eitaa logo
قرار عاشقی با شهیدان
3.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
46 فایل
✔غبارروبی گلزار شهدای کرمان چهارشنبه شب ها ساعت ۲۰ خودجوش و مردمی با رمز يا فاطمة الزهرا سلام الله اینجا! ازحاج‌ قاسم هم می گوییم اینکه چه شد حاج قاسم سردار دلها شد ارتباط با ادمین: @Yazahrasalamolah313
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا که زائر نیستم؛ بگذار در روضـه‌ها دور و برت باشم دستِ مرا هم بند کن جایی بگذار، من هم نـوکرت باشم...🖐🏻✨ . .🖤. 🌹یٰاقٰاسِــمْ اِبن الحَسَن🌹 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
•° می‌فرماد: پریدن، بریدن‌میخواهد :) ... 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⋮|بہ‌قوڶِ‌سِد‌مُرٺضےٰ‌آۅٻنۍ|⋮👤 خۅڹ‌دادڹ‌براۍ‌‌ امام‌خُمٻنےزٻباسٺـ| اما❝ خۅنِ‌دڶ‌خۅردن بـراۍ امام‌خامــنہ‌اۍ از ‌آڹ ۿم زیباٺر اسٺـ ؛😍 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •✌️🏼 (❌) 🌹یٰاقٰاسِــمْ اِبن الحَسَن🌹 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
SINGLE - MUSC - 320 - www.musicsingle.ir (1).mp3
6.65M
🎼 به عشقت دوباره همین آرزومه ببینم ضریح حسین روبرومه‌... 🏴 🌹یٰاقٰاسِــمْ اِبن الحَسَن🌹 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ» خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرد (و بر دشمن پیروز شدید). و در روز حنین (نیز یارى نمود). در آن هنگام که فزونى جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیّت) مشکلى را از شما حل نکرد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شد. سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید. (سوره مبارکه توبه/ آیه ۲۵) 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ و اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصَارَدینِ اللهِ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یااَنصارَرَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. 🌷شادی روح شهداصلوات🌷 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄🍁🍄🍁🍄 🥀با عصاي بغل توی كوچه راه ميرفت.مدام به آسمان🌫 نگاه میكرد و سرش را پايين می انداخت. رفتم و ازش پرسيدم: آقا ابرام چی شده⁉️اول جواب نميداد. اما با اصرار من گفت:هر روز تا اين موقع حداقل يكی از بندگان خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده مشكلش رو حل ميكرديم. 🍃اما امروز از صبح ⛅️تا حالا كسی به من مراجعه نكرده! ميترسم كاري كرده باشم كه توفيق خدمت را از من گرفته باشه... (منبع: سلام بر ابراهیم جلد یک) 🥀 آقا ابراهیم؟!با مرام؟! پهلوون؟!! گل پسر زهرا سلام الله علیها! تویی که دنبال خلق خدا بودی،تا گره از کار هاشون باز کنی؛ حل کنی...حالا ما سرمون رو به آسمونه! سمت نگاه مهربونت!🌸 🍃سمت دست های گره ، تا به واسطه تو، خدا گره از کار های ما باز کنه و هرچی خیر و ما هست بهمون بده... آمین... سـلام روزتـون شهــدایی 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢بسیار زیبا 🔰وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.. ▫️باد باعث طراوتش میشود ▫️آب باعث رشدش میشود ▫️و آفتاب پختگی و کمال میبخشد ✍اما به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت، ▫️آب باعث گندیدگی ▫️باد باعث پلاسیدگی ▫️و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود.. 👈بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود. 🌸پول ، قدرت، شهرت، زیبایی….تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود. 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
