eitaa logo
یادگاری های وحید یامین پور
114 دنبال‌کننده
48 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ گفت: کسی‌که واقعاً شاد است، هیچ‌وقت بلند بلند نمی‌خندد. خنده‌ی بلند اغلب برای پنهان کردن یک افسردگی درونی است. مثل افسردگی در ساعت‌های پایانی یک تعطیلات که آدم را به دست و پا زدن برای یک شادی مضحک وا می‌دارد. نکند زمان بگذرد و من به اندازه کافی شاد نبوده باشم! من به‌یاد کسانی می‌افتم که در راه بازگشت از شمال، با اضطراب آخرین ساعت‌های فراغت‌شان را می‌گذرانند... با پایکوبی دسته جمعی کنار جاده‌ها و نعره زدن در تونل‌ها... شادی، کالایی نیست که با خرج کردن پول و زمان، بدست آید؛ شادی با فائق آمدن و چیره شدن بر زمان بدست نمی‌آید. تلاش برای شاد بودن مساوی است با اضطراب و نهایتا افسردگی. بهجت و انبساط خاطر حقیقی، نه نسبتی با "تعطیلی" دارد و نه دارایی. شادی حقیقی از چشمه درون می‌جوشد. در هنگام "انس" و نه در "نسیان". @yadegarii
♨️ ما گاهی در جایی "هستیم" ولی آنجا "قرار" نداریم. بودن در جایی -یا جایگاهی- همیشه مساوق قرار گرفتن در آنجا نیست. "قرار" داشتن در گوشه‌ای از این جهان، چیز کمیابی است‌. وقتی جایی هستیم که آن‌جا قرار نداریم، دست‌مان به یک کار حقیقی نمی‌رود، دست‌مان دچار پریشانی می‌شود. نشانه قرار داشتن همین است که کارها با صرافت طبع انجام می‌گیرد. شاید به این فکر کنید که هرگاه احساس بی‌قراری کردید، جا و جایگاه خود را تغییر دهید تا به قرار برسید. اما بی‌قراری با جا-به-جا شدن منتفی نمی‌شود. وقتی از این سوی اتاق به آن‌سو نقل مکان کنید، اتاق شما عوض نمی‌شود. ما در عالَم هستیم در نسبت با چیزهایی دیگر. باید نسبت را تغییر داد تا عالم تغییر کند. کسی‌که نسبتش با عالم و آدم از جنس سود و زیان است با همه آدمهای دیگر از این جنس، در همه جای جهان در یک اتاق است و گاهی ممکن است از کسی که در اتاقش همجوار او نشسته دور و بیگانه باشد. نسبت‌هاست که عالمی را برای ما پدیدار و مرئی و عالمی را ناپدید و نامرئی می‌کند. آنگاه با آن‌ها که در یک عالمیم، هم‌زبان و هم‌نوا می‌شویم. اما جهان امروز جهان سوءتفاهم‌ و تخاصم و کین‌توزی است. @yadegarii
♨️ تفاوت شهید مطهری با بسياری از متفکرین امروزی در میزان سواد و مطالعه یا قدرت بیان و گفتار نیست. در این است که مطهری ایدئولوژی زده و مقیم جهان اراده فردی و دغدغه‌مند تصرف در اذهان مخاطبانش نبود. او اهل دعوت بود نه تصرف. فقط آنها که در مرحله تسلیم در برابر امر قدسی هستند، از انگیز‌ه‌های سوبژکتیو "تاثیرگذار بودن" خالی می‌شوند. بسیاری از روشنفکران و متفکران که دغدغه تاثیرگذاری دارند، به جای دعوت وارد وادی تصرف می‌شوند و گرفتار مهلکه‌ی سوبژکتیویته اند و در سودای تبلیغ و تغییر دیگران هستند. مطهری تسلیم بود و این او را ماندگار کرد. ماندگاری در پیوستن به حق است. @yadegarii
