ای که ماهی روزه داری می کنی
دین حق را نصر و یاری می کنی
تشنه چون گشتی در این ماه خدا
پس نما یاد از عطش در کربلا
تشنگی اصلش در آنجا بوده است
بر حسین و آل زهرا بوده است
تشنگی عباس و اکبر دیده اند
زینب و سجاد و اصغر دیده اند
کن تصور تشنه ای بر جوی آب
می کند از آب نوشین اجتناب
تشنه لب بر ظرف آبی کن نظر
یا ابوالفضلی بگو با چشم تر.....
حقیر طی سه جلسه بحث رمضان در قرآن را داشتم که با استقبال مواجه شد. روزه و رمضان از جمله موضوعاتی است که آیاتش یکجا جمع است. ۱۸۳ و ۱۸۴ و ۱۸۵ و ۱۸۷ سوره بقره.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع سخنرانی : امامت اوج افتخار ابراهيم (ع)
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ (بقره / 124)
(به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).
تفسير: امامت اوج افتخار ابراهيم (ع)
اين آيه از مهمترين فرازهاى زندگى ابراهيم ع يعنى آزمايش هاى بزرگ او و پيروزيش در صحنه آزمايشها سخن مىگويد، آزمايشهايى كه عظمت مقام و شخصيت ابراهيم را كاملا مشخص ساخت، و ارزش وجود او را آشكار كرد.
هنگامى كه از عهده اين آزمايشها بر آمد، خداوند مىبايد جايزهاى به او بدهد، فرمود: من تو را امام و رهبر و پيشواى مردم قرار دادم.
قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً
ابراهيم تقاضا كرد كه از دودمان من نيز امامانى قرار ده تا اين رشته نبوت و امامت قطع نشود و قائم به شخص من نباشد.
قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي
اما خداوند در پاسخ او فرمود:
پيمان من، يعنى مقام امامت، به ظالمان هرگز نخواهد رسيد.
قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
تقاضاى تو را پذيرفتم، ولى تنها آن دسته از ذريه تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند!
نكتهها:
در اينجا چند موضوع مهم است كه بايد دقيقا بررسى شود:
1- منظور از كلمات چيست؟
از بررسى آيات قرآن و اعمال مهم و چشمگيرى كه ابراهيم انجام داد و مورد تحسين خداوند قرار گرفت، چنين استفاده مىشود كه مقصود از كلمات (جملههايى كه خداوند ابراهيم را به آن آزمود) يك سلسله وظائف سنگين و مشكل بوده كه خدا بر دوش ابراهيم گذارده بود، و اين پيامبر مخلص همه آنها را به عاليترين وجه انجام داد، اين دستورات عبارت بودند از:
بردن فرزند به قربانگاه و آمادگى جدى براى قربانى او به فرمان خدا!
بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمين خشك و بى آب و گياه مكه در جايى كه حتى يك نفر سكونت نداشت!
قيام در برابر بت پرستان بابل و شكستن بتها و دفاع بسيار شجاعانه در آن محاكمه تاريخى و قرار گرفتن در دل آتش، و حفظ خونسردى كامل و ايمان در تمام اين مراحل!
مهاجرت از سرزمين بت پرستان و پشت پا زدن به زندگى خود و ورود در سرزمينهاى دور دست براى اداى رسالت خويش، و مانند اينها.
(در تفسير المنار از ابن عباس چنين نقل شده كه او اين آزمايشهاى ابراهيم را از آيات مختلف قرآن در چهار سوره بيرون آورده كه به سى موضوع بالغ مىشود. (المنار ذيل آيات مورد بحث) اما عصارهاش همان بود كه در بالا ذكر شد.)
و براستى هر يك از آنها آزمايشى بسيار سنگين و مشكل بود، اما او با قدرت و نيروى ايمان از عهده همه آنها بر آمد و اثبات كرد كه شايستگى مقام امامت را دارد.
2 - امام كيست؟
از آيه مورد بحث اجمالا چنين استفاده مىشود: مقام امامتى كه به ابراهيم بعد از پيروزى در همه اين آزمونها بخشيده شد.
فوق مقام نبوت و رسالت بود.
توضيح اينكه: امامت معانى مختلفى دارد:
1 - امامت به معنى رياست و زعامت در امور دنياى مردم (آن چنان كه اهل تسنن مىگويند).
2 - امامت به معنى رياست در امور دين و دنيا (آن چنان كه بعضى ديگر از آنها تفسير كردهاند).
3 - امامت عبارت است از تحقق بخشيدن برنامههاى دينى اعم از حكومت به معنى وسيع كلمه، و اجراى حدود و احكام خدا و اجراى عدالت اجتماعى و همچنين تربيت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن و اين مقام از مقام رسالت و نبوت بالاتر است، زيرا نبوت و رسالت تنها اخبار از سوى خدا و ابلاغ فرمان او و بشارت و انذار است اما در مورد امامت همه اينها وجود دارد به اضافه اجراى احكام و تربيت نفوس از نظر ظاهر و باطن.
(البته روشن است كه بسيارى از پيامبران داراى مقام امامت نيز بودهاند).
در حقيقت مقام امامت، مقام تحقق بخشيدن به اهداف مذهب و هدايت به معنى ايصال به مطلوب است، نه فقط ارائه طريق.
علاوه بر اين هدايت تكوينى را نيز شامل مىشود يعنى تاثير باطنى و نفوذ روحانى امام و تابش شعاع وجودش در قلب انسانهاى آماده و هدايت معنوى آنها (دقت كنيد).
امام از اين نظر درست به خورشيد مىماند كه با اشعه زندگى بخش خود گياهان را پرورش مىدهد، و به موجودات زنده جان و حيات مىبخشد نقش امام در حيات معنوى نيز همين نقش است.
در قرآن مجيد مىخوانيم:
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً.
خدا و فرشتگان او بر شما رحمت و درود مىفرستند تا شما را از تاريكيها به نور رهنمون گردند و او نسبت به مؤمنان مهربان است. (احزاب- 43)
از اين آيه
بخوبى استفاده مىشود كه رحمتهاى خاص خداوند و امدادهاى غيبى فرشتگان مىتواند مؤمنان را از ظلمتها به نور رهبرى كند.
اين موضوع در باره امام نيز صادق است، و نيروى باطنى امام و پيامبران بزرگ كه مقام امامت را نيز داشتهاند و جانشينان آنها براى تربيت افراد مستعد و آماده و خارج ساختن آنان از ظلمت جهل و گمراهى به سوى نور هدايت تاثير عميق داشته است.
شك نيست كه مراد از امامت در آيه مورد بحث معنى سوم است، زيرا از آيات متعدد قرآن استفاده مىشود كه در مفهوم امامت مفهوم هدايت افتاده، چنان كه در آيه 24 سوره سجده مىخوانيم:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ
و از آنها امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت كنند، چون استقامت به خرج دادند و به آيات ما ايمان داشتند.
اين هدايت به معنى ارائه طريق نيست، زيرا ابراهيم پيش از اين، مقام نبوت و رسالت و هدايت به معنى ارائه طريق را داشته است.
