#عروج_عاشقانه
🥀«۲ اسفند ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 آرمان اکبری سرباز خرمدره ای 19 ساله، از نیروهای هنگ مرزی ارومیه همزمان با انجام ماموریت در منطقه مرزی سرو در حادثه سقوط بهمن به شهادت رسید و در زادگاهش در زنجان به خاک سپرده شد.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار آرمان اکبری «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌺🍃🌼🍃🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَئِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ
كه درخت نبوتند و محل رسالت و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان و حى اند
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا
كه آنان كشتى درياى معرفتند و روان در اعماق آن دريا هر كس بر آن كشتى در آيد از غرق ايمن است و هر كس در نيايد، به درياى هلاكت غرق خواهد شد
الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَهُمْ لاَحِقٌ
هر كس بر آنها تقدم جويد از دين خارج شود و هر كس از آنان عقب ماند نابود گردد و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنها خوهد شد
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ
كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و درماندگان و پناه گريختگان و نگهبان عصمت طلبان اند
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
صَلاَةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ
درود بسيار كه آن درود موجب خشنودى آنها باشد و اداى حق آنها بر ما شود به حول و قوه تو اى خداى عالميان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
الطَّيِّبِينَ الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلاَيَتَهُمْ
كه پاكان و نيكان و برگزيدگان عالمند كه بر ما واجب كردى حقوقشان را و طاعت و محبتشان را فرض نمودى
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لاَ تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ
و قلب مرا به طاعتت پر نور و معمور ساز و مرا به عصيان خود رسوا و خوار مگردان
وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ
و روزيم كن كه مواسات كنم با فقيران كه رزقشان تنگ نمودى به وسعتى كه از فضل و كرمت به من عطا كردى
وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ
تا عدالت تو را منتشر گردانم و مرا زنده بدار در سايه عنايتت
وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ
و اين است شعبان ماه رسولت سيد پيغمبران كه اين ماه را به رحمت و رضا و خوشنوديت در پوشيده اى
الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ (سَلَّمَ) يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ
و رسولت صلى الله عليه و آله و سلم جهد و كوشش بسيار به نماز و روزه
فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ
در شبها و روزهاى اين ماه داشت و براى فروتنى به درگاه تو اين ماه را تا به آخر محترم و گرامى مى داشت
اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاِسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ
اى خدا پس تو ما را هم يارى فرما بر پيروى سنتش و به شفاعتش نايل گردان
اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً
خدايا و حضرتش را براى من شفيع مقبول الشفاعه قرار ده و طريق مستقيم هموار بسوى خود گردان
وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِياً
و مرا پيرو آن بزرگوار ساز تا روزى كه تو را ملاقات مى كنم كه روز قيامت است در آن روز از من خوشنود باشى و از گناهانم چشم پوشى
قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَارِ
در حالى كه لطف و رحمتت را بر من حتم فرموده و مرا در منزل هميشگى بهشت ابد كه محل خوبان است منزل دهى.
#صلوات_شعبانیه
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهیده "فاطمه سهرنگی"
💔خواهر همسرِ فاطمه سهرنگی، از همسر برادرش که ۵۶ سال سن داشته و مادر همسر شهیده زینب شفیعی بود، صحبت میکند:
همسر برادرم فاطمه سهرنگی بانویی فهیمده و بسیار مخلص بود، او و برادرم چهار پسر دارند که به بهترین شکل آنها را تربیت کرده اند.
همسر برادرم برای امام حسین (علیهالسلام) آشپزی میکرد، او در ماههای محرم و صفر همیشه در آشپزخانه مساجد و تکایا مشغول آشپزی و خدمت به عزاداران بود.
فاطمه اخیراً برای من داروی روماتیسم آورده بود، در خانه ام بحث چگونه مردن بود، او گفت من دوست ندارم روی تخت زخم بستر بگیرم و بمیرم، دوست دارم بهترین مرگ نصیبم شود.
او یک روز از برادرم طلب حلالیت کرده و گفته بود من دوست دارم به شهادت برسم و برادرم با لبخند گفته بود مگر جنگ است که میخواهی شهید شوی؟
این بانوی مهربان به همراه عروسش و دهها انسان بی گناه دیگر، در حادثه تروریستی ۱۳ دی ماه کرمان به شهادت رسیدند.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهیده
"فاطمه سهرنگی"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز سیوهشتم
🥀 @yaade_shohadaa
🕌 #دمشق_شهرِ_عشق
♦️#قسمت_سی_و_پنجم
💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت #سوریه میسوخت که همچنان میگفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، #تروریستها وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلیها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!»
سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیریهای حلب وقتی جنازه تروریستها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر #ترکیهای و #سعودی هم قاطیشون بودن. حتی یکیشون پیشنماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!»
💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه #عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزادهها رو بیشتر تجهیز کنه!»
و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و #اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظهای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!»
💠 سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره #عشقش چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، #حاج_قاسم و ما سربازای #سید_علی مثل کوه پشتتون وایسادیم! اینجا فرماندهی با #حضرت_زینب (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!»
و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر #داریا هم امن نبود که رو به مصطفی بیملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!»
💠 نگاه ما به دهانش مانده و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«انشاءالله تا چند روز دیگه وضعیت #زینبیه تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.»
بهقدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد :«میدونم کار و زندگیتون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!»
💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به #زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی سادهای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.
روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد :«شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.»
💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت #احساسش پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پلههای ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟»
مصطفی لحظهای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید #زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!»
💠 انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!»
لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانیاش نمیشد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو #افطار بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد.
💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!»
کلماتش مبهم بود و خودش میدانست آتش #عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم #شرم روی پیشانیاش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«انشاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.»
💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، #فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. #ارتش_آزاد هنوز وارد شهر نشده و #تکفیریهایی که از قبل در #داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند...
ادامه دارد...
🌺نویسنده: فاطمه ولینژاد
🥀 @yaade_shohadaa
#خاطراتِخوشمزه 😍
✍🏻عمو صدام داره بلیت بهشت پخش میکنه
همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت.
به پایگاه موشکی که رسیدیم، بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم.
بین سنگر محمود و گروهان بهشتی ایستادم و گفتم:«بیایید بیرون عمو صدام داره بلیت بهشت پخش میکنه!»
محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من میخندیدند. همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند.
بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا میماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!»
در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم.
بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم:«آهای صدامِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمیشه؟ شوخی کردم....!»
همه زدند زیر خنده😂
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#انتخابات
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رفیق_شهید 🌹
💔شهدا چی دیده بودند؟! چی فهمیده بودند؟! کجا سیر میکردند؟! به کجا وصل بودند⁉️
#امام_زمان
#انتخابات
🥀 @yaade_shohadaa
♦️دلاور مرد عملیاتهای نبل و الزهرا؛
شهید «رضا عادلی»
❤️🔥روزی از حقوق دوران خدمتش سؤال کردم؛ خیلی کوتاه جوابم را داد:«من حقوق نمیگیرم❗»
👈🏻بعدها معلوم شد صفت بندگی، ایثار و یتیم نوازیاش را از مولایش علی(ع) در وجودش ذخیره دارد؛ او کارت حقوقیاش را به فرزند یتیمی داده بود تا هرگاه، پولی به حسابش واریز میشود، برداشت کند. این فرزند یتیم را در روستاهای اطراف محل خدمت یافته بود. چرا که برای گذراندن دورههای تکاوری مرتب به کوهها و صحراهای اطراف محل خدمتش در رفت و آمد بود.
گاهی نیز شیر و نان میخرید و میان دوستان سربازش توزیع میکرد.
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#انتخابات
🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد...
#دعای_الهی_عظم_البلاء 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️"بسم رب شهدا"
💚یه سلام از راه دور به حضرت ارباب...
