eitaa logo
یا ابالفضل العباس(ع) (ح.آزادی)
20 دنبال‌کننده
675 عکس
1.5هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما اشکت درمیاد دعا کن🏴 یه کسی به امام صادق علیه السلام عرض کرد چرا ما فقیریم حضرت فرمود محبت و ولایت ما رو چند می فروشی عرض کرد حتی اگه همه دنیا رو بهم بدن نمیدم فرمود پس فقیر نیستید. الحمدلله https://eitaa.com/hazratzahrah/4683
*میخواهم بدانم در باطن به چه صورتی هستم. آیا این امر ممکن است؟* پاسخ آیه الله حسن زاده آملی: بله. هر انسانی میتواند باطن برزخی خویش را تشخیص دهد و بفهمد در باطن به چه صورتی میباشد. اگر آدمى میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و به اطراف کاری ندارد "بهيمه" (چهار پایان آرام و غیر درنده) است و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد "سبع" (حیوانات شرور و درنده ) است. و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد بطوریکه درباطن دشمن اما به ظاهر دوست است "شيطان" است. و اگر صفات سبعى و شيطانى ندارد و خالصانه به عبادت پروردگار مشغول است و به مردم منفعت رسانده و خلق خدا از او آسوده‏ اند، "ملَك" (فرشته)است و اگر علاوه بر عبادات و مقامات ملَك، *با ترک انواع معصیت،* بسوى معارف الهی و درك حقايق و سيروسلوک الى اللّه ، حرکت دارد "انسان" است. 🔹خلاصه اینکه بشرخاکی به پنج گونه تقسیم میشود : بهيمه، سبع، شيطان، فرشته و انسان‏ . حال هر کسی با این علم میتواند بفهمد که در باطن به چه صورت است. نیازی نیست انسان نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگوید ...! 🌴 التماس دعا 🙏🌴 🌱 🌱
‌ 📚 داستان کوتاه لیوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنك شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد كه روی لبه ی ليوان دور ميزد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به آن خيره ماندم و نكته ی جالب اينجا بود كه اين مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی ليوان را دور زد. هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه ميكرد. يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هردو ميترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد. او قابليت های خود را نميشناخت. نميدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی ميكرد ولی همانجايی بود كه بود. یاد بيتي از شعری افتادم كه ميگفت " سالها ره ميرويم و در مسير ، همچنان در منزل اول اسير" ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را ميشناختيم و آنرا باور ميكرديم هيچگاه دور خود نميچرخيديم. هيچگاه درجا نمیزدیم! •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اربعین بهانه است! به امام باید رسید...💫 🌸یک مربی مرجع محتوایی مربیان ومبلغان.👇 @yekmorabbi برای دوستان خودفورواردکنید🙏 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍🏻می‌گویند آغا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه می‌تاخته، بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده و آخر ر‌هایش می‌کرده. تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست. البته که روباه بسیار دَویده، وحشت کرده، اما زنده ا‌ست؛ هم جانش را دارد، هم دُمش و هم پوستش. می‌ماند آن زنگوله! از این به بعد روباه هر جا که برود زنگوله توی گردنش صدا می‌کند! دیگر نمی‌تواند شکار کند، چون صدای زنگوله، شکار را فراری میدهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را «آشفته» می‌کند، «آرامش»‌ را از او می‌گیرد. این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد. فکر و خیال رهایش نمی‌کند! زنگوله‌ای از افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد. آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای یک زنگوله!
