رمزِ عروجِ آفرینش؛ جسمِ دلبنیاد
اوجِ رضایت؛ بزمِ غم؛ تسبیحِ مادرزاد
روحِ لطافت، عطرِ باران، شوقِ آیینه
مصداقِ پاکیّ و صفا؛ منشورِ عدل و داد
سجّاده مینازد به رازِ سجدههای تو
ای افتخار زهدورزان: سیّدِ سجّاد!
کوهِ شکیبایی و دریای جوانمردی!
ای دستگیرِ بینوایان، سایهی امداد!
نورِ صحیفه: آیهی حقست در هر جان
نفسِ زبون را میکند از بندِ تن آزاد!
آباد شد با واژههایت این دلِ ویران
پیرِ خراباتِ اجابت، خانهات آباد!
پیمانهی عشقت شکوهِ آسمان دارد
باید به پای اینچنین میخانهای جان داد
□
آتش گرفتم؛ سوختم؛ بر خاک افتادم
وقتی که چشمانم به قبرِ خاکیات افتاد...
#امید_امیدزاده
مُلکِ رِی چیست؟! حُبّ جاه و مقام!
حُبّ دنیا و حُبّ شهرت و نام
حُبّ میز و ریاست و قدرت
حُبّ دستوردادن و اقدام
مِیل شهوت، محبتِ نسوان
حُبّ نازکتنانِ سیماندام
حُبّ دینار و مَرکب و منزل
عشقورزی به عیشِ سفرهی شام
عمَرِ سعد در درونِ ماست
بیجهت میدویم در پیِ دام
سَرِ حق را جدا کنیم از تن
پای بر حق نهاده دلآرام
گریه سر میدهیم بهرِ حسین
صدق را میکُشیم بر سرِ بام
حُسن را می دهیم زهرِ جفا
خِیر را میکنیم ما اعدام
نَفسِ دون میکشاند انسان را
سوی قعرِ جهنمِ آلام
میرود تا که از عروسِ دهر
روز و شب، پشتِ هم بگیرد کام
صاحبِ بزمِ وسوسه: ابلیس
از همه کرده است دعوتِ عام
با هزاران دریغ در همه عمر
عقلِ سرکش نگشت یکدم رام
با چنین غفلت از مرامِ حسین
دورتر گشتهایم در هر گام
خوش به حالِ کسی که با غمِ او
از مُحّرم بگیرد این پیغام
با چنین راه و با چنین مسلک
شیعگی هست یک تصورِ خام
دور ماندیم از معارفِ دین...
اَلسّلام ای حقیقتِ اسلام!
#امید_امیدزاده
سرگذشت سَر پرشور تو آخر سر شد
سری از خویش برون آمد و چشمی تر شد
سر به زیر آمد و بالای همه سرها رفت
سرِ آن خدمت بیمنّت خود سرور شد
سر خود داد که ما راه سعادت گیریم
وای بر ما که غمش ، قصهی خوابآور شد
اُف به دینداری کوفیروش ما که فقط
داستان سر او نقل سر منبر شد
او بهپا خاست که از پا ننشینیم ولی
ما تماشاگر و گلهای ترش پرپر شد
به عزای که نشستی ؟ که عزا غفلت ماست!
طرز اندیشهی ما -خیرندیده- شر شد
ای عزادار! عزا ذبح سر مکتب اوست
این عزاییست که اعظم ز غم اکبر شد
ما عزادار چراغیم و بهدور از نورش
ظلمت محض ، شب قافله سرتاسر شد
راه گم گشت ؛ تو ای کوکب منظور ، حسین!
دست من گیر که این شبزده بیرهبر شد
شعلهی نهضت تو آتش شورست و قیام
ما چه کردیم که این مدرسه خاکستر شد؟
از تعقل نسرودیم و فقط ضجّه زدیم
مجلس روضهی تو غصّهی پیغبر شد
رزم و پیکار و حماسه به فراموشی رفت
درس آزادگی و عزت تو ابتر شد
از همه مساله گفتیم و نگفتیم : چرا
شیعهی ظلم ستیز اینهمه سازشگر شد ؟
بین مظلومیت و ظلمپذیری فرقست
در خصوص تو ولی این دو ، یکی باور شد
شاعرت اهل دل و عقل بنا بود شود
صد تاسف که پی کنگره ، صنعتگر شد
یاد آن دوره که هر نوحه شعورآور بود
شعر بیخاصیت و بیدر و بیپیکر شد
هر چه گفتند عزاداری شایسته کنید
هر چه گفتند بزرگان وطن ؛ بدتر شد!
