eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: ✍🏻گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این یک دعوت از طرف شهداست؛ #شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن...♥️ ♥️#شهدا مدیون هیچکس نمی‌مونن! ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾 رمان (بدون تو هرگز) 🌾قسمت: ۵۹ 🌾 هوای دلپذیر برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده … فشار درس و کار به شدت شدید شده بود … گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم …از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد … سخت تر از همه، رمضان از راه رسید …  حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم … عمل پشت عمل … انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره … اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود… از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار… از شدت خستگی خوابم نمی برد …  بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک …رفتم توی حیاط … هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد …  و با لبخند بهم سلام کرد …  – امشب هم شیفت هستید؟ – بله … – واقعا هوای دلپذیری شده … با لبخند، بله دیگه ای گفتم …  و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی … به نشانه ادب، سرم رو خم کردم …اومدم برم که دوباره صدام کرد … – خانم حسینی … من به شما علاقه مند شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم … ادامه دارد ... ✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی ⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است. 🥀 @yaade_shohadaa
بسم الله الرحمن الرحیم ماجرای زندان نوجوان که بود ساواک دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش دیدم اوضاع زندان اصلا خوب نیست اتاق های زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملا غیر بهداشتی بود. به سید حسین گفتم : 《 چه چیزی لازم داری برات بیارم ؟ 》 گفت : 《 فقط یک جلد قرآن برام بیارین ... 》 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید محمد فخاری ✍🏻شهید والامقام «محمد فخاری»، متولد آبانماه سال ۱۳۴۹ و در تاریخ ۲۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. دکتر داوود فیض نقل می‌کند:  سفره که جمع می شد هر یک از بچه ها باید یک دعا می کردو بقیه آمین می گفتند. او دعایش تغییر نکرد همیشه همان را از خدا می خواست. 💔«الهی فسرّنی بلقا ئک» (خدایا مرا به دیدارت شاد کن.) گفتم: فخاری پرید. گفت:چه طور؟ از کجا می دانی؟ گفتم:از دعاهایش پیداست. دعای محمد در همان عملیات مستجاب شد. ملائک او را به دیدار محبوبش شاد کردند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🥀شهید مهدی زین الدین: هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند… «هدیه به شهید بزرگوار شهید محمد فخاری ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید محمد فخاری ✍🏻شهید والامقام «محمد فخاری»، متولد آبانماه سال ۱۳۴۹ و در
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 💔یا امام حسین علیه السلام ما دلمون برای شما تنگ میشه… شما هم دلتنگ ما میشین؟! اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
🥀خندید و رفت 💔وقتی از خونه رفت بیرون به من گفت: باباجون، حلال کن. دلم لرزید. هیچ وقت موقع خداحافظی این‌طوری صحبت نمی‌کرد. همیشه می‌گفت: منو دعا کنین. گفتم: این چه حرفیه که می‌زنی؟ خندید و رفت.... به مادرش گفتم: نمی‌دونم چرا حسین این‌طوری حرف زد. ❤️‍🔥هنوز به سر کوچه نرسیده بود که برگشت و برای ما دست تکان داد. با صدای بلند گفتم: حاج حسین، مواظب خودت باش ولی جوابی نداد او رفت و مرا برای همیشه از دیدن چهره ماهش محروم کرد. 🥀خاطره‌ای به یاد شهید معزز حاج حسین اسکندرلو 🏴 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💫اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ وَلِيِّكَ وَابْنِ أَوْلِيَائِكَ 💫الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ 💫وَأَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ 💫وَأَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ 💫وَطَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً. 💠خدایا درود فرست بر ولی‌ات و فرزند اولیایت 💠آنان‌که اطاعتشان را لازم نمودی 💠و حقّشان را واجب کردی 💠و پلیدی را از ایشان زدودی 💠و پاکشان نمودی پاک ساختنی کامل و شایسته «روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا» 🌹 🥀 @yaade_shohadaa
💚سلام امام زمانم❣ 🥀دلم هوای تو دارد خدا کند که بیایی..‌‌. ❤️اللهـم عجـل لولیـک الفـرج 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀«۱۳ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 شهید محمدجواد عشوری متولد ۳۰ خرداد سال ۱۳۴۵ در منطقه عملیاتی فکه سال ۱۳۶۲ بر اثر تیر مستقیم دشمن به پهلوی چپ و قطع نخاع از ناحیه کمر به درجه رفیع جانبازی نائل گردید. و پس از تحمل ۳۷ سال رنج ناشی از جراحات به کاروان شهدا پیوست. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محموجواد عشوری «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀امام خمینی«ره»: اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. ❤️‍🔥شهید والامقام «سرلشکر خلبان شهید علی اکبر اقبالی دوگاهه» 💔سرگرد خلبان علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان نیروی هوایی ایران در زمان آغاز جنگ تحمیلی بود. او در نخستین ماه از جنگ بارها وارد خاک دشمن شد و اهداف مهم و راهبردی را در خاک عراق مورد اصابت قرار داد. اما روز اول آبان ماه ۵۹ بود که مجبور به فرود در خاک عراق شد. نیروهای بعثی یکی از وحشیانه‌ترین جنایت‌ها را بر روی بدن او انجام دادند. سربازان بعثی بدن او را از دو طرف به دو خودروی جیپ بستند و به دو طرف کشیدند تا پیکر مطهرش از وسط به دو نیم تقسیم شود. آن‌ها سپس هر کدام از این تکه‌ها را در یک پایگاه نظامی دفن کردند. جالب‌ترین نکته‌ای که در مورد او وجود دارد این است که عمر اسارت او تنها یک روز بود. ♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش. سی‌ویکم 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚پیغام ماهی‌ها گل‌علی بابایی در «پیغام ماهی‌ها» با استفاده از مصاحبه‌های «حسین بهزاد» نویسنده با سابقه ادبیات مقاومت با شهید «حاج حسین همدانی» به بررسی زندگی او در دوران کودکی، سال‌های مبارزه با رژیم پهلوی، حضور در روزهای سخت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تاسیس سپاه پاسداران و عضویت در سپاه استان همدان و نبردهای داخلی جبهه کردستان پرداخته‌ است و بعد از آن در ادامه به سراغ ماجراهای تاسیس لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) با همراهی شهیدان محمود شهبازی، حاج احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت رفته‌است. بدون شک یکی از فصول ممتاز این کتاب که جایزه ادبی جلال آل احمد را هم در کارنامه دارد. فصل آخر آن است؛ فصلی که «آخرین پیامک» نام دارد و در آن خاطره‌ای از قول همسر شهید درباره آخرین سفر حاج حسین همدانی به ایران نقل می‌شود که بسیار اثرگذار و گیرا است. البته بخش‌هایی از کتاب که مربوط به حضور این شهید بزرگوار در سوریه و آموزش نیروهای ارتش این کشور برای مبارزه با تروریست‌های تکفیری است هم از بخش‌های ناب این اثر محسوب می‌شود که در آن اطلاعات جالبی از حضور مستشاران نظامی ایران در سوریه و دیدگاه‌های راهبری مقام معظم رهبری برای مبارزه با تروریست‌ها مطرح شده‌است. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀حوالی بیستم دی‌ماه ۱۳۶۰ بنده برای رسیدگی به یک سری از کارهای خودم، رفته بودم بیرون سپاه. موقعی که برگشتم، از همان جلوی در ساختمان با چهره‌های ملتهب و هیجان‌زده‌ی بچه‌های دژبانی و سایر نفرات، فهمیدم باید خبری شده باشد. دیدم خیلی مشعوف و خندان می‌گویند: «برادر همدانی، مژده بده. اگر گفتی چه کسی آمده؟ رفیق فابریکی حاج محمود و شما این‌جاست؛ برادر حاج احمد متوسلیان! از شدت خوشحالی، یک لحظه نفسم بند آمد. پرسیدم: حالا کجاست؟ گفتند: دفتر فرماندهی، پیش حاج محمود [شهید محمود شهبازی، در آن زمان فرمانده سپاه استان همدان بود و نقش پررنگی در اکثر خاطرات شهید همدانی دارد.] با عجله خودم را رساندم پشت در اتاق فرماندهی و وارد شدم. خدا گواه است، شیرین‌ترین دقایق عمر سپری شده‌ی من، دیدار این دو نفر در کنار هم بود. از هر حیث که بگویی مکمل هم بودند.    با هر دو سلام علیک و دیده‌بوسی کردم. حاج احمد گفت: برادر محسن [رضایی] مرا به تهران خواسته و دارم به ملاقات او می‌روم. از آن‌جا که قرار است در جنوب عملیات بزرگی انجام شود، ایشان یک سری تدابیری را مدنظر قرار داده. موضوع اصلی مورد نظر ایشان، بحث ضرورت تشکیل یک تیپ رزمی مستقل است. برادر محسن به من گفت: باید هر چه زودتر با [محمد ابراهیم] همت به خوزستان بروی و در آن‌جا یک چنین یگانی را برای سپاه تشکلی بدهید. پرسیدم: برای فرماندهی این تیپ ایشان شخص خاصی را هم در نظر گرفته یا این که تعیین فرمانده آن را به بعدها محول کرده؟ حاج احمد گفت: طوری که ایشان می‌گفت؛ مسئولیت فرماندهی آن را مایل است خودم به عهده داشته باشم.          به محض اینکه صحبت حاج احمد به اینجا رسید، حاج محمود مچ دست او را گرفت و با یک لحن بی‌قراری به او گفت: ببین احمد، من از تو خواسته‌ای دارم. آن هم این است که به قول بین ما سه نفر [منظور متوسلیان، همت و شهبازی] که قرار بود در اولین فرصت در جبهه به هم ملحق شویم عمل کنی و من را هم با خودت با آن‌جا ببری. حاج احمد خیلی محکم گفت: مگر می‌شود یک‌چنین عهد و پیمانی را فراموش کنم؟  ...حاج احمد بعد از بازگشت از ملاقات آقای رضایی، باز هم به سپاه همدان آمد. برگشت به محمود گفت: شما عجالتاً هر تعداد از برادرها را که می‌توانی، با خودت بیاور. ما این بچه‌ها را به یاری خدا در جنوب سازماندهی می‌کنیم.    محمود ابتدا خودش به همراه سعید بادامی با همان پیکان سفید استان همدان راهی جنوب شدند و در ساختمان واحد اعزام نیروی سپاه ناحیه دزفول که در خیابان ۱۲ فروردین این شهر قرار داشت به نیروهای کادر تیپ ۲۷ ملحق شدند.     چهل و هشت ساعت بعد، با مرکز پیام استان همدان تماس گرفت و گفت: به همدانی بگویید بچه‌ها را آماده کند تا در اولین فرصت عازم دزفول بشوند.      برای اعزام نیروها یک دستگاه مینی‌بوس بنز در اختیار گرفتیم. حوالی ساعت ۱۰ شب بود که با بدرقه گرم بچه‌های سپاه و صلوات‌های پی‌در‌پی راه افتادیم.            یکی دو ساعتی که گذشت، هرکدام از نفرات، خودشان را توی صندلی‌ها جمع کردند و به خواب رفتند. غرش خفه‌ی موتور کوچک دیزلی، آمیخته با زوزه‌ی باد سردی که پُرفشار از لای منفذهای دور پنجره‌ها به داخل هجوم می‌آورد. محض دفع‌الوقت، داشتم شعر «پیغام ماهی»‌های مرحوم سپهری را زیر لب زمزمه می‌کردم.     در آن شعر سهراب قرار است پیغام‌ ماهی‌های تشنه یک حوض بی‌آب را ببرد برای خدا.         ماهی‌ها پیغامشان این است:  تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی،   همت کن         و بگو ماهی‌ها، حوض‌شان بی‌آب است       ‌ آن تکه آخرش را خیلی دوست دارم و آن شب هم مدام همان را زیر لب می‌خواندم، جایی که می‌گوید:  باد می‌رفت به سر وقت چنار        من، به سر وقتِ خدا می‌رفتم‌          پیچ و خم جاده تمامی نداشت، دل مشغولی‌ها من هم. سرانجام در صبحی ابری و خشک، حوالی ساعت ۱۰ صبح وارد شهر دزفول شدیم.» 🥀 @yaade_shohadaa
😍تصویری از فرزند و نوه شهید نیلفروشان در نماز جمعه امروز💔 🥀 @yaade_shohadaa
🥀نیمی از بدن فرمانده 💔چهارم خردادماه ۱۳۶۷ بود كه براى تعمیر یک دستگاه لودر در موقعیت شهید صبوری مشغول کار شديم. همين حين شهيد کمره‌ای (سردار شهيد قدرت‌الله كمره‌اى يكى از شهداى شاخص عمليات بيت‌ المقدس ٧ است.) فرمانده مخابرات لشکر مهندسی ۴۲ قدر از فاصله دور با ایما و اشاره به من فهماند کارم تمام شد پيشش بروم. تعمیر لودر رو به پایان بود که مجدداً قدرت‌الله روی سنگر آمد و با اشاره گفت: پس چرا نمی‌آیی؟ من هم با اشاره گفتم: الان می‌آيم. ناگهان حجم آتش دشمن شدت گرفت و هر چه تلاش کردم نتوانستم خودم را به او برسانم. ❤️‍🔥برای بار سوم قدرت‌الله با احتیاط از سنگر بیرون را نگاه کرد و تلاشم را ديد. دستی به هم تکان دادیم به نشانه اين‌كه صبر می‌‌کنیم تا شرایط مهیا شود اما در این اثنا يك گلوله توپخانه دشمن به سنگر فرماندهی مخابرات اصابت كرد. مشاهده این صحنه برایم خيلی دشوار بود. با هر خطر و مشکلی بود با دوستانم بر بالای پیکر مطهر قدرت‌الله حاضر شدیم. آن‌چه را كه می‌ديديم برايمان خيلى سخت بود. نیمی از بدن شهيد كمره‌اى كاملاً متلاشى شده بود و ملائک روح پاكش را به آسمان برده بودند. 🥀خاطره ای به یاد سردار شهيد معزز قدرت‌الله كمره‌اى 🥀راوى: آزاده سرافراز على ‌اكبر حيدرى 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💫اللّٰهُمَّ انْصُرْهُ وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ 💫وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِياءَكَ وَأَوْلِيَاءَهُ وَشِيعَتَهُ وَأَنْصارَهُ وَاجْعَلْنا مِنْهُمْ. 💠خدایا او را یاری کن و به وسیله او برای دینت پیروزی آور 💠و اولیایت و اولیایش و پیروان و یارانش را، به سبب او یاری ده. «روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا» 🌹 🥀 @yaade_shohadaa