فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید مجید پازوکی
#امام_زمان
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚عید است و هوا شمیم جنت دارد
نام خوش مصطفی حلاوت دارد
💚 با عطر گل محمدی و صلوات
این محفل ما عجب طراوت دارد
#مبعث
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀《۱۹ بهمن ماه》
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 بخشی از وصیتنامه:
خدا را سپاسگزارم که این سعادت نصیب من شد تا دوباره در جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت داشته باشم و به آرزوی خود رسیدم،همیشه در راه ولایت فقیه باشید تنها راه نجات جامعه به امر ولایت بودن است و همیشه افتخار کنید.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار صالح صالحی «صلوات»
#شهید_مدافع_حرم
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
#دعای_هر_روز_ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهید "مهدی سلطانی نژاد"
💔ویدیویی از تبریک روز مادر یکی از شهدای خردسال حادثه تروریستی کرمان در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که پربازدید شده است.
به گزارش ایسنا، در این ویدیو شهید مهدی سلطانی نژاد کودک شهید انفجار تروریستی کرمان که در پایه اول مشغول تحصیل بود، ضمن تماس تلفنی با مادر خود به وی روز مادر را تبریک میگوید.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهید "مهدی سلطانی نژاد"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوپنجم
🥀 @yaade_shohadaa
🕌 #دمشق_شهرِ_عشق
♦️#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بیاراده اعتراف کردم :«من #ایران جایی رو ندارم!»
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :«خونوادهتون چی؟» محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانوادهام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و #مردانه پناهم داد :«تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!»
💠 انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه #احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید :«فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.»
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از #محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرامشان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر.
💠 در همصحبتی با مادرش لهجه #عربیام هر روز بهتر میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگیاش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانهای رد میکرد مبادا کسی از حضور این دختر #شیعه ایرانی باخبر شود.
مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و #سُنی در محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام #نماز صبح بود.
💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای #وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!»
💠 رنگهای انتخابیاش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشیاش را پوشیدهام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونههایش #خجالت میچکید.
پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم.
💠 سحر #زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟»
انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد :«چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟»
💠 صدای تلاوت #قرآن مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم :«من پول ندارم بلیط #تهران بگیرم.»
سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم :«البته برسم #ایران، پس میدم!» که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی میکند.
هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بیتاب پاسخش پَرپَر میزد و او در سکوت، #سجادهاش را پیچید و بیهیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
اینهمه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم.
پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بیآنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید.
از چوبلباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد :«عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه #دمشق. برا شب بلیط میگیرم.»...
ادامه دارد...
🌺نویسنده: فاطمه ولینژاد
🥀 @yaade_shohadaa
✍🏻حواسٺ به جوونیٺ باشه نکنه پاٺ بلغزه قراره با این پاها تو گردان صاحب الزمان (عج) باشی..
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی️
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید والامقام سجاد مرادی
✍🏻شهید «سجاد مرادی» در ۲۸ دی ماه ۱۳۶۱ در روستای آورگان (سد چغاخور) از توابع شهر بلداجی شهر بروجن استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد.
سجاد در اوج جوانی وصیت نامهای نوشت و به دوستان گفت من زیاد زنده نمیمانم؛ در جوانی خواهم رفت. وصیت نامه را نزد برادر مجید امین الرعایا گذاشت.
در یکم بهمن ۱۳۸۱ لباس سبز پاسداری بر تن کرد.
شهید سجاد مرادی با وجود مشغله زیاد بسیج را رها نکرد و مسئولیتهای فراوانی از جمله آموزش حوزه ۷ امام موسی کاظم (ع) را بر عهده گرفت.
سجاد در سال ۱۳۸۴ با دختری مومن و مذهبی از بستگان خود ازدواج کرد. و در سال ۱۳۸۷ خداوند دختری به نام فاطمه زهرا به او داد. دختری که حالا روز جشن تکلیفش با سالگرد تولد پدر شهیدش همزمان شده است. ۲۸ دی ماه ۱۳۹۵ تولد سجاد بود و فاطمه زهرا به سن تکلیف رسید.
سرانجام در تاریخ ۲۳ آبان ماه ۱۳۹۴ پس از وداع با دوستان شهیدش به سوریه رفت و در تاریخ ۱۶ آذر در منطقه خلصه حومه حلب در اثر اصابت موشک عناصر کتائب ثوار الشام با تانک و برخورد ترکش به پشت سر به فیض شهادت رسید.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید سجاد مرادی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید والامقام سجاد مرادی ✍🏻شهید «سجاد مرادی» در ۲۸ دی ماه ۱۳۶۱ در روستای آو
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#ماه_رجب
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔شب جمعه حرمش دیدنیه...
