معاونت مطالعات راهبردى نهاد تحليلي بر عرفان هاي نوظهور حقيقت آن است كه سرشت حقيقت جوي آدمي، در پي رسيدن به «معنويتي» است که او را براي هميشه قانع و آرام کند. دنياي امروز اين عطش را به خوبي دريافته اما در عمل نسخه هايي که عرضه مي شود، از آن جا که جنس نياز را درنيافته اند، فقط خاصيت تسکين داشته اند و نتيجه اين شده که نيازمندان به سمت «بيراهه» و «سراب» به پيش مي تازند اين روزها در كشور ما نيز «بازار واردات» عرفان ها تا حدودي گرم است. عرفان هاي شرقي مانند بودا، ساي بابا و عرفان هاي غربي مثل: اشو، کوئيلو، اکنکار و عرفان سرخ پوستي و گروهي محصول داخل اند مانند: صوفيان گنابادي، نعمت اللّهي، عرفان حلقه و... تنوّع معنويت خواهي جديد به گونه اي است که «ميلتون» ـ محقّق اديان جديد ـ از 2000 فرقه جديد معنويت گرا، فقط در آمريکا نام مي برد. تأسف بارتر اين که به نام معنويت خواهي، «جدايي دين از عرفان» و تفکيک «ديانت از معنويت» را شعار مي دهند و نه فقط ديانت که گاهي ارتباط معنويت با خداگرايي هم انکار مي شود.پاره اي از عرفان ها، خاستگاه ديني دارند، مانند: عرفان مسيحي و پاره اي ديگر انسان گرا محسوب مي شوند، مثل: بوديسم، هندويسم و... پاره اي طبيعت گرا هستند مانند: شَمَنيسم، اما هر کدام به نوعي «بيراهه» رفته اند.امروزه ايده اي ماورائي با نام «قانون جذب» نيز رواج يافته است. با «فرضية راز» همه چيز را در تصويرسازي ذهني خلاصه مي شود؛ در حالي که در اعمال ديني؛ قصد، قول و فعل هر کدام سهمي در عمل دارند.به اعتقاد مناديان جذب، آداب ديني از اين نظر مهم و قابل توجهند @wittj2
که مي تواند به فکر تمرکز دهد، نه از اين جهت که ارتباط با خالق است و روح بخش است! دعا چون مقدمه تجسّم و تمرکز است در نگاه آن ها اهميت پيدا مي کند، نه چون خودش ابزاري مستقل در خدمت تعالي انسان است. ايشان دعا را تنها راهي براي تجسّم خواسته ها و تمرکز فکر مي دانند و ارتباط معنوي با پروردگار را ناديده مي گيرند. معنويت هاي تک بُعدي از معنو يت هاي کهن که بگذريم، کليدي ترين نکته درباره جنبش هاي معنوي جديد اين است که اين جريان ها نيامده اند که به داد فطرت حقيقت خواهي و خداطلبي انسان برسند، بلکه آمده اند تا بشر خسته از زندگي ماشيني را آرام کنند و روان ناآرام او را تسکين دهند. به عبارتي آمده اند تا انسان مُدرن را با فرهنگ و تمدن جديد غربي سازگاري دهند و تحمّل او را براي پذيرش وضع موجود بالا ببرند. بنابراين در اين بازار «يافتن حقيقت» اهميتي ندارد بلکه «تحصيل آرامش» مهم است و همة برنامه هاي به ظاهر معنوي و آيين ها و آداب ها براي «حلّ مشکلات موجود» طراحي شده اند نه براي تکامل و رشد.   «دالايي لاما» در جواب اين سؤال که «بزرگترين آرزويتان چيست؟» مي گويد «خوراکي خوش و خوابي راحت» . اين سخن هرچند در ابتدا خوشايند به نظر مي رسد اما پس از درنگي، حقيقت اين سخن نمايان مي شود و زندگي اين جهاني و خوشي مادي، خود را به عنوان آرمان هاي متعالي نشان مي دهد. او مي گويد «امکان دارد کسي با پذيرش خدا آرامش يابد و ديگري با انکار خدا، هر کسي بايد دنبال داروي مناسب خود باشد!!» عرفان هاي جديد، بسياري از ارزش هاي انساني را براي تحصيل آرامش، به قربانگاه مي برند. «فالون دافا» معتقد است: «تلاش براي نجات مظلوم، خيانت به اوست؛ چرا که مانع پاک شدن او شده اي و اصولاً اگر به کسي ظلم شود او در حال تهذيب نفس به سر مي برد و مظلوم همان کسي است که در زندگي هاي پيشين خود ظالم بوده است!!» «وين داير» در دستوري خطرناک، به ظاهر صلح را تبليغ مي کند. اما مخالفت با جنگ و ترور را ضدمعنويت مي خواند و مي گويد: «به جاي اينکه عليه تروريسم و جنگ ابراز انزجار کنيد، طرفدار صلح باشيد ... اگرشما عليه چيزي باشيد و با آن دشمني نماييد، نفاق و اختلاف در ضمير شما نقش خواهد بست... عليه هر چيزي که بايستيد همان چيز عليه شما خواهد ايستاد...» . وين داير به نام «عرفان»، شعار «حمايت از صلح، نه مخالفت با جنگ و ترور» سر مي دهد! به نظر شما کدام گروه از اين عرفان سود خواهد برد؟ مستضعفين يا چپاولگران؟! روشن است که اين عرفان به سود صهيونيست  جهاني و و حاميان غربي آن ايفاي نقش خواهد کرد. مديتيشن در بسياري از عرفان ها عملي به نام مديتيشن مطرح است که در راستاي آرامش بخشي به مخاطب به کار گرفته مي شود. مديتيشن مدل ها و فرمول هاي مختلف دارد و از هر کدام تأثير خاصي انتظار مي رود و اساتيد مديتيشن هر کدام را با هدف خاصي توصيه مي کنند. امروزه آن چه در مديتيشن و مراقبة هندي مطرح است، «ذهن گرايي» است. آن چه در فرايند ذهن محوري نقص محسوب مي شود «تک نگري» است. از آن جا که در مديتيشن و خلوت گزيني هندي، بايد با تمامي افکار و خيالات مزاحم، عادي برخورد کرد و فقط شاهدِ رفت و آمد افکار بود و به عمليات نظاره، بسنده نمود؛ نظاره گر بايد همه چيز را غيرواقعي ببيند و همه امور را با خود بيگانه فرض کند و با «عينک وهم» به همه چيز بنگرد، چرا که اگر قرار باشد با اخبار و رويدادها، جدي برخورد کرد و حساسيت به خرج داد؛ در آن صورت «نظاره گري محض» اتفاق نمي افتد. هرچند آن چه از ناحيه شاهد اتفاق مي افتد، «بي تفاوتي» در برابر پديده هاي خارجي است، اما در حقيقت، دادن راي موافق به هر چيزي است که در عالم خارج اتفاق مي افتد. چرا که ناظر قصد مقابله با هيچ چيزي را ندارد و خوب و بد همه مي آيند و مي روند و او فقط بايد خود را دور نگهدارد و خويشتن را در معرض قرار ندهد. نتيجه چنين تعاملي با واقعيات دنياي خارج، دادن رأي ممتنع به همه چيز و کنار کشيدن از هرگونه رفتار اصلاحي در عرصه اجتماع است. روشن است آن چه با اين توصيف در نهايت رقم مي خورد؛ «عدم احساس مسئوليت» در برابر ديگر انسان ها و از بين رفتن «روح همدردي» با ديگران است. تک محوري در عرفان ساحري که به خاطر توجه ويژه به نيروهاي طبيعت «عرفان طبيعت گرا» نام گرفته است، به گونه اي پررنگ مطرح است. دستاورد اين آيين فراموش کردن آن دسته از قواي معنوي انسان است که مستقيم با طبيعت و کشف طبيعت ارتباط پيدا نمي کند. يعني تنها آن دسته از گرايش هاي معنوي انسان که مي تواند به طور مستقيم در وحدت با طبيعت و تسلط بر نيروهاي طبيعي و فوق طبيعي به کار آيد در عرفان ساحري مورد توجه است و ديگر گرايش هاي ماورايي انسان حتي مورد اشاره هم قرار نمي گيرد از همين روي مفاهيمي مانند عشق، محبت، خدمت به مردم، عبادت و مراقبه که در ديگر عرفان هاي نوظهور صفحات و اوراق زيادي را به خود اختصاص داده است در عرفان ساحري فراموش شده اند. @wittj2