صبح روز دوشنبه ۱۴ مهر گلزار شهدای کرمان... بسم الله... زیارت... 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 اگر به گوشه کنارهای شهر دقت کرده باشید...🤔 عکس های را میبینید که بر روی نماهای کاشی کاری حک شده.... عکس هایی که همه روزه از کنارشون ساده رد میشیم.... _گاه سر چهار راه ها پشت چراغ قرمز _گاه نرسیده به میدان ها _گاه در ابتدای ورودی خیابان های اصلی شهر.... ✅بیایید از حالا به بعد بی تفاوت از کنارشون رد نشیم ✅بیایید از حالا به بعد نیت کنیم هر بار که چشممان به این عکس های شهدا کاشی کاری شده می افتند.... ✅دست به سینه بگذریم🙏 و یک سلام و صلوات🌹 به آن شهید هدیه کنیم شاید فقط ۶۰ ثانیه طول بکشد🤔 اما قطعا ان شهید🌹 جواب مارا خواهد داد.... ⬅️لذا هر هفته ⬅️با ما همراه باشید ⬅️با معرفی این شهدا (به صورت مختصر) قرار ما : دوشنبه ها ✅پیج یازهرا سلام الله علیها در اینستاگرام ✅کانال قرار عاشقی با شهیدان در ایتا ✅گروه قرار عاشقی با شهیدان در واتس آپ بسم الله.... ⬅️مهمان شهید این هفته: ⬅️سردار شهید ناصر فولادی
«بسم رب الزهـــــــــــرا(س) و الشهداء و الصديقين» شماره ے 19 سـردار شـهیـد مهـنـدس ناصـر فـولادی🌹 تاریخ تولد: دی ماه 1338 تاریخ شهادت: خرداد1361 سمت: بخشدار جبالبارز جیرفت مسئول تبلیغات لشکر 41 ثارالله ✅شهید ناصر فولادی از دانشجویان پیرو خط امام در فتح و تسخیر لانه ے جاسوسی آمریکا در سال 58 نقش فعالی داشت. ✅شهید ناصر فولادی به حنظله ے شهداے استان کرمان مشهور است بلافاصه پس از ازدواج راهی جبهه شد و بیست روز بعد به شهادت رسید. ✅شهید ناصر فولادی گفته بود دوست دارم فوری شهید نشوم، چند ساعتی در خون خود بغلتم و درد بکشم تا سختی و درد جانبازان را هم درک کنم، خمپاره ای که آمد بیش از ده ترکش به بدنش اصابت کرد وقتی به بیمارستان رساندنش هنوز ذکر یا حجه بن الحسن(عج) بر زبانش بود. ✅خاطراتی از سردار شهید ناصر فولادی * به‌ عنوان بخشدار معرفی شده بود، ولی ما نمی‌دانستیم. وقتی آمد توی بخشداری، مثل یک ارباب‌ رجوع یک گوشه نشست. چای که خورد، یکی از همکاران پرسید: خب! شما چه‌کار دارید؟ گفت: من برادر کوچک شما هستم. از استان‌داری معرفی شده‌ام تا با شما همکاری کنم. * هیچ‌وقت ندیدم پشت میز بنشیند. یک قلم و کاغذ دستش بود و احتیاجات مردم را در هرجایی که بود، می‌نوشت. می‌گفت: من را بخشدار صدا نزنید، من برادر کوچکتر شما هستم. به من بگویید ناصر، برادر فولادی. * برای اتمام ساختمان بخشداری، به سیمان نیاز داشتیم. یک‌ روز دو کامیون سیمان به بخشداری آوردند، ولی کارگر نداشتیم تا سیمان‌ها را خالی کنیم. ناصر دست‌به‌کار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسه‌های سیمان. وقتی دو کیسه سیمان روی شانه‌هایش گذاشت، یکی از راننده‌ها پرسید: این کارگر کیه که این‌قدر خوب کار می‌کند؟ گفتم: بخشدار منطقه! * چند نفر از روستایی‌ها با پای برهنه کنار جاده ایستاده بودند. ناصر که پشت فرمان ماشین نشسته بود، کنارشان ایستاد و سوارشان کرد تا به مقصد برساندشان. از محلی که باید پیاده‌شان می‌کرد، گذشتیم. روستایی‌ها که خیال می‌کردند ما قصد اذیت کردن‌شان را داریم، شروع کردند به بدوبیراه گفتن به ناصر. برگشت و آن‌ها را در جایی که می‌خواستند، پیاده کرد. کمی‌ آن‌طرف‌تر،ایستاد و شروع کرد به گریه کردن. پرسیدم: چی شده؟ از این که جلوی من بهت ناسزا دادند، ناراحتی؟ اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: نه! از این ناراحتم که در ایران چنین افرادِ محرومی داریم. من بدوبیراه‌های این‌ها را به جان می‌خرم و از خدا می‌خواهم به من توفیق دهد تا در خدمت مردم محروم باشم. * داشتم گندم درو می‌کردم. آقای بخشدار آمد به ‌طرفم، دستم را گرفت و من را به طرف خودش کشید. دستم را بوسید و گفت: من باید دست تو را روی چشم‌هایم بگذارم. به فرموده پیامبر (ص)، دستی که زحمت می‌کشد، نمی‌سوزد. * قرار بود یک جادة 10 کیلومتری را با پای پیاده طی کنیم. گفتم: آقای فولادی! راه زیاد است. توانش را دارید که بیایید؟ گفت: بله! من باید به کارهای مردم رسیدگی کنم. خدا این مسئولیت را بر گردن من گذاشته و من هم باید انجامش دهم. ساعت‌ها در یک راه صعب‌العبور پیاده‌روی کردیم تا به یک روستا رسیدیم. رفت وسط مردم روستا و به کار همه رسیدگی کرد. یکی از اهالی روستا جلو آمد و از ناصر خواست که برایش کاری انجام بدهد، ولی انجام آن کار در توانش نبود. یک گوشه نشسته بود و گریه می‌کرد. گفتم: آقاناصر! چی شده؟ چرا ناراحتی؟ سرش را بالا آورد و با چشم‌های خیس گفت: من نمی‌توانم خواسته این مرد را برآورده کنم. گریه‌ام برای این است که در برابر خواسته این بنده خدا ناتوانم. * از یک روستای دورافتاده، خودش را به بخشداری منطقه رسانده بود تا ناصر را ببیند و مشکلش را به او بگوید. وقتی از بخشداری رفت بیرون، ناصر گفت: می‌خواهم بروم به روستایی که این بنده خدا می‌گفت، تا وضع زندگی‌اش را ببینم. گفتم: آقاناصر! باید 30 کیلومتر پیاده برویم تا به روستا برسیم؛ اشکالی ندارد؟ گفت: نه! چه اشکالی دارد؟ پیاده رفت توی روستا، مشکل اهالی را از نزدیک دید و از هیچ خدمتی فروگذار نکرد. * تعدادی از مردم روستاهای منطقه به بخشداری شکایت کرده بودند که آب منطقه تأمین نیست و بخشداری باید یک نفر را به ‌عنوان مسئولِ تقسیم آب تعیین کند. ساعت هفت شب، توی بخشداری جلسه گذاشت و از بین مردمی که به بخشداری آمده بودند، فقیرترین‌شان را به‌عنوان مسئول تقسیم آب انتخاب کرد. مردم وقتی دیدند ناصر یک مرد فقیر را انتخاب کرده، زدند زیر خنده و او را مسخره کردند. رو کرد به مردم و گفت: آقایان! حکومت، حکومتِ مستضعفین است. برای همین مردم هم است که انقلاب شده. * پیرمرد رفت پیش ناصر و از اوضاع بدِ مالی‌اش تعریف کرد. وقتی حرف‌هایش تمام شد، ناصر رفت پیش سرایدار بخشداری و مقداری پول به او داد و گفت: این پول را بگیر و به آن پیرمرد بده. در ضمن بهش نگویی که من پول را داده‌ام. اگر بگویی، دوستی‌ام را باهات قطع می‌کنم.
و قند و یک بسته چای خرید و باهم راه افتادیم به‌طرف خانه یکی از فقیرترین اهالی منطقه. نزدیک خانه که رسیدیم، گفت: برو قند و چای را بده به صاحبِ این خانه. گفتم: آقا! بهش بگویم این‌ها از طرف بخشداره است؟ گفت: نه، اصلا! * از یک روستای دورافتاده آمده بود که از بخشداری آرد بگیرد، اما بهش نداده بودند. ناصر که از موضوع با خبر شد، رفت و با پول خودش یک کیسه آرد خرید، گذاشت توی ماشین و به‌طرف روستای آن بنده خدا راه افتاد. خودش کیسة آرد را از توی ماشین پایین گذاشت و گفت: من از این‌جا می‌روم؛ تا وقتی نرفتم و دور نشدم، در خانه را نزن. * پیرزن که به‌خاطر زمین با همسایه‌اش دعوا کرده بود، با عصبانیت آمد توی بخشداری و رو به ناصر گفت: تو این‌جا چه کاره‌ای؟ می‌دانی این‌جا چی به سر ما می‌آید؟ ناصر با آرامش گفت: آرام باشید! بفرمایید بنشینید تا به شکایت‌تان رسیدگی کنم. خوب به حرف‌هایش گوش کرد و بعد هم یک نفر را مأمور رسیدگی به مشکل پیرزن کرد. پیرزن که از بخشداری رفت بیرون، دنبالش رفتم و گفتم: چه‌طور به خودتان اجازه دادید با بخشدار این‌طوری برخورد کنید؟ اگر کس دیگری جای آقای فولادی بود، حتماً عصبانی می‌شد. گفت: به خدا اگر مشکلاتم حل نشود و حتی زمینم را همسایه‌ام بگیرد، برایم مهم نیست. وقتی با بخشدار روبه‌رو شدم و اخلاقش را دیدم، مشکلاتم حل شد. *خادم مسجد گفت: هروقت آقای فولادی را می‌بینم، دلم می‌خواهد صورتش را ببوسم. گفتم: چرا؟ گفت: برای این‌که همیشه می‌آید توی مسجد، اول مسجد را جارو می‌کند و حیاط را آب می‌پاشد، بعد هم نمازش را اول وقت میخواند ✅پارچه نوشته «آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزب الله تبریک می گوییم» بر فراز مسجد جامع خرمشهر یادگار شهید ناصر فولادی است. آدرس مزار شهید : گلزار شهدای کرمان از کنار دیوار مهدیه ردیف ۸ از پایین شماره ۱۶ آدرس عکس کاشی کاری : میدان بسیج , ورودی خیابان فلسطین به خیابان ابوحامد 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ، شهـدا به ، جامانـده‌ها؛ هنـوز هم می‌دهنـد اما به "اهلِ‌درد" نه به بی‌خیـال‌ها فقط دم زدن از افتخار نیستـ باید زندگیمـان، ، نگاهمـان، لقمه‌هایمـان، رفاقتمـان هم شهدایـی باشـد... دلمـان را شهدایـی کنیـم.. . اَللّهُمَّ اَلحِقنا بِاالشُهَداء... . . ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ 🌹یٰاقٰاسِــمْ اِبن الحَسَن🌹 🕊 🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷 @ya_zahhra_313
اینجا مزار دلها🌹 اینجا قلب ایران آرمیده ست اینجا پایتخت 🌹 اینجا گلزار شهدای بین المللی کرمان ان شاالله نایب الزیاره تک تک اعضای کانال خواهیم بود 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا