📣📣توجه توجه
به یک ادمین فعال جهت تبادلات کانال نیازمندیم
جهت همکاری به ایدی زیر پیام دهید
@banovan_kashan
📣📣توجه توجه
ثبت نام کلاس های پاییز آغاز شد
❤️کلاس های قرانی بانوان و دختران
🔸حفظ تخصصی قران 30 تومان
🔸روخوانی قران 30 تومان
🔸مفاهیم قران 30 تومان
🔸تفسیر قران 30 تومان
🔸تجوید سطح یک 35 تومان
🔸تجوید تخصصی 40 تومان
🔸 صوت و لحن 40 تومان
❤️کلاس های هنری
🔸سرمه دوزی 30 تومان
🔸نقاشی روی پارچه 30 تومان
🔸شمع سازی 20 تومان
🔸عثمان دوزی 15 تومان
🔸فرشینه 25 تومان
🔸تاج و تل مجلسی 25 تومان
🔸بافتنی لباس و گل 35 تومان
🔸جواهر سازی 20 تومان
🔸گل کریستال 30 تومان
🔸تریکو بافی 30 تومان
🔸رباندوزی 30 تومان
🔸نقاشی روی سفال 30 تومان
🔸بافتنی عروسک 30 تومان
🔸گل سرمه 20 تومان
🔸کادو در بادکنک 10 تومان
🔸 کیف بافتنی 40 تومان
🔸فنجان معلق 10 تومان
🔸 ویترای روی شیشه 20 تومان
🔸نمد 30 تومان
🔸 گلدوزی با دست 25 تومان
🔸اموزش تابلو فرش تبریزی 50 تومان
❤️ #لیست_کلاس_های_پخت_و_پز👩🍳
🌮غذاهای مدرن 30 تومان
🍔انواع فینگرفود 30 تومان
غذاهای سنتی 30 تومان
🍹 دسر 30 تومان
🍩شیرینی 30 تومان
🎂 آموزش کیک های تولد 15تومان
🍰آموزش کیک عصرانه ️ 30 تومان
🍩 کوکی 10 تومان
🍵انواع مربا 30 تومان
انواع ترشیجات 20 تومان
میوه و سفره ارایی 30 تومان
🍹آموزش انواع ژله ️ 20 تومان
ژله تصویری 10 تومان
🍷ژله تزریقی ️ 20 تومان
❤️آآموزش دوخت و دوز
🍽سرویس آشپزخانه 30 تومان
ست سیسمونی 35 تومان
👚خیاطی مقدماتی 60 تومان
👗خیاطی پیشرفته 80 تومان
👒چادردوزی⬅️ چهار مدل، مقنعه و شال مدل دار 60 تومان
👗خیاطی مستقیم روی پارچه 40 تومان
❤️کلاس های دختران 9 تا 15 سال
🔸احکام 20 تومان
🔸 مهدویت 10 تومان
🔸 چرایی عفاف و حجاب 20 تومان
🔸نقاشی رنگ و روغن 50 تومان
🔸 نقاشی سیاه قلم 50 تومان
🔸خوشنویسی 50 تومان
❤️کلاس های فرهنگی بانوان
#مهدویت 10 تومان
#احکام_بانوان 20 تومان
#سبک_زندگی_اسلامی 20 تومان
#همسرداری 20 تومان
#اتاق_خواب_بانشاط 20 تومان
#تربیت_فرزند 20 تومان
#طب_قرآنی 20 تومان
#کلیدهای_رزق_و_روزی 20 تومان
#خیاطی_اسلامی 15 تومان
#آشپزی_اسلامی 10 تومان
#خوشنویسی 50 تومان
#نقاشی_سیاه_قلم 50 تومان
#روش_سخنرانی_دینی 70 تومان
#اموزش_مداحی 100 تومان
#اخلاق 20 تومان
❤️کلاس های فرزندان 3 تا 6 سال
#حفظ_قرآن 30 تومان
#نقاشی 35 تومان
#قصه_گویی 30 تومان
#کاردستی 35 تومان
#سفالگری 35 تومان
#مهدویت_کودکان 30 تومان
#کلبه_شادی 30 تومان
#اشاره_قران 60 تومان
❤️کلاس های اموزشی درسی
✅ با بهترین مربیان
🔸روخوانی #قران کلاس اول تا متوسطه
🔸تقویتی #ریاضی کلاس اول تا ششم ابتدایی 65تومان
🔸تقویتی #فارسی کلاس اول و دوم 65تومان
❤️اموزش 👇👇👇👇
✅ دوره تربیت مربی پیش دبستانی و مهد کودک
(حداقل مدرک دیپلم به بالا،هزینه 190 تومان)
ادرس⬅️بلوار مطهری، روبروی رستوران جوان، مهد قرآن کریم صبح ها ساعت 8 تا 10:30
☎️55577880
09900750965
@women_kashan
📣📣 توجه توجه
افرادی که میخواهند در #مهد_کودک و #پیش_دبستانی شاغل شوند به اطلاعیه زیر دقت کنند
🌸آغاز #ثبت_نام
دوره تربیت مربی مهد و پیش دبستانی
شرایط ثبت نام : داشتن مدرک دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس
🌸زمان برگزاری: 8 جلسه پنجشنبه و جمعه به تاریخ👇👇
15، 16، 22، 23، 29، 30 آذرماه
و 6، 7 دی ماه
بصورت کارگاه
مجری طرح: موسسه مهد قران کریم کاشان
🌸 هزینه مبلغ 190 هزار تومان
🌹همراه با اعطای مدرک مربیگری از مرکز تخصصی مهدویت قم 🌹
☎️ شماره تماس :
55577880
09900750965
آدرس ثبت نام ⬅️ بلوار مطهری، روبروی رستوران جوان، مهد قران کریم کاشان
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
مطالب بهترین زوج #جلسه233 🍃باید خاص باشید!!! 🌷 یک مرد به دنبال زنی خاص می گردد که تا پایان عمر کن
مطالب بهترین زوج #جلسه234
#مچگیری_ممنوع
⛔️با مچگیری همسرتون،اونو راستگو نمیکنید بلکه او دروغگوی حرفه ای میشه
با:
❌کیف و جیب گشتن
❌گوشی چک کردن
❌هی کجایی،کجا میری،کی میای گفتن
❌مثل کارآگاها رفتار کردن
⚜امنیت برقرار نمیشه
بدتر باعث میشه اون به دروغ گفتن حریص تر بشه چون ممکنه با این رفتارای شما همسرتون فکر کنه غرورش داره شکسته میشه
⚜عاقلانه رفتار کنیم
کارآگاه بازی رو بذاریم کنار اگرم مشکلی هست با منطق و محبت کردن حلش کنیم
@women_kashan
بانوان برتر کاشان
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷 قسمت #هفتم شروع ماجرا سینه سپر کردم و گفتم ... - همه پسرهای هم سن و سال م
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #هشتم سوز درد
فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم ... مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه ... تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید ...
- صبح به این زودی کجا میری؟ ... هوا تازه روشن شده ...
