إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ.
کسانی که گفتند: «پروردگار ما اللّه است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین میشوند. #سلام_بر_شهدا #باز_پنجشنبه_یاد_شهدا_با_صلوات #روزتون_شهدایی
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊
@ya_zahhra_313
📎حاج قاسم ، اسم تیپ ما را امام حسین(ع) گذاشت
بهش گفتم : این بار، عملیات سراسری است ؛ برگشتی هم در کار نیست. لشکر ثارالله هم سه تا تیپ تشکیل داده؛ یکی تیپ امام صادق(ع)، یکی تیپ امام سجاد(ع)، یکی هم تیپ امام حسین(ع)، حاج قاسم سلیمانی، اسم تیپ ما را گذاشته تیپ امام حسین(ع) حالا تو دوست داری اسم تیپ ما چه باشد؟ هر کدام را که خودت دوست داری.» حاج یونس گفت: « #حاجقاسم ، اسم تیپ ما را تیپ امام حسین(ع) گذاشته، من هم می خواهم مثل امام حسین (ع) شهید بشوم.
#سردارشهید_حاحیونس_زنگیآبادی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۰ روستای زنگیآباد ، کرمان
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۵شلمچه ، عملیات #کربلای۵
#خاطرات_شهدا
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شدهام.
🔸همین طور هم شد. آن روز در خانهی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازهی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانهی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانهی مادرم آمدیم.
🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم.
🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازهی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است.
🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شدهام و مرا به کرمان آوردهاند، شما بدانید که من شهید شدهام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم.
🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده.
🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمدهایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازهی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار.
🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله
#سردارشهید_حاحیونس_زنگیآبادی🌷
#سالروز_شهادت
"همه دعوتید"
شهدا صدایت زده اند
دست دوستی دراز کرده اند
به سویت...🤝
همراهی با شهدا سخت نیست
یاعلی که بگویی
خودشان دستت را میگیرند
تردید مکن🌸
🔰سخنرانی مادرشهیدمعماریان ازقم
🔰اجرای تئاتر میدانی توسط آقای رضوانی
⬅️امروز عصر ساعت ۱۴
⬅️گلزار شهدای کرمان
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🏴🌷🕊🏴🌷🕊🏴🌷
@ya_zahhra_313
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ رو حتما ببینید 👌
بعضیا جون دادن براشون راحت تره
تا آبرو دادن....
#جهاد_آبرو
سردار عزت وآبرو
#سردار\حاجی_زاده
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🏴🌷🕊🏴🌷🕊🏴🌷
@ya_zahhra_313
🕊°•|بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم|•°🕊
۞«إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»۞
پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز [= شش دوران ] آفرید. سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت). با (پرده تاریکِ) شب، روز را مى پوشاند. و شب به سرعت، در پى روز مى آید. و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید
که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) است! پر برکت و بى زوال است خداوندى که پروردگار جهانیان است.
(سوره مبارکه اعراف/ آیه ۵۴)
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊
@ya_zahhra_313
❃زمینى بودند
اما زمین گیر نبودند
آسمانياڹ
دستهايماڹ
به سمت آسماڹ بلنداست ..
مارا نيزدرڪنارخودجاى دهيد
🔸 رفاقت با شهدا دوطرفه است
⇦گام اول باتو
⇦وراه ناتمام باشهدا
#صبحتون_شهدایی🌷
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊
@ya_zahhra_313
❣#مولاجانم❣
🍃زمین
باران را صدا می زند
من
[تو] را ...
اَینَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ
بینَ الاَرضِ و السَّماء؟
🍃ما منتظر منتقم فاطمہ هستیم
یڪ روز بـساط ظـلم بـرچیدنـی است
از مشـرق عـشق نـور تابیدنـی است
🍃بـا پـرچم انتـقام روزی ڪہ رسیـد
سیلـی زدنِ بہ ظالمان دیدنـی است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج_و_شهادتـ
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
🌷🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊🌷🏴🕊
@ya_zahhra_313