🎙️حاج محمود کریمی
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#شب_جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥 علت اتاق خصوصی در حالت بیهوشی
💔در عملیات فتح المبین از ناحیه پا مجروح شده بود، چند روزی تو بیمارستان چمران شیراز بستری بود و بعد منتقل شده بود بیمارستان نجمیه تهران....! پاشو که عمل کردن خانوادهاش رفتن دیدنش، مادرش دید حسین تو اتاق ریکاوری تنهاس، از دکتر دلیل رو جویا شد و گفت: حسین تنها توی اتاق دلش میگیره!
💔دکتر گفت: حاج خانم تو حالت بیهوشی پسر شما با صوت رسا قرآن میخوند، نخواستم حالت معنویش از بین بره برای همین یه اتاق خصوصی بهش دادم!
🥀 خاطره ای به یاد سردار جاویدالاثر شهید حسین صیدی
#رفیق_شهید
#مبعث
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از خلبان شهید عباس بابایی
#امام_زمان
#ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
"﷽"
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِح
سلام اے تنها سرپرست خیرخواه...
اے مهربانترین ڪه یک لحظه
ما را فراموش نمیڪنے
و دستان مهربانت همیشه پناه ماست...
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۰ بهمن ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 وصیتنامه:
وقتی که من مردم دستهایم را بیرون [و آشکار ] بگذارید که همه بدانند من از مال دنیا چیزی با خود نبرده ام . موهایم را پریشان به حال خود بگذارید که همه بدانند دست نوازش بر سرم کشیده نشده است .
چشم هایم را باز گذارید که همه بدانند من چشم انتظار از دنیا رفته ام .
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محسن نشتانوروزی «صلوات»
#شهید_تفحص
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
#دعای_هر_روز_ماه_رجب
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهید "مهدی علوی"
💔سعید علوی برادر این شهید والامقام اظهار داشت: مهدی خیلی فداکار بود، زمان و مکان برایش اهمیت نداشت، وظیفه قانونیاش این بود که تا ساعت ۱۴ محل کارش بماند، اما خیلی اوقات تا ۹ شب میماند و خدمت میکرد.
او دغدغه امنیت داشت و میخواست از کار مردم گرهگشایی کند، مهدی خیلی مهربان و دلسوز بود.
او حاج قاسم را خیلی دوست داشت، شهادتش مهدی را بهم ریخته بود، بعد از آن هم پیرو مکتب حاجی و سیره شهداء شد.
مهدی شهادت را آرزو میکرد و همیشه آن را به زبان میآورد و عمیقا طلب میکرد، آخر هم به هدفش رسید.
مسائل امنیتی و کار در این حوزه برای مهدی خیلی مهم و مقدس بود، همیشه میگفت: اگر دغدغه امنیتی وجود نداشته باشد، مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حل میشوند، لذا خودش را وقف این کار کرده بود و هر کاری که از دستش بر میآمد با دل و جان انجام می داد.
همکارانش میگویند: یک نابغه را از دست دادیم.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهید "مهدی علوی"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز بیستوششم
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚پسرک فلافلفروش
پسرک فلافل فروش عنوان کتابی است که دربردارنده زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم ، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری است.
کار فرهنگی مسجد موسی بن جعفر (ع) بسیار گسترده شده بود.سید علی مصطفوی برنامههای ورزشی واردویی زیادی را ترتیب میداد
همیشه،برای جلسات هیأت یا برنامههای اردویی فلافل میخرید. میگفت هم سالم است هم ارزان
یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود،که از آنجا خرید میکرد . شاگرد این فلافلفروشی یک پسر با ادب بود
با یک نگاه میشد فهمید،این پسر زمینه معنوی خوبی دارد . بارها با خود سید علی مصطفوی، رفته بودیم سراغ این فلافل فروشی و با این جوان حرف میزدیم.
سید علی میگفت این پسر باطن پاکی دارد و باید او را جذب مسجد کنیم . برای همین چند بار با او صحبت کرد و گفت که ما در مسجد
چندین برنامه،فرهنگی و ورزشی داریم . اگر دوست داشتی بیا و توی این برنامهها شرکت کن و ….
سرانجام شهید ذوالفقاری روز بیست و ششم بهمن ۹۳ در سامرا به شهادت رسید و پیکر پاکش در قبرستان وادی السلام نجف به خاک سپرده شد
کتاب پسرک فلافل فروش، زندگی محمدهادی ذوالفقاری را روایت میکند.
در کتاب حاضر که به بخشهای متعددی تقسیم و بخشبندی شده است، روایتهایی را از دوستان این فرد و خانوادهٔ وی میخوانید.
وصیتنامهٔ این فرد نیز، به همراه بخش ضمائم و تصاویر، در انتهای کتاب قرار دارد.
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای خاطرات و زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
#امام_زمان
#دهه_فجر
🥀 @yaade_shohadaa