eitaa logo
امام رضا علیه السلام
27 دنبال‌کننده
114 عکس
546 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شب جمعه با حسین
4_5850629266932239277.mp3
3.07M
❣﷽❣ مرادقلی‌‌ ‌: 🥀 🥀 خدا هر گناهی باشه به حسین می بخشه هیچکی نا امید نباشه به حسین میبخشه وعده دادن به وفاشه به حسین میبخشه خدا هرچی روسیاهو به حسین میبخشه من افتاده به چاهو به حسین میبخشه بنده های بی پناهو به حسین میبخشه ✔️بزار بگم با زبون ساده همین حسین حسین هم از سرم زیاده خدا اجازش و به هر کسی نداده نماز شکر من زیاده خدا به من حسین و داده ✔️اگر گناه من زیاده ✔️خدا به من حسین و داده میدونم که از تو هستم به تو بر میگردم سر اون عهدی که بستم به تو بر میگردم با همین دل شکستم به تو بر میگردم همه ی دارو ندارم به تو بر میگرده همه ی عشقی که دارم به تو بر میگرده من تموم اعتبارم به تو بر میگرده ✔️بزار بگم با زبون ساده همین حسین حسین هم از سرم زیاده خدا اجازش و به هر کسی نداده نماز شکر من زیاده خدا به من حسین و داده ✔️اگر گناه من زیاده ✔️خدا به من حسین و داده
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بهترین دوربین مخفی که تا بحال دیدم🥺 قدر پدر و مادر ها را تا هستند، بدانیم...🤲🏻 ‌🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 نگاه زیبا و عارفانه‌ی مساله‌ی مالکیتِ تن. 🔸استاد فروغی ━💠🍃🌺🍃💠━ حـوزہ‌علمـیّہ‌امام صادق؏شهرستان پاکدشت👇 https://eitaa.com/hwjp_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آخرین آرزوی قبل از شهادت؛ شهید فائزه رحیمی به زیارت امام رضا (علیه‌السلام) رفت ♦️شهید رحیمی، پیش از سفر آخرش به کرمان برای زیارت مزار حاج قاسم، به خانواده‌اش گفته بود دوست دارد پس از سفر کرمان، توفیق زیارت حرم امام رضا (علیه‌السلام) نصیبش شود. Https://eitaa.com/bisimchi10
Mehdi Rasooli - Be Bagheboon Begoeid (320).mp3
15.65M
به باغبون بگویید،دیگه لاله نکاره(:
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. ✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. 📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید سلیمانی
♥️امیرالمومنین علی علیه السلام 🍀هر که تقوی پیشه کند .. باران بند آمده کرامت، دوباره بر او فرو ریزد و رحمت گریخته ، به سوی او باز گردد و چشمه فروکش کرده نعمت ها ، دگرباره برایش جوشان شود و بارش کاستی گرفته برکت ، دوباره بر او سرازیر شود . 📚نهج البلاغه خطبه ۱۹۸
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️پایان دعوای زن و شوهربا یک حدیث 🎙استاد 📚 @HadithNegar
25.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 حذف دکتر رئیسی از صحنه سیاست 🔹 با دیدن این کلیپ متوجه خواهید شد که چرا چپ و راست و انقلابی و غیر انقلابی دارن آتش سنگین بر سر دولت و شخص ابراهیم رئیسی میریزن؟! 👤 پشت پرده گرانی ها و حوادث اخیر از زبان پورآقایی 🔹پ.ن: عزیزان ولایتمدار! حتما کلیپ رو ببینید و نشر بدید 🔹 در این هجمه و حمله ی دشمن از بیرون و پیاده نظام آنها،  افسادطلبها و غربگدایان ، واجبه محکم در مقابل آنها بایستیم و روشنگری کنیم تا اهداف نجس آنها خنثی بشه . 🇮🇷
هدایت شده از کانال کربلا🥀 روی عضویت کلیک کنید
کربلای معلی_۲۰۲۳_۰۸_۰۸_۰۷_۵۱_۳۶_۸۷۶.mp3
4.14M
دلگرمی 🎙 🥀کانال کربلا🥀 🍃💔 @karbbala_ir 💔🍃