♨️ هنوز کسانی پیدا میشن که ساعتها بنشینن و کتابهای ۱۰۰۰ صفحه ای و حجیم‌تر بخونن؟ آیا از اون موقع که همه ساعت مچی دارند و ده‌ها اپلیکیشن و ابزار برنامه‌ریزی و متدهای موفقیت فراگیر شده تا انسان بر وقت و زمان غلبه کنه ، بیشتر مبتلا به کمبود وقت، بی‌حوصلگی و "عجله" نشده؟ هر شبانه‌روز ۲۴ ساعته ولی در دل هر ثانیه، زمانهای دیگری پنهان شده که با اسراری میشه قفلش رو باز کرد و سعه‌ی وقت رو ایجاد کرد. بشر جدید با اراده‌ی بر غلبه بر زمین و زمان، تمام کلیدهای باز کردن این قفل‌ها رو از دست داده. مفهوم "برکت" از زمین و زمان رخت بربسته. @yadegarii
♨️ اگر اندیشه مرگ نباشد و زندگی تا بی‌نهایت ممتد فرض شود، آنگاه هیچ درکی از مسئولیت، اولویت و فوریت در زندگی نخواهد بود. ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند از تفسیر این خبر که: "تفکّر ساعة خيرٌ من عبادة سنة". شیخ ما گفت: "یک ساعت اندیشه از نیستی خویش بهتر از یک سال عبادت به اندیشه‌ی هستی خویش." وجدان و خودِ اصیل انسانی تا زمانی‌که گم‌گشته در اهواء‌ و ورّاجی‌ها و بوالفضولی‌های همگانیِ خیابانی است، از ما پنهان است. فقط آن‌گاه که دلشوره‌ی مرگ رخ می‌دهد و انسان مرگ را نه مرگ دیگری بلکه مرگ خود می‌بیند یا با یک مرگ ناگهانی بزرگ غیرمنتظره مواجه می‌شود، در آستانه‌ی افشاشدگی خود قرار می‌گیرد. بیرون از افشاگری مرگ، همه‌ی فهم‌ها منفعلانه و دروغین است و آنچنانکه آوینی در "آخرین دوران رنج" می‌گوید، نظم و انضباط نهیلیستی در متن روزمرگی اختیار و آگاهی انسان را می‌رباید و خفه می‌کند. راز اینکه هنر و شعر در همسايگی رنج و دلشوره‌ی مرگ متولد می‌شود همین آگاهی حقیقی و بی‌پرده از خویش و هستی است. @yadegarii
"غربت" چیست و غریب چه کسی است؟ غربت، سکوت کردن در زمان گفتن است؛ از این تعبیر دقیقتر، غربت "نتوان گفتن" است. قرار گرفتن در قرب چیزی که زبان را یارای سخن گفتن از آن نیست. مومن در دنیا غریب است چون آنچه را در می‌یابد به زبان روزمره به سخن درنمی‌آید. او گنگ خواب دیده است و عالم تمام کر. اینجاست که شهادت به میدان می‌آید تا زبان عالَم به راز گفتن باز شود. شهادت، گواهی دادن به رازی است که غریب در غربتش گفتن آن را رها کرده بود... در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی‌شود. @yadegarii
♨️ انسانی که به اندازه‌گیری و انباشت اطلاعات رو می‌آورد، به اندیشیدن پشت میکند. علم جدید، انسان بی‌اندیشه می‌سازد. اولین تاثیر بیگانگی با اندیشه، آوارگی است. اندیشیدن با "ریشه داشتن" همراه است. انسان بیگانه با اندیشه، روی زمین جایی برای سُکنی گزیدن و ریشه دوانیدن پیدا نمی‌کند. ما اغلب مسکن داریم ولی سُکنی، نه. به همین جهت انسانِ آواره، به توریسم و سپس به مهاجرت رو میاورد. ولی هیچ مقصدی برای توریست یا مهاجر، محلی برای سکنی نیست. انسان بدون انس با اندیشه، همه جا آواره است. او با زمینی که ریشه‌هایش را بپروراند، بیگانه است. @yadegarii
♨️ چیزی که می‌ماند، خاطره است. خاطره، طلاست. ما با خاطرات‌مان زنده‌ایم نه با سکو‌ها و آویزها. خاطره‌ها از آن جهت که به تاریخ معنا میدهند، همه خوب‌ و گرانبها هستند، چه تلخ چه شیرین‌. @yadegarii
♨️ "تجارت توجه"، این حقیقت کاری است که خیلی از ماها در شبکه‌های اجتماعی به اسم تبلیغ دین انجام می‌دهیم. @yadegarii
