eitaa logo
یاد ایام
96 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
153 فایل
💠 نگاهی به حقایق و وقابع عبرت آموز و رویدادهای سیاسی اجتماعی و زندگی مردمان ابن مرز و بوم در یک صد سال اخیر، از زمان قاجار، پهلوی تا عصر حاضر 📢🎥📷 در قالب صوت و فیلم و عکس های گاه کمیاب، جالب و خاطره انگیز
مشاهده در ایتا
دانلود
.... 🌷روز ۱۳ فروردین سال ۱۳۶۷ بود که با تعدادی از بچه‌ها رفتیم برای جمع کردن چادرهای مقری که توی خط داشتیم. چون روز سیزده بدر و از طرفی هم شب نیمه شعبان بود، گفتیم روحیه بچه‌ها عوض بشه. مهدی صور اسرافیل شروع کرد سرود خوندن و گفت: برادرها من هرچی می‌گم شما بگید: گرفت، گرفت.... مهدی خوند: فلق دوباره رنگ خون گرفت و همه بچه‌ها یک صدا می‌گفتند: گرفت، گرفت و می‌زدند زیر خنده و بعد هم چون شب نیمه شعبان بود با هم سرود" ای ولی عصر" رو خوندیم.... به مقر که رسیدیم چون چادرها روی زمین خوابیده بود همه با هم چهار طرف چادر را گرفتیم و بلند کردیم و بچه‌ها پایه‌های چادر رو مستقر کردند و چادرها سر جای خود قرار گرفت. چادرها که سر پا شد ما با منظره‌ای مواجه شدیم که اشک‌ها رو سرازیر کرد.... 🌷دیدیم جانمازها کنار هم در یک ردیف پهن شده و این حکایت می‌کرد که دوستان شهید ما برای نماز جماعت ظهر و عصر مهیا شده بودند و وقت نماز مقر بمباران شده بود. (این مقر روز ۱۱ فروردین توسط هواپیماهای بعثی بمباران شیمیایی شد که ۱۲ تن از بچه‌‌ها به شهادت رسیدند.) چادرها رو جمع کردیم و نزدیک غروب بود که به نزدیک مقرمون در بیاره رسیدیم. دیدم ماشین‌ها چراغ می‌زنند که جلوتر نرید. دشمن شیمیایی زده. باز به دلمون بد اومد که این‌بار هم مقر ما رو زده. تا جلوی مقر رسیدیم، حاج احمد ماشین رو نگه داشت. من زودتر از همه پایین پریدم و سر بالایی جلو مقر رو بدو بالا رفتم. دیدم چادر تدارکات روی درخت آویزونه و یکی هم به پشت روی زمین افتاده. دلم ریخت و بچه‌ها رو صدا زدم. دیدم کسی جواب نمی‌ده. وارد ساختمون شدم همه جا تاریک بود و صدایی از کسی نمی‌یومد. 🌷کف اتاق تعداد زیادی پتو افتاده بود. پتوها رو وارسی کردم. اتاق خالی بود. از ساختمون بیرون اومدم و بچه‌های دیگه هم رسیدند و همه جا رو وارسی کردیم. یکی از بچه‌ها صدا زد: بچه‌ها رفتند بالای ارتفاع و کسی این‌جا نیست. خاطرمون جمع شد که تلفات زیاد نیست. رفتیم سر وقت چادر تدارکات. شهید رضا استاد به پشت افتاده بود و صورتش خونی بود. اون رو داخل پتو پیچیدیم و به معراج شهدا بردیم. قرارمون بود که شب نیمه شعبان برای ولادت امام زمان (ع) جشن بگیریم که هواپیماهای دشمن برنامه ما رو به‌هم زدند. اون روز نزدیک ۵۰ نفر از بچه‌های تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء (ع) مصدوم شیمیایی شدند. یه تعداد که حالشون خراب بود و حالت تهوع داشتن با مینی‌بوس به بهداری فرستادیم و ما هم که حالمون زیاد بد نبود موندیم. 🌷نماز مغرب و عشاء رو که خوندیم وضعمون به هم ریخت و سرفه‌های شدید و خارش پوست شروع شد.... حالت تهوع و درد چشم هم اضافه شد و مجبور شدیم که به بهداری مراجعه کنیم و ما رو فرستادند پاوه و بعد هم کرمانشاه و در نهایت در بیمارستان امیرکبیر اراک بستری شدیم.... راوی: رزمنده دلاور جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی لشکر۱۰ ------------------------------------------- ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 مصاحبه زیبا و سخنان شنیده نشده از علمدار لشگر مقدس امام حسین(ع)، سردار خاکی و بی ادعای جبهه ها ، سرلشگر پاسدار حاج حسین خرازی همراه با تصاویر زیبا و دیدنی از این دلاورمرد میدان های نبرد که تاکنون ندیده اید. 🔹...و چه زیبا شهید آوینی اینگونه در وصفش می گفت: ... آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می شود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند. کانال اینجا بیت شهداست☝️☝️ 🌱انتشار مطالب کانال ، بدون ذکر منبع نیز آزاد است🌱