حاصل اينكه قرائن روشن گواهى مىدهد كه مقام امامت كه پس از امتحانات مشكل و پيمودن مراحل يقين و شجاعت و استقامت به ابراهيم بخشيده شد غير از مقام هدايت به معنى بشارت و ابلاغ و انذار بوده است.
پس هدايتى كه در مفهوم امامت افتاده چيزى جز ايصال به مطلوب و تحقق بخشيدن روح مذهب و پياده كردن برنامههاى تربيتى در نفوس آماده نيست.
اين حقيقت اجمالا در حديث پر معنى و جالبى از امام صادق ع نقل شده: ان اللَّه تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا، و ان اللَّه اتخذه نبيا قبل ان يتخذه رسولا، و ان اللَّه اتخذه رسولا قبل ان يتخذه خليلا، و ان اللَّه اتخذه خليلا قبل ان يجعله اماما، فلما جمع له الاشياء قالَ: إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قال: فمن عظمها فى عين ابراهيم قالَ: وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ قال: لا يكون السفيه امام التقى:
خداوند ابراهيم را بنده خاص خود قرار داد پيش از آنكه پيامبرش قرار دهد، و خداوند او را به عنوان نبى انتخاب كرد پيش از آنكه او را رسول خود سازد، و او را رسول خود انتخاب كرد پيش از آنكه او را به عنوان خليل خود برگزيند، و او را خليل خود قرار داد پيش از آنكه او را امام قرار دهد، هنگامى كه همه اين مقامات را جمع كرد فرمود: من تو را امام مردم قرار دادم، اين مقام به قدرى در نظر ابراهيم بزرگ جلوه كرد كه عرض نمود: خداوندا از دودمان من نيز امامانى انتخاب كن، فرمود: پيمان من به ستمكاران آنها نمىرسد ... يعنى شخص سفيه هرگز امام افراد با تقوا نخواهد شد. (اصول كافى ج / باب طبقات الانبياء و الرسل و الأئمه ص/ 133)
3 - فرق نبوت و امامت و رسالت
بطورى كه از اشارات موجود در آيات و تعبيرات مختلفى كه در احاديث وارد شده بر مىآيد كسانى كه از طرف خدا ماموريت داشتند داراى مقامات مختلفى بودند:
1 - مقام نبوت - يعنى دريافت وحى از خداوند، بنا بر اين نبى كسى است كه وحى بر او نازل مىشود و آنچه را بوسيله وحى دريافت مىدارد چنان كه مردم از او بخواهند در اختيار آنها مىگذارد.
2 - مقام رسالت - يعنى مقام ابلاغ وحى و تبليغ و نشر احكام خداوند و تربيت نفوس از طريق تعليم و آگاهى بخشيدن، بنا بر اين رسول كسى است كه موظف است در حوزه ماموريت خود به تلاش و كوشش بر خيزد و از هر وسيلهاى براى دعوت مردم به سوى خدا و ابلاغ فرمان او استفاده كند، و براى يك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقيدتى تلاش نمايد.
3 - مقام امامت - يعنى رهبرى و پيشوايى خلق، در واقع امام كسى است كه با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم، سعى مىكند احكام خدا را عملا اجرا و پياده نمايد و اگر هم نتواند رسما تشكيل حكومت دهد تا آنجا كه در توان دارد در اجراى احكام مىكوشد.
به عبارت ديگر وظيفه امام اجراى دستورات الهى است.
در حالى كه وظيفه رسول ابلاغ اين دستورات مىباشد.
و باز به تعبير ديگر، رسول ارائه طريق مىكند ولى امام ايصال به مطلوب مىنمايد.
ناگفته پيدا است كه بسيارى از پيامبران مانند پيامبر اسلام ص هر سه مقام را داشتند هم دريافت وحى مىكردند، هم تبليغ فرمانهاى الهى، و هم در تشكيل حكومت و اجراى احكام تلاش مىكردند و هم از طريق باطنى به تربيت نفوس مىپرداختند.
كوتاه سخن اينكه: امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.
امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مىكند.
با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مىدهد.
و با نيروى حكومت خويش يا قدرت هاى اجرايى ديگر، اصول عدالت را اجرا مىنمايد.
4 - امامت يا آخرين سير تكاملى ابراهيم
از آنچه در بيان حقيقت امامت گفتيم بخوبى استفاده مىشود كه ممكن است كسى مقام پيامبرى و تبليغ و رسالت را داشته باشد و اما مقام امامت در او نباشد
، اين مقام، نيازمند به شايستگى فراوان در جميع جهات است و همان مقامى است كه ابراهيم پس از آن همه امتحانات و شايستگىها پيدا كرد، و اين آخرين حلقه سير تكاملى ابراهيم بود.
آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت تنها فرد شايسته و نمونه بودن است گويا به اين حقيقت توجه ندارند كه چنين مطلبى از آغاز نبوت در ابراهيم بوده.
و آنها كه گمان مىكنند منظور از امامت سرمشق و الگو بودن براى مردم بوده بايد به آنها گفت اين صفت براى ابراهيم و تمامى انبياء و رسل از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همين دليل پيامبر بايد معصوم باشد چرا كه اعمالش الگو است.
بنا بر اين مقام امامت، مقامى است بالاتر از اينها و حتى برتر از نبوت و رسالت و اين همان مقامى است كه ابراهيم پس از امتحان شايستگى از طرف خداوند دريافت داشت.
5 - ظالم كيست؟
منظور از ظلم در جمله لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ تنها ستم به ديگران كردن نيست، بلكه ظلم (در برابر عدل) در اينجا به معنى وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چيز به جاى خويش است.
بنا بر اين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست قرار دهند.
از آنجا كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسئوليت و با عظمتى است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه سبب مىگردد كه لياقت اين مقام سلب گردد.
لذا در احاديث مىخوانيم كه امامان اهل بيت ع براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پيامبر ص به على ع به همين آيه مورد بحث استدلال مىكردند، اشاره به اينكه ديگران در دوران جاهليت بتپرست بودند، تنها كسى كه يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد على ع بود، چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان بت پرستى كند، مگر لقمان به فرزندش نگفت: يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ: اى فرزندم شريك براى خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمى است. (لقمان- 13)
بعنوان نمونه هشام بن سالم از امام صادق ع نقل مىكند كه فرمود: قد كان ابراهيم نبيا و ليس بامام، حتى قال اللَّه إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فقال اللَّه لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، من عبد صنما او وثنا لا يكون اماما:
ابراهيم پيامبر بود پيش از آنكه امام باشد، تا اينكه خداوند فرمود من تو را امام قرار مىدهم، او عرض كرد از دودمان من نيز امامانى قرار ده، فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد، آنان كه بتى را پرستش كردند امام نخواهند بود.
(اصول كافى جلد اول باب" طبقات الانبياء و الرسل" حديث 1)
در حديث ديگرى عبد اللَّه بن مسعود از پيامبر ص نقل مىكند كه: خداوند به ابراهيم فرمود: لا اعطيك عهدا للظالم من ذريتك، قال يا رب و من الظالم من ولدى الذى لا ينال عهدك؟ قال من سجد لصنم من دونى لا اجعله اماما ابدا، و لا يصلح ان يكون اماما!