- هوای صبح خیلی عالیه ... آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه ...
- وایسا صبحانه بخور و برو ...
- نه دیرم میشه ... معلوم نیست اتوبوس کی بیاد ... باید کلی صبر کنم ... اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه... کم کم روزها کوتاه تر ... و هوا سردتر می شد ... بارون ها شدید تر ... گاهی برف تا زیر زانوم و بالاتر می رسید ... شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد ... و الا با اون وضع ... باید گرگ و میش ... یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون ... توی برف سنگین یا یخ زدن زمین ... اتوبوس ها هم دیرتر می اومدن ... و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی ... و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی ... یا به خاطر هجوم بزرگ ترها ... حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی ...
بارها تا رسیدن به مدرسه ... عین موش آب کشیده می شدم ... خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری ... از بالا توش پر برف می شد ... جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد ... و تا مدرسه پام یخ می زد ...
سخت بود اما ... سخت تر زمانی بود که ... همزمان با رسیدن من ... پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد ... بدترین لحظه ... لحظه ای بود که با هم ... چشم تو چشم می شدیم ... درد جای سوز سرما رو می گرفت ... اون که می رفت ... بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد... و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما ... دروغ نمی گفتم ... فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
@women_kashan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز سه شنبه:صدبار
یا ارحم الراحمین
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌼🌼🌼🌼
سهشنبه دیگری از راه رسید انشالله امروزتون پر از خیر و برکت باشه دلتون به پاکی صبح، افکار بلندتون سبز
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
✅حکم شرعی عمل جراحی زیبایی زن توسط پزشک مرد
🔹پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر انقلاب با اشاره به سوالی درباره «عمل جراحی زیبایی زن توسط پزشک مرد»، پاسخ رهبری به این سوال را منتشر کرد:
🔺سؤال: در صورتی که عمل جراحی زیبایی برای زنان توسط پزشک مرد مستلزم نگاه کردن و لمس باشد آیا انجام آن جایز است؟
🔺جواب: عمل جراحی زیبایی، درمان بیماری محسوب نمی شود و نگاهکردن و لمسِ حرام بهخاطر آن جایز نیست مگر در مواردی که برای درمان سوختگی و مانند آن باشد و پزشک مجبور به لمس و نگاهکردن باشد.
@women_kashan
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #دهم احسان
از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ...
- مهران ... راست میگن پدرت ورشکست شده؟ برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم
- نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش
- مهران جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ...
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم ... خنده ام گرفت ... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ...
سرم رو انداختم پایین ...
- آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ :چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...
- قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ..
🌷نويسنده:سيدطاها ایمانی 🌷
@women_kashan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بسم الله الرحمن الرحيم
ذکر روز چهارشنبه:صدبار
یا حی و یاقیوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
السلام علیک یا ابا صالح المهدي ادرکنی
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
سلام بر شما مهربانان
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌷 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌷
قسمت #نهم چشم های کور من
اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ... توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ... یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ... تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ... زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ... بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟... اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ...
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ... خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ... و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...
🌷نويسنده:سيدطاها ايماني🌷
@women_kashan