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔶 بهار سال 1364 بود مشغول ساختن زاغه مهمات در کنار رودخانه کرخه بودیم برادر عبدالله کارها رو تقسیم کرده بود و بچه ها تیم بندی شده بودند تا سوله ها درست بشه شهید سید اسماعیل موسوی مسوول کندن چاه بود تا به آب برسه. شهید اکبر عزیز زاده مسوول کارهای جوشکاری و اهنگری بود شهید طحانی و تابش هم با به کارگیری شهید سعید صدیق عمله بنا بودن و کارها خیلی عالی جلو میرفت و هم ناظر مذهبی و مسوول روحیه بود سر ظهر بود و بچه ها جمع شده بودن برای نماز و نهار که برادر حاج عبدالله گفت : بچه ها میخواستم یه خبر بهتون بدم... همه فکر کردن ماموریتی در پیش است و حاجی میخواد خبرش رو بده. اما با تبسمی خبر رو داد و گفت : راستش من امروز تعهد 5 ساله ام به تموم میشه و توضیح داد که وقتی میخواستم عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بشم از ما تعهد گرفتند که 5 سال باید عضو باشید و امروز آخرین روز تعهدم به سپاه است. برای جمع ما جالب بود این خبر و هر کس یه چیزی گفت و با خنده به برادر عبدالله کفت: برادر عبدالله حالا که تعهدت به سپاه تموم شده برو تسویه حساب کن و بیا شد.(به اون هایی که توی سپاه خدمت سربازی رو میگذروندن میگفتن پاسدار وظیفه و اونایی که در ارتش مشغول خدمت بودن سرباز وظیفه بودن) با این شیرین کاری شهید عزیز زاده همه بلند خندیدن و شهید عبدالله به شوخی بهش گفت ای اوس اکبر شیله پیله دار... سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر10 در 4 اسفند سال 1364 در عملیات والفجر8 به شهادت رسید. یاد همشون بخیر همنشینی با امام حسین(ع) نوش جونشون انشاءالله ما رو هم بطلبند. (جعفرطهماسبی1400) @alvaresinchannel
. او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت (ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین (ع) و کوله‌باری از تقوا و یک عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیکران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و کرم عمیم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره کرده است که: چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن. آن چه می‌خوانید تنها وصیت نامه بجامانده از سیدالشهدای لشکر عاشورا شهید آقا مهدی باکری است: بسم الله الرّحمن الرّحیم یا الله، یا محمّد، یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای، ولی مان یا روح الله! و شما‌ای پیروان صادق شهیدان. خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم، ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب! العفو. خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.‌ای وای که سیه روی خواهم بود. خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم! یا اباعبدالله شفاعت. آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن! سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه‌های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.