هدایت شده از سفیر
🚨 راهی مسجد جمکران می‌شویم! 💠 آقای می‌گفت: یک دفعه به همراه شورای حزب الله لبنان محضر بودیم. اوج سختی و تنگنایی ما بود و خیلی به حزب الله سخت می‌گذشت. کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود، همه‌ی توطئه‌ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید داد و فرمود: «شما پیروز می‌شوید، این چیزها زیاد مهم نیست.» سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقتها حل مسائل برایم دشوار می شود و دیگر هیچ راهی پیدا نمی‌شود، به دوستان و اعوان و انصار می‌گویم که آماده شوید به برویم. راه را پیش می‌گیریم و راهی مسجد جمکران می‌شویم، بعد از راز و نیاز با آقا، من احساس می‌کنم همانجا دستی از غیب مرا راهنمائی می‌کند و من در آنجا به تصمیمی می‌رسم و مشکل بدین صورت حل می‌شود و همان تصمیم را عملی می‌کنم.» 🌐 خبرگزاری رسمی حوزه علمیه به نقل از حجة‌الاسلام والمسلمین کعبی 🆔@sireh_agha
(باز ارسال شده) یکی ازرفقا تعریف میکرد میگفت سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمت شم به بودجه مون برسه تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند نزدیک دانشگاه تمیزو از هر لحاظ عالی فقط مونده بود اجاره بها گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه رفتیم خونه ش و شرایط مون رو گفتیم پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجه مون بدیم که خیلی عالی بود فقط یه شرط داشت که همه مونو شوکه کرد اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید. واقعا عجب شرطی همه مون مونده بودیم چه کنیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگه م ندیده بودم نماز بخونن اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود پس از کمی مشورت قبول کردیم پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا بمونین خلاصه وسایل خونه مونو بردیم خونه ی پیرزن شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنه رو ببره تا مسجد که جنب خونه بود پاشد رفت و همراهیش کرد نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم همه مون خندیدیم شب بعد من رفتم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم برگشتنی پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحها ندیدم برای نماز بیدار شید به دوستام گفتم از فردا ساعت مونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم شب بعد از مسجد پیرزن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود بعد یک ماه که صبح پامیشدیم و چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند واقعا لذت بخش بود لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم تا آخر ترم هر سه تا با پیرزن به مسجد میرفتیم نماز جماعت خودمم باورم نمی شد نماز خوان شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت هرسه تامون تغییر کرده بودیم بعضی وقتا هم پیرزن از یکی مون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم چقدر عالی بود بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تمام اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش همه مونو تغییر داده بود خدای بزرگ چقدر سپاسگزارم که چنین فردی را سر راهم گذاشتی خداجو با خداگو فرق دارد حقیقت با هیاهو فرق دارد خداجو را هوای سیم و زر نیست بجز فکر خدافکر دگر نیست