گفته شد سنتی و ساده بخوانید ولی
طرز آهنگ عزای تو طربگستر شد
ای خوش آن نوحهی دلجو ، دَم اکبر ناظم
گوشم از سبک عزاداری اینها کر شد
بندهی عشق کجا ؛ نوکر مزدور کجا ؟
بیوفا نوکر تو بندهی سیم و زر شد
#امید_امیدزاده
بسم الله الرحمن الرحیم
📝ماه محرم امسال نیز به پایان رسید و خدا میداند که آیا ما باز هم عاشورای حسینی را درک خواهیم کرد یا نه؟! اما آنچه اهمیّت دارد این است که در احوالِ درونی خود بررسی کنیم و ببینیم که چه میزان از مکتب حسینی، درس آموختهایم و چه قدر از نهضتِ خونرنگِ کربلا تأثیر پذیرفتهایم.
و این معنا بستگی دارد به قصد و نیّت ما از اقامهی عزای اباعبدالله(ع) که آیا صرفاً برای کسبِ ثواب و برآوردهشدن حاجاتِ شخصی و مادّی و از روی احساساتِ سطحی و محبتِ چشموگوشبسته بوده است و یا اینکه مجالسِ سوگواری اهلبیت(ع) را محفل و مَحملی برای کسبِ معارفِ اسلامی و تأسی به اخلاق و رفتارِ حسینی میدانیم.
برای دستیابی به این منظور باید از پیشوایی که در آغاز حرکت خود از مدینه در وصیّتی -خطاب به برادرش محمدِ حنفیّه- فرمود:
به درستی كه من بیهوده، گردنكش و ستمگر حركت نكردم؛ بلكه برای اصلاح در امتِ جدّم محمد(ص) حركت كردم و میخواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم و به روش جدم و پدرم علیبنابیطالب(ع) رفتار كنم.(بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۹)
بیاموزیم که امر به معروف و نهی از منکر، منحصر در احکامِ ظاهری و واجباتِ فردی نیست بلکه بزرگترین معروف، برپاییِ عدالت و بدترین منکر، حکومتِ ظلم و بیدادگری است.
با مطالعهی این کلامِ فراتاریخی و عزتمدارانهی سیدالشهداء(ع) که:
ما خاندانِ نبوت و معدنِ رسالتیم... اسلام به واسطۀ ما آغاز شد و به دست ما به انجام می رسد؛ اما یزید، فاسق و شرابخوار است؛ قاتلِ انسانهای محترم است؛ آشکارا فسق و فجور میکند و حدّ و مرزِ الاهی را میشکند و کسی مثلِ من با کسی مثلِ یزید، بیعت نمیکند.(بحار الأنوار : ج۴۴ ص ۳۲۵)
بدانیم که پیروی از سیره و مرامِ امام حسین(ع) با زد و بندهای رایجِ سیاسی و جناحبازیهای پستِ دنیایی -که برای بهدستآوردن قدرت با هر فاسق و فاجری ائتلاف میکنند و به هر جنایتکاری، دستِ وحدت میدهند- سِنخیّت و تطابقی ندارد.
با شنیدن تأملانگیزترین کلام او که پرده از حقیقتی تلخ برداشت:
مردم بَرده و بندهی دنیا هستند و دین لُعابی است كه -تا وسایل زندگی فراهم است- به دور زبان میگردانند، اما زمانی که دوران آزمایش فرارسد، دینداران كمیاب میشوند.(بحار الانوار، ج ۷۸، ص۱۱۷)
بیندیشیم که نکند ما نیز جزو همین مردم باشیم و دینداری ما هم -مانند کوفیان- به غیر از حرف و ادّعا نباشد!