♨️ اسلام، "مِهربنیاد" است. عقلانیت اسلامی هم آنگاه که بر مدار مهرورزی ظهور کند و نتیجه‌اش الفت باشد، عقلانیت است و در غیر این‌صورت جهل است. فرمود "التودّد، نصف العقل": دوست داشتن، نصف عقل است. عقل و حکمت عملی، آنگاه که در سیاست مُدُن و تدبیر منزل در کار می‌آید، باید به الفت و مهرورزی و مواسات بینجامد و اگر به فُرقت و نزاع انجامید، آنچه در کار است از جنود جهل است. @yadegarii
♨️ "وفاق" اعتباری است، اصالت با "الفت" است. وفاق، مصلحت‌محور و توافقی بر "غرض مشترک" است. الفت، غیر غرض‌ورزانه و بر اساس صدق و از شعب وَلایت است. الفت که به محاق برود، ناچار و ناگزیر از وفاقیم. اما هوش‌دار که مومنین با رشته ولایت به‌هم وصل‌اند و قطع این سلسله به رانده شدن از بارگاه ولاء می‌انجامد. الفت، حقیقت اخوت است و اخوت شکل ساختاری به‌هم پیوستن مؤمنین در جامعه است. الفت، حقیقت و باطن اخوت است و اخوت جامه و کالبد الفت. الفت، با مهرورزی غیر غرض‌ورزانه تجلی می‌کند و این تجلی فقط از قلبی سر می‌زند که از "شحّ نفس" (بُخل و تنگ‌نظری) به‌دور باشد و این صفت انصار رسول الله(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) است که فرمود: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون(سوره حشر/٩) @yadegarii
♨️ "خواستن"، توانستن است. این ضرب‌المثل پرتکرار را چگونه می‌فهمیم؟ "خواستن" را اراده خودبنیاد می‌فهمیم. بنابراین یعنی اراده کن آنوقت توانایی انجامش را خواهی یافت. حالا به معنای حقیقی "خواستن" توجه کنید. خواستن یعنی طلب و تمنّا. توانایی حقیقی(خصوصا در امور معنوی) آنگاه رو می‌آورد که در جان ما طلب و تمنّای حقیقی طلوع کند. اراده و عزم در خلاء و به خودی خود متولد نمی‌شود. اراده همواره "اراده برای..." است. اراده برای کاری و به هدفی طلوع می‌کند و منشاء کار و اثر می‌شود و این مسبوق به یک طلب و تمناست. ما باید "بخواهیم" یعنی در موضع طلب و تشنگی حقیقی قرار بگیریم. آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست تشنگی با اراده‌های غرورآمیز متکی به نفس بدست نمی‌آید. از طرفی تشنگی و تمنا همان اجابت است. از اینجاست که مولوی تشنگی را با جوشش آب پیوند زده است... فرق بین آن اراده خود بنیاد با طلب تشنگی همان فرق بین روانشناسی زرد و تکنیکهای کسب موفقیت است با عرفان. @yadegarii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ بسیاری از آنها که در حجاز هم‌عصر پیامبر بودند، اعجاز قرآن را درمی‌یافتند ولی چون نمی‌توانستند عقیده خود را رها کنند، ایمان نمی‌آورند. امروز بسیاری هستند که اساساً اعجاز قرآن را نمی‌فهمند و در باطن تفاوتی بین قرآن و کتابهای تاریخی دیگر قائل نیستند، هرچند احتیاطاً حرمت آنرا نگه می‌دارند. همان‌ها که در پاسخ به پرسش رایج "معجزه پیامبر اسلام چیست؟" سریعاً خواهند گفت: قرآن. جاهلیت آن عربِ ۱۴ قرن پیش که اعجاز را می‌فهمید و ایمان نمی‌آورد، بیشتر بود یا جاهلیت امثال ما که اعجاز قرآن را اساساً نمی‌فهمیم؟ جاهلیت معاصر به این معنا که عقل علم‌زده‌ی ما توان ارتباط با معانی قرآن را نداشته باشد، مهلکت‌تر از جاهلیت اولی نیست؟ @yadegarii