🥀به نیابت از شهید حسین فهمیده
#امام_زمان
#ماه_شعبان
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
♥️نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب لی اِلَی اللهِ حاجَتی وَ عَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتُ مُنقَضی فی ظِلِّ اللهِ وَ یُضِلِلِ اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یا مُحَمَّدُ بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ اَدرِکنی بِحَقِّ لُطفِکَ الخَفیِّ اللهُ اَکبَرُ اَنَا مِن شَرِّ اَعدائِکَ بَرِیءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَدی وَ عَلَیکَ مُعتَمِدی بِحَقِّ إِیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعینُ یا اَبَا الغَیْثِ اَغِثْنی یا اَبَاالحَسَنَیْنِ اَدْرِکنی یاسَیفَ اللهِ اَدرِکنی یا بابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّةَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقِّ لُطفِکَ الخَفیِّ یا قَهّارُ تَقَهَّرْتَ بِالقَهرِ وَ القَهرُ فی قَهرِ قَهرِکَ یا قَهّارُ یا قاهِرَ العَدُوِّ یا والِیَ الوَلِیِّ یا مَظْهَرَ العَجائِبِ یا مُرتَضی عَلِیٌّ رَمَیْتَ مَن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَ سَیفِ اللهِ الْقاتِلِ اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللهِ اِنَّ اللهَ بَصَیرٌ بِالْعِبادِ وَ اِلهُکُم اِلهٌ واحِدٌ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیم اَدرِکنی یا غیاثَ المُستَغیثینَ یا دَلیلَ المُتَحَیِّرِینَ یا اَمانَ الخائِفینَ یا مُعینَ المُتَوَکِّلینَ یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجمَعینَ وَ الحَمدُ للِهِ رَبِّ العالَمینَ.
#اللھمعجللولیکالفرج 🌹
#ختم_نادعلی
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۳ اسفند ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔 وصیتنامه:
از کلیه دوستان و عزیزان حلالیت میطلبم و امیدوارم که همگی همچون آفریدگارشان بخشنده و مهربان بوده و حقیر را حلال نمایند. شرمنده که مختصر نوشتم، زیرا خود را کوچکتر از این میدانستم که تذکر و یا نصیحتی نمایم که خداوند رحمان و رحیم اکمالالدین کرده و تمام جهان زاده اوست که وقت تنگ است و عمر کوتاه، پس آن را از دست نداده و انگشت در دهان نگزیم در روزی دیگر.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار احمد اسماعیلی «صلوات»
#شهید_مدافع_حرم
🥀 @yaade_shohadaa
🍃🌺🍃🌼🍃🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَئِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ
كه درخت نبوتند و محل رسالت و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان و حى اند
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا
كه آنان كشتى درياى معرفتند و روان در اعماق آن دريا هر كس بر آن كشتى در آيد از غرق ايمن است و هر كس در نيايد، به درياى هلاكت غرق خواهد شد
الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَهُمْ لاَحِقٌ
هر كس بر آنها تقدم جويد از دين خارج شود و هر كس از آنان عقب ماند نابود گردد و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنها خوهد شد
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
الْكَهْفِ الْحَصِينِ وَ غِيَاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكِينِ وَ مَلْجَإِ الْهَارِبِينَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ
كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و درماندگان و پناه گريختگان و نگهبان عصمت طلبان اند
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
صَلاَةً كَثِيرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضًى وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَدَاءً وَ قَضَاءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ
درود بسيار كه آن درود موجب خشنودى آنها باشد و اداى حق آنها بر ما شود به حول و قوه تو اى خداى عالميان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد (ص) و آلش
الطَّيِّبِينَ الْأَبْرَارِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ وَ وِلاَيَتَهُمْ
كه پاكان و نيكان و برگزيدگان عالمند كه بر ما واجب كردى حقوقشان را و طاعت و محبتشان را فرض نمودى
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدايا درود فرست بر محمد و آلش
وَ اعْمُرْ قَلْبِي بِطَاعَتِكَ وَ لاَ تُخْزِنِي بِمَعْصِيَتِكَ
و قلب مرا به طاعتت پر نور و معمور ساز و مرا به عصيان خود رسوا و خوار مگردان
وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ
و روزيم كن كه مواسات كنم با فقيران كه رزقشان تنگ نمودى به وسعتى كه از فضل و كرمت به من عطا كردى
وَ نَشَرْتَ عَلَيَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ أَحْيَيْتَنِي تَحْتَ ظِلِّكَ
تا عدالت تو را منتشر گردانم و مرا زنده بدار در سايه عنايتت
وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ
و اين است شعبان ماه رسولت سيد پيغمبران كه اين ماه را به رحمت و رضا و خوشنوديت در پوشيده اى
الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ (سَلَّمَ) يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ
و رسولت صلى الله عليه و آله و سلم جهد و كوشش بسيار به نماز و روزه
فِي لَيَالِيهِ وَ أَيَّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فِي إِكْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ
در شبها و روزهاى اين ماه داشت و براى فروتنى به درگاه تو اين ماه را تا به آخر محترم و گرامى مى داشت
اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الاِسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِيهِ وَ نَيْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَيْهِ
اى خدا پس تو ما را هم يارى فرما بر پيروى سنتش و به شفاعتش نايل گردان
اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْهُ لِي شَفِيعاً مُشَفَّعاً وَ طَرِيقاً إِلَيْكَ مَهْيَعاً
خدايا و حضرتش را براى من شفيع مقبول الشفاعه قرار ده و طريق مستقيم هموار بسوى خود گردان
وَ اجْعَلْنِي لَهُ مُتَّبِعاً حَتَّى أَلْقَاكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنِّي رَاضِياً وَ عَنْ ذُنُوبِي غَاضِياً
و مرا پيرو آن بزرگوار ساز تا روزى كه تو را ملاقات مى كنم كه روز قيامت است در آن روز از من خوشنود باشى و از گناهانم چشم پوشى
قَدْ أَوْجَبْتَ لِي مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَ الرِّضْوَانَ وَ أَنْزَلْتَنِي دَارَ الْقَرَارِ وَ مَحَلَّ الْأَخْيَارِ
در حالى كه لطف و رحمتت را بر من حتم فرموده و مرا در منزل هميشگى بهشت ابد كه محل خوبان است منزل دهى.
#صلوات_شعبانیه
🥀 @yaade_shohadaa
🍂بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
🥀شهیده "زهرا هوشمندپناه"
💔 درپی انفجار تروریستی که عصر روز چهارشنبه و در جریان برگزاری مراسم چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی در گلزار شدی کرمان رخ داد، بیش از ۲۰ دانشآموز به شهادت رسیدهاند. از این تعداد؛ چهار شهید دانش آموز عضو یک خانواده بوده و در پایه اول، دوم، سوم و پنجم دبستان تحصیل میکردند. همچنین از یک خانواده دیگر هم دو دانش آموز شهید شدند که یکی از آنها در پایه ششم ابتدایی و دیگری در پایه یازدهم هنرستان مشغول تحصیل بود.
شهیده زهرا هوشمند پناه هم یکی از این شهدا بود که در پایه دوازدهم هنرستان اندیشه نو ناحیه ۲ کرمان مشغول تحصیل بود.
♦️تلاوت سوره ی «حمد» هدیه شهیده
"زهرا هوشمندپناه"
#شهدای_مکتب_حاج_قاسم
#یازدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز سیونهم
🥀 @yaade_shohadaa
🕌 #دمشق_شهرِ_عشق
♦️#قسمت_سی_و_ششم
💠 مصطفی در حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده میشد.
ابوالفضل مرتب تماس میگرفت هر چه سریعتر از #داریا خارج شویم، اما خیابانهای داریا همه میدان جنگ شده و مردم به #حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه میبردند.
💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی میترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان #شیعه، از وحشت هجوم #تکفیریها به شهر، دیگر نمیخندید و التماسمان میکرد زودتر آماده حرکت شویم.
خیابانهای داریا را به سرعت میپیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس میداد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راهمان را بستند.
💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس میکرد این #امانت را حفظ کند.
سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آنها نمیخواستند این طعمه به همین راحتی از دستشان برود که هر چهار چرخ را به #گلوله بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود.
💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمتمان میآمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را میشنیدم که خدا را صدا میزد و سیدحسن وحشتزده سفارش میکرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجهتون میفهمن #سوری نیستید!»
و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم میکرد حرفی نزنم و آنها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد.
💠 دیگر او را نمیدیدم و فقط لگد وحشیانه #تکفیریها را میدیدم که به پیکرش میکوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمیزد.
من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمیدیدند زانوانش حریف سرعت آنها نمیشود که روی زمین بدن سنگینش را میکشیدند و او از درد و #وحشت ضجه میزد.
💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که #مرگم را به چشم میدیدم و حس میکردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است.
وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین میکشیدم و باورم نمیشد اسیر این #تروریستها شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط #خدا را صدا میزدم بلکه #معجزهای شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید.
💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره میزد تا پیاده شوم و من مثل جنازهای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد.
با پنجههای درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشیها روی زمین نفسنفس میزند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود.