‌ای عاشقان اباعبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه‌ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم. وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل. بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعا‌ها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آن‌ها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد. خدایا! مرا پاکیزه بپذیر. شهید باکری شهید محلاتی از بین تمام خصلت‌های والای شهید به معرف او اشاره می‌کند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌کند و از زبان شهید می‌گوید: خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت. این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است که تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوک معنوی به آن دست یافته بود. 💚 💚 💕 @bakeri_channel 💕
در جوشن كبير يک عبارتی هست كه مى‌گوييم: "يا كَريمَ الصَّفْح" معنیش خيلى جالبه؛ وقتی کسی تو رو می‌بخشه اما یادش نمی‌ره که فلان خطا رو کردی و همیشه یه‌جوری نگات می‌کنه که تو می‌فهمی هنوز یادش نرفته! یه‌جورایی انگار که سابقه‌ی بدت رو مدام به یادت میاره ...! ولی وقتی کسی تو رو می‌بخشه و یک‌طوری فراموش می‌کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی، اصلا هم به روت نمیاره؛ به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما این‌گونه است... @shahiddaghayeghi •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📌 فرقی که دربازی دراز شکافت و گفتی: یاعلی [ دلنوشته ی فرزند شهید به مناسبت ویژه سالگرد شهید گلابعلی حسین زاده ] به نام خدای شهید 🔹️ در قاب عکس روی مزارت، همچنان آن چهره مردانه و جاودانه ات گرما بخش زندگی و قلبمان‌ است. در این کنج گلزار خوب حس می‌شود که کنارمان هستی و نغمه‌ی دلنشینت در گوش ما زمزمه می‌شود تا ترجمان و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا... باشد. 🔸️ سی و هفت سال است که چم‌امام حسن سِرّ دلبرانه ی تو را در سکوت خود فریاد می زند و مدام نام زیبای تو که دیگر برایش مفهوم غریبی نیست را هر روز برای خود ترجمه می‌کند. ◇ آن شوق و ترجمان از لحظه ایست که در تخته سنگی بزرگ در پای چم و رو به محراب آن مسجد فرقت شکافت و گلاب از گل گرفته شد و از عمق وجودت نداکردی و گفتی: یاعلی 🔻 راه تو ؛ مسیری روشن و مبین را پیش روی ما قرار داده و خون تو شمعی فروزان در تاریکی و گمراهی های ایام است. راهت، آرمان و اندیشه هایت میراثی جاودانه است که نسل به نسل و سینه به سینه در گردش ایام منتقل می شود تا برای ما باسلاح غیرت و دانش در سنگر خانواده، علم، جهاد ، صنعت و تولید برای گره گشایی معیشت مردم بر مدار اخلاق جوانه زده و شکوفا شود تا بتوانیم پرچم ایران اسلامی را بر بلندای قله افتخار به اهتزاز درآوریم. 🔸️ چندی پیش سعادت یافتیم که با خانواده در دیدار با امام و رهبر عزیزمان این عهد جاودانه را تجدید کنیم که تا آخرین قطره خون پاسدار درخت تناور انقلاب باشم که شهدا آن را علم کرده تا منتهی شود به روزی که خورشید عدالت و آزادی در تمام جهان طلوع کند ◇ فرزندت داود
⚪️ خاطره ای از شهید هاشم کلهر، پهلوان گردان مقداد به اتفاق هاشم کلهر و سه نفر دیگر از نیروهای اطلاعات و عملیات آمدیم تهران تا با هیئت کوه نوردی، آموزش صخره نوردی ببینیم تا بهتر بتوانیم روی ارتفاع سخت و صعب العبور "بمو" در نزدیکی سر پل ذهاب کار کنیم. یک روز با طناب، یک شیب معکوس را آمدیم پایین، هاشم گفت من میخواهم این مسیر را که با طناب آمدیم با دست بروم بالا. او از دستان بسیار قوی برخوردار بود. وقتی جایی را می گرفت، انگار با گیره محکم کرده بود. از دستش رها نمی شد. ما کار هاشم را که صعود از شیب معکوس بود، تماشا می کردیم، صعودی فوق العاده سخت که او با چنان با مهارتی این کار را انجام داد که موجب حیرت حضار شد!! ایام آموزش ما مصادف بود با ماه رمضان. شبهای قدر بعد از آموزش می رفتیم پای منبر شیخ حسین انصاریان. یکشب که داشتیم به آنجا می رفتیم،از دور صدای شیون و ناله مردم بگوش می رسید. هاشم پرسید چه خبره؟ با تعجب گفتیم مثل اینکه شب قدر هست! شب استغفار و توبه. هاشم با تعجب گفت: خب!! گناه نکردن که راحت تر از این گریه زاری هست! گناه نکن این همه هم شیون لازم نیست! راوی: احمدکوچکی گروه واتساپ دفاع مقدس ۳ https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
🐜کشتن مورچه ها🐜 يکی از برادران رزمنده ای که در بين ما بود نوجوان بود به نام محمد خانی. قبل از عمليات رمضان در منطقه ی آلفاآلفا در پنج کيلومتری جاده ی اهواز _خرمشهر بوديم. اين شهيد با وجود کم سن و سال بودنش بسيار مقيد به اقامه ی نماز شب بود. او حتی يک چفيه بر روی خودش می انداخت تا شناخته نشود. يکی از دوستان نقل می کرد من يک شب در نماز شب او شنيدم در سجده می گفت: خدايا وقتی من کوچک بودم مورچه های زيادی را لگدمال کرده ام و در حال بازی کردن در کوچه ها مورچه های زيادی را کُشته ام. نکند که مرا در آتش عذابت بسوزانی. من وقتی شنيدم اين نوجوان به خاطر اين گناه آن قدر گريه می کند و نماز می خواند به خودم می انديشيدم که من چه قدر غافلم و از ياد آخرت دور مانده ام. ✨✨✨اللهم اغفرلی الذنوب✨✨✨ ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
⚪️ خاطره ای از شهید هاشم کلهر، پهلوان گردان مقداد یک روز به احمد کوچکی که در سال ۶۲ در اطلاعات و عملیات با شهید هاشم کلهر بودند و روی ارتفاع آق داغ در غرب قصرشیرین و ارتفاع فوق العاده سخت و صخره ای "بمو" در شمال سرپل ذهاب گفتم: حاجی لطفاً یک خاطره از هاشم بگو. ایشان نقل کرد: من با هاشم هم تیمی نبودم ولی به اتفاق او و سه نفر دیگر از اطلاعات و عملیات آمدیم تهران که با هیئت کوه نوردی استان، آموزش صخره نوردی ببینیم تا بهتر بتوانیم روی کوه "بمو" کار کنیم. یک روز با طناب، یک شیب معکوس را آمدیم پایین، هاشم گفت من میخواهم این مسیر را که باطناب آمدیم با دست بروم بالا. او از دستان بسیار قوی برخوردار بود. وقتی جایی را می گرفت، انگار با گیره محکم کرده بود. از دستش رها نمی شد. ما به همراه بچه های هیئت کوه نوردی ایستادیم کار هاشم را که صعود از شیب معکوس بود، تماشا می کردیم. کم کم کوه نوردان دیگری هم آمدند تا این صعود فوق العاده سخت را تماشا کنند. صعود او نیم ساعت به طول انجامید و او چنان با مهارت کار خود را انجام داد که تشویق حضار را به همراه داشت!! ایام آموزش ما مصادف بود با ماه مبارک رمضان. شب های قدر بعد از انجام آموزش می رفتیم پای منبر شیخ حسین انصاریان. یک شب که داشتیم به محل برگزاری سخنرانی و مناجات می رفتیم، در نزدیکی آنجا صدای شیون و ناله مردم بگوش می رسید. هاشم پرسید چه خبره؟ با تعجب گفتیم مثل اینکه شب قدر هست!! مردم حاجت دارند و یا دنبال عفو و بخشش خدای متعال هستند، از اینرو گریه و زاری می کنند. هاشم با تعجب گفت: خب!! گناه نکردن که راحت تر از این شیون و گریه هست! گناه نکن این همه هم شیون لازم نیست!! با تعجب به حرف هاشم گوش دادیم، بعد دیدم روایت هست که گناه نکردن آسان تر از توبه کردن است. —(به روایت حاج محمد علی کلهر) ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
