eitaa logo
‹ یادگاࢪ مادࢪ ›
692 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
452 ویدیو
194 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خواستم اول رمان رو بدم دوستانی که تمایل دارن زودتر بخوننش.. بسم رب الحسین❤️😍
~•|♥️|•~ •| 🌱~ 🌎•|دنیایۍ‌ڪه‌امام‌زمانش‌⇓ 🌔•|شب‌تاصبح‌اشڪ‌بریزد‌• 💔•|ارزش‌دل‌بستݧ‌ندارد..؛ •❥•
امروز هم خدا در دفتر عشق غیبت تو را موجـّه نوشت؛ و واے بر من اگـر دلیل موجـّه بودن غیبتت باشم... ☘|°
امام سجاد(ع): ⚡️آن گاه كه قائم ما قيام كند ، خدا آفت را از شيعيان ما بزدايد و دل هايشان را چون پاره هاى آهن [استوار] سازد . 📙الخصال ، ج۲ ، ص۵۴۱ 🌹 🌹 ┏━✨⚜ 🍃 ⚜✨━┓
{🌱🖇} اِلہۍ از هَر چِہ غیرِ طُ هسْتْ استغفِرالله☝️ 🌻
قرار عاشقی با معشوق امام هشتم😍 اقا جان دلم تنگه برا حرمت پس کی منو زائره خودت میکنی
. پِدَرمْ دستِ مَـرا داد به دستانِ ـحُسِینـ...♥️🍃 خواست از هَر دو جَهـانم شَود آسودهِ خیال...❀✿ 🌹
| بیو🍃 | دل در اسارت ِ حسین ِ زهراست💔
تا زمانی که صدای اذان از مناره های مسجد بلند است❤️ نا امیدی گناهی کبیره است.😢 نماز اول وقت یعنی اقتدا به اقامون😍
لحظه حسینی11:11 بسم رب الحسین😍❤️💋 شروع یه روز تازه😘
سلام به ارباب✋ |•عاشق آن است کہ فکرش همہ خدمت باشد... صبحها در عطش عرض ارادت باشد... بهتر از حضرت ارباب ندیدم شاهے؛ کہ چنین باخبراز حال رعیت باشد•| السلام علیڪ یا ابا عبدالݪہ |🌱 صبحتون‌حسینے... |☀️ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡
Moon shadow💓✌: {•♥️✨•} حـال‌ِ خَـراب‌مـارآ ↛ درمـانۍڪن....😞🌱 「
مَن دور اُفتادَم اَزَت امّٰا تُو نَزدیٖڪے اِمروزَم‌ُو با تُو شُروع ڪَردَم ڪِہ اینجایٖـے...💔 جانم فدایت امام زمان غریبم#
امام رضاتمام زندگیمه: 🍁 😞|| به یاد مادر |• دیوار و اون دَر •| 💔 خم میشود بایادت ڪمرم 😭/: 🍂 🍁🍂
Moon shadow💓✌: ♥️🌱 فــی قَلبـی مَحڪـومِھ حُبُڪِ حسین:)♥️✨
آیت الله بهاءالدینی فرمودند: 💚 اگر زنان چادری می خواستند نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند, دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید. 💚 و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود: ☀ در درون قبر ☀ در برزخ ☀ در قیامت 🔥و اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان می دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش هاله ایی از اتش در دور خود دارند 💠
•{♥️}• 🎈 میـ ترسمـ از خودمـ وقتـیـ ڪـه نمیـ ترسمـ از
رمان#😍عاشقانه دو مدافع قسمت پنج و شش..
...♡داستان { 💚} در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان؟؟ ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود بلند شدم و درو اتاق و باز کردم جانم مامان   حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید از جاش بلند شد و خجالت زده گفت بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون ب مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود؟؟ چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء؟؟ هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم... صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم رفتیم تا بدرقشون کنیم مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو؟؟ با تعجب نگاهش کردم  نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزئین شده بود عجب سلیقہ اے من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم... شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم صب که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم خانم محمدی.....؟ ~~> ادامــــہ دارد....
...♡داستان { ♥️} خانم محمدے؟؟ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت  دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ  پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها؟؟ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام  بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود؟زشت بود؟ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا؟؟ بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... ~~> ادامــــہ ......
🍃 در هیاهوی بی حجابی ها چادرم را رها نخواهم کرد😌 ایهاالناس! تا نفس دارمـ😊 سنگرم را رها نخواهم کرد🙅 🎀چادرانه🎀 🌸
بسم رب المهدی الفاطمه تو مثل من سر كويت هزارها داري ولي بدان كه گدايت فقط تو را دارد... صبحتون بخیر # ♥️
|💛| +| خدا مے‌تواند خرابے‌هاے بنده‌اش را جبران کند ولے غیرخدا نمے‌توانند. خدا مے‌فرماید: من مے‌توانم سیئات را بہ حسنات تبدیل کنم، تو خراب کردے؛ من درستش مے‌کنم :) .. | •|♥️ { ... خودت به داد این برس...! }
امام رضاتمام زندگیمه: ـــــــــــــــــــــــــــ🍃💔 امام‌زمانت‌نیسـت..؛ راحتـے؟! :)
چــآدُر یعنی صعـ🚩ـود یعنی بالا رفتــن از ریسمانــ⛓ الهی اما؛ وقتی به قلـ🗻ـه میرسی که... حیــا را هم همــراه خودت داشته باشی غیر از اینــ☝️ حتما سقـ💥ـوط خواهی کرد حواست باشد خواهــر چــآدُر بدون حیــا هیچــ✋ است!!