همه فضايل روحي در آيين هاي جادويي و نگرش هاي آميخته با اوهام خلاصه مي شود. شيطان و جادو در عرفان هاي جديد امروزه اگر از سر تصادف کسي در طلب رسيدن به قدرت هاي ماورايي برآيد و بخواهد کشف و شهود را تجربه کند او را به افسون و جادو سوق مي دهند يا تسخير طبيعت را پيش مي کشند و يا ارتباط با ارواح و جن را پيشنهاد مي کنند و يا اصلاً راهي را فر روي او قرار مي دهند که اصولاً خدا به عنوان قدرت مغلوب و شکست خورده معرفي مي شود و «غلبة شرارت و پليدي بر نور و نيکي» به عنوان اصل مسلّم عنوان مي شود و بالاتر اين که مي گويند: لازم است تسليم قدرت غالب (شيطان) شد تا بتوان از قدرت هاي شگرف شيطان و نيروهاي معنوي او در جهت تسليم ديگران و پيشبرد اهداف خود سود جست. جادو به گونه اي پررنگ در معنويت هاي نوين مطرح است. سنت جادوگري از سنت هاي کهن است که ريشه در رويارويي با آيين هاي توحيدي دارد. در قرآن اين عمل مورد نکوهش قرار گرفته و در روايات شيعي در مرتبة انکار خدا از آن ياد شده است. در مسيحيت از جادوگري به عنوان نوعي کفر نام برده شده است. اين عمل هرچند مي تواند واقعي باشد اما بهره اي از حقيقت (اثر تربيتي و تعالي بخش) ندارد.در تلمود، گنجينه ديني کهن يهود، جادوگر مجرم و محکوم است؛ زيرا که از اوامر تورات مي گذرد در حالي که شعبده باز با وجودي که تأييد نمي شود مجرم نيست و هر نوع سحر و جادو و فالگيري به شدت تقييح و محکوم شده است تا جايي که در تلمود، جادوگري از اعمال مخصوص بت پرستان شده است؛ لکن با همه تلاش هايي که از جانب پاره اي از علماي يهود براي از ميان بردن سحر و جادو به عمل آمد، اين خرافات در بين مردم عوام در يهود نفوذ کرد. در آيه هاي 10 و 20 از فصل هجدهم سفر تثنيه، صورت هايي از اعمال سحر و جادو که ميان بت پرستان آن زمان معمول بوده است، ارائه شده و تورات فرزندان اسرائيل را از چنين اعمالي منع کرده است.در عرفان هاي جديد به جاي پيامبران، عارف نماهاي عصر جديد قرار دارند و به جاي «منجي» و «موعود» اموري مثل «جن گير»، «جادوگر» «مرتاض» معرفي مي شود. از نشانه هاي افول معنويت حقيقي در عصر جديد، همين بس که پائولو کوئيلو که آثارش در ميان برخي کشورها مورد استقبال قرار گرفته است؛ دو کتاب درباره جادوگري به نام هاي: بريدا و والکير ي ها دارد و و مهم ترين کتاب خود يعني کيمياگر را به استاد جادوگري اش تقديم کرده است و البته يک کتاب در باب روسپي گري و فاحشه گري به نام «يازده دقيقه» نگاشته است!! و با اين وضعيت خود را از پيشکسوتان حوزه معنويت و عرفان مي داند!! شريعت ستيزي و توليد شريعت در عرفان هاي جديد هر چند دين و مذهب و «شريعت» جايگاهي ندارد؛ اما از رفتارهاي دوگانه و شگفت آور اين عرفان ها اين است که از يک طرف احکام عبادي و عبادات رايج در اديان را محکوم مي کنند از طرف ديگر خود عبادت هاي جديد و ويژه با آداب خاص به پيروان خود آموزش مي دهند!! مثلاً در مکتب اکنکار شريعت کنار گذاشته مي شود اما روزة روز جمعه لازم شمرده شده!! به اين صورت كه فرد در خانه بنشيند و از اجتماع كناره گيرد و ذهن خود را بر استاد زنده اك متمركز كند و فقط به فکر او باشد. در مرام اشو مراقبه-هايي با آداب خاص و اوقات خاص تبليغ و توصيه مي-شود.در عرفان هاي جديد هر چند مسجد و حسينيه و معبد و کليسا را مردود اعلام کرده اند اما در عوض هر کدام به طريقي مکاني مقدس ابداع کرده!! و به عنوان «مکان عبادت» و «معبد مقدس» جايگزين نموده اند. اشو مکاني به نام «کمون بين المللي اشو» در پوناي هند پايه گذاري کرد، ساي بابا کاخي دارد به نام «آشيانه صلح برين» که در اعياد همه اديان، مراسمي در آن برگزار مي شود و اين مکان محل ملاقات و تشرف ساي بابا است که پيروان وي در آنجا وي را ديدار مي کنند. پيروان مکتب اکنکار هرچند مکتب خود را جهاني اعلام کرده اند و آن را فرامکاني مي دانند اما معبدي مقدس در يکي از شهرهاي آمريکا دارند و در آن هرساله سالروز تولد پال توئيچل (بنيان گذار اين مکتب که افسر نيروي دريايي امريکا بوده است) در آن تجمع مي کنند. اين مکان مقدس به «معبد زرين اک» مشهور است.لازم به ياد آوري است که پاره اي از فرقه ها مانند صوفيان نيز «خانقاه» را به جاي مسجد برگزيده اند!!در نگاه عرفان ساحري نه فقط نامي از دين به ميان نمي آيد بلکه حتي خدا در حوزه تونال قرار مي گيرد نه حوزه ناوال. حوزه تونال  همان بخشي از هستي است که ناشي از خيال پردازي هاي ماست و بهره اي از حقيقت ندارد.تونال در عرفان سرخ پوستي چنين توصيف مي شود: «خداوند بخشي از تونال ماست ـ تونال همه آن چيزهايي است که فکر مي کنيم دنيا از آن چيزها تشکيل شده است از جمله خداوند».دون خوان ترجيح مي دهد ريشه نيروهاي عالم را موجودي نمادين به نام «عقاب» معرفي مي کند اما اسمي از خدا نبرد. وي و شاگردش کاستاندا از اين که براي خدا در تأثير و تأثرات طبيعت سهمي قائل شوند به جد اجتناب مي کنند. @wittj2
در بسياري از عرفان هاي جديد، به جاي «حيات اُخروي» که در همة اديان الهي بر آن تکيه شده مفهومي به نام «تناسخ» وارد شده است. تناسخ به معني وارد شدن روح فردي که مرده است در کاليد کودکي که تازه متولّد شده و يا در جسم و تن موجودات ديگر و حتّي در اشياء بي جان. البته هيچ دليل عقلي و روشني بر اثبات اين ايده اقامه نمي کنند و تنها به تجربيات افراد و گزارش روياها اکتفا مي شود.تناسخ ريشه در اديان هندي دارد و جالب اين که در تمامي اديان الهي مفهومي با عنوان رستاخيز و قيامت ـ که کاملاً با تناسخ ناساگار و غيرقابل جمع است ـ بيان گرديده است و روشن است که با پذيرش تناسخ، بهشت و جهنم و نظام حسابرسي اعمال فراموش مي شود و از آن جايي که بازخواستي در کار نخواهد بود، ارتکاب هر عملي ـ به اين علت که در زندگي هاي بعدي و ادوار حيات قابل جبران است ـ به دور از ذهن نخواهد بود. دو سوال • پرسش اول: مقصد نهايي مدّعيان که عرفان هاي جديد به مريدان و مشتريان خود نشان مي دهند کجاست؟ قلّه اي که سالک بايد فتح کنند از نظر آن ها کدام است؟مشکل اينجاست که هر کسي و هر گروهي حقيقت را به گونه اي تفسير مي کند و حقيقت را همان چيزي مي داند که خودش معرفي مي نمايد. در بعضي از مکاتب «تسلّط بر طبيعت» و کشف نيروهاي مرموز طبيعت به عنوان غايت معرفي مي شود و عارف کسي است که با اين نيروها مرتبط است و آنها را در جهت اهداف خود به کار مي گيرد مانند عرفان بوميان آمريکا و بعضي از عرفان هاي هندي. دالايي لاما هدف از زندگي را شادماني و سرور در همين زندگي دنيوي مي داند. او مي گويد: «من بر اين باور هستم که هدف اصلي زندگي جست وجوي خوش بختي است. اين امري بديهي است. اين که معتقد به اين باشيم يا نباشيم و اين که پيرو کدام مذهب هستيم تفاوت زيادي نمي کند. همة ما در زندگي خود دنبال چيزي مطلوب مي گرديم. به همين علت زندگي رو به سوي شادمانگي است.» در عرفان بوديسم «رهايي از رنج» هدف نهايي ترسيم شده است. يعني رهايي از رنج زنجيره‌ دارما و پيوستن به نيروانا (فنا) . فتني است در قاموس بوديسم خدا جايي ندارد. به حق که بوديسم نظام فکري زيبايي دارد! چرا که اگر خدا ـ که هم مبدأ هستي است و هم غايت هستي است ـ حذف شود دنيا جز رنج و ناکامي و بدبختي چيزي نخواهد داشت. تا جايي که پاره اي از عرفاي بوديسم براي رهايي از اين زنجيره رنج آور، دست به خودکشي مي زنند. هدف و غايتي که در tm (مديتيشن متعالي) ترسيم شده است اين است که بايد ذهن را سامان داد، چون ريشة تمامي مشکلات به آشفتگي و پراکندگي ذهن برمي گردد. نگاه متمرکز به شمع يا تکرار مداوم صداها همه و همه براي يک هدف است و آن همان تخلية فشارهاي روحي و رواني است چرا که با اين كار ذهن از مشغوليت هاي گيج کننده و استرس آور نجات پيدا مي کند. tm از يک طرف بوديسم و هندوسيم را با خود دارد و از طرف ديگر به اصالت انسان و دين زدايي (اومانيسم و سکولاريسم) که ريشه تمدن غرب است کاملاً پايبند است. به عبارت دقيق تر هدف اصلي tm تحصيل يک زندگي دنيوي آرام و راحت است آن هم بدون خدا. به همين جهت به صراحت اعلام کرده اند مي توان بدون خدا و معاد ، آرامش معنوي را تجربه کرد .