من پيمان امامت را به ستمكاران از دودمان تو نمىبخشم، ابراهيم عرض كرد: ستمكارانى كه اين پيمان به آنها نمىرسد كيانند؟ خداوند فرمود: كسى كه براى بتى سجده كرده هرگز او را امام نخواهم كرد و شايسته نيست كه امام باشد.
(امالى شيخ مفيد و مناقب ابن مغازلى، طبق نقل تفسير الميزان ذيل آيه مورد بحث)
6 - امام از سوى خدا تعيين مىشود.
از آيه مورد بحث، ضمنا استفاده مىشود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) بايد از طرف خدا تعيين گردد.
زيرا اولا : امامت يك نوع عهد و پيمان الهى است و بديهى است چنين كسى را بايد خداوند تعيين كند كه او طرف پيمان است.
ثانيا : افرادى كه رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگى آنها نقطه تاريكى از ظلم - اعم از ظلم به خويشتن يا ظلم به ديگران- و حتى يك لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد.
آيا كسى جز خدا مىتواند از وجود اين صفت آگاه گردد؟
و اگر با اين معيار بخواهيم جانشين پيامبر اسلام ص را تعيين كنيم كسى جز امير مؤمنان على ع نمىتواند باشد.
جالب اينكه نويسنده المنار از قول ابى حنيفه نقل مىكند كه او معتقد بود، خلافت منحصرا شايسته علويان است و به همين دليل شورش بر ضد حكومت وقت (منصور عباسى) را مجاز مىدانست و به همين دليل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حكومت خلفاى بنى عباس بپذيرد.
نويسنده المنار سپس اضافه مىكند كه ائمه اربعه اهل سنت همه با حكومتهاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لائق زعامت مسلمين نمىدانستند، چرا كه افرادى ظالم و ستمگر بودند.
(المنار جلد اول صفحه 457- 458)
ولى عجيب است كه در عصر ما بسيارى از علماى اهل تسنن، حكومتهاى ظالم و جبار و خودكامه را كه ارتباط شان با دشمنان اسلام، مسلم و قطعى است و ظلم و فسادشان بر كسى پوشيده نيست، تاييد و تقويت مىكنند (سهل است) آنها را اولوا الامر و واجب الاطاعه نيز مىشمرند.
7 - پاسخ به دو سؤال
1- از آنچه در تفسير معنى امامت گفتيم، ممكن است اين سؤال را برانگيزد كه اگر كار امام ايصا
ل به مطلوب و اجرا كردن برنامههاى الهى است، اين معنى در مورد بسيارى از پيامبران حتى خود پيامبر اسلام ص و ائمه طاهرين در مقياس عمومى تحقق نيافته بلكه هميشه افراد بسيار آلوده و گمراهى در مقابل آنها وجود داشتند.
در پاسخ مىگوئيم مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مىرساند بلكه با حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگى و شايستگى مىتوانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام، هدايت يابند.
درست همانگونه كه مىگوئيم خورشيد براى تربيت موجودات زنده آفريده شده، يا اينكه قرآن مىگويد كار باران زنده كردن زمينهاى مرده است، مسلما اين تاثير جنبه عمومى دارد اما در موجوداتى كه آماده پذيرش اين آثار و مهياى پرورش باشند.
2 - سؤال ديگر اينكه لازمه تفسير فوق اين است كه هر امام بايد نخست نبى و رسول باشد و بعد به مقام امامت برسد، در صورتى كه جانشينان معصوم پيامبر اسلام ص چنين نبودند.
در پاسخ مىگوئيم: لزومى ندارد كه حتما شخص امام قبلا به مقام نبوت و رسالت برسد بلكه اگر كسى قبل از او باشد كه مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع گردد (مانند پيامبر اسلام) جانشين او مىتواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و اين در صورتى است كه نياز به رسالت جديدى نباشد، مانند پيامبر اسلام ص كه خاتم پيغمبران است.
به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحى الهى و ابلاغ تمام احكام، انجام يافته و تنها مرحله اجرا باقى مانده است جانشين پيامبر مىتواند خط اجرايى پيامبر را ادامه دهد، و نيازى به اين نيست كه خود او نبى يا رسول باشد.
8 - شخصيت ممتاز ابراهيم
نام ابراهيم در 69 مورد از قرآن مجيد ذكر شده، و در 25 سوره سخن از وى به ميان آمده است، در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده، و صفات ارزنده او يادآورى گرديده است.
او از هر نظر قدوه و اسوه بود، و نمونهاى از يك انسان كامل.
مقام معرفت او نسبت به خدا، منطق گوياى او در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگىناپذيرش در مقابل جباران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بى نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايشهاى سخت او، هر يك داستان مفصلى دارد و هر كدام سرمشقى است براى مسلمانان و رهروان راه اللَّه. (تفسير نمونه، ج1، ص: 437 – 447)
دوستان و ایرانیان عزیز
پُشت مرزهای شرقی کشور، دهها گروه مسلح تروریستی متخاصم، از جمله القاعده، طالبان، جندلله، جیشالعدل، جیش محمد، شبکه حقانی، حرکت انصار، اتحاد الجهادی الاسلامی و غیره، با صدها هزار نیرو مستقر هستند.
در کنار آنها، به مدد دلارهای عربستان سعودی، زنجیرهای از مدارس وهابی در «مناطق قبیلهای فدرآل پاکستان» و نواحی مرزی ایران تاسیس شده که سالهاست، با هدف مشخص «شیعه کُشی»، هزاران کودک و نوجوان محروم این مناطق را شستشوی مغزی میدهند، آلوده به تنفر و کینهٔ فرقهای میکنند و برای «جهاد با رافضیها» آماده میسازند.
پُشت مرزهای غربی کشور نیز، از شمال تا جنوب، صدها تشکُل سیّال و سلول تروریسیِ فعال و خفته وجود دارد، از داعش گرفته تا جبههالنصره، سازمان رجوی، پژاک و گروههای «الاحوازی» و جداییطلب خوزستان، که هریک با هدفِ استیلای ایدئولوژیک و فرقهای، ورود به خاک کشور، ایجاد خلافت، ایجاد پایگاه جدید، دستیابی به منابع، اجرای پروژههای اعتقادی خود یا بمنظور تغییر نقشه سیاسی منطقه فعالیت میکنند یا در انتظار نشستهاند.
جامعهٔ ایران باید به جد از خود بپرسد به چه علت از دهههای گذشته تا کنون، این گروههای تروریسی موفق شدهاند مناطق وسیعی از سرزمینهای همجوار را تسخیر کنند و در آنجا مستقر شوند، اما پُشت دیوارهای مرزی ایران متوقف شدهاند؟
به عنوان مثال، چرا گروه «طالبان» از شرق افغانستان تا انتهای «هرات» به سرعت بال میگستراند و به پاکستان و برخی مناطق آسیای مرکزی نیز نقب میزند، اما پُشت مرز خراسان معطل میماند؟ چرا «جندالله» و گروههای هم مسلک آن در ایالت بَلوچستان پاکستان جولان میدهند، اما از جذب نیرو و غصب زمین در سیستان و بلوچستانِ ایران عاجز میمانند؟ چرا داعش از شرق عراق تا قلب سوریه نفوذ میکند، اما قادر به نفوذ فیزیکی و ایدئولوژیک در ایران نمیشود؟
پاسخ این پرسشها مشخص است: اگر امروز ایران جولانگاه این گروههای نامتعارف نشده، دلیلاش این است که ایران، برخلاف کشورهای همجوار، دارای یک «حکومت مرکزی» منسجم و مقتدر است که توانسته، ولو با هزینه فراوان، یک «سد نامرئی» در برابر نفوذ ایدئولوژیک این گروهها و یک «سد نظامی» در برابر نفوذ فیزیکی آنها بنا سازد.