💠 خودش هم #شیعه بود و میدانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان میکند و نگاهش برای من میلرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد.
مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله #یاالله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماسشان میکرد دست سر از ما بردارند.
💠 یکیشان به صورتم خیره مانده بود و نمیدانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه میبیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟»
لب و دندانم از ترس به هم میخورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خالهام هستن. لاله، نمیتونه حرف بزنه!»
💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان میگفت :«داشتم میبردمشون دکتر، خالهام مریضه.» و نمیدانم چه عکسی در موبایلش میدید که دوباره مثل سگ بو کشید :«#ایرانی هستی؟»
یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.
💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید!» و رحم از #روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد.
بهنظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخالهام برن خونه، من میمونم!» که #اسلحه را روی پیشانیاش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»...
ادامه دارد...
🌺نویسنده: فاطمه ولینژاد
🥀 @yaade_shohadaa
#خاطراتِخوشمزه 😍
✍🏻 نماز تنهایی
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچههای نا آشنا را دست به سر میکرد.
ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد.
وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمیآیی برویم نماز؟»
پاسخ میدهد: «نه، همینجا میخوانم»
آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«انالصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سهتایی.
او که فکر نمیکرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تنها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.😂
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#ماه_شعبان
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید والامقام جمال طهماسبی
✍🏻شهید «جمال طهماسبی» در سال ۱۳۴۴ در تهران چشم به جهان گشود.
وقتی فقط ایثار ۱۳ سال داشتن تو پادگان چی ۲۱ بهمن ۵۷ جانباز انقلاب شدن و پس ازاخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه شد و در رشته روانشناسی مشغول به تحصیل شد. در سال هزاروسیصدوشصت وهشت ازدواج نمود که ثمره این ازدواج دو دختر بود. ایشان کارمند نیروی انتظامی بودند. استاد کاراته و دارای مقام های بسیاری در این رشته ورزشی بود.
زمان جنگ و در حلبچه زمانی که دوستش ماسک نداشت، ماسک خودش را به دوستش میدهد.
وی براثر جانبازی و عواقب آن در یازدهم اسفند ۱۳۸۱ بر اثر جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اهدای اعضای بدن جانباز پاسدار جمال طهماسبی که در سانحه ای دچار مرگ مغزی شده بود، دو بیمار نیازمند را از مرگ حتمی نجات داد. دو بار مجروحیت، شیمیایی شدن در حلبچه و مشکل حاد تنفسی ارمغان روزهای جنگ، واحد اطلاعات عملیات و شناسایی برای جمال طهماسبی بود.
جانبازی که شش سال از گرانبهاترین روزهای عمر خود را عاشقانه وقف دین و میهنش کرد، در کانون خانواده ای رشد و تعالی یافته بود که با اهداء اعضای بدن جمال، بار دیگر عشق و ایثار را معنی کردند، زیباتر از همیشه.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید جمال طهماسبی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید والامقام جمال طهماسبی ✍🏻شهید «جمال طهماسبی» در سال ۱۳۴۴ در تهران چشم ب
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#ماه_شعبان
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔من آبرو تو بردم...
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#شب_جمعه
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥از آن روز به بعد
💔 یه کاغذ گذاشته بودن کنار پیکر که روش نوشته بود: احتمالاً غواص، تاریخ شهادت ۱۹/۱۰/۱۳۶، محل شهادت شلمچه. هیچی نداشت. نه پلاک، نه کارت شناسایی! هیچ جای لباسش هم نوشتهای به چشم نمیخورد که بشود شناساییاش کرد. واسه همین تمام لباساش رو درآوردن بلکه جاییش اسم و مشخصاتش رو نوشته باشه. فقط معلوم بود از غواصان کربلای پنجی بوده. بالاجبار به عنوان شهید گمنام، در بهشت زهرا (س) دفن شد. چند سال که گذشت، برحسب اتفاق، مادری که دنبال فرزند مفقودش میگشت، عکس او را دید و پسرش را شناسایی کرد. از آن روز به بعد روی سنگ مزار، بجای «شهید گمنام» نوشتند: «شهید سیدجلال حسینی»
🥀خاطره ای به یاد شهید معزز سیدجلال حسینی
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#انتخابات
🥀 @yaade_shohadaa