هدایت شده از امور رسیدگی به مساجد شهرستان کاشمر
یا_علی،_نام_زیبای_تو_شد_رافع_هر.mp3
7.75M
هدایت شده از کمال الدین
*⚫️ فاش شدن راز ۱۱ سپتامبر توسط ژنرال آمریکایی*
🔰 ژنرال وسلی کلارک رئیس سابق ستاد ارتش امریکا و فرمانده سابق ناتو در سال ۲۰۰۷ با صراحت اعلام کرد :
🔴 حادثه ۱۱ سپتامبر بهانهای برای ویران کردن لبنان ، عراق ، سوریه ، لیبی ، سومالی ، سودان و ایران بود.
🔘 این ژنرال کهنه کار آمریکا ادامه داد :
*تمام ۷ کشور به غیر ایران با جنگ نابود شدند. ولی به دلیل قدرت نظامی ایران، استراتژی به نابودی نرم تغییر کرد.*
🔘 او همچنین گفت تحریمها ۲ هدف دارند. یا ایران دچارآشوب میشود ، که پروژه سوریه (جنگ داخلی) اجرا میشود. یا ایران تسلیم مذاکره میشود که پروژه عراق و لیبی (خلع سلاح و حمله نظامی) اجرا میشود.
🇮🇷 *ایرانی راهی جز پیروزی در جنگ اقتصادی ندارد. یا پیروز میشود و ابرقدرت میشود یا شکست میخورد و نابود میشود.*
✍ ازاین گفت و گو سالها میگذرد و کشورمان ، ایران توانست مقابل شدیدترین تحریمهای اقتصادی مقاومت کند و از پس تهدیدهای نظامی هم عبور کند.
🚩🇮🇷 اکنون این ایران است که سرنوشت منطقه غرب آسیا را تعیین میکند و به یک قدرت جهانی تبدیل شده است.
📚 منبع : کتاب " برج های دوقلو"
خوان آنتونیوسارین...
استاد دانشگاه شیکاگو
https://chat.whatsapp.com/Cqhtn9YXSymJcqG6jDzyjW
یه شماره بین 1تا18 انتخاب کن روی لینکش بزن و ببین رفیق شهیدت کیه ؟؟؟
دوس داشتی صلواتی هدیه کن به شهداء
🇮🇷🇮🇶🇦🇫🇸🇾🇵🇸🇱🇧
1-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cofa3zi
2-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cmdgvds
3-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cu961hs
4-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cabb62c
5-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c87kide
6-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/ceiv42d
7-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/csenas8
8-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cezkkiq
9-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c0enl2t
10-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/ck0hv4j
11-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cfir815
12-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cjt5fhz
13-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cwbze98
14-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cwpcc6j
15-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cjarjqv
16-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cpexi3q
17-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cufmm0j
18-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c3fxydo
اگر دوستداشتی برای دوستاتم بفرست
س ی د:
{بنام خدا}
شوخی با مولوی
بشنو از من چون حكايت میكنم🙃
خواب ديشب را روايت میكنم
ديشب اندر خواب ديدم مولوی
شاعر صدها هزاران مثنوی
روح او از قونيه تيک آف كرد
يک نظر بر عالم اطراف کرد
چون گذشت از مرز بازرگان همی
زير لب میخواند با خود مثنوی
هر كسی كو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش
او بهسوی بلخ و مشرق میشتافت
با سماعش لايههای جو شكافت
گفتم ای مولای خوب و پاک ما
بلخ ديگر نيست جزو خاک ما
بلخ و خوارزم و بخارا از وطن
گشته منفکّ و به كلّی راحتن
گفت پس كو باميان و نخجوان
يا سمرقند و هرات و ايروان
گفتم اينها چون زيادی بودهاند
پادشاه از كيسهشان بخشيدهاند
گفت پس اندر كدامين سرزمين
میزيند ايرانيان راستين؟
گفتمش شيراز و رشت و اصفهان
زاهدان، تبريز و سمنان، سيستان
مشهد و ساری،" گراش" و بيرجند
عدهای هم که ز ايران رفتهاند
گفت اكنون مركز ايران كجاست؟
در كدامين شهر غوغاها بپاست؟
گفتمش تهران بود، مولای ما
ليدر تورت شوم با من بيا
بردمش با خود به تهرانِ بزرگ
آن كلانشهر عظيم و بس سُترگ
چون كه دود شهر را از دور ديد
از تعجب يک وجب از جا پريد
گفت این دود پراکنده ز چیست؟
آتشی در نیسِتان یا خرمنی است؟
زود باش آتش گرفته شهرتان
كن خبر داروغه و آتشنشان
گفتمش مولا نزن تو بالبال
دودِ خودروهاست بابا بیخيال
ما همه مشتاق آثار تویيم
عاشق و سرمست اشعار توييم
نام خود بينی بههرجا بنگری
سردر كافه، هتل يا زرگری