⚪️ خاکریز خاطرات 🌿 دوران دفاع مقدس 🌓 شب قدر 💦 یک جوری گریه می‌کرد، انگار همه خانواده‌اش را از دست داده. گفتم نکند طوری شده. رفتم نزدیک‌تر. صدای «العفو العفو» گفتنش را که شنیدم، خیالم راحت شد. 🌙 شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان بود. در خلوت خودش داشت مناجات می‌کرد. خواستم برگردم سمت سنگر تا کمی بخوابم، که سرش را آورد بالا و چهره‌اش را دیدم. همان بسیجی پانزده ساله گروهان بود. از خودم خجالت کشیدم. كمی آب به صورتم زدم و راهم را کج کردم سمت چادر مراسم شب قدر!! 🎤 : محمدعلی قربانی ✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk 📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
📌 روزه داری در دوران اسارت/ روزه گـرفتن جـُرم سنگینی بود 🔹 آزاده سرافراز سردار حاج مرتضی باقری روایت می‌کند: بچه ها غذای ظهـر را در یک پلاستیک جمع کرده، چهـار گوشه آن را گـره زده و زیـر پیـراهن خـود پنهـان می کردند تا زمـان افطـار مخفیـانه استفاده شود. 🔸️ اگـر موقع تفتیش از کسی غـذا می گرفتند او را شکنـجه می دادند. ◇ آن غـذای سـرد ظهـر با غذای مختصری که احیانا در شب می دادند را بچه ها به عنوان افطـار می خوردند و تا افطـار روز بعد به همین ترتیب می گذشت. 🔹️ خدا شاهد است امروز که سالها از اسارت می گذرد به هنگام افطـار همه نوع خوراکی با بهترین کیفیت در سفـره هایمان یافت میشود ولـی لـذت افطـار دوران اسارت را ندارد. ◇ به نظـر من آن غذا غذای بهشتی بود و ما هنگام افطـار واقعا حضور خــدا را احساس می کردیم. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سی سال رفاقت تا بهشت 🔷️ شهید حسین پورجعفری به روایت نامه‌ای از شهید حاج قاسم سلیمانی که سی سال رفاقت را به تصویر می‌کشد. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 «فَفَرِّجْ عَنَّا فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا» ◇ الهی به مظلومیت کودکان غزه و مردم ستمدیده‌ی غزه
📌 فرقی که دربازی دراز شکافت و گفتی: یاعلی [ دلنوشته ای ویژه سالگرد شهید گلابعلی حسین زاده ] به نام خدای شهید 🔹️ در قاب عکس روی مزارت، همچنان آن چهره مردانه و جاودانه ات گرما بخش زندگی و قلبمان‌ است. در این کنج گلزار خوب حس می‌شود که کنارمان هستی و نغمه‌ی دلنشینت در گوش ما زمزمه می‌شود تا ترجمان و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا... باشد. 🔸️ سی و هفت سال است که چم‌امام حسن سِرّ دلبرانه ی تو را در سکوت خود فریاد می زند و مدام نام زیبای تو که دیگر برایش مفهوم غریبی نیست را هر روز برای خود ترجمه می‌کند. ◇ آن شوق و ترجمان از لحظه ایست که در تخته سنگی بزرگ در پای چم و رو به محراب آن مسجد فرقت شکافت و گلاب از گل گرفته شد و از عمق وجودت نداکردی و گفتی: یاعلی 🔻 راه تو ؛ مسیری روشن و مبین را پیش روی ما قرار داده و خون تو شمعی فروزان در تاریکی و گمراهی های ایام است. راهت، آرمان و اندیشه هایت میراثی جاودانه است که نسل به نسل و سینه به سینه در گردش ایام منتقل می شود تا برای ما باسلاح غیرت و دانش در سنگر خانواده، علم، جهاد ، صنعت و تولید برای گره گشایی معیشت مردم بر مدار اخلاق جوانه زده و شکوفا شود تا بتوانیم پرچم ایران اسلامی را بر بلندای قله افتخار به اهتزاز درآوریم. 🔸️ چندی پیش سعادت یافتیم که با خانواده در دیدار با امام و رهبر عزیزمان این عهد جاودانه را تجدید کنیم که تا آخرین قطره خون پاسدار درخت تناور انقلاب باشم که شهدا آن را علم کرده تا منتهی شود به روزی که خورشید عدالت و آزادی در تمام جهان طلوع کند ◇ فرزندت داود 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی از مستند «روایت فتح» و حال و هوای زیبای شهر تهران در هنگام بدرقه رزمندگان ♦️چقدر دلمان برای این مینی بوس های آخر فیلمی و شعارهای مسافرانش تنگ شده است. 🔸چقدر تفاوت است میان بدرقه کننده و بدرقه شوند و حال آنکه همه هم انقلابی اند! 👇 @ravayatefathavini