🏴🏴🏴🏴🏴 باز ارسال شده از ...: 🚩آنچه از حسین که کمتر به ما گفته‌اند. 🔷امام حسین را فقط در چند ساعت آخر زندگی‌اش خلاصه کرده‌ایم در حالی که از ۵۷ سال زندگی او بی خبریم. ✅امام حسین در جنگ‌های جمل و صفین، مثل سربازهای ساده در میدان جنگ حاضر شد؛ در حالی که می‌توانست به بهانه آقازاده بودن، خود را از رزم، معاف کند. ✅امام حسین عاشقانه خانواده‌اش را دوست داشت و به آنها محبت می‌کرد و حتی برای همسرش رباب، شعر عاشقانه می‌سرود. ✅در حال اعتکاف و طواف خانه خدا، شخص مقروضی از ایشان تقاضای کمک کرد و امام حسین اعتکاف خود را شکست تا از طلبکار، تقاضای مهلت کند. ✅هیچگاه هیچ پست و مقامی را از پدر خود که حاکم تمام ممالک اسلامی بود طلب نکرد. امام حسین کشاورز بود و هر روز بر روی اراضی خود کار می‌کرد. ✅در ماجرای صلح امام حسن با معاویه، با برادرش همراهی کرد و سخن هیچ مخالفی را نپذیرفت. پس از شهادت برادر نیز تا زمان مرگ معاویه به پیمانی که معاویه بارها آن را شکسته بود، متعهد ماند. ✅هیچگاه هیچ سائلی از خانه او دست خالی بر نمی‌گشت و نه تنها به فقرا کمک می‌کرد بلکه آن‌ها را از گدایی بی نیاز می‌کرد. ✅در ماجرای خاکسپاری امام حسن، به خاطر جلوگیری از نزاع، به دفن نشدن برادرش در کنار رسول‌الله رضایت داد. ✅کنیز خود را به خاطر اینکه یک دسته‌گل به ایشان هدیه داد، آزاد کرد. ✅وقتی برده‌ای را دید که به یک سگ غذا می‌دهد، او را از اربابش که یهودی بود خرید و همان‌جا آزاد کرد. مرد یهودی و همسرش با دیدن مرام حسین، همان‌جا مسلمان شدند. ✅در ماجرای بیعت اجباری با یزید، در حالی که می‌توانست مثل عبدالله‌بن‌زبیر در مکه پناهنده شود، این‌کار را نکرد تا حرمت کعبه خدشه‌دار نشود. ✅وقتی به سپاه هزار نفری حربن‌یزید ریاحی برخورد کرد، نه تنها از عطش لشکریان دشمن سوء‌استفاده نکرد بلکه همه لشگریان دشمن را سیراب کرد. حتی امام‌حسین دستور داد که اسب‌های دشمن را هم سیراب کنند. ✅وقتی که فهمید مردم کوفه از بیعت خود برگشته‌اند، برای جلوگیری از جنگ و خون‌ریزی به دشمن گفت که از رفتن به کوفه منصرف شده‌ و بر‌می‌گردد ولی ابن‌زیاد مخالفت کرد. ✅وقتی حربن‌یزید ریاحی به دستور ابن‌زیاد، اجازه بازگشت به امام حسین نداد، اصحاب به ایشان پیشنهاد دادند که با لشکر کوچک حُر بجنگند و از مهلکه فرار کنند ولی حضرت سیدالشهداء فرمود: من شروع کننده جنگ نیستم. ✅در حالی که تعداد سربازان ایشان کمتر از صد نفر بود، به آنها فرمود هر کسی که بدهکار است نمی‌تواند با ما باشد و دو نفر از سربازان، به همین دلیل شبانه از امام حسین جدا شدند. ✅زمین کربلا را شصت هزار درهم از صاحبان آن خرید و به همان‌ها بخشید تا خون او در زمین دیگران ریخته نشود. ✅مردم در هنگام دفن امام‌حسین، آثار زخم‌هایی کهنه بر دوش ایشان دیدند. امام سجاد فرمودند این زخم‌ها اثر کیسه‌هایی است که پدرم شبانه به منزل نیازمندان می‌بُرد. ⚫⚫⚫⚫⚫ ⚫⚫⚫⚫⚫
هدایت شده از محمد ایوبی
*قدیمی ها میگفتند* 👨🏽‍🦳🌷☘️🦜🍁 *لباس مرد* ، تمیز بودن زن را نشان می دهد . *لباس زن* ، غیرت مرد را نشان می دهد . *لباس دختر* ، اخلاق مادر را نشان می دهد *رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند* . 🖊️📔🖊️📕🖊️ *آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند* ، اما در دانش گفتار ، تسلّط داشتند . ⚘🌻⚘🌻⚘🌻 *آنها ادب را نمی خواندند* ، اما ادب را به ما یاد دادند . *آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند* ، اما هنر زندگی را به ما آموختند . ☺☺☺☺☺🌺 *آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند* ، اما رفتار و احترام را به ما آموختند . *آنها در دین تحصیل نکردند* ، اما معنای ایمان را به ما آموختند . 🍒🍒🍒🍒🍒🍒 *آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند* ، اما دور اندیشی را به ما آموختند . *آنها به ما یاد دادند كه به دیگران* چگونه احترام بگذاریم 🙋‍♂️🙋🙋‍♂️🙋🙋‍♂️🙋 *‌خدا یا سایه پدر ومادران درقیدحیات را مستدام بگردان*🌹 *وپدران ومادران* *آسمانی راقرین رحمت خودت قرار بده* آمين 🌸⚘ ، 🍄☘️🍄 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 💦🍁💦🍁