مديتشين به خوبي قادر است در برابر فشارهاي شکنندة تمدّن سرمايه داري، از پيروان خود افرادي مطيع و سر به راه تربيت کند و کسي هم تنه به تنة سرمايه داري جهاني نزند. تربيت افرادي راضي و قانع، غايت مديتشين است که البتّه توانايي ها و استعدادها به طور اتوماتيک در خدمت تحکيم نظام سرمايه داري غربي قرار خواهد گرفت. وجه مشترک کتاب هايي که امروزه مديتشين را تبليغ مي کنند يک مطلب است و آن هم «کاميابي در زندگي شخصي و رضايتمندي از محيط» است. بنابراين براي رسيدن به مديتشين متعالي کسي حق ندارد به نيمة خالي ليوان فکر کند و همه بايد با شرايط خود را هماهنگ کنند و چون نمي توان جهان را تغيير داد بايد اهداف و آرمان هاي خود را با نظام حاکم بر دنيا تطبيق داد. معلوم شد که چرا عرفان هاي شرقي با مباني غربي در اين مرام ترکيب شده اند، چون هدف در هر دو «فرار از رنج» است. بازگشت متوالي ارواح به عالم دنيا و تناسخ، که در عرفان هاي شرقي به جاي معاد و حيات اخروي نشسته است کاملاً هم سو با فرهنگ و تمدن غربي است ، زيرا که در هر دو، خدا و پيامبران و شريعت محو شده اند. در يوگا ـ با همة زيرشاخه هايش ـ هرچند عنوان مي شود که تصفية نفس و رسيدن به مرحلة قُدسي و نيروانه هدف يوگي است که در نتيجه سالک مي تواند کارهاي معجزه آسا (مثل حضور همزمان در چند مکان، پرواز در هوا) انجام دهد، اما واقعيت آن است که غايت سير در يوگا از منافع جسمي و فيزيکي (کاهش فشار خون، صاف شدن شکم، داشتن اندامي مناسب، تعديل مفاصل بدن و...) شروع شده و به فوايد رواني و روحي (مثل آرامش فکر، کنترل احساسات و عواطف، کنترل خشم، مهار طغيان هاي رواني و روحي) ختم مي شود. اگر بپذيريم که فهرست دراز تکنيک ها @wittj2
در يوگا همه داراي آثار جسمي و روحي است، چرا بايد از يوگا به عنوان عرفان تبليغ شود؟ اگر غايت در يک مکتب، به دست آوردن صورتي زيبا و اندامي خوش ترکيب و حداکثر رفع اختلالات روحي و رواني باشد آيا منطقي است آن مرام به عنوان راهي معنوي و عرفاني که بشر را به سر منزل سعادت و کمال مي رساند معرفي شود؟ در نتيجه بايد پرسيد: کدام عرفان؟» تکنيک هاي يوگا از نظر اثر معنوي و الهي دقيقا مانند نيروي ذخيره شده اسبي است که سودي به حال صاحبش ندارد و فقط قابليت چند حرکت نمايشي را دارد. در يوگا هر چند به بدن توجه ويژه مي شود و يوگي ها از طريق فيزيک بدني مي توانند تکنيک هاي زيبايي را انجام مي دهند؛ اما چون اين توجه به بدن، با تعالي معنوي و رضايت خداوند پيوند نمي خورد، فقط تقويت نيروي جسمي است و اين پرورش جسمي در نهايت باعث سرگرمي انسان است وحد اکثر فايده آن آرامش ذهن است و روشن است که ذهن آرام نمي تواند براي سعادت و کمال انسان کافي باشد. «فنگ شويي» امروزه تبييني معناگرايانه به خود گرفته است؛ در فنگ شويي گفته مي شود که تمامي اشياء پيرامون ما داراي انرژي فعال هستند حتي اشياء بي جان انرژي سيال دارند. حتي براي چينش لوازم خانه و تزئين اتاق خواب و تنظيم ابزار در محيط کار هم از کارايي قواعد فنگ شويي سخن به ميان مي آيد؛ به طوري كه ادّعا مي شود معماري ايالت هنگ کنگ تحت تأثير فنگ شويي ساخته شده است. بزرگترين هنر فنگ شويي پيدا کردن محيطي است که در آن محيط، انرژي چي به صورت مثبت به زندگي ما وارد شود. در «ريکي» هم ادعا مي شود که انسان مي تواند با فرايند همسويي مقدار زيادي از انرژي کيهان را دريافت کرده و از خود عبور دهد يعني با باز شدن مرکز انرژي (چاکرا) در فرد، بدون اينکه تخليه انرژي صورت گيرد مقدار مناسب انرژي به فرد نيازمند منتقل مي شود و بدين وسيله «عمل شفا و بهبودي» تحقق مي يابد. عمل «هيپنوتيسم» نيز که يکي از حالات رواني انسان است، فرايندي است شبيه خواب که در اثر القائات طولاني عامل در معمول، تمرکزي قوي در معمول اتفاق مي افتد و مي توان در اين حالت به بهبود وضعيت رواني و روحي و حتي جسمي او کمک کرد.مرام هاي بالا همه تحت عنوان عرفان هاي فرا روان شناسي و فراعلم مطرح اند و گاهي رنگ تجربي و علمي به خود مي گيرند. امروزه شاهديم که اموري مثل فنگ شويي، ريکي، هيپنوتيزم، انرژي درماني، مديتشين، موسيقي درماني، طالع بيني و موارد متعدّدي از اين قبيل به صورتي توضيح و تفسير مي شود که گويا مي توانند انسان ها را از دين و شريعت بي نياز کنند. يعني با رنگ و لعاب عرفان ومعنويت به تشنگان معرفت عرضه مي شود. غافل از اينکه اگر مدعيان اين عرصه ها، همگي در پيمودن مسيري که ترسيم کرده اند توفيق کامل يابند باز فطرت ناکام بشر در طلب گوهري است که منشأ تمام اين امور است و با دست تواناي او، انرژي حيات خلق شده و باز اين سوال بي جواب است که آيا عالم هستي، کائنات و کهکشان ها با تمامي وسعت خود فقط براي ريکي و هيپنوتيسم و انرژي درماني خلق شده اند بالاخره غايت هستي کجاست؟ آيا پرداختن به اين امور هدفمندي خلقت را تأمين مي کند؟ • پرسش دوم: قدرت هاي غيرعادي چه توجيهي دارند؟ براي پرداختن به پاسخ، مطلبي بسيار اساسي و راه گشا ذکر مي شود و آن اين نکته است که- از مدعيان دروغين که بگذريم ـ اعمالي مثل ارتباط با ارواح ، تسخير و ارتباط با جن، تله پاتي، طي الارض هيچکدام به خودي خود دليل بر حقانيت فاعل آن نيست.به عبارتي در صورتي که اين امور توسط کسي انجام يابد، او نه به قطب و مرشد تبديل مي شود و نه صحبت هاي او و ادعاهايش براي ديگران وظيفه شرعي و اخلاقي ايجاد مي کند. اولياء دين مي گويند: انسان مي تواند با انجام کارهاي مشکل و رياضت هاي سخت، قدرت هاي غيرعادي روح و نفس خود را بازيابد و اصولاً خداوند متعال اين قدرت ها را به نفس انساني عطا کرده است و توانايي انجام اين امور از خواص نفس انساني است و ارتباطي مستقيم به ايمان و تقواي افراد ندارد، تا جائي که گفته اند لازمه ارتباط با اجنه کافر، توهين کردن شخص احضار کننده به دين حق است. به همين جهت ارباب معرفت مکاشفه را به دو نوع رحماني و شيطاني تقسيم کرده اند. يعني عامل مکاشفه ممکن است فرشته باشد و ممکن است شيطان. ملاک تشخيص اين دو از همديگر را تعاليم قرآن و سنت معصومين ذکر نموده اند. يعني هرچه در مکاشفه به دست آيد اگر با مضامين و دستورات قرآن و روايات معصومين همخواني دارد«مکاشفه رباني» است در غير اين صورت دست شيطان صحنه گردان نمايش بوده است. بنابراين حتي اگر ثابت شود مکاشفه رحماني بوده است نه فقط سخنان او در حق ديگران حجت نيست بلکه دليل بر اين که صاحبش مربي کامل شده هم نمي باشد.اما اين که فرق عارفان حقيقي با صاحبان اعمال غيرعادي (مثل مرتاضان) چيست؟ پاسخ را در قالب تمثيلي چنين گفته اند «اگر کسي در کويري بي آب، براي يافتن آب به حفر زمين بپردازد و بعد از تلاش پي گير، @wittj2