35.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 شهر .... 🎙 نوحه زیبا و شنیدنی از مداح اهل بیت علیهم السلام 🌺 شب قدر است و من قدری ندارم.... ، سرنوشت یکسال ما تعیین می شود . این شبها را از دست ندهیم. برای تعجیل در فرج مولایمان دعا کنیم. 💔 التماس دعا ------------------------------------------- ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP تلگرام https://t.me/farhange_paydari ایتا https://eitaa.com/farhange_paydari
"شهید سهراب (یاسر) عیسی پور"
شهید شب قدر، جانباز شهید شیعهٔ واقعی حضرت امیرالمومنین {ع} فرزند سلحشور حیدر کرّار افتخار حزب الله، قهرمان ما "شهید سهراب (یاسر) عیسی پور" -استاد بزرگ «کونگ فو توآ» (صاحب سبک ببر خونین) . متولد = اردبیل (بزرگ شده تهران) -جانباز شیمیایی دفاع مقدس -عضو گردان کمیل لشگر ۲۷ محمّد رسول الله (ص) شهادت = ۱۳۷۷/۱۰/۲۰ مصادف با شب بیست و سوم ماه رمضان . « جوان؛ سر نترس دارد و آرزوهای دور و دراز چه رسد به آنکه رزمی کار هم باشد هم آرزویش بلند است، هم همتش سهراب می خواست، استاد بزرگی شود شبیه (ابراهیم) میرزایی، قهرمان کونگ فو خیلی هم تلاش می کرد خیلی ها هم امیدوار بودند به جاهایی برسد امّا وقتی عاشق شد، راهش عوض شد همه چیزش عوض شد فکر و هدفش و زندگی کردنش وقتی عاشق خمینی شد جوان دیگری شد جوانی که می توانست مثل دیگر شاگردهای میرزایی برود خارج اما نرفت، ماند و در زیرزمین های مسجدها، باشگاه راه انداخت بچه ها را جمع کرد توی مسجد و بعد راهی جبهه کرد خودش بیشتر از بچه های باشگاه، جبهه می رفت جنگ که تمام شد، راهش را ادامه داد این بار هم بچه ها را مرد بار آورد نه بزن بهادر جنگ برای ما تمام شده بود، اما برای او نه او که هنوز آثار جنگ در بدنش بود همین آثار، بارها او را به بیمارستان کشاند هر چند نتوانست، پایبندش کند آثاری که بند پایش را از زمین گُسست و او را در شب قدر به آسمان کشاند بعد از چهارده روز کما » پاسدار بسیجی، استاد شهید، سهراب (یاسر) عیسی پور
هدایت شده از mehr
waqe_346196.mp3
29.55M
🌱 سوره واقعه با صدایِ دلنشین و گرمِ امیرحسین ساجدی رفاقت تا شهادت ┄┅─✵🕊✵─┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
هدایت شده از بسپاریم به خدا
4_5787171838098410001.mp3
29.55M
ترتیل سوره واقعه قاری: سيد امیرحسین ساجدی @sajedifr
4_6014823547375978677.mp3
25.65M
ترتیل سوره طور قاری: سيد امیرحسین ساجدی خدایی ناکرده ناخوش بودین تو اون حال گوش بدین! @sajedifr
هدایت شده از بسپاریم به خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نفس انسانی هنگامی که به لذات حقیقی برسد میفهمد؛ لذات حسی چیزی جز رنج نیست... @sajedifr
هدایت شده از بسپاریم به خدا
4_5922309376294523435.mp3
19.97M
تلاوتی به سبکی که اتمسفرش آرام کننده باشه ، بتونین هنگام خواب و عصبانیت یا ارام کردن بچه و.. ازش استفاده کنید. صفحه ۶ و ۷ ( سوره بقره ) @sajedifr
هدایت شده از بسپاریم به خدا
4_5847968642066549311.mp3
23.7M
ترتیل سوره مبارکه قاف قاری: امیرحسین ساجدی • باکیفیت سه بعدی @sajedifr
هدایت شده از بسپاریم به خدا
تلاوت سوره جن با صدای طبیعت.mp3
10.03M
ترتیل سوره مبارکه جن قاری: امیرحسین ساجدی • باکیفیت سه بعدی • همراه با صدای طبیعت • مناسب استماع قبل از خواب @sajedifr