-درسرگُم
ببخشیدم که کافی نیستم،ببخشیدم که نمیتونم باهات حرف بزنم،ببخشیدم بابت بعضی کلمات محبتآمیزم که واست
تو نمیدونستی قراره با چه آدمی دوست بشی:)
حقیقت ناراحتم میکنه؛ولی نه به طوری که نتونم قبولش کنم یا خودمو با چیزای دیگه سرگرم کنم تا اون واقعیتُ یادم بره،شاید در حدی که یکشب بهخاطرش گریه کنم..
شنیدن واقعیتهایی درمورد خودم از
اونایی که دوسشون دارم،هم برای درد داره هم لذت..
پس لطفا بهم یادآوری کنین:)
-درسرگُم
جدیدا حس شعر گفتنم ته کشیده
یک دیوان از صائب تبریزی به دستم رسیده و من نمیتونم از بخش غزلیاتش دل بکنم:))))