افکار عمومی ایران، که گاه بیش از حد از حقایق منطقه و از موقعیت خود در آن غافل به نظر میرسد، باید به این امر واقف شود که تضعیف «قدرت مرکزی» یعنی شکستنِ این سدها و جاری شدن سیل گروههای تکفیری در سراسر کشور.
این حقیقت انکار ناپذیر این منطقه در عصر «بازیگران غیر دولتی» است که غفلت از آن موجب تکرار تجربهُ افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، چاد، مالی و برخی دیگر از کشورهایی که در شرایط مشابه ایران به سر میبردند خواهد شد.
به ویژه اینکه قدرتهای متخاصم منطقه، با محوریت عربستان سعودی و اسرائیل و با همراهی دولت ترامپ، این بار تمام منابع مالی و لوجستیکی خود را با استفاده از دست پرورده های داخلی منافقین و ... برای اطمینان حاصل کردن از فروپاشی شیرازه ایران به کار خواهند گرفت.
در نتیجه، افکار عمومی باید پذیرای این حقیقت باشد که در این منطقه و در بستر ژئوپولیتیک کنونی، جامعهٔ مدنی ایران فرصتِ هیجانزدگی و مبادرت به رفتارهای احساسی را ندارد.
این صحنه دیگر مجالِ «سعی و خطا»، پیروی از گروههای سطحی و فانتزیک مانند «ریاستارت» و رسانهُ «منوتو» و «آمد نیوز»، فریاد شعارهای مغرضانه علیه نیروهای مسلح، تجمعهای تلگرامی و هدایتشده، پیروی از دستورالعملهای التهابآفرین از سوی منافقین، افراد بی هویت و مراکز ناشناس، تخریب زیرساختها و دویدن به دنبال نوستالژی «رضا شاه» را نمیدهد. هیچکدام مان کور نیستیم و مشکلات را می بینیم اما مواظب باشیم کشور عزیزمان پایمال سعودی های خیانت کار، اسراییلی های جنایتکار و کودک کش، آمریکایی های متجاوز و خبیث و آرزوهای بر باد رفته منافقین پلید نشود. مواظب باشیم آنچه را که داریم به پای نداشته هایمان قربانی نکنیم.
اعتراضمان نباید باعث ویرانی ایرانمان گردد و بدانیم دود نا امنی در نهایت چشم همه مان را کور خواهد کرد.
📡 لطفاً نشر دهید.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع سخنرانی : اهل البیت ع چه کسانی هستند.
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (احزاب / 33)
خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.
تعبير به ( انما ) كه معمولا براى حصر است، دليل بر اين است كه اين موهبت ويژه خاندان پيامبر ص است.
جمله ( يريد ) اشاره به اراده تكوينى پروردگار است.
و گر نه اراده تشريعى، و به تعبير ديگر لزوم پاك نگاهداشتن خويش، انحصارى به خاندان پيامبر ص ندارد، و همه مردم بدون استثناء به حكم شرع موظفند از هر گونه گناه و پليدى پاك باشند.
سوال : ممكن است گفته شود اراده تكوينى موجب يك نوع جبر است.
پاسخ : معصومان داراى يك نوع شايستگى اكتسابى از طريق اعمال خويشند، و يك نوع لياقت ذاتى و موهبتى از سوى پروردگار، تا بتوانند الگو و اسوه مردم بوده باشند.
به تعبير ديگر معصومان به خاطر تاييدات الهى و اعمال پاك خويش، چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختيار براى گناه كردن به سراغ گناه نمىروند درست همانگونه كه هيچ فرد عاقلى حاضر نيست، قطعه آتشى را بر دارد و به دهان خويش بگذارد با اينكه نه اجبارى در اين كار است و نه اكراهى، اين حالتى است كه از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهيها و مبادى فطرى و طبيعى مىجوشد، بى آنكه جبر و اجبارى در كار باشد.
راغب در مفردات می گوید: واژه ( رجس ) به معنى شىء ناپاك است خواه ناپاك از نظر طبع آدمى باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه اينها.
(تطهير) به معنى پاك ساختن و در حقيقت تاكيدى است بر مساله اذهاب رجس و نفى پليديها، و ذكر آن به صورت مفعول مطلق در اينجا نيز تاكيد ديگرى بر اين معنى محسوب مىشود.
و اما تعبير ( اهل البيت ) به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهل بيت پيامبر ص است.
و اين چيزى است كه از ظاهر خود آيه نيز فهميده مىشود، چرا كه (بيت) گرچه به صورت مطلق در اينجا ذكر شد، اما به قرينه آيات قبل و بعد، منظور از آن، بيت و خانه پيامبر ص است.
(اينكه بعضى بيت را در اينجا اشاره به بيت اللَّه الحرم و كعبه دانستهاند و اهل آن را متقون شمردهاند بسيار با سياق آيات نامتناسب است، چرا كه در اين آيات سخن از پيامبر (ص) و بيت او در ميان است نه بيت اللَّه الحرام و هيچگونه قرينهاى بر آنچه گفتهاند وجود ندارد.)
اهل بیت چه کسانی هستند؟
اما اينكه مقصود از اهل بيت پيامبر ص در اينجا چه اشخاصى مىباشد؟
در ميان مفسران گفتگو است، بعضى آن را مخصوص همسران پيامبر ص دانستهاند، و آيات قبل و بعد را كه در باره اَزواج رسول خدا ص سخن مىگويد، قرينه اين معنى شمردهاند.
ولى با توجه به يك مطلب، اين عقيده نفى مىشود و آن اينكه ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمير (جمع مؤنث) است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) همه به صورت (جمع مذكر) است، و اين نشان مىدهد معنى ديگرى در نظر بوده است.
لذا بعضى ديگر از مفسران از اين مرحله گام فراتر نهاده و آيه را شامل همه خاندان پيامبر اعم از مردان و همسران او دانستهاند.
از سوى ديگر روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد شده معنى دوم يعنى شمول همه خاندان پيامبر ص را نيز نفى مىكند و مىگويد: مخاطب در آيه فوق منحصرا پنج نفرند: پيامبر ص، على ع و فاطمه ع و حسن ع و حسين ع.
با وجود اين نصوص فراوان كه قرينه روشنى بر تفسير مفهوم آيه است تنها تفسير قابل قبول براى اين آيه همان معنى سوم يعنى اختصاص به خمسه طيبه است.
1 - تنها سؤالى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه چگونه در لابلاى بحث از وظايف زنان پيامبر ص مطلبى گفته شده است كه شامل زنان پيامبر ص نمىشود.
پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در مجمع البيان چنين مىگويد: اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتى برخورد مىكنيم كه در كنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفى سخن مىگويند، قرآن پر است از اين گونه بحثها، همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونههاى فراوانى براى اين موضوع موجود است.
2 - مفسر بزرگ نويسنده الميزان پاسخ ديگرى بر آن افزوده كه خلاصهاش چنين است:
ما هيچ دليلى در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ... همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبى استفاده مىشود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما به هنگام جمع آورى آيات قرآن در عصر پيامبر يا بعد از آن در كنار اين آيات قرار داده شده است.
3 - پاسخ سومى : كه مىتوان از سؤال داد اين است كه قرآن مىخواهد به همسران پيامبر ص بگويد: شما در ميان خانوادهاى قرار داريد كه گروهى از آنان معصومند، كسى كه در زير سايه درخت عصمت و در كانون معصومان قرار گرفته سزاوار اس
ت كه بيش از ديگران مراقب خود باشد و فراموش نكنيد كه انتساب او به خانوادهاى كه پنج معصوم پاك در آن است مسئوليت هاى سنگينى براى او ايجاد مىكند، و خدا و خلق خدا انتظارات فراوانى از او دارند.
در بحث نكات به خواست خدا از روايات اهل سنت و شيعه كه در تفسير اين آيه وارد شده است مشروحا سخن خواهيم گفت.
1- آيه تطهير، برهان روشن عصمت است.
بعضى از مفسران، رجس را در آيه فوق، تنها اشاره به شرك و يا گناهان كبيره زشت همچون زنا دانستهاند، در حالى كه هيچ دليلى بر اين محدوديت در دست نيست، بلكه اطلاق الرجس (با توجه به اينكه الف و لام آن" الف و لام جنس" است) هر گونه پليدى و گناه را شامل مىشود، چرا كه گناهان همه رجسند، و لذا اين كلمه در قرآن به شرك، مشروبات الكلى و قمار و نفاق و گوشتهاى حرام و ناپاك و مانند آن اطلاق شده است.
(حج- 30- مائده- 90- توبه- 125- انعام- 145).
و با توجه به اينكه اراده الهى تخلف ناپذير است، و جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ دليل بر اراده حتمى او مىباشد، مخصوصاً با توجه به كلمه" انما" كه براى حصر و تاكيد است روشن مىشود كه اراده قطعى خداوند بر اين قرار گرفته كه اهل بيت از هر گونه رجس و پليدى و گناه پاك باشند، و اين همان مقام عصمت است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از اراده الهى در اين آيه دستورات و احكام او در مورد حلال و حرام نيست، چرا كه اين دستورات شامل همگان مىشود و اختصاص به اهل بيت ندارد بنا بر اين با مفهوم كلمه انما سازگار نمىباشد.
پس اين اراده مستمر اشاره به يك نوع امداد الهى است كه اهل بيت را بر عصمت و ادامه آن يارى مىدهد و در عين حال منافات با آزادى اراده و اختيار ندارد.
در حقيقت مفهوم آيه همان چيزى است كه در زيارت جامعه نيز آمده است. عصمكم اللَّه من الذلل و آمنكم من الفتن، و طهركم من الدنس، و اذهب عنكم الرجس، و طهركم تطهيرا
خداوند شما را از لغزشها حفظ كرد و از فتنه انحرافات در امان داشت، و از آلودگيها پاك ساخت و پليدى را از شما دور كرد، و كاملا تطهير نمود.
با اين توضيح در دلالت آيه فوق بر مقام عصمت اهل بيت نبايد ترديد كرد.
2 - آيه تطهير در باره چه كسانى است؟
گفتيم اين آيه گرچه در لابلاى آيات مربوط به همسران پيامبر ص آمده اما تغيير سياق آن (تبديل ضميرهاى" جمع مؤنث" به" جمع مذكر") دليل بر اين است كه اين آيه محتوايى جداى از آن آيات دارد.
به همين دليل حتى كسانى كه آيه را مخصوص به پيامبر ص و على و فاطمه و حسن و حسين ع ندانستهاند معنى وسيعى براى آن قائل شدهاند كه هم اين بزرگواران را شامل مىشود و هم همسران پيامبر ص را.
ولى روايات فراوانى در دست داريم كه نشان مىدهد آيه مخصوص اين بزرگواران است، و همسران در اين معنى داخل نيستند هر چند از احترام متناسب برخوردارند. اينك بخشى از آن روايات را ذيلا از نظر مىگذرانيم:
الف: رواياتى كه از خود همسران پيامبر ص نقل شده و مىگويد:
هنگامى كه پيامبر ص سخن از اين آيه شريفه مىگفت، ما از او سؤال كرديم كه جزء آن هستيم فرمود: شما خوبيد اما مشمول اين آيه نيستيد! از آن جمله روايتى است كه ثعلبى در تفسير خود از ام سلمه نقل كرده كه پيامبر ص در خانه خود بود كه فاطمه ع پارچه حريرى نزد آن حضرت آورد، پيامبر ص فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسين را صدا كن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پيامبر ص عبايى بر آنها افكند و گفت:
اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا: خداوندا اينها خاندان منند، پليدى را از آنها دور كن، و از هر آلودگى پاكشان گردان.
و در اينجا آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ نازل شد ... من گفتم آيا من هم با شما هستم اى رسول خدا!، فرمود: انك الى خير تو بر خير و نيكى هستى (اما در زمره اين گروه نيستى).
(طبرسى در مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث- اين حديث به طرق ديگر نيز از ام سلمه به همين مضمون نيز نقل شده است (به شواهد التنزيل حاكم حسكانى جلد 2 صفحه 56 به بعد مراجعه شود).)
و نيز ثعلبى خود از عايشه چنين نقل مىكند: هنگامى كه از او در باره جنگ جمل و دخالت او در آن جنگ ويرانگر سؤال كردند (با تاسف) گفت: اين يك تقدير الهى بود!، و هنگامى كه در باره على ع از او سؤال كردند چنين گفت:
تسئلنى عن احب الناس كان الى رسول اللَّه (ص) و زوج احب الناس، كان الى رسول اللَّه لقد رأيت عليا و فاطمة و حسنا و حسينا عليهم السلام و جمع رسول اللَّه (ص) بثوب عليهم ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا، قالت: فقلت يا رسول اللَّه! انا من اهلك قال تنحى فانك الى خير!:
آيا از من در باره كسى سؤال مىكنى كه محبوبترين مردم نزد پيامبر ص بود، و از كسى مىپرسى كه همسر محبوبترين مردم نزد رسول خدا ص بود، من با چشم خود، على و فاطمه و حسن و حسين را ديدم كه پيامبر ص آنها را در زير لباسى جمع كرده بود و فرمود: خداوندا! اينها خاندان منند و حامي
ان من، رجس را از آنها ببر و از آلودگيها پاكشان فرما، من عرض كردم اى رسول خدا آيا من هم از آنها هستم؟
فرمود: دور باش، تو بر خير و نيكى هستى (اما جزء اين جمع نمىباشى). (مجمع البيان)
اين گونه روايات با صراحت مىگويد كه همسران پيامبر ص جزء عنوان اهل بيت در اين آيه نيستند.