با خواندن این حدیث نورانیِ حضرت:
اگر دنیا باارزش شمرده شود، منزل آخرت و دار ثواب الاهی باارزشتر و والاتر است...و اگر رزق و روزی موجودات تقسیم شده و مقدر گردیده، زیباتر و نیكوتر آن است كه انسان در طلبِ رزق و روزی، كمتر حرص داشته باشد؛ اگر جمع كردن اموال برای ترکكردن آن است، چرا انسانِ آزاده نسبت به این چیزی كه ترکكردنی است بُخل بورزد.(بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۷۴)
بفهمیم که دنیا ارزش آنرا ندارد که خود را به هوایش بندهی دیگران کنیم و به خفّت و خواری تن دهیم که ایشان در آخرین لحظاتِ کارزار خود خطاب به دشمنانِ منافقصفت فرمود:
وای بر شما ای پیروانِ آلِ ابیسفیان! اگر دینی ندارید و از معاد و روزِ قیامت نمیترسید، پس لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید.(بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۱)
هم او که فرمود:
به درستی كه من مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمكاران را جز محنت نمیدانم.(تحفالعقول، ص۲۴۵)
معصومی که به درگاهِ الاهی عرضه داشت:
خداوندا، تو آگاهی كه آنچه انجام دادیم نه برای رقابت در كسبِ جاه و مقام بود و نه برای چیزهای پوچ و بیهودهی دنیا، بلكه برای این بود كه نشانههای راه دینت را ارائه دهیم و (مفاسد را) در شهرهای تو اصلاح كنیم تا بندگان مظلوم تو در امنیت و آسایش باشند و به احكام تو عمل كنند.(تحف العقول ، ص۲۳۹)
امامی که در آخرین وصیت خود به فرزندش امام سجاد(ع) تأکید فرمود که:
بترس از ستمكردن بر كسی كه به جز خدا یاوری ندارد.(بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۱۸)
در حالی که در آن ساعت، خودش جز خدا یاوری نداشت و از جانب قومِ دغا، مظلوم واقع شده بود.
بزرگفلسفهی نهضتِ حسین اینست
که مرگِ سرخ، به از زندگیّ ننگینست
نه ظلم کن به کسی؛ نی به زیرِ ظلم برو!
که این مرامِ حسینست و منطقِ دینست
#خوشدل_تهرانی
و بالاخره از آن "بهمقامِرضاوتسلیمرسیده" که در گودال قتلگاه با پروردگارش چنین نجوا میکند:
خشنود به قضای تو و تسليمِ امر و فرمانت هستم و معبودی غير تو نيست؛ ای فريادرسِ فريادجويان!(مقتل الحسين، مقرم، ص۳۶۷)
درس توحید و یکتاپرستی بیاموزیم...
بهراستی چهقدر از این معارف بلند عاشورایی در محتوای منابر و مَراثی مجالسِ سوگواری تبیین میشود و در اشعار و نوحههای عزاداری، پررنگ و محوری است؟
باشد که هر سال و هر روز بیش از پیش به عمق این مکتبِ نورانی و نجاتبخش معرفت و آگاهی یافته و آن عزیزِ والامقام را اسوه و الگوی واقعیِ زندگی خویش قرار دهیم.
بابا ببین که بی تو کجا خانه کردهام!
منزل -چنین- به گوشهی ویرانه کردهام
این چند روزه، غصّه شده قوتِ غالبم
از دوری تو نالهی مستانه کردهام
روزی به بوستانِ ولا نغمه میزدم
حالا در این خرابهی غم لانه کردهام
امشب، انارِ قلبِ پُر از داغِ خویش را
اینجا به میزبانی تو دانه کردهام
مویم اگرچه سوخته و نامرتّبست
اما برای دیدنِ تو شانه کردهام
عقل از سر تمامیِ اهلِ ستم پرید
با گریه، قاتلینِ تو دیوانه کردهام
پَر میکشم بهسوی تو؛ میسوزم از فراق؛
خود را به دورِ شمعِ تو پروانه کردهام
در آن غروبِ حادثه، گُم کردهام تو را
گشتم ولی نظیرِ تو پیدا نکردهام!
