✅ جلوه های دنیا
🔸استادعلی صفائی حائری (عین-صاد)
به رؤسای هیئت حسینی که سر خوشامدگویی عزاداران و کجا ایستادن و کجا نشستن، به جان هم افتاده بودند، گفته بود:
▫️ آنها که در نینوا حسین را کشتند، همان هایی بودند که از یک لقمه نگذشتند.
از یک چای داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند
تا آنجا که نتوانستند از گندم ری هم بگذرند
تا آنجا که دستشان را هم با خون حسین شستند.
—(📚کتاب صراط-صفحه ۹۳)
@yade_ayyaam
استاد حسین فخری - نوحه یا حسین آنکه دل از غیر تو بگرید منم).mp3
3.66M
🌴🌴🌴 به ایام اربعین حسینی نزدیک می شویم
📢 صوت | نوحهسرایی #حسین_فخری
یا حسین آنکه دل از غیر تو بگرید منم
@yade_ayyaam
هدایت شده از عکسهای زیرخاکی
👈 کانال: "زیرخاکی" @Axe_zirkhaki
🔹تلگرام: https://t.me/Axe_zirkhaki
▫️ایتا: http://eitaa.com/Axe_zirkhaki
▪️سروش: http://sapp.ir/Axe_zirkhaki
➖مجموعه تصاویر قدیمی و کمتر دیده شده
👇👇👇
هدایت شده از عکسهای زیرخاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارش تلویزیونی درسال۶۳درباره تلفن
3دهه پیش تلفن زدن براحتی امکانپذیرنبودبایدمدتها درصف انتظاربودی ووقتی هم که نوبتت میشد ودرحال صحبت کردن،افراد درصف مدام تذکرمیدادند که زودترتمام کن
@Axe_zirkhaki
💢خاطره آیتالله مهدویکنی از مهماننوازی مردم #بوکان در دوران تبعید
🔸آیت الله مهدوی کنی در قسمتی از خاطراتش درباره تبعید به بوکان میگوید: من فراموش نمیکنم مردم بومی بوکان که کرد و اهل سنت بودند نسبت به حقیر بیش از حد انتظار اظهار محبت میکردند.
🔸مردم بوکان با اینکه سنی بودند به من خیلی احترام میگذاشتند، آنها چون روحانی خود را ماموستا مینامند مرا هم ماموستا میگفتند، من به هر مغازهای که برای خرید لوازم میرفتم مثلا اگر قصابی بود و صف بود یا دو سه نفر ایستاده بودند، قصاب میگفت: ماموستا مهمان ماست و احترام او واجب است، اجازه دهید ایشان را اول رد کنیم تا معطل نشود، در هر مغازهای میرفتم صندلی میگذاشتند، چای میآوردند.
🔸همچنین آنجا شخصی به نام آقای معتمدی بود که ظاهرا رئیس ایل بود، آن موقع برای من پیغام داد که من شخصا نمیتوانم به دیدار شما بیایم، ولی شما اینجا مهمان ما هستید، اگر نیازی دارید دستور دهید تا من برای شما بفرستم، خلاصه علاوه بر شیعیان مهاجر، کردها نیز خیلی محبت میکردند.
@yade_ayyaam
💢 شجاعت آیتالله مهدوی کنی در برابر ساواک
🔹اسدالله تجریشی زندانی رژیم شاه میگوید:
▫️یک روز " کریم" را برای بازجویی بردند. بعد از دو ساعت که برگشت پاهایش خونین بود. به من رو کرد و گفت: این نهضت و انقلاب پیروز میشود. گفتم: چطور؟
🔹گفت: امروز در اتاق بازجو بودم که یک فرد روحانی را آوردند. قادر نبود روی پایش بایستد. دو سه نفر نگهبان او را نگهداشتند، اما او آنچنان با بازجوها با پرخاش صحبت میکرد مثل اینکه رئیس بازجوهاست. چنان روحیه تهاجمی داشت و به بازجوها اعتراض میکرد که حدو وصف نداشت.
🔹پاهایش اندازه بالش و مثل بادمجان ورم کرده بود و سیاه شده بود،اما همچنان شهامت و شجاعت داشت.پرسیدم اسم آن روحانی چه بود؟ گفت: محمدرضا صدایش میکردند. بعدا تحقیق کردم و فهمیدم " آقای مهدویکنی" بوده است.»
@yade_ayyaam
خاطره آیتالله مهدویکنی از انتخابات ریاست جمهوری سال 1360.mp3
14.65M
📢 صوت | خاطره آیتالله مهدویکنی از انتخابات سوم ریاست جمهوری در سال 1360 - بعد از شهادت رجایی و باهنر
▫️در این انتخابات آیتالله خامنهای به ریاستجمهوری برگزیده شدند
🆔 @yade_ayyaam