به چند سکه طلا دست يابد هرچند طلا ذي قيمت است، اما او نبايد فراموش کند به دنبال آب و اين منبع حيات بوده است و در اين بيابان چند سکه طلا، مشکل تشنگي او را برطرف نمي کند. او موقتاً خوشحال مي شود اما اگر دست از ادامه کار بکشد در واقع دنبال آب نبوده است و ممکن است از تشنگي هلاک شود، اما اگر حفر را ادامه دهد هم به آب مي رسد و هم طلا را دارد. بزرگان دين فرموده اند: دست يافتن به اين قدرت ها براي اولياء دين «نقل و نبات» راه است که خداوند به دوستانش عطا مي کند و آن هم در مواردي که مصلحتي بر اعطاء اين قدرت وجود داشته باشد. دست يافتن به اين قدرت ها، فطرت تشنه بشر را سيراب نمي کند و اين فطرت بايد به اصل خود برگردد. فراتر از آب، سراب است که اثر حقيقي ندارد. آنچه هدف سالک حقيقي است «تحصيل روح تعبد و رسيدن به مقام زلال بندگي » است نه رسيدن به قدرت هاي ويژه. راه رسيدن به بندگي حقيقي خداوند، «شريعت» است. به عبارت دقيق تر «شريعت، طريقتِ حقيقت است» و «قرآن و عرفان و برهان» همه يک حقيقتند.ابن عربي مي گويد: «هر که از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد به چيزي از حقيقت دست نخواهد يافت!... چرا که حقيقت عين شريعت است. شريعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقيقت».به ابوسعيد ابي الخير گفته شد: فلان کس بر روي آب راه مي رود. پاسخ گفت: «سهل است، «قورباغه» نيز روي آب راه مي رود. گفتند: «فلان کس در هوا مي پرد» جواب داد: «مگس نيز بر هوا مي پرد». گفتند: «فلان کس در يک لحظه از شهري به شهري مي رود». جواب داد: «شيطان نيز در يک نفس از مشرق به مغرب مي رود. اين چيزها قيمتي ندارند. مرد آن است که ميان مردم زندگي کند و با آن ها رفت و آمد و داد و ستد کند؛ زن بگيرد و با ديگران معاشرت داشته باشد و يک لحظه از خداي خود غافل نباشد» .نقل شده در زمان امام صادق(عليه السلام) شخصي مدّعي بود که قادر است از اشيايي که ديگران پنهان کرده اند خبر دهد. مردم به عنوان سرگرمي و تفريح از راه هاي مختلف وي را امتحان کردند. آن فرد برخلاف انتظار حاضرين به خوبي از پس امتحانات برآمد، تا اينکه امام صادق(عليه السلام) سر رسيد، اوضاع را جويا شد، جريان را شرح دادند. حضرت دست خود را مشت کردند و از او پرسيد؛ در دست من چه چيزي است؟ او بعد از لحظاتي تأمل و فکر، با حالت تحيّر و تعجّب به امام خيره شد. امام(عليه السلام) پرسيد چرا جواب نمي دهي؟ گفت جواب را مي دانم ولي در تعجبم شما از کجا آن۷ را آورده ايد. آن شخص ادامه داد: در تمام کرة زمين همه چيز مسير طبيعي خود را مي گذراند فقط در يک جزيره مرغي دو تا تخم گذاشته که يکي از آنها مفقود شده و آنچه در دست توست بايد همان تخم باشد. حضرت تصديق کردند. امام(عليه السلام) از او پرسيد چگونه به اينجا رسيدي؟ جواب داد: «با مخالفت با هواي نفس»، هرچه دلم خواست خلافش را انجام دادم. حضرت از او خواست مسلمان شود. جواب داد، دوست ندارم. امام(عليه السلام) فرمود؛ مگر قرار نبود با هواي نفست مخالفت کني؟ طبق عهد خودت الان بايد مسلمان شوي، چون دوست نداري مسلمان شوي. زمينه فراهم بود؛ هم به قدرت معنوي امام پي برد و هم در مقابل استدلال امام پاسخي نداشت. بعد از مسلمان شدن، قدرت غيبي خود را از دست داد. سراغ امام آمد و زبان به شکوه گشود «قبلاً که مسلمان نبودم اين قدرت را داشتم الان که خدا را پذيرفتم قدرتم را از دست داده ام! اين چه ديني است؟» امام(عليه السلام) فرمود: «تاکنون متحمّل زحمتي شده بودي و خداوند در همين عالم مزد زحمت تو را مي داد و بعد از دريافت مزد، طلبي از خدا نداشتي چون با خدا بيگانه بودي و از الان آنچه عمل مي کني خداوند براي آن جايي که به آن نيازمندي ذخيره مي کند و آنچه که قبلاً داشتي براي نيل به سعادت ابدي، سودي به تو نمي رساند».سخن آخر اين که قدرت هاي غيرعادي به خودي خود نه نشان عرفان است و نه ضدعرفان تلقي مي شود و در اين ميان دسته اي از قدرت هاي غيرعادي هم چون طي الارض و ورود با عالم مثال و ذهن خواني و تخليه روح مشترک بين مؤمن و کافر است. از طرف ديگر بايد دانست که ورود به بعضي از عوالم و درک تجربه توحيدي ناب (مکاشفات ذاتيه و سريه) مرتبه اي است که فقط براي موحدين امکان پذير است. مانند درک اسماء و صفات الاهي و ورود به عالم خلوص و درک توحيد مطلق که آرزوي هر سالک طريق عرفان راستين است. گرايش جوانان به معنويت هاي جديد به اين اسامي دقت کنيد: گفتگوي با خدا، عرفان داروي دردهاي بي درمان، معنويت رسالت نهايي شما، عرفان جديد، جريان هدايت الهي، انسان و معرفت، معنويت، خود مقدس شما و ...عناوين بالا همه اسامي بخشي از چند صد کتابي است که در چند سال اخير به زبان فارسي ترجمه شده است. از عناوين پيداست که همه اين جريانات خود را به عنوان راه کسب رضايت خدا و طريق کشف حقيقت به مخاطب معرفي مي کنند. عرفان هاي جديد هيچ کدام خود را دشمن خدا و مخالفِ شهود معرفي نمي کنند
، بلکه اتفاقاً و دقيقاً با شعار «شهود خدا» و با آرم «معناگرايي» خود را عرضه مي کنند. بنابراين نه فقط هيچ کسي احتمال دروغ يا فريب در مورد اين گروه ها را به ذهن خود راه نمي دهد، بلکه تصور نظام معرفتي نارسا را هم ندارد و بالاتر اين که از آن جا که به عرفان دعوت مي کنند، کارآمدي و کارآيي را هم از قبل در مورد اين جريانات مسلم مي پندارند.از قضا بيشترين افرادي که به سراغ جريانات معنويت گرا رفته اند، افرادي اند که عطش خداخواهي در آن ها بيداد مي کند و لبريز از حس پرستش اند. آن چه از جانب مخاطبين به ويژه در جوانان وجود دارد، جز يک بستر آماده که همان «نياز به معنويت» نام دارد نيست. بنابراين اشتباه است که گمان کنيم افرادي که جذب عرفان هاي جديد مي شوند، افراد لاابالي و بي ارتباط با خدايند که کاري با تهذيب نفس و خودسازي ندارند.اما آن چه مانع تحليل و تشخيص جوانان مي شود و گاهي آن ها را به مرز دلدادگي مي رساند «مانورهاي عملي» است که بعضي از مدعيان معنويت و عرفان، به مريدان خود نشان مي دهند. اين قدرت نمايي ها همان چيزي است که از آن به کرامت ياد مي شود. شيفتگي مريدان از اين باب است که هرگونه قدرتي را به حساب «حقانيت» مي گذارند و «قدرت روح» را به حساب «تعالي روح» مي گذارند. تعالي روح جايي است که انسان در سلوک معنوي خود به سمت خدا پيش برود و قصد رضاي او را بنمايد. اما در قدرت روح تنها چيزي که مطرح نيست بندگي خداست و جولان دادن ها همه با هدف دعوت به خود صورت مي گيرد. در بسياري از فرقه هاي معنوي نام خدا هيچ گاه حذف نمي شود، چرا که اساساً جذب مشتريان با همين نام آغاز شده و لازم است اين شعار تا آخر باقي بماند. بنابراين اين نام هم بر سر زبان ها وجود دارد و هم به عنوان هدف بر آن تأکيد مي شود، اما تفسيري که از ارتباط با او صورت مي گيرد، تفسيري است که هيچ گاه جايگاه رهبر فرقه را درنظر مريدان پايين نمي آورد و اساساً اين تفسير با محوريت رهبر فرقه کاملا سازگار است. بعضي از عرفان هاي نوظهور، هيچ اقدام عملي براي ايجاد توانمندي روحي در اعضاء انجام نمي دهند و هيچ دستورالعملي بيروني توصيه نمي کنند و سعي مي کنند نگرش جديد ايجاد کنند؛ به اين معنا که تفسيري جديد از هستي و خلقت ارائه مي دهند و اين تفسير جديد چيزي نيست جز «نگاهي متفاوت به پديده ها». بدين سان عينک جديدي که به ديگران داده اند، ابزار خوش بيني و خوش گماني واقع مي شود و بدون اين که باعث تحول روحي و يا اصلاح رفتار شوند، حداکثر باعث رويش يک حس خوب مي گردد.پاره اي از اين گروه ها از آن جا که به نقش جذابيت بخشي مناسک و آداب جمعي پي برده اند،اولاً، برنامه هاي خود را به صورت جمعي به اجرا مي گذارند و به علاوه اين مناسک جمعي را ـ که همه اجزا و شرايط آن را رهبران فرقه ابداع نموده اند ـ ضمن مراحلي و با شاخ و برگ هاي فراوان اجرا مي کنند و در بعضي موارد با اوراد و اذکار همراه مي نمايند. @wittj2
🔮🎷جایگاه «شبکه شعور کیهانی» در اسلام شبکة شعور کیهانی چیست؟ با خالق هستی چه نسبتی دارد؟ فواید اتصال به آن و آثار آن کدام است؟ از نظر مصداق خارجی با کدام‌یک از آموزه‌های دین قابل تطبیق است؟ آیا منظور همان جایگاه نبوت و رسالت است؟ آیا این شبکه تعبیری دیگر از ذات مقدس خداوند است؟ اساساً این شبکه با کدام پشتوانه و دلیل علمی قابل اثبات است؟ در عرفان حلقه، بیش از همه یک کلیدواژه برجسته می‌شود و آن هم مفهوم «شبکة شعور کیهانی» است. شبکة شعور کیهانی چیست؟ با خالق هستی چه نسبتی دارد؟ فواید اتصال به آن و آثار آن کدام است؟ از نظر مصداق خارجی با کدام‌یک از آموزه‌های دین قابل تطبیق است؟ آیا منظور همان جایگاه نبوت و رسالت است؟ آیا این شبکه تعبیری دیگر از ذات مقدس خداوند است؟ اساساً این شبکه با کدام پشتوانه و دلیل علمی قابل اثبات است؟ اینها پرسش‌هایی است که برای هر مخاطبی پیش می‌آید. شعور کیهانی، چنان در عرفان حلقه اهمیت می‌یابد که هم اساس این عرفان معرفی شده و هم تمامی مراتب سلوک معنوی انحصاراً با اتصال به این شبکه دست‌یافتنی است: اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد شبکه شعور کیهانی استوار است و همه مسیر سیروسلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد (انسان از منظری دیگر، ص 25). اما باید دید تعریف شعور کیهانی چیست؟ در متون عرفان حلقه ادعا می‌شود که هستی متشکل از سه عنصر است که یکی از آن سه، شبکة شعور کیهانی است: شبکة شعور کیهانی مجموع هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهانی هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می‌شود و یکی از سه عنصر موجود در هستی است. سه عنصر مذکور عبارت‌اند از: ماده، انرژی و آگاهی (همان، ص 20). البته جای دیگر می‌نویسد: از آنجا که اصل ماده هم از انرژی است، جهان اطراف ما از ماده و انرژی شکل گرفته است و در اصل فقط از انرژی (همان، ص 36). قابل ذکر است که اولاً شبکة شعورمند کیهانی نامی جدید برای خدا نیست که کسی تصور نکند نزاع، نزاع لفظی است؛ چراکه وی این شبکه را مخلوق معرفی می‌کند؛ چنان‌که در کتاب انسان از منظری دیگر، ضمن اینکه این شبکه را مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی می‌داند، آن را دارای خالق معرفی می‌کند (همان، ص 20 به بعد). گذشته از اینکه قدرت و نقشی که وی به این شبکه می‌دهد، از حیث نظری و مفهومی برای حضور خدا هیچ جایی باقی نمی‌گذارد و به علاوه در عرصه عمل با وجود کارکردهایی که به این شبکه نسبت داده می‌شود، به تأثیر خدا و ضرورت ارتباط‌گیری با او نیاز عینی و خارجی احساس نمی‌شود. ثانیاً مراد از این شبکه، کانال‌های ارتباطی با خدا -که در ادیان الاهی که از آنها به رسولان الاهی و معصومین یاد می‌شود- نیست؛ چراکه پیامبران در متون عرفان حلقه، صاحبان تجربة شخصی در عرفان معرفی می‌شوند؛ نه افرادی که برنامة اداره زندگی بشر از زبان ایشان بیان می‌شود و مأموریت انسان‌ها در سایه تعلیمات ایشان تعریف می‌شود؛ چنان‌که در جملات زیر عامل وحدت انسان‌ها را نه توحید، نه دین و نه تمسک به پیامبران الهی، بلکه شبکه شعور کیهانی معرفی می‌کند: عامل مشترک فکری بین همه انسان‌ها و به عبارتی زیربنای فکری همه انسان‌ها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک «شبکه شعور حاکم بر هستی» نامیده می‌شود (عرفان کیهانی، ص 58). [...] در عرفان حلقه قبل از هرچیز، اتصال با شبکة شعور کیهانی جزء لاینفک این شاخة عرفانی معرفی می‌شود و از طرف دیگر کار درمان را تفویضی می‌دانند و معتقدند این تفویض باید از مرکزیت عرفان حلقه دریافت شود. برای بهره‌برداری از عرفان عملی عرفان کیهانی (حلقه)، نیاز به ایجاد اتصال به حلقه‌های متعدد شبکة شعور کیهانی می‌باشد و این اتصالات، اصل لاینفک این شاخه عرفانی است. جهت تحقق‌بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی، نیاز به حلقة خاص و حفاظ‌های خاص آن حلقه می‌باشد. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه می‌شود که تفویضی بوده، در قبال مکتوب‌نمودن سوگندنامه‌های مربوط، به آنان تفویض می‌گردد. تفویض‌ها، توسط مرکزیت که کنترل و هدایت‌کنندة جریان عرفان کیهانی (حلقه) می‌باشد، انجام می‌گیرد (عرفان کیهانی، ص 80). به‌راستی مگر غیر از این است که با این ترفند، مهم‌ترین ادعای به‌ظاهر معنوی در عرفان حلقه زیر سؤال می‌رود و آن هم ادعای دعوت دیگران به استفاده از رحمانیت عام الهی است که البته شبکه شعور کیهانی را همان رحمانیت الهی می‌دانند. اینکه از یک طرف هدف را استفاده از رحمانیت الهی معرفی می‌کنند و از طرف دیگر این استفاده از رحمانیت الهی فقط از کانال مرکزیت عرفان حلقه بگذرد، جز کانالیزه‌کردن سرسپردگی در عرفان حلقه و تبدیل طاهری به یک قطب و مرشد چه معنایی دارد؟ (برگرفته از مقاله حجت‌الاسلام حمزه شریفی‌دوست) عرفان حلقه چه می‌گوید؟ شالودة تعالیم عرفان حلقه این است: حقیقتی به نام شعور کیهانی وجود دارد که برای عارف‌شدن باید به حلقه‌های آن متصل شد. @wittj2
