🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۵۱
🌾 اتاق عمل
دوره تخصصی زبان تموم شد …
و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود …
اگر دقت می کردی … مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن …
تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد …
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود …
همه چیز، حتی علاقه رنگی من …
این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من #غیرقابل_باور و #فراتر از #تصادف و #شانس بود …
از چینش و انتخاب وسائل منزل … تا ترکیب رنگی محیط و…
گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد …
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری …
چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت …
هر چی جلوتر می رفتم …
حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد …فقط یه چیز از ذهنم می گذشت …
– چرا بابا؟ … چرا؟ …
توی دانشگاه و بخش … مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم …
و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم …
بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید …
اون هم کناریکی ازبهترین جراح های بیمارستان …
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید …
تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم … رختکن جدا بود … اما …
ادامه دارد ...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 اولین روز مدرسه دختر شهید در کنار پلیس
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥مشغول کار منزل بودم. حواسم از پسرم حامد پرت شد. یک دفعه از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رساندم. سرش را پانسمان کردند. خیلی می ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود و بگوید:«چرا مواظب بچه نبودی؟» وقتی آمد، مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: «خوابیده!» بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشم هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت:«تقصیر من است که تو را با حامد تنها می گذارم؛ چاره ای ندارم! مرا ببخش.» وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم. در همه برخوردهایش این عشق و محبت را به پای زندگیمان میریخت.
✍🏻به روایت همسر شهید "یوسف کلاهدوز"
#غدیر
#امام_زمان
#رفیق_شهید
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
💫وَصَدْرِي نُورَ الْإِيمانِ
💫وَفِكْرِي نُورَ النِّيَّاتِ
💫وَعَزْمِي نُورَ الْعِلْمِ
💠و سینهام را با نور ایمان
💠و فکرم را با نور تصمیم
💠و ارادهام را با نور دانش
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_بیستویکم
🥀 @yaade_shohadaa
🇮🇷 به این عکسها، خیرهشو خیرهشو
🇮🇷 به اون روزهای پر از خاطره....
🇮🇷 نخواه گرمی خوابه چشم کسی
🇮🇷 بزاره که بیداری یادت بره!
🔴 حضرت آیتالله خامنهای (حفظهالله):
✅️ «این خاطراتی که از این عزیزان منتشر میشود، این حوادث بسیار پُرشکوهی که امروز به قلم رزمندگان و بعضاً شهدای ما بر صفحهی کاغذ نقش بسته و در اختیار همه است، برای ما درس است.» ۱۳۷۰/۱۱/۳۰
❌️❌️ آنانکه يک عمر مردهاند؛ يک لحظه هم شهيد نخواهند شد. امنیت، اتفاقی نبوده و نیست!!
#هفته_دفاع_مقدس
#لبنان
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۳ مهر ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 شهید مجد در مهرماه سال ۱۳۹۱ در درگیری با قاچاقچیان مسلح جکیگور سیستان و بلوچستان به فیض شهادت نائل آمد.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار حبیب مجد توپکانلو «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀امام خمینی«ره»:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
❤️🔥شهید والامقام «حسین تاسی»
💔شهید در سال ۱۳۲۲ در شهر قصرشیرین دیده به جهان گشود و در همین شهر دوران نوجوانی و جوانی خویش را سپری نمود .
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های جنگ اعزام و پس از چندی به اسارت مزدوران بعثی در آمد و پس از تحمل رنج های فراوان و عوارض ناشی از اسارت در سال ۱۳۷۳ در شهر کرمانشاه شربت شهادت را نوشید و به دیار حق شتافت.
پیکر مطهرشهید در گلزار شهدای شهر کرمانشاه به خاک سپرده شد.
♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_آزاده
#شانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستویکم
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۵۲
🌾 شعله های جنگ
آستین لباس کوتاه بود …
یقه هفت …
ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی …
چند لحظه توی ورودی ایستادم …
و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم …
حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد … مرد بود …
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن …
حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم …
– اونها که مسلمان نیستن … تو یه پزشکی … این حرف ها و فکرها چیه؟ … برای چی تردید کردی؟ … حالا مگه چه اتفاقی می افته … اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد … خواست خدا این بوده که بیای اینجا … اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد … خدا که می دونست تو یه پزشکی … ولی اگر الان نری توی اتاق عمل …می دونی چی میشه؟ … چه عواقبی در برداره؟ … این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده …
شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود …
حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم …
سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم …
– بابا … من رو کجا فرستادی؟ … تو … یه مسلمان شهید…دختر مسلمان محجبه ات رو …
آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود …وحشتناک شعله می کشید … چشم هام رو بستم …
– خدایا! توکل به خودت … یازهـــــرا … دستم رو بگیر …
از جا بلند شدم و رفتم بیرون …
از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم …پرستار از داخل گوشی رو برداشت … از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم …
_شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست … و …
از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود …
اما من آدمی نبودم که حتی برای یه #هدف_درست … از #راه_غلط جلو برم … حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن …
مهم نبود به چه قیمتی … چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ….
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
🥀همه جا هو
💔اورکت روی شانههایش بود، بدون جوراب. معلوم بود از نماز میآید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند. لبخند زدم و نگاهی به او انداختم.
قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهی او به سر و وضعم برسم....
❤️🔥 شهید محمدحسین یوسفالهی همان شهیدی است که سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود که پیکرش در کنار وی در گلزار شهدای کرمان دفن شود.
🥀خاطره اى به ياد سردار شهيد محمدحسين يوسف الهى
🥀راوى: سردار دلها، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
#امام_زمان
#غزه
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم❤️
💔مشاهده ڪنید شهید زینالدین کجا بہ شهادت رسید...
🎙شهید حاج قاسم سلیمانی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
🥀انتظاری که خیلی طول نکشید
💔نرسيده به سقز، يكی از ماشينها كه مينیبوس بود از ستون خارج شد و شروع كرد به گاز دادن. بعداً فهميديم رانندهاش فكر كرده، چون توی شهر هستيم، خطر كمين هم از بين رفته است. زياد فاصله نگرفته بود كه افتاد تو كمين.
همان اول كار يك تير به پای راننده مينیبوس خورد. مينیبوس پر از نيرو بود؛ داشت به سمت پرتگاه میرفت. تنها دعا و توسل بود كه به دردمان خورد. يك لحظه ديدم مينیبوس لبه پرتگاه ايستاد.
لاستيكش به يك سنگ بزرگ گير كرده است. بچهها پريدند بيرون و تو سينه كوه سنگر گرفتند.
❤️🔥تا محمود خودش را رساند به سر ستون، محمد يزدی با كاليبرش آتش شديدی ريخت روی سر ضدانقلاب. تيربار آخر ستون هم آمد كمك. بيشتر نيروهای تازه وارد، نمیدانستند كمين يعنی چه و اينطور جاها بايد چه كار كنند.
محمود چند تا از بچهها را از سمت راست گردنه كشاند بالا. يك گروه را هم از توی جاده حركت داد طرف خود گردنه، جاییكه بيشتر حجم آتش دشمن از آنجا بود. مانده بودم كه تاكتيك محمود چيست و چه نقشهای دارد، اما مطمئن بودم كه منطقه و دشمن را خوب میشناسد.
💔انتظارم خيلی طول نكشيد؛ ضدانقلاب از سه طرف محاصره شد. حالا ديگر هيچ راهی جز فرار نداشت، فرار هم كرد....