هم چهارراه و خيابان، مولوی
كوچه و بنبست و ميدان، مولوی
گفت من آگه نبودم اينقدر
عاشق شعريد و فرهنگ و هنر
دست من گير و به آنجاها ببر
تا ببينم مردم كُوی و گذر
بردمش با خود خيابان خودش
مطمئن بودم كه میآيد خوشش
از سرا و تيمچه، تا پامنار
از سر بازارچه، تا پاچنار
میكشاندم مولوی را با خودم
در ميان ازدحام و دود و دم
خلق در طول خيابانها روان
بين خودروها ولو پير و جوان
بوق و سوت و گاز و ويراژ و موتور
گوييا گُمگشته با بارش شتر
كودكی اموال دزدی میفروخت
گوشی همراه و ارز و كارتِ سوخت
يك گروه مالخر در چارراه
هم بساط سرقت گوشی به راه
بين شرخرها و دلالان ارز
شد پشيمان آمده اين سوی مرز
الغرض ملای رومی مولوی
در خيابان خودش شد منزوی
آنقدر گرداندمش بالا و پست
گفت اوه ای دوست بس حالم بد است
من شدم سردرد ازین غوغا و داد
آتش است اين بانگها و نيست داد
بردمش جايی مصفّا و خنک
قيطريه، زعفرانيه، ونک
ماركت و پاساژ و كافیشاپ و مال
تا مگر يادش رود آن قيل و قال
چون كه او برچسب قيمتها بديد
نعرهای زد جامهاش بر تن دريد
رو به صحرا و بيابانها نمود
گفتمش ای شيخ اين حالت چه بود؟
گفت بخشيدم عطايش بر لقا
اين چه بلوايی است يارب، خالقا
هم شلوغی، دود و اين آلودگی
هم گرانی، آخر اين شد زندگی؟
ای دو صد ............ به روم و ترکیه
این وطن انگار هرکی هرکیه
باز گردم بر مزارم که ممات
بهتر از اینگونه در قید حیات🙃
گام مرگ جز اعمالی که خالص برای خداوند متعال باشد هرچه داریم عاریه است
🌹🍃
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود.
می رودمحضر امیرالمؤمنین (ع) در حرم زیارت و به آقا امیرالمؤمنین میگوید:
آقا ما داریم برمیگردیم به ایران و میدانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما میآید.آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آیندهی زندگیام،این الگو بشود برای ما شاخص،این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند.
حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند* و صبح و شام وقتی حرم مشرّف میشد، از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا میکرد.
سه ماه هم ایشان کربلا میماند.
جمعاً میشود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید میشد که شاید آقا امام حسین (ع)هم مصلحت نمیدانند که معرفی کنند،آن شب با دل شکسته از حرم میرود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند، ایشان شب میخوابد،
*خواب سیدالشهداء (ع) را میبیند. آقا میفرمایند:*
"شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته میخواهی به عنوان الگو؟" میگوید: بله آقا.
*میفرمایند:"فردا صبح وارد حرمِ ما که میخواهی بشوی طلوع فجر،کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان 18 سالهای نشسته،* عمامهای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی ولباس کرباسی هم پوشیده.شما که وارد میشوی،این جوان بلند میشود وارد حرم میشود یک سلامی پایین پا به من میکند،یک سلام به علی اکبر،یک سلام به جمیع شهداء،از حرم خارج میشود
بعدازطلوع فجر.این جوان را دریاب که یکی از انسانهای بزرگ است ".
حاج شیخ میفرماید:
بیدار شدم.
طلوع فجر،وقتی وارد حرم شدم،دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر،همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود،نشسته بود.
وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سیدالشهداء(ع)،یک سلام به علی اکبر ویک سلام به جمیع شهداء،ازحرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت.
دنبالش دویدم. در صحن،صدایش زدم و گفتم:آقا،بایست من با تو کار دارم.
برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: "آقا! عمامهی من عاریتی است "
و رفت.
از صحن رفت بیرون،رفت در کوچه پسکوچههای کربلا، دنبالش دویدم:
آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت:
"آقا! عبای من هم عاریتی است "؛ و رفت.
آقای حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
دیدم دارد از دستم میرود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانهی دو امام،بااین دو کلمه دارد میگذارد و میرود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم:
بایست.عبای من عاریتی است؛ عمامهی من عاریتی است یعنی چه؟
*شش ماه التماس کردهام تا شما را معرفی کردهاند، کار داریم با شما*.