#امید_امیدزاده
چه کردهایم که از صحبتِ لبت دوریم؟
چه کردهایم که از دیدنِ تو مهجوریم؟
چه کرده است گدایت که بینوا مانده؟
چه کردهایم که اینگونه زار و رنجوریم؟
حجابِ قلبِ خودیم از غرورِ نفسِ کریم!
که از جمالِ جمیلِ رخِ تو مستوریم
تو نورِ هر دو جهانی و عیبِ ماست، حسین!
که با تجلّیات از ماهِ مَنظرت کوریم
نه محوِ روی خلیل و نه مستِ روحِ مسیح!
نه طفلِ راهِ کلیم و نه راهیِ طوریم!
نه گوشهای ز عراق و نه پردهی دشتی
نه شورِ دلکش و نه دستگاهِ ماهوریم
بلای فقرِ جهان را: نوای نای نیایم
به شادمانیِ ثروت: غرورِ سنتوریم
برای آخرت: از معصیت نمیترسیم
به سوزِ سردیِ این خانه: تارِ تنبوریم
بهوقتِ یاری اصحابِ عشق: کمقدرت!
بهگاهِ شوکتِ ابنای عقل: پُرزوریم
برای کار تو: بیحال و خستهایم و بخیل
برای کارِ جهان: دست از تو میشوریم!
برای درکِ وجودت، یتیمِ معرفتیم!
برای جانبهتودادن فقیرِ دستوریم
شبیهِ تختهی قصاب: شرحهشرحه شدیم!
اسیرِ مرزِ وطن؛ دستِ زیرِ ساطوریم!
ببین چگونه به اوضاعِ خویش میبالیم؟
چه بیبهانه به احوالِ خویش مغروریم!
خوش آن طریق که با پای آبله رفتیم
خوش آن عمود که دیدیم: زخمِ ناسوریم
خوش آن مشایه که پاک از غبارِ جسم شدیم!
خوش آن مسیر که دیدیم: غرق در نوریم
چه موکبی که در آن چای شوق نوشیدیم!
چه کندوی عسلی که همیشه زنبوریم!
خوش آن جماعتِ یکرنگ و یکدل و یکروی
در آن قیام که دیدیم: جمعِ جمهوریم
درست گفت هر آنکس که گفت: بدعهدیم!
درست گفت که: ما وصلهایم و ناجوریم
درست گفت که: هشیار، بینِ مستانیم!
درست گفت که: ما مستِ بوی انگوریم
به راهِ وصلِ تو خوبان، زمینه میچینند
چه در فراقِ تو ما غافلانه در شوریم!
نشستهایم کناری و حلقهی مستان
شدند زنده و ما مردگانِ در گوریم
بیار ساقی از آن مِی که خُم به جوش آرد!
بیار ساقی از آن جامِ خوش که مخموریم...
#امید_امیدزاده
کیست در این انجمن
محرم عشق غیور؟
ما همه بیغیرتیم...
آینه در کربلاست!
#بیدل_دهلوی
قال ابوعبدالله عليه السلام: لا تدع زيارة الحسين بن على عليهماالسلام و مُرّ أصحابك بذلك يمدالله فى عمرك و يزيد فى رزقك و يحييك الله سعيدا ولا تموت الا شهيدا.
امام صادق (ع) فرمود:
زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت!
قال الرضا عليه السلام: من زار قبرالحسين (ع) بشط الفرات كان كمن زار الله.
امام رضا عليه السلام فرمود:
كسى كه قبر امام حسين عليه السلام را در كرانه فرات زيارت كند، مثل كسى است كه خدا را زيارت كرده است.
انشاالله با دعای خوبان، نایبالزیارهی همهی دوستان آلالله(ع) خواهیم بود!