ب : روايات بسيار فراوانى در مورد حديث كساء به طور اجمال وارد شده كه از همه آنها استفاده مىشود، پيامبر ص، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند- و يا به خدمت او آمدند- پيامبر ص عبايى بر آنها افكند، و گفت:
خداوندا! اينها خاندان منند، رجس و آلودگى را از آنها دور كن، در اين هنگام آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ نازل گرديد.
دانشمند معروف حاكم حسكانى نيشابورى در شواهد التنزيل اين روايات را به طرق متعدد از راويان مختلفى گرد آورى كرده است. (شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 31 به بعد)
در اينجا اين سؤال جلب توجه مىكند كه هدف از جمع كردن آنها در زير كساء چه بوده؟
گويا پيامبر ص مىخواسته است كاملا آنها را مشخص كند و بگويد آيه فوق، تنها در باره اين گروه است، مبادا كسى مخاطب را در اين آيه تمام بيوتات پيامبر ص و همه كسانى كه جزء خاندان او هستند بداند.
حتى در بعضى از روايات آمده است كه پيامبر ص سه بار اين جمله را تكرار كرد: خداوندا اهل بيت من اينها هستند پليدى را از آنها دور كن.
اللهم هؤلاء أهل بيتي و خاصتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا (در المنثور)
ج : در روايات فراوان ديگرى مىخوانيم: بعد از نزول آيه فوق، پيامبر ص مدت شش ماه، هنگامى كه براى نماز صبح از كنار خانه فاطمه (سلام اللَّه عليها) مىگذشت صدا مىزد:
الصلاة يا اهل البيت! إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً
هنگام نماز است اى اهل بيت!، خداوند مىخواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك سازد.
اين حديث را حاكم حسكانى از انس بن مالك نقل كرده است.). (شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 11)
در روايت ديگرى كه از ابو سعيد خدرى از پيامبر ص نقل شده مىخوانيم:
پيامبر اين برنامه را تا هشت يا نه ماه ادامه داد!.
(شواهد التنزيل جلد 2 صفحه 28 و 29)
حديث فوق را ابن عباس نيز از پيامبر ص نقل كرده است.
(در المنثور ذيل آيه مورد بحث)
اين نكته قابل توجه است كه تكرار اين مساله در مدت شش يا هشت يا نه ماه به طور مداوم در كنار خانه فاطمه ع براى اين است كه مطلب را كاملا مشخص كند تا در آينده ترديدى براى هيچكس باقى نماند كه اين آيه تنها در شان اين گروه نازل شده است به خصوص اينكه تنها خانهاى كه در ورودى آن در مسجد پيامبر ص باز مىشد، بعد از آنكه دستور داد درهاى خانههاى ديگران به سوى مسجد بسته شود در خانه فاطمه بود و طبعا هميشه جمعى از مردم به هنگام نماز اين سخن را در آنجا از پيامبر مىشنيدند.
با اين حال جاى تعجب است كه بعضى از مفسران اصرار دارند كه آيه مفهوم عامى دارد و همسران پيامبر ص نيز در آن وارد هستند، هر چند اكثريت علماى اسلام اعم از شيعه و اهل سنت آن را محدود به اين پنج تن مىدانند.
قابل توجه اينكه عايشه همسر پيامبر ص كه طبق گواهى روايات اسلامى در بازگو كردن فضائل خود و ريزهكاريهاى ارتباطش با پيامبر چيزى فروگذار نمىكرد اگر اين آيه شامل او مىشد قطعا در لابلاى سخنانش به مناسبتهاى از آن سخن مىگفت در حالى كه هرگز چنين چيزى از او نقل نشده است.
د : روايات متعددى از ابو سعيد خدرى صحابى معروف نقل شده كه با صراحت گواهى مىدهد اين آيه تنها در باره همان پنج تن نازل شده است.
(نزلت فى خمسة: فى رسول اللَّه و على و فاطمه و الحسن و الحسين (ع). (شواهد التنزيل" جلد 2 صفحه 25)
اين روايات به قدرى زياد است كه بعضى از محققين آن را متواتر مىدانند.
از مجموع آنچه گفتيم چنين نتيجه مىگيريم كه منابع و راويان احاديثى كه دلالت بر انحصار آيه به پنج تن مىكند به قدرى زياد است كه جاى ترديد در آن باقى نمىگذارد تا آنجا كه در شرح احقاق الحق بيش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنت گرد آورى شده، و منابع شيعه در اين زمينه از هزار هم مىگذرد. (به جلد دوم احقاق الحق و پاورقيهاى آن مراجعه شود.) نويسنده كتاب شواهد التنزيل كه از علماى معروف برادران اهل سنت است بيش از 130 حديث در اين زمينه نقل كرده است. (به جلد دوم شواهد التنزيل از صفحه 10 تا 92 مراجعه شود.)
از همه اينها گذشته پارهاى از همسران پيامبر ص در طول زندگى خود به كارهايى دست زدند كه هرگز با مقام معصوم بودن سازگار نيست، مانند ماجراى جنگ جمل كه قيامى بود بر ضد امام وقت كه سبب خونريزى فراوانى گرديد و به گفته بعضى از مورخان تعداد كشتگان اين جنگ به هفده هزار نفر بالغ مىشد.
بدون شك اين ماجرا به هيچوجه قابل توجيه نيست و حتى مىبينيم كه خود عايشه نيز بعد از اين حادثه، اظهار ندامت مىكند كه نمونهاى از آن در بحثهاى پيشين گذشت.
عيبجويى كردن عايشه از خديجه كه از بزرگترين و فداكارترين و با فضيلتترين زنان اسلام است در تاريخ اسلام مشهور است، اين سخن به قدرى بر پيامبر ص ناگوار آمد كه از شدت غضب مو بر تنش راست شد و فرمود: به خدا سوگند كه هرگز همسرى بهتر از او نداشتم، او زمانى ايمان آورد كه مردم كافر بودند و زمانى اموالش را در اختيار من گذاشت كه مردم همه از من بريده بودند!.
(استيعاب و صحيح بخارى و مسلم (طبق نقل المراجعات صفحه 229- نامه 72).)
3- آيا اراده الهى در اينجا تكوينى است يا تشريعى؟
در لابلاى تفسير آيه، اشارهاى به اين موضوع داشتيم كه" اراده" در جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ، اراده تكوينى است نه تشريعى.
براى توضيح بيشتر بايد ياد آور شويم كه منظور از اراده تشريعى همان اوامر و نواهى الهى است، فى المثل خداوند از ما نماز و روزه و حج و جهاد خواسته، اين اراده تشريعى است.
معلوم است كه اراده تشريعى به افعال ما تعلق مىگيرد نه افعال خداوند، در حالى كه در آيه فوق، متعلق اراده افعال خدا است، مىگويد: خدا اراده كرده است كه پليدى را از شما ببرد، بنا بر اين چنين ارادهاى بايد تكوينى باشد، و مربوط به خواست خداوند در عالم تكوين.