🥀خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز سردار محمود کاوه
🥀راوی: شهید معزز ناصر ظریف
#امام_زمان
#لبنان
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
💫وَ قُوَّتِي نُورَ الْعَمَلِ
💫وَ لِسانِي نُورَ الصِّدْقِ
💫وَ دِينِي نُورَ الْبَصائِرِ مِنْ عِنْدِكَ
💠و نیرویم را با نور عمل
💠و زبانم را با نور راستی
💠و دینم را با نور بینائیهایی از سوی خود
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_بیستودوم
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۴ مهر ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔شهید مدافع وطن مجید باوفا در متولد سال ۱۳۷۱ در مشهد و خانواده ای مذهبی بود
چهارم مهرماه ۹۲ به همراه سایر همرزمانش جهت انجام عملیات به وسیله یک دستگاه خودرو از هنگ خارج شدند که در جاده اصلی شهرستان جکیگور به راسک،به علت برخورد با تله انفجاری که توسط اشرار و معاندین نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کار گذاشته شده بود دچار جراحات سنگینی می شود و به فیض شهادت نائل می آید.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار مجید باوفا «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀امام خمینی«ره»:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
❤️🔥شهید والامقام «امین تیری»
💔شهید در سال ۱۳۲۵ در خانواده ای مذهبی در شهر کرمانشاه به دنیا آمد.
دوران تحصیل را تا ششم ابتدایی به پایان رسانید و سپس به استخدام ارتش در آمد .
شهید امین تیری عضو کادر ارتش بود که در تاریخ سوم شهریور ۱۳۵۹ در منطقه بازی دراز به اسارت نیروهای بعثی در می آید و سپس در تاریخ چهارم بهمن ۱۳۶۷ به میهن اسلامی بازمی گردد.
وی در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ در اثر سانحه تصادف به شهادت رسید.
♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_آزاده
#شانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستودوم
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۵۳
🌾 حمله چند جانبه
ماجرا بدجور بالا گرفته بود …
همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …
دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم …
اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن …
و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت …
نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن …
دانشگاه و بیمارستان …
هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست …
و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم …
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم …فایده ای نداشت …
چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …
وقتی برمی گشتم خونه …
تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …
تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد … و بدتر از همه شیطان …کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد …
در دو جبهه می جنگیدم …
درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد …#نبردبرسرایمانم_وحفظ_اون … سخت تر و وحشتناک بود…
یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت …
دنیا هم با تمام جلوه اش … جلوی چشمم بالا و پایین می رفت …
می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم …
حدود ساعت 9 … باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم …
پشت در ایستادم …
چند لحظه چشم هام رو بستم …
_بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو …
در رو باز کردم و رفتم تو …
گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود …
جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط …
رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت …
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
💔زيباتر از عشق چيزی نديدهام، و بالاتر از عشق چيزی نخواستهام
✍شهید چمران
#امام_زمان
#لبنان
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀منوتو بایدبیدارشویم،منتووظیفمونهستکه درمقابل خوناین شهداییکهریختهمیشهمسئولیم...
💔ما غرق در عادات روزمرگی ها
داریم عمرمان را می سوزانیم..🕊
《الهی واجعل هوای عندک》
#امام_زمان
#لبنان
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa
🥀خدایا مگه تو بابا نداری
💔روز آخر به من گفت: «زيباترين كاری كه در شهادت من میتوانی بكنی، اين است كه مثل حضرت زينب (سلام الله) صبور باشی تا من از شهادتم نهايت لذت را ببرم.»
پسرم اباالفضل كه دو ساله بود بعد از شهادت پدرش مرتب مريض میشد و دائماً سراغ بابا را از من میگرفت.
❤️🔥هر روز غروب موقع اذان كه میشد، میگفت: «عكس بابامو بدين.» عكس را بغل میكرد و میبوسيد و روی پاهايش میگذاشت و به خيال خودش لالا،لالا میگفت تا بابا بخوابد.
💔گاهی هم دستهای كوچكش را رو به آسمان بلند میكرد و میگفت: «خدا ! مگه تو بابا نداری؟ چرا بابای منو گرفتی؟» بیقراریهای اين بچه همه را منقلب كرده بود....
🥀خاطره ای به یاد شهید معزز سردار محمدحسین باقرزاده (جانشین گردان یا رسول لشگر ۲۵ کربلا)
🥀راوی: همسر گرامی شهید
#امام_زمان
#لبنان
#طبس🏴
🥀 @yaade_shohadaa