. دریافت این اتصالات هیچ محدودیت و پیش‌شرطی ندارد و هرکس با هر دین و مذهب و بی‌دینی می‌تواند متصل شود. گناهکاری و بی‌گناهی، پاکی و ناپاکی نیز در این اتصالات نقشی ندارد. مهم این است که این اتصالات باید از طرف مرکزیت عرفان حلقه و کسانی که اجازه لازم را دریافت کرده‌اند، تفویض شود و اگر حفاظ‌های حلقه‌های اتصال تفویض نشود، بسیار خطرناک است. تفویض این اتصالات یعنی حرکت در مسیر عرفان و سلوک عرفانی. حلقه‌های شعور کیهانی بی‌شمار است. استاد محمدعلی طاهری این حلقه‌ها را با حفاظ‌هایش تفویض می‌کند. معمولاً اولین حلقه‌ای که تفویض می‌شود حلقة درمانگری است و نتیجة آن، درمان همة دردها و بیماری‌های جسمی و روحی است. با توجه به اینکه عرفان حلقه به باورها و ایمان افراد ربطی ندارد و برای تزکیه نفس و اصلاح درون افراد، برنامه عملی ارائه نمی‌دهد، نشانه یا دلیل درستی و عرفان‌بودن این جریان، ادعای درمان افراد است. با این تصور ابتدایی از چارچوب اصلی عرفان حلقه، بررسی پرسش‌ها و ابهامات آغاز می‌شود. شعور کیهانی چیست؟ عرفان چیست؟ اتصال چیست؟ حفاظ اتصالات چیست؟ چرا این اتصالات به معنای عرفان است؟ چرا مرکزیت عرفان حلقه این اتصالات را تفویض می‌کند؟ محمدعلی طاهری این اتصالات را از کجا آورده است؟ چرا هیچ‌کس غیر از طاهری از حلقه‌های شعور کیهانی خبر ندارد و امکان تفویض آنها برای دیگران نیست؟ آیا سراسر عرفان حلقه حقه و ساختگی نیست؟ درمان چیست؟ آیا تاکنون کسی را درمان کرده‌اند؟ آیا این درمان‌ها از طریق شعور کیهانی بوده، یا تلقین یا انرژی یا...؟ چرا عرفان حلقه به پاکی و ناپاکی افراد کاری ندارد؟ مگر عرفان برای تزکیه نفس نیست؟ عرفان حلقه درباره خدا چه می‌گوید؟ چرا همه‌چیز را به شعور کیهانی مرتبط می‌داند؟ و... در این کتاب، این پرسش‌ها و ابهامات را بررسی می‌کنیم. شعور کیهانی: اساس عرفان حلقه عرفان حلقه موضوعی به نام شعور کیهانی را در کانون مباحث خود قرار داده و اساس سلوک عرفانی را اتصال به شعور کیهانی می‌داند؛ به‌طوری‌که بدون این اتصال حرکت عرفانی، پایه و اساسی ندارد. «اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد «شبکة شعور کیهانی» استوار است و همة مسیر سیروسلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد.» (طاهری، 1386: 19). در این چند سطر تأکید بر این است که «همة مسیر سیروسلوک» عرفان حلقه از طریق اتصال به شعور کیهانی صورت می‌گیرد و در این جریان چیزی غیر از اتصال به شعور کیهانی نمی‌تواند راهبر و پیش‌برندة سیر عرفانی باشد. اکنون به‌جاست که با محوریت شعور کیهانی در عرفان حلقه، بپرسیم شعور کیهانی چیست؟ آیا پدیده‌ای ماورایی و متعالی است یا مادی و فیزیکال؟ آیا شعور کیهانی همان شعور آفرینش است که در قرآن کریم همواره با تعابیری نظیر «سبَّح» و «یُسَبّح» به آن اشاره شده است؟ همان شعوری که همة آفرینش را به ذکر و تسبیح خدا و تسلیم و سجود در برابر او برمی‌انگیزد؟ یا اینکه توضیحی برای پیوند شعور کیهانی با خدا وجود ندارد و تبیین‌های آن معطوف به جهان مادی است؟ با بررسی منابع عرفان حلقه معلوم می‌شود که شعور کیهانی موضوعی است که در بستر تبیین‌های فیزیکی و مادی تعریف می‌شود. اصلی‌ترین منبع عرفان حلقه که به بررسی و تبیین شعور کیهانی پرداخته، کتاب انسان از منظری دیگر است که از صفحات 25 تا 48 به تبیین فیزیکی شعور کیهانی اختصاص دارد. تئوری اصلی عرفان حلقه دربارة شعور کیهانی این است که «ساختار اصلی جهان مادی، آگاهی یا شعور است که ماده و انرژی از آن به وجود آمده است؛ بنابراین در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی وجود دارد؛ آگاهی، ماده و انرژی.» (طاهری، 1388: 32). 🔮🎷تفاوت شعور کیهانی با مفهوم مشابه در اسلام شعور کیهانی مورد نظر در عرفان حلقه عنصری در جهان هستی مادی است که در کنار ماده و انرژی ساختار این جهان هستی مادی را ایجاد کرده است. این شعور در همۀ اجزای جهان مادی وجود دارد و شعور اجزای مختلف روی هم اثر میگذارند. این اثر گذاری و ارتباط از طریق تشعشعاتی است که منتقل میشود. شعور کل جهان هستی از مجموعۀ شعور اجزای جهان تشکیل شده است. شعور جهان از نظر قرآن حقیقتی ملکوتی است که در حقیقت به بعد الاهی و فرافیزیکی اشیاء مربوط میشود و تمام هویت آن تسبیح و ستایش خداست. بزرگترین تفاوت شعور کیهانی با شعور قرآنی این است که شعور قرآنی حقیقتی معنوی است و همۀ انسانها با آن مرتبط نمیشوند و نجوای تسبیح موجودات را نمیشنوند. چنان که قرآن کریم میفرماید: <إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ>؛ هیج چیز نیست مگر اینکه تسبیح و ستایش او را میگوید، اما شما تسبیح آنها را نمیفهمید.[1] شعور قرآنی پدیدههای عالم رازی است که همه راهی به سوی آن ندارند و قرآن کریم به عموم مردم میگوید که شما آن را نمیفهمید. این حقیقت را تنها کسانی که پس از تزکیۀ و تقوا مراحلی از @wittj2
معرفت او را طی میکنند و نور خدا را در دل و جانشان میافروزند، میتوانند، بفهمند. در حالی که دربارۀ شعور کیهانی نوشتهاند: «همهی انسانها میتوانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند است، پی برده؛ تا این موضوع، نقطهی مشترک فکری بین همهی انسانها شده و قدرت و تحکیم پیدا کند.»[2] شعور کیهانی پدیدهای است که تبیین فیزیکال دارد، برای همه قابل آزمایش است و همه میتوانند بر سر آن به اشتراک نظر برسند. در امور این عالم نظیر درمان بیماریها مداخله میکند و... این خصوصیات به روشنی در مقابل شعوری است که در فرهنگ قرآنی به موجودات جهان هستی نسبت داده شده است. و با توجه به اینکه در عرفان حلقه هیچ استدلال روشنی برای اثبات آن بیان نمیشود، این سوال پیش میآید که چطور همهی انسانها میتوانند در آن به اشتراک نظر برسند. توجه کنید که ادعا، رسیدن همه به اشتراک نظر است. البته درتعالیم حلقه ادعا میشود که اگر پیرو ما شوید و آنچه ما میگوییم بپذیرید و اتصالات ما را دریافت کنید، به طور عملی آن را خواهید آزمود. سرانجام به عنوان آخرین مطلب در بیان شکاف عظیمی که میان شعور کیهانی و شعور قرآنی وجود دارد، به این نکته باید توجه داشت که شعور کیهانی بسیار بزرگ معرفی میشود و سیر و سلوک انسانها در گرو اتصال با آن است، اما شعور قرآنی موجودات رازی است که سیر و سلوک انسان در گرو اتصال و ارتباط با آن نیست و اگر کسی راه تزکیه نفس را برود در مراحلی به فهم آن خواهد رسید و از آن خواهد گذشت و از همه مهمتر اینکه نه ما نیازی به اتصال با آن داریم و نه درک آن شرط سلوک است و نه این شعور نهفته می‌تواند ما را در مسیر الی الله سیر دهد. فقط کسی که آن را درک کند، مثل مسافری است که در راهش به چشمهای زلال رسیده و جرعهای از آن نوشیده و به راه خود ادامه میدهد. شعور کیهانی، ایده‌های نو یا سرقت ایده؟ طاهری از پیشینه ایده پردازیهایی که دربارۀ شعور کیهانی وجود دارد سخن نمیگوید و طوری وانمود میکند که شاگردانش میپندارند او اولین کسی است که از شعور کیهانی سخن میگوید. در حالی که در عرفان یهود از قرنها پیش این موضوع مطرح شده بود. (فیلیپ برگ.ص159) همچنین در ادیان شرقی نظیر هندوییسم این ایده به جای باور به خدایان ادیان توحیدی مطرح بوده است. (نک: داریوش شایگان) نیلز بوهر در ابهاماتی که در اثر تجربۀ وضعیت کوانتومی ذرات بنیادین مشاهده کرد، تئوری مکملیت موج – ذره را پیش نهاد نمود، اگر چه این تئوری هنوز تئوری است، اما توانایی توجیه برخی از رویدادهای فیزیکی را دارد. مشکل این تئوری این است که متناقض به نظر میرسد به این علت که باید بپذیریم ماده از ذرات ریزی درست شده است که گاهی ذره نیستند و به صورت موجی از انرژی یا بسته کوچکی از انرژی تجربه میشوند. نیلزبوهر برای توجیه این حالت دوگانه و متناقضنما شعور مندی ماده را مطرح کرد و گفت چه بسا که ماده باشعور است و گاه خود را به صورت ذرات و گاه به صورت موج نشان میدهد.[3] این تئوری هنوز از سوی مجامع رسمی و مرجع در علم فیزیک پذیرفته نشده، اما منشأ تئوری پردازیهای دیگری بوده است. برای مثال دیوید بوهم با طرح تئوری جهان هلوگرافیک تبیین «واقعیت مجازی» را برای شناخت سرشت جهان مطرح نموده است.[4] تئوریهای فیزیکی که بر اساس شعورمندی و هوشمندی ماده شکل می‌گیرد همچنان رو به گسترش است، اما طراحان این تئوریها کمتر موفق میشوند آنها را اثبات کنند و دانشمندان فیزیک را دربارۀ درستی تئوریهای شان به اطمینان برسانند. البته شاید روزی موفق شوند ابعادی از این تئوری‌ها را اثبات کنند و شاید هم نتوانند هیچ وقت این ایدهها را به اثبات برسانند.به هر روی در حال حاضر تئوریهایی نظیر اینکه میگوید ماده شعورمند است و میتواند برای خود تشخیص دهد و تصمیم بگیرد، به عنوان داستان علمی تخیلی از سوی جامعۀ علمی فیزیکدانان مردود شناخته شده است.(مایکل تالبوت.ص4و5) یکی از تئوری پردازیهای برجسته در این زمینه، تئوری شعور مسعود ناصری است. او بیش از بیست سال پیش در کتابی با نام «یک کوآنتوم عرفان درمان» ایده شعورمندی کائنات را با پیوند میان فیزیک مدرن، زیست شناسی و برخی از آموزههای عرفان اسلامی تبیین کرد،اما هیچ گاه تئوری خود را به عنوان یک نظریۀ علمی تلقی نکرد. و برای پذیرش آن نگفت که جوایز بین المللی و مدارک گوناگون را گرفته است. البته تئوری که پیش از این در کابالا مطرح شده و دیگران نیز برای علمی جلوه دادن آن کوشیده اند، ادعاهایی از این دست را برنمی تابد.مطالعۀ نوشته های طاهری، برای کسانی که با تئوریهای مطرح شده دربارۀ حوزۀ کوآنتومی آشنا هستند و تئوری شعور ناصری را هم میدانند، کاملاً آشناست. بی تردید کسانی که کمی ادیان شرقی و الاهیات آن را مطالعه کرده باشند، به روشنی می بینند، @wittj2
که طاهری غیر از حواشی نامربوط و ادعاهای بیمبنا چیزی بر مطالب قبلی در عرفان حلقه افزوده نشده است. سرقت ایده های دیگران نمیتواند پایۀ محکمی برای ایجاد یک مکتب عرفانی باشد. تنها تفاوت عرفان حلقه با ایدههای گذشته این است که دانشمندان پیشین به جهت سالها کار علمی تئوریهایشان را با احتمال مطرح میکردند و به جامعۀ علمی ارائه میدادند، تا مورد تحقیق قرار گیرد. اما طاهری ایدههای احتمالی دیگران را با قاطعیت از سوی خودش مطرح کرده و آنها را به همۀ مردم میآموزد و پا را از آموزش ایدهها فراتر گذاشته و به عرفان و باورهای دینی مردم نیز میتازد و خدا را بالقوه، زندگی پس مرگ را به زندگی ویروسی کالبدهای ذهنی و سایر آموزههای دینی را به انواع تحریف‌ها آلوده می‌کند. شعور کیهانی، حقیقت یا مجاز؟ در عرفان حلقه توضیح داده میشود که «جهان هستی مادی از شعور آفریده شده است و همه اجزا و ذرات آن شعور هستند.» با این وصف شعور کیهانی، حقیقتی متعالی نیست، بلکه جوهرۀ اصلی همین جهان است که همه جهان مادی از آن درست شده است. شعور کیهانی در حقیقت میلی درونی است که هر ذره را به رقص و حرکت وادار میکند.[5]تأمل بیشتر دربارۀ شعور کیهانی این حقیقت را آشکار مینماید که شعور کیهانی پویشی در متن جهان مادی و نیرویی جاری در آن است، که با مباحث فیزیک کوآنتوم ذهن به آن نزدیک میشود. شعور کیهانی، شالوده اصلی جهان مادی است و نسبت آن با جهان هستی مادی، نسبت حقیقت به مجاز است؛ اما نسبت شعور کیهانی با خداوند نیز نسبت مجاز به حقیقت است. حال پرسش این است که چرا عرفان حلقه در جستجوی شعور کیهانی است، پدیدهای که هم مجاز است و هم نامتعالی؟ بهتر نیست که در مسیر سلوک عرفانی دلها و اندیشهها را به خداوند یکتا متوجه کنیم و با واسطه‌هایی مثل شعور کیهانی سرگرم و مشغول نسازیم. بر اساس تعالیم عرفان حلقه[6] شعور کیهانی در راهی که هدف آن خداست یک مجاز است و مشغول شدن به آن انحراف از مسیر اوست. این بازی با مجاز آنگاه به صورت یک مانع بزرگ مشکل ایجاد میکند، که ادعا میشود، شعور کیهانی حلقههای بیشمار دارد و باید اتصال به این حلقهها با حفاظهایش از طریق مرکزیت عرفان حلقه تفویض شود. در حقیقت به دنبال شعور کیهانی که مجاز است. مرکزیت عرفان حلقه و شخص محمدعلی طاهری به میان میآیند و واسطۀ فیض میشوند، به طوری که دریافت اتصالات و حفاظهای بیشمار آن بدون تفویض و عنایت آنان غیر ممکن میشود. به این ترتیب در عرفان حلقه فاصلۀ نزدیک میان هر فرد با خداوند به فاصلهای بیپایان از حلقه های میشود. این در حالی است که در معنویت ناب اسلامی هیچ فاصلهای میان انسان و خدا نیست و هیچ کس تفویض و اختیار و تسلطی بر مردم ندارد، حتی قرآن کریم که پیامبران را به عنوان الگوهای بزرگ معنوی معرفی می‌کند، تنها نقش آنها را تعلیم و ارائۀ الگو از زندگی درست میداند و غیر از تذکر و تعلیم نقشی برای آنها قائل نیست. هم از این رو میفرماید: «ای پیامبر تو تنها یادآوری کنندۀ آنها هستی و قدرتی بر آنها نداری.»[7] [1]. اسراء / 44. [2]. انسان از منظری دیگر، ص 31، ل. [3]. تائوی فیزیک، صص71-72. [4]. جهان هولوگرافیک، ص 43. [5]. انسان از منظری دیگر، ص 59. [6]. عرفان کیهانی، ص63. [7]. غاشیه / 21 - 22. (برگرفته از مقاله حجت‌الاسلام حمیدرضا مظاهری‌سیف) @wittj2
همراهان گرامی به درخواست دوستان ، مجدد ایرادات وارد بر عرفان حلقه و عرفان های نوظهور ارائه گردید باشد که راهنمای دوستان در مسیر سلوک الی الله بوده راه را از بی راهه تشخیص دهند. ومن الله توفيق🌻🌻🌻🌻🌻 @wittj2