سبوکشانِ جمالِ خوشات خماراناند
پیادگانِ خُمات جُملگی سواراناند
بنای میکدهی عشق را بهپا کردی
سپاهیانِ تو مستان و میگساراناند
قناریانِ گلستانِ عرش میخوانند:
غلامِ کوی شما در زمین هزاراناند
مَدیح و مَنقبتات را نگفته، گفته همه
که شاعرانِ جنابات غزلشکاراناند
بهروی گنبدِ سبزت ، غبار ننشیند
مدافعانِ حریمِ تو باد و باراناند!
تویی تو محورِ اسلام و سیزده معصوم_
به دورِ نقطهی خالات نظرمداراناند
تمامِ حُسنِ خدا در وجودتان جمعست
که خاندانِ تو در هر زمان نگاراناند
شریفزاده و آقا و باوقار و نجیب
کریم و پاک و عزیز و بزرگواراناند
چراغهای هدایت؛ حدیثشان همه نور
امیرهای کلام و سخنتباراناند
نشانههای خدا؛ صاحبانِ پرچمِ عدل
و کاروانِ بشر را طلایهداراناند
هزار لاله دَمد زیرِ پای آلالله
کویرِ خشکِ دلِ خَلق را بهاراناند
مزارِ ثلثِ امامان، کنارِ سروِ شماست
شکوفههای شهیدند و همجواراناند
به ذوق و شوقِ زیارت تمامِ اهلِ ولا
در آرزوی بقیعِ تو بیقراراناند
کسی به دشمنتان هیچجا محل ندهد
در آسمانِ شما ذرّهی غباراناند
#امید_امیدزاده
با مجتبی عقیق یمن سبز میشود
در حضرت کریم ، سخن سبز میشود
با نام او بهار به یکباره میرسد
از بوی او به دشت ، چمن سبز میشود
او زهر خورده است ولی از شنیدنش
گویا تمام پیکر من سبز میشود
طشت از هجوم خون جگر سرخ میشود
از سَمّ بیبدیل ، بدن سبز میشود
گلپیکرست و از اثر زهرِ نانجیب
تا ساحت کبودشدن سبز میشود
یک زن فرار میکند از صحنه یک طرف
یک زن برای طعنهزدن سبز میشود!
در چشمهای زینب کبری نشسته اشک
صد لاله جایجای وطن سبز میشود
غارتزدهست آنکه برادر ز دست داد
بر صورت حسین ، مِحن سبز میشود
فرمود : "نیست روز کسی مثل روز تو"
سرو تنت بدون کفن سبز میشود
یکبار در مدینه حسن کشته شد ولی
در کربلا دو بار حسن سبز میشود!
#امید_امیدزاده
کشید جانِ جهان، شعله از حرارتِ زهر
بهپاست در تن او: شورش قیامتِ زهر
گرفت بوسهی شوق از گلو و کام و جگر
ببین زیارت زهر و ببین ارادت زهر!
گرفت راحتی از دست و پا و چشمِ حسن
تبِ سرایت رنج و سرِ شقاوت زهر
به چهرهی گل سرخش بخوان کبودی را
به رگرگ بدن او ببین طراوت زهر
نشان قاتل او را چه خوب پنهان کرد
چنان فریب و چنین نقشه و درایت زهر
گذاشت رسمِ ستم بر تمامِ آل رسول
خبر بگیر از آثار بی نهایت زهر
مگر گرفته سعادت، خدا از این موجود
که اینچنین شده برنامهی غرامت زهر
نشسته است به زاری به گوشهی تاریخ
نداشت سود، پشیمانی و ندامت زهر
◾
غریو نیزه و شمشیر، آتشینتر بود!
ز قطرهقطرهی خونش بجو شفاعت زهر
#امید_امیدزاده
قبرت ، نمکِ سینهی دلسوخته است
صد بغضِ فروخوردهی افروخته است
از پنجرهی بقیع میآید اشک
تا چشم به خاکِ مرقدت دوخته است
#امید_امیدزاده
هم ضجّهی مرتضیست در سینهی چاه ؛
هم غصّهی فاطمهست با ناله و آه ؛
هم روضهی مجتبیست در لحظهی مرگ :
"لا یوم کیومک اباعبدالله"
#امید_امیدزاده