یک نگاهی به حاج شیخ میکند و میگوید:
"چه کسی من را به شما معرفی کرد؟".
آقا شیخ عبدالکریم میگوید:
صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع).
به حاج شیخ عبدالکریم میگوید:
"امروز چندمِ ماه است؟"
حاج شیخ عبدالکریم روز را میگویند.
میگوید: "دنبال من بیا ".
در کوچهپسکوچههای کربلا میروند تا به خارج از کربلا میرسند.یک تلّی بود که روی آن تل،یک اتاقکی بود.میرسد به درِ آن اتاق و میگوید:
"اینجا خانهی من است،فردا طلوع فجر،وعدهی دیدار من و شما همین جا ".
میرود داخل و دررا میبندد.
مرحوم حاج شیخ فرموده بود:
من در عجب بودم؛ خدایا،این چه مطلبی میخواهد به من بگوید که موکول کردبه فردا.چرا امروز نگفت؟!
آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آیندهی من راتضمین کنددر معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام.
ایشان میفرماید:
لحظهشماری میکردم.آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا،روی همان تل.پشتِ همان اتاقک.آمدم در بزنم،صدای نالهی پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا میزد:
وَلَدی! وَلَدی.پسرم، پسرم.
در زدم، دیدم پیرزنی با چشمان اشک¬آلود در را گشود.
گفتم:
خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر، وارد این خانه شد و گفت اینجا خانهی من است و با من وقت ملاقات گذاشته.این آقا کجاست؟
گفت: این پسرِ من بود،الآن پیشِ پای شمااز دنیا رفت.
وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم.
گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم.
یک روز حاج شیخ بر فراز تدریس کرسی درس خارج در قم،این خاطره را نقل کرده بود ازدوران جوانی و بعد فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود.
روز قبل به من گفت:
آقا عمامهی من عاریتی است،
عبای من عاریتی است
فردا جلوی چشمانِ من،عبا و عمامه را گذاشت و رفت.
میخواست به من بگوید:
*شیخ عبدالکریم حائری!
مرجعیت،عاریتی است
ریاست،عاریتی است
خانههایتان،عاریتی است
پولهای حسابتان،عاریتی است
وجودتان،عاریتی است
سلامتیتان،عاریتی است.
هر چه میبینید،عاریه است
و امانت است
دل به این عاریهها نبندید.
اینها را یاازشمامیگیرند
یا حوادث، یا وارث میبرد.
او با مردن خود در عمل نشان داد هرچیزی هن
🌺😊معنای ،مولاه در روایت نبوی ص:
🔹خاطره ای از مولوی شریف زاهدی از علمای برجسته اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید . او در بیان خاطرات خود چنین می آورد ؛
☘❕ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه ی حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) در غدیر خم استناد کردم. ایشان میگفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی. گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانوادهام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو. گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی.
👌خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟ گفتم: میخواستم بهت بگم: دوستت دارم. گفت: همین! گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم. دوستم ناراحت شد و گفت: خانوادهام منتظرم بودند و باید میرفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت میکنی؟ گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند میروی و شما را از راهتان بر میگردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت میشوی و در عقل من شک میکنی، ولی وقتی پیامبر اسلام| دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود میرفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه میدانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمی کردند؟ با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده داری زده است و اقرار کرد که پیامبر - در جریان غدیر خم - میخواست نکته ی مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.»
📚باید شیعه می شدم ، خاطرات شریف زاهدی ،ص 138
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.
عید غدیر که یکی از نشانه های مهم برای شناخت حقیقت است. تلاش در جهت هرچه باشکوه برگزار کردن آن نشان از یک بزرگداشت ویاد آوری برای یکی از حقایق ناب اسلامی است.
پیشاپیش عید غدیر خم بر شما و همه شیعیان جهان مبارک باد
🔹@tarjomehbartar
هدایت شده از کانال تربیتی یک مربی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ﷽؛
🦋 حجت الاسلام قرائتی: با سه آیه قرآن اثبات می کنم شیعه حق است 🦋
#قرائتی #امام_علی
🌸یک مربی یک همراه خوب در خانواده👇
@yekmorabbi
برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠 *ساخت آبخوری ساده و بدون هزینه و یک کار مفید برای آب دادن به پرندگان صحرا و کوه* 💠
😳 *میوه های عجیب و شگفت انگیز !!!!!!!!!!*😳 *سبحان الله.... فتبارک الله رب العالمین*🌹🌹