eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
401 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - به علی بگو آقاجون - مجتبی رمضانی.mp3
3.54M
🌙 🍃به علی بگو آقاجون حواست به منم باشه 🍃به علی بگو دلتنگم حرمم داره دیر میشه 🎤 👌بسیار دلنشین
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
اومدم یکم باهات حرف بزنم ... #تنظیم_استودیویی #نواهنگ فوق‌العاده👌 #ماه_رمضان 🌙 #یا_امام_رضا♥️
یا امام رضا دلم یه دنیا تنگ شده قربون کبوتر های حرمت امام رضا🕊 قربون این همه لطف و کرمت امام رضا🥀
به وقت رمان عاشقی زودگذر👇❤️
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #part101 عاشقی زودگذر از آسانسور رفتیم بالا و در رو زدیم که کیان طلب کار در رو
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر صبح از گرمای شدید بلند شدم نگاه به ساعت کردم که نزدیک های ۹ بود.... رفتم تو حال که همه دور هم بودند به جز حمید... به همه سلام کردم و نشستم سر صندلی و صبحانه خوردم... +مامان زهرا حمید نیومده از دیشب؟ مامان زهرا=نه هنوز نیومده... بعد صبحانه رفتم تو اتاق هستی و کتاب هام رو بیرون آوردم و شروع کردم به خوندن...هستی هم رفته بود حوزه امتحان داشت... تو خونه فقط منو مامان زهرا بودیم... محو درس شده بودم که مامان زهرا اومد تو اتاق و گفت=کیانا مادر درس داری +اره براچی؟ مامان زهرا=خب پاشو لباس بپوش بریم بیرون یه کوچولو هم با اهواز آشنا شو +باشه فقط مامان من به حمید زنگ‌بزنم بهش بگم مامان زهرا=نمیخواد الان سرش شلوغه فکر نکنم جواب بده +باشه یه شلوار دامنی سفید پوشیدم با یه مانتو جلوو باز مغز پسته ای که خیلی هم خنک بود و بایه شال سفید....کرم ضد آفتاب زدم و ماسکم زدم و عینک دودی ام رو هم برداشتم... +مامان جون من حاضرم مامان زهرا از اتاق اومد بیرون و باهم از خونه خارج شدیم... +وایی مامان یادم رفت مامان زهرا=چی یادت رفت +گوشیم الان اگه حمید زنگ بزنه نگران میشه مامان زهرا=خب زنگ میزنه به من دیگه... رفتیم بازار اهواز که مخصوصا ماهی بود +اوففف چه بو بدی میاد اینجا مامان زهرا=اره دیگه اینجا بازار ماهی فروشا هست ، هرنوع ماهی بخوای هست +چه جالب ،حالا براچی میخوایین؟ مامان زهرا=به نظرت ماهی برا چیه؟😂 +اِ مامان 😂 مامان زهرا=شوخی کردم حمید عاشق ماهی کباب و میگو ، امشب براش درست کنم ،بچم از دیشب بیدار بوده +براچی ،الان که حمید تازه رفته چرا انقدر فشرده؟ مامان زهرا=خب دیگه تا یک ماه این طوری بهش آموزشی میدن.... تلفن مامان زهرا زنگ خورد که گفت=حمیده مامان زهرا=الو سلام عزیزم خوبی خسته نباشی.....کیانا؟....براچی...خونه نیست....ای بابا داشت درس میخوند؟....اومدم وسیله بگیرم...باشه وایس به تلفن خونه زنگ بزنم....اونم بر نداشت؟...تو نگران نباش هیچی نیست....باشه خدافظ +مامان الان نگران میشه چرا اذیتش میکنی🤣 مامان که از خنده زیاد قرمز شده بود گفت=اشکال نداره +خب ناراحت میشه،الان کجا حمید؟ مامان زهرا=الان داره میره خونه ، بیا بریم وسیله ها رو بخریم زود بریم خونه.... وسیله ها رو خریدیم و پیاده رفتیم خونه..... تلفن مامان زنگ خورد که باز حمید بود=بله پسرم....خونه نیست....ای بابا وایس اومدم.... +مامان خیلی باحالی خدایی😂 مامان زهرا=پس چی؟؟ +حالا هدف شما این که آزار داری میدی برا چیه؟ مامان زهرا=هیچی😂 رسیدیم خونه و در رو باز کردیم که حمید فقط داشت راه میرفت و با خودش حرف میزد از حالتی که داشت ،داشتم از خنده منفجر میشدم ولی تحمل کردم😂 حمید چشمش که به من خورد با شتاب اومد سمتم که من از ترس رفت عقب که از شانس خیلی خوبی که داشتم با جناب دیوار تصادف کردم😁 حمید نزدیکم شد و گفت=کجا بودی؟مگه بچه ای سرت رو میندازی پایین هرجا دوست داری میری؟چرا گوشیت رو جواب نمیدی،لذت میبری از اذیت کردن من،ارههههه اره رو تقریبا فریاد زد که مامان زهرا با خشم اومد طرفش مچ دستش رو گرفت و فشار داد و گفت=چه خبرته صدات رو انداختی تو سرت،هرجا هم رفته باشه نباید این طوری کنی،مثلا این طوری میخوای زندگی کنی تو؟ بعدشم جدیدا خیلی زود قضاوت میکنی ها، فکر نکن قضیه اون روز بازار رو نمیدونم...اگه بهت هیچی نمیگم شانس آوردی حمید=کیانا چیزی گفته.... مامان زهرا=هیسسس،نخیر انقدر کیانا خانمه که هیچی نگفته تو هیچی نشده اشکش رو درآوردی حمید=یعنی نخود هم نمیمونه تو دهن هستی،مامان دستم رو وِل کن ، کیانا کجاااا بودی مامان زهرا=صدات رو بیار پایین ، کیانا از صبح تو خونه بوده داشته درس میخونده درسش که تموم شد با من اومد بازار حمید=چرا به من زنگ‌نزد مامان زهرا=من اجازه ندادم گفتم الان سرش شلوغه ،از شانس گوشیش هم با خودش نیاورده بود ، وقتی که تو زنگ زدی گفتیم بهترین موقعه اس اذیتت کنیم حمید=واقعا ممنونم ، یعنی به فکر منه فلک زده هم نیستین؟ مامان زهرا=نیاز بود، حالا مثل یه پسر بچه خوب برو از کیانا معذرت خواهی کن... وسیله های که دستم بود رو گذاشتم تو آشپزخونه و رفتم تو اتاق هستی و در هم قفل کردم... قهر نکردم ها فقط دوست داشتم باز اذیتش کنم😂 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده📝
《♥️💫》 •چہ‌گنبدۍ چہ‌ضريحۍ عجب‌ايوانۍ✨ سلام حضرتِ ارباب ، گدا نميخواهۍ؟❤️‍🩹✋🏼• 🕊 ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
دعای روز نهم ماه رمضان با معنی بخونید التماس دعا فرج🌷
•°~🪴✨ چوبه‌کار‌خویش‌مانی‌در‌رحمتِ‌علی‌زن که‌جزاو‌به‌زخمِ‌دل‌ها‌نَنَهَد‌کسی‌دوایی💚! ✋🏽
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️ 🌸 🌸 🌸 🌸