🔮🎷طول پلانک، طولی است که در آن قوانین فضا-زمان شروع به از هم گسیختن می‌کند. چنین طولی را نمی‌توان درحال حاضر باهیچ وسیله‌ای اندازه‌گیری کرد. سال ۱۹۰۱ پلانک تحقیقی را به چاپ رساند که می‌توانست به وسیله آن طیف مربوط به یک جسم تابنده را توضیح دهد. این تحقیق بر این فرض استوار بود که اتمهای جسم سیاه دارای انرژی ناپیوسته هستند. بعدها اینشتین بیان کرد که ناپیوستگی مربوط به خود تابش الکترومغناطیسی است و نه انرژی اتمها. توضیح اینشتین درباره اثر فوتوالکتریک نموداری از تابش الکترون‌ها از یک صفحهٔ فلزی. این امر زمانی رخ می‌دهد که انرژی واردشده توسط فوتون بیش از تابع کار ماده باشد. در آزمایش فوتوالکتریک مشاهده شد که مثلاً برای ماده‌ای مثل پتاسیم، حتی یک نور آبی ضعیف نیز قادر به تولید جریان الکتریکی است در حالی که قویترین نور قرمز هم هیچ جریانی را ایجاد نمی‌کند. اینشتین این مسئله را به این صورت توضیح داد که الکترونها تنها می‌توانند انرژی را در مقادیر ناپیوسته از یک میدان الکترومغناطیسی دریافت کنند. بر این اساس مقدار انرژی E به صورت زیر با فرکانس نور f رابطه دارد. E = h f {\displaystyle E=hf\,} که در آن h ثابت پلانک است (34- 10 × ۶٫۶۲۶ ژول ثانیه). بدین ترتیب نور با فرکانس بالاتر (آبی) دارای انرژی کافی و نور با فرکانس پایین‌تر (قرمز) فاقد انرژی کافی برای آزاد کردن الکترون می‌باشد. افزایش شدت نور قرمز تنها می‌تواند باعث آزاد شدن تعداد بیشتری فوتون ولی با همان انرژی کم شود.[۶] اینشتین در سال ۱۹۲۱ به خاطر کشف قانون اثر فوتوالکتریک موفق به دریافت جایزه نوبل فیزیک شد. @wittj2
⭐️انیشتین هیچوقت بخاطر نظریه ی نسبیت جایزه ی نوبل دریافت نکرد، بلکه آن را بخاطر اثر فوتوالکتریک دریافت کرد. ⭐️به دلیل سرعت بالای چرخش مواد دمای سیاه چاله تا میلیون‌ها درجه‌ی فارنهایت بالا می‌رود. این دمای بالا در فرمی با نام تابش جرم‌سیاه می‌تواند ماده را به انرژی تبدیل کند. ⭐️معادلات اینشتین نشان می‌دهد که امگا در ابتدای زمان هرمقداری بوده، امروزه باید برابرصفر باشد برای این که میلیاردها سال پس از بیگ بنگ اُمگا عددی نزدیک به 1 باشد به یک معجزه نیاز است. ⭐️اگر امگا کمتر از ۱ باشد به اندازه کافی ماده در جهان وجود ندارد تا انبساط اولیه را معکوس کند. شبیه به پرتاب سنگ در هوا، اگر جرم زمین و اندازه کافی نباشد سنگ زمین را ترک خواهد کرد. @wittj2
🔮🎷بنابر نظریه ریسمان،جهان ما درواقع پوسته ای چهار بعدی است که در یک فضا- زمان ۱۰ بعدی شناوراست،تمامی ذرات و نیروهای جهان ما مقید به پوسته چهاربعدی این جهان هستندو امکان خروج از آن را ندارند. @wittj2
🔮🎷طبق نظر پاس اگر واقعاً نظریه ریسمان چنین باشد پس امکان میان بر زدن ازمیان این ابعاد بالاتر نیز وجود خواهد داشت و همین مسیرهای میان بر است که سفر در زمان را ممکن می سازد. @wittj2
🔮🎷نکاتی در مورد ماده تاریک ⭐️ماده ی معمولی به طور حتم از سطح زمین جابجا و دیده میشود. اما ماده ی تاریک خاصیت خوبی در عدم واکنش با ماده ی معمولی دارد بنابراین میتواند مانند یک روح از زمین عبور کند بدون تاثیر. ⭐️تحقیقات نشان میدهد که ماده ی تاریک در بین ذرات جریان هایی که با سرعت و دوام یکسان به دور مدار کهکشانی در حرکت هستند مانند کهکشان خودمان درگیری دارد. ⭐️با اندازه گیری کشش های گرانشی در اجرام کیهان ماده تاریک اثبات میشود، اما دلیلی که هیچ کس نمیتواند آن را تشخیص بدهد این است که کاملا نامرئی و هیچ نوری را جذب و یا بازتاب نمیکند. @wittj2
🔮🎷"تفاوت های تئوری هندسی انیشتین با تئوری کوانتوم" 1. نیروها بوسیله تبادل بسته های مجزای انرژی که کوانتا نامیده می شوند، بوجود می آیند. برخلاف تصور هندسی انیشتین از یک "نیرو"، در تئوری کوانتوم باید نور به ذرات ریزتر تقسیم می شد. این بسته های نور، فوتون نامیده می شوند و خیلی شبیه ذرات نقطه ای رفتار می کنند. وقتی دو الکترون با یکدیگر برخورد کنند، همدیگر را به دلیل انحنای فضا دفع نمی کنند، بلکه به دلیل معاوضه یک بسته انرژی بنام فوتون یکدیگر را می رانند. انرژی این فوتون ها، توسط واحدی بنام "ثابت پلانک" اندازه گیری می شود. اندازه بی نهایت کوچک آن (h~10^-27)، بدین مفهوم است که تئوری کوانتوم، تغییرات بسیار کوچکی روی قوانین نیوتون ایجاد می کند که به آن ها، تصحیحات کوانتومی گفته می شود و به هنگام توصیف دنیای ماکروسکوپی آشنای ما، می توان از آن ها صرفنظر کرد. به همین دلیل است که می توانیم در اکثر مواقع، برای توصیف پدیده های روزانه، تئوری کوانتوم را فراموش کنیم. با این حال، وقتی با دنیای میکروسکوپی زیراتمی سروکار داریم، این تصحیحات کوانتومی، تمام فرآیندهای فیزیکی را تحت کنترل خود می گیرند و باعث ایجاد خصوصیت های عجیب ذرات زیراتمی می شوند. ادامه دارد... @wittj2
🔮🎷ادامه از "تفاوت‌های تئوری هندسی انیشتین با تئوری کوانتوم" 2. نیروهای مختلف بخاطر مبادله کوانتوم‌های متفاوت بوجود می‌آیند. برای مثال، نیروی ضعیف بخاطر مبادله نوع متفاوتی از کوانتوم به‌نام ذره W ایجاد می‌شود. بطور مشابه، نیروی قوی که پروتون‌ها و نوترون‌ها را داخل هسته اتم نگه می‌دارد، به‌علت مبادله ذرات زیراتمی بنام π مزون‌ها ایجاد می‌شود. هم W بوزون‌ها و هم π مزون‌ها، بطور تجربی در بقایای حاصل از برخورد ذرات در اتم‌شکن‌ها دیده شده‌اند و لذا درستی اساس این روش را تأیید می‌کنند. و بالاخره نیروهای زیرهسته‌ای که پروتون‌ها و نوترون‌ها و حتی π مزون‌ها را با هم نگه می‌دارند، گلئون نامیده می‌شوند. به‌این ترتیب، ما یک "اصل اتحادبخش" جدید برای قوانین فیزیک داریم. می‌توانیم قوانین الکترومغناطیس، نیروی ضعیف و نیروی قوی را با این فرض که طیف وسیعی از کوانتوم‌های متفاوت که واسط این نیروها هستند، یکی کنیم. بنابراین، سه نیرو از چهار نیرو (به‌غیر از گرانش) توسط تئوری کوانتوم و بدون استفاده از هندسه، یکی می‌شوند. ادامه دارد... @wittj2
🔮🎷ادامه از "تفاوت‌های تئوری هندسی انیشتین با تئوری کوانتوم" 3. ما هیچگاه نمی توانیم بطور همزمان از سرعت و موقعیت یک ذره زیراتمی آگاهی داشته باشیم. این موضوع، "اصل عدم قطعیت هایزنبرگ" است که جنجالی ترین جنبه تئوری کوانتوم است. این اصل به این معنی است که ما هیچگاه نمی توانیم مطمئن شویم که یک الکترون کجاست و یا سرعتش چقدر است. در بهترین حالت، می توانیم احتمال حضور الکترون را در یک مکان مشخص و با یک سرعت معین، محاسبه کنیم. البته می توانیم احتمال پیدا کردن آن الکترون را با دقت ریاضی خاص، محاسبه کنیم. اگرچه الکترون یک ذره نقطه ای است ولی این ذره، دارای موجی است که از یک معادله خوش تعریف (معادله موج شرودینگر) پیروی می کند. بطور تقریبی، هرچه موج بزرگتر باشد، احتمال یافتن الکترون در آن نقطه بیشتر است. بنابراین تئوری کوانتوم، هر دو مفهوم موج و ذره را بصورت یک دیالکتیک جالب، در هم ادغام می کند: اشیای فیزیکی پایه ای در طبیعت ذرات هستند ولی احتمال یافتن یک ذره در یک نقطه داده شده در فضا و زمان با یک موج احتمال مشخص می گردد. ادامه دارد... @wittj2