👓 کاخ علی کریمی در لواسان علی الحساب پلمپ شد :)
❗️ دوران بزن در رو تمام شده؛ علی جان الان وقتشه این دو تا جمله رو باز استوری کنی:
#زدی_ضربتی_ضربتی_نوش_کن
#بزنی_میخوری
هدایت شده از 🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
19.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 باز این امید دانا (نادان) به پیامبر اکرم (ص) توهین کرد!😡😡
❌تا کانال گم نکردی بزن روی لینک زیر عضو شو 👇👇👇👇👇👇👇
👈 این ویدیو برای دو روز قبل و جدید است. در کانال یوتیوب همسرشان نازنین زرین کلاه موجود است.
⛔ کلیپ مهم برای همه اهل رسانه ⛔
✅ کانال #شیخ_فرهاد_فتحی
@wwwwwkhadam
هدایت شده از 🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
معاویه گفت: چه کنیم تا علی را مغلوب کنیم؟
عمر و عاص گفت:«با شمشیر حریف او نمیشویم! باید با خدعه و فریب مردم، مردم را علیه او کنیم! عثمان را میکشیم، پیرهناش را میآوریم و میگوییم: علی، عثمان را کشته و قاتل است!»
پیرهن خونین عثمان را علم جنگ کردند برای امامی که دستش به خون عثمان آلوده نبود!!
#روضه_فکر
@wwwwwkhadam
هدایت شده از 🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش حجتالاسلام عالی به آشوبها و اهانت به قرآن و چادر از سر کشیدن زن مسلمان
@wwwwwkhadam
🔴 به برکت صلوات خاصّه، آتش خاموش شد!
🔵 از مرحوم حاج سید حمزه موسوی تبریزی نقل شده که ایشان مریض شدند و من به عیادت شان رفتم و یک کتیبه که صلوات حضرت رضا علیه السلام را بر آن نوشته بود برای ایشان به عنوان هدیه بردم. وقتی باز کردند این جریان را نقل نمودند که:
«من معمولا قبل از اذان صبح به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف می شدم و وقتی بر می گشتم هنوز آفتاب طلوع نکرده بود و اهل خانه را برای نماز بیدار می کردم. روزی خواستم از حرم مطهر بیرون بیایم، به یاد مدفونین در یکی از قبرستان های تبریز افتادم. برگشتم و یک صلوات خاصه حضرت رضا علیه السلام را برای آنان خواندم و به منزل برگشتم. تا اهل خانه را بیدار کردم، همسرم سراسیمه بیدار شد و گفت: کجا بودید، گفتم: حرم مطهر مشرف بودم. گفت: چه کردید؟ جریان را گفتم. گفت: خواب دیدم که وارد آن قبرستان در تبریز شدم و دیدم از قبرها آتش بیرون می آید، شما آمدید و آتش فرو نشست!»
📚 منبع:
ما سمعت ممن رأیت(آنچه شنیدهام از آنان که دیدهام)، سیدمجتبی بحرینی، مشهد: آفتاب عالمتاب ، ۱۳۹۲، ص ۶۲۴
🌕 به پیشگاه امام مهربانی ها، صلوات محمدی هدیه بفرمائید.
@wwwwwkhadam
هدایت شده از 🌷خادم الظهور خادم الشهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در زیارت وداع امام رضا علیه السلام میگیم:
🔹 إجْعَلونی مِنْ همّکم:منو بذارید جزو همّ (دغدغه) تون!
🔵 هر چی امام زمان رو جدی تر بگیری؛خاص تر میشی...
🎙 #استاد_شجاعی
@wwwwwkhadam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این بلاگر تبریزی یکی از چند نمونه بلاگرهای اینستاگرامی است که در فضای حقیقی و مجازی مردم را به حضور در اغتشاشات تحریک میکرد،
▪️سفارتخانه کشورهای اروپایی برای میدان آوردن تمامی ظرفیت ها ماموریت ویژه داشتند
✍ نوید مستفیضی
@wwwwwkhadam
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع)
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
🏷 #امام_رضا_علیه_السلام #زیارت #امام_زمان_عج #مهدویت #تشرفات #زیارت #توسل
🖤در مسیر امام زمان.
@wwwwwkhadam