افزون بر اين، مساله اراده تشريعى نسبت به پاكى و تقوا، انحصار به اهل بيت ع ندارد چرا كه خدا به همه دستور داده است پاك باشند و با تقوا، و اين مزيتى براى آنها نخواهد بود، زيرا همه مكلفان مشمول اين فرمانند.
به هر حال اين موضوع يعنى اراده تشريعى نه تنها با ظاهر آيه سازگار نيست كه با احاديث گذشته به هيچوجه تناسبى ندارد، زيرا همه اين احاديث سخن از يك مزيت والا و ارزش مهم ويژه مىكند كه مخصوص اهل بيت ع است.
اين نيز مسلم است كه رجس در اينجا به معنى پليدى ظاهرى نمىباشد، بلكه اشاره به پليديهاى باطنى است و اطلاق اين كلمه، هر گونه انحصار و محدوديت را در شرك و كفر و اعمال منافى عفت و مانند آن نفى مىكند، و همه گناهان و آلودگيهاى عقيدتى و اخلاقى و عملى را شامل مىشود.
نكته ديگرى كه بايد به دقت متوجه آن بود اين است كه اراده تكوينى كه به معنى خلقت و آفرينش است در اينجا به معنى مقتضى است نه علت تامه، تا موجب جبر و سلب اختيار گردد.
توضيح اينكه: مقام عصمت به معنى يك حالت تقواى الهى است كه به امداد پروردگار در پيامبران و امامان ايجاد مىشود اما با وجود اين حالت، چنان نيست كه آنها نتوانند گناه كنند، بلكه قدرت اين كار را دارند، و با اختيار خود از گناه چشم مىپوشند.
درست همانند يك طبيب بسيار آگاه كه هرگز يك ماده بسيار سمى را كه خطرات جدى آن را مىداند هرگز نمىخورد با اينكه قدرت بر اين كار دارد، اما آگاهيها و مبادى فكرى و روحى او سبب مىشود كه با ميل و اراده خود از اين كار چشم بپوشد.
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه اين تقواى الهى موهبت ويژهاى است كه به پيغمبران داده شد نه به ديگران، ولى بايد توجه داشت كه خداوند اين امتياز را به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى به آنها داده بنا بر اين امتيازى است كه بهره آن عايد همگان مىشود و اين عين عدالت است، درست مانند امتياز خاصى است كه خداوند به پردههاى ظريف و بسيار حساس چشم داده كه تمام بدن از آن بهره مىگيرد.
از اين گذشته به همان نسبت كه پيامبران امتياز دارند و مشمول مواهب الهى هستند مسئوليتشان نيز سنگين است و يك ترك اولاى آنها معادل يك گناه بزرگ افراد عادى است، و اين مشخص كننده خط عدالت است.
نتيجه اينكه: اين اراده يك اراده تكوينى است در سر حد يك مقتضى (نه علت تامه) و در عين حال نه موجب جبر است و نه سلب مزيت و افتخار .
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع سخنرانی : نقش دوست در سرنوشت انسان
وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً (فرقان / 27)
و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد و مىگويد: اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم.
يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً (فرقان / 28)
اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم!
لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (فرقان / 29)
او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است.
شان نزول:
در عصر پيامبر ص دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابى بودند هر زمان عقبه از سفر مىآمد غذايى ترتيب مىداد و اشراف قومش را دعوت مىكرد و در عين حال دوست مىداشت به محضر پيامبر ص برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر اسلام ص نيز دعوت نمود.
هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر ص فرمود: من از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى،" عقبه" شهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش " ابى" رسيد، گفت اى عقبه از آئينت منحرف شدى؟
او گفت نه به خدا سوگند من منحرف نشدم، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اينكه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى!، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش" ابى" نيز در روز جنگ احد كشته شد.
( مجمع البيان ذيل آيات مورد بحث)
تفسير: دوست بد مرا گمراه كرد!
روز قيامت صحنههاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در آيات مورد بحث بخش ديگرى خاطر نشان شده، و آن مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مىفرمايد:
(وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا).
" يعض" از ماده" عض" (بر وزن سد) به معنى گاز گرفتن با دندان است.
و معمولا اين تعبير در مورد كسانى كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به كار مىرود، چنان كه در فارسى نيز ضرب المثل است كه فلان كس" انگشت حسرت به دندان مىگزيد" (ولى در عربى به جاى انگشت، دست گفته مىشود و شايد رساتر باشد چون هميشه انسان در چنين حالاتى انگشت نمىگزد بلكه گاه پشت دست را مىگزد، مخصوصا در عربى بسيار مىشود كه همچون آيه مورد بحث" يديه" يعنى هر دو دست، گفته مىشود كه شدت تاسف و حسرت را به طرز گوياترى بيان مىكند).
البته گاه در فارسى نيز دست به دندان گزيدن نيز گفته مىشود چنان كه در شعر سعدى آمده است.
حذر كن ز آنچه دشمن گويد آن كن
كه بر دندان گزى دست تغابن
اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مىنگرند خود را مقصر مىدانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مىگيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.
حتى قیامت براى نيكوكاران هم روز تاسف است، تاسف از اينكه چرا بيشتر از اين نيكى نكردند؟!
سپس = يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا
سپس = لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي
سپس = وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا
بايد توجه داشت كه " خذول " صيغه مبالغه است و به معنى بسيار مخذول كننده.
حقيقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بر دارد.
سپس = كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا
نقش دوست در سرنوشت انسان
بدون شك عامل سازنده شخصيت انسان- بعد از اراده و خواست و تصميم او- امور مختلفى است كه از اهم آنها همنشين و دوست و معاشر است، چرا كه انسان خواه و ناخواه تاثير پذير است، و بخش مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش مىگيرد، اين حقيقت هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه و مشاهدات حسى به ثبوت رسيده است.
اين تاثيرپذيرى از نظر منطق اسلام تا آن حد است كه در روايات اسلامى از حضرت سليمان ع چنين نقل شده: لا تحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يصاحب، فانما يعرف الرجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه:" درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر بيفكنيد چرا كه انسان بوسيله دوستان و ياران و رفقايش شناخته مىشود" . (سفينة البحار ج 2 ص 27 (ماده صدق))
امام امير المؤمنين على بن ابى طالب ع در گفتار گوياى خود مىفرمايد:
و من اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه، فانظروا الى خلطائه، فان كانوا
اهل دين اللَّه فهو على دين اللَّه، و ان كانوا على غير دين اللَّه فلا حظ له من دين اللَّه:
" هر گاه وضع كسى بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد، اگر اهل دين و آئين خدا باشند او نيز پيرو آئين خدا است، و اگر بر آئين خدا نباشند او نيز بهرهاى از آئين حق ندارد". (بحار الانوار جلد 74 صفحه 197)
و براستى گاه نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يك انسان از هر عاملى مهمتر است، گاه او را تا سر حد فنا و نيستى پيش مىبرد، و گاه او را به اوج افتخار مىرساند.
امام محمد تقى الجواد ع مى فرماید:
از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنهاند، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است"!.
اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اثره:
(بحار جلد 74 صفحه 198)
پيامبر گرامى اسلام ص فرمود:
چهار چيز است كه قلب انسان را مىميراند: تكرار گناه - تا آنجا كه فرمود: و همنشينى با مردگان، كسى پرسيد اى رسول خدا مردگان كيانند؟! فرمود: ثروتمندانى كه مست ثروت.
اربع يمتن القلب: الذنب على الذنب ... و مجالسة الموتى، و قيل له يا رسول اللَّه و ما الموتى؟ قال كل غنى مترف:
(خصال صدوق، (طبق نقل بحار ج 74 ص 195) (تفسير نمونه، ج15، ص: 69 – 71)
سیدمحمدحسین میرکتولی:
💠 اهلبیت علیهمالسلام، تنها راه
🔸مردی خدمت حضرت امام صادق علیهالسلام عرض كرد:
در میان مخالفان شما كه ولایت شما را قبول ندارند، افرادی هستند كه بسیار خوباند، صادق و امیناند، اهل عبادت و خضوع و خشوعاند؛ آیا اینها از اعمالشان بهرهای نمیبرند؟
✍️حضرت داستانی برای او نقل كردند و فرمودند:
إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ اجتَهَدَ أَربَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ؛ در بنیاسرائیل مردی عابد و زاهد بود؛ مشكلی برایش پیش آمد. چهل شبانهروز مشغول عبادت شد و از خدا تقاضای حل مشكل كرد و نتیجهای نگرفت!
🔹خدمت حضرت عیسی علیهالسلام آمد كه نبی و ولیّ زمان بود. گفت:
آقا عجیب است! من چهل شبانهروز عبادت كردم و خداخدا گفتم، ولی مشكلم حل نشد! از شما تقاضامندم دعایی برای من بفرمایید تا مشكل من حل شود و بفهمم گیر كار من در كجاست و سرّ بیاعتنایی خدا به دعای من چیست؟
حضرت عیسی علیهالسلام نمازی خواند و دست به دعا برداشت. خطاب آمد به این مرد بگو:
از آن دری كه من باز كردهام رو به من نمیآیی! من نبوت و ولایت عیسی را، راه بندگی بندگان خود قرار دادهام و تو از راهی دیگر میروی و هرگز به هدف نمیرسی! اگر آنقدر بنالی كه رگ گردنت قطع شود، اجابتت نخواهم كرد.
حضرت عیسی علیهالسلام رو به آن مرد كرد و گفت: مگر تو در نبوت من شک داری؟ او شرمنده شد و گفت: بله؛ تاكنون در نبوت شما تردید داشتم و اکنون توبه كردم و ایمان آوردم.
🌸 حضرت امام صادق علیهالسلام پس از نقل این داستان فرمودند:
صَارَ فِي حَدِّ أَهلِ بَيتِهِ، كَذَلِكَ نَحنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَهُوَ يَشُكُّ فِينَا؛ ولایت اهلبیت علیهمالسلام نیز چنین است. عبادت هیچ عبادتكنندهای مقبول درگاه خدا نخواهد شد، مگر اینكه از در ولایت ما وارد شود و با هدایت ما رو به خدا برود و در امر ولایت ما شک و تردید نداشته باشد.
📚کافی، ج۲، ص۴۰۰؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۱۹۱.
هدایت شده از مدرسه مضمار ؛ تشکیلات اسلامی
💬فهم وضع کنونی کشور برای تشکّلها لازم است؛
🔸امام خامنهای: یکی از چیزهایی که برای تشکّلها به نظر من خیلی لازم است و خوب است، فهم وضع کنونی کشور است. وضع کشور، منظور فقط وضع داخلی و مشکلات موجود و همین مطالبی که گفتند -مسائل مربوط به روستاها، عدالتخواهی، اقتصاد مقاومتی، مشکلاتی که هست، مشکلات مدیریّتی، مدیریّت جهادی و مانند اینها- نیست؛ اینها البتّه جزئی از واقعیّتها است. چند واقعیّت مهم دیگر وجود دارد: برادرها، خواهرها، عزیزان من، توجّه کنید!
🔹یک واقعیّت این است که در این کشور از بعد از رحلت امام، سعی یک مجموعهی مصمّمی بر این شد که آرمانهای انقلاب را بکلّ بشویند بگذارند کنار. بعضیشان اشتباه کردند و همان اوّل، همین را اعلان هم کردند. در روزنامه مقاله نوشتند، حرف زدند. اینجا یک خطای راهبردی کردند یا خطای تاکتیکی کردند و مشت خودشان را باز کردند که میخواهند آرمانها را بکل، کنار بگذارند. البتّه حالا پختهتر شدهاند، حالا نمیگویند، میخواهند بعضیها آرمانها را کنار بگذارند امّا صریح نمیگویند، به جای اینکه بگویند عمل میکنند... .
🔹... یکی از واقعیّتهای کشور، حضور شگفتآور جمهوری اسلامی در این منطقه است؛ نه حضور مادّی و جسمانی و حضور فیزیکی، بلکه حضور معنوی... . (۱۳۹۴/۴/۲۰)
🚨 پایگاه جامع نشر محتوای تشکیلاتی
☑️ eitaa.com/joinchat/466485249C9adacb35a5
هدایت شده از 📚قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
شایعه شماره : (3627)
🔆متن شایعه:
امیرآبادی نماینده قم در مجلس:
۶۳ درصد واردات نهادهای دامی در اختیار داماد آیت الله مکارم شیرازی بنام مدلل است و هیچ دستگاه نظارتی نمیتواند با او برخورد کند
🔆 پاسخ سایعه
1⃣ انتساب این خبر به جناب امیرآبادی با ذکر نام و انتساب این شخص به آیت الله مکارم شیرازی، جعلی و کذب میباشد
@GhararGahShayeat
2⃣ آیت الله مکارم شیرازی: هرگز نامبرده را ندیده و نمی شناسم و هیچگونه رابطه ای با ما نداشته و ندارد.
🔮دفتر آیت الله مکارم شیرازی اعلام کرده است: اخیرا دوباره داستان دروغین رابطه دامادی تاجر به نام مدلّل با حضرت ایت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) در بعضی از سایت ها آمده است!
@GhararGahShayeat
🔮 آیا داماد آیت الله مکارم شیرازی سلطان شکر ایران است؟
مکرر از معظم له شنیده ایم که هرگز نامبرده را ندیده و نمی شناسم و هیچگونه رابطه ای با ما نداشته و ندارد. اما آنها که نه ایمان دارند و نه وجدان، از تکرار دروغ های خود ابا ندارند.
#زود_باور_نکنیم
#زود_بازنشر_نکنیم
📚✒️📚✒️📚✒️📚✒️📚✒️📚
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
👈قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات👉 در تلگرام 👇
https://telegram.me/joinchat/A9RIwjvuaKGX3QS979_J_w
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2775384064Ccbdd7dd634
هدایت شده از 📚قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
⛔️ #تنبیه_حضرت_عباسی❗️
داستان #تکان_دهنده جوانی که بیش از ۱۰۰۰ بار زنا کرده بود و #تنبیه او به دست #حضرت_اباالفضل(ع)😮😔❌👇
http://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
🔞 زیر 18 سال و کسانی که ناراحتی قلبی دارند لطفا نبینند🔞