eitaa logo
یادگاری های وحید یامین پور
116 دنبال‌کننده
50 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ بشر وقتی متذکر تنهایی و غربت و درافتادگی خودش در عالم شد، حیرت و هیبت او را فرامیگیرد. این لحظه حقیقی‌ترین زمان بودن ما در هستی است.(هایدگر آنرا اگزیستانس حقیقی می‌نامد) لحظه‌ای که تفکر جوانه می‌زند‌. او گاهی به غوغای جماعت پناه می‌برد تا از این درک و دریافت فرار کند. غفلت جمعی نوعی پنهان شدن از این درک حیرت زاست. اما انسان با گم‌گشتی در جمع از تنهایی می‌گریزد. هستند کسانی‌که زیستشان "خلاف آمد عادت" است. اهل معنا از "خلوت" کام می‌گیرند. در خِلاف‌آمدِ عادت، بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلفِ پریشان کردم @yadegarii
♨️ حتی در عبادات هم گرفتار این سوداگری هستیم؛ فرمود: عبادة التجار! ولی نوعی از اعجاز در برخی عبادات هست که در متن سوداگری با خدا شما را به ناگاه به ورای سود و زیان بالا می‌کشد. شاید بهترین مثالش اشک بر اباعبدالله باشد. ممکن است کسی به طمع انبوه ثواب و وجوب بهشت که در روایات آمده به آن رو کند، اما دقیقا در لحظه‌ای که زلفش به زلف یار گره خورد و طعم انس با یاد او در کامش نشست، فانی می‌شود و در برابر هیبت ولی‌ّ‌الله زانو می‌زند و محو زیبایی و شکوه او می‌شود. این لحظه، تنها لحظه فراتر رفتن از پستی دائمی و سوداگری بیمارگونه ماست. لحظه، لحظه‌ی عشق است و نوشیدن از آب حیات. باقی لحظات که ما عاقلانه سوداگری می‌کنیم، همه مُردگی است. حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی منبعش خاک در خلوت درویشان است @yadegarii
♨️ 🔸️نسبت ما با انسانها از جنس نسبت ما با اشیاء نیست. نسبت ما با اشیاء برای دستیازی یا تولید و مصرف است ولی اهتمام ما به انسان از جنس "دلواپسی" (solicitude) است. دلواپسی یعنی به انسان‌ها کمک کنیم به امکان‌های خویشتن برسند، آنها را برای خود نخواهیم. در حالیکه انسان مدرن با انسانها هم نسبتی غیرانسانی برقرار می‌کند و گویا می‌خواهد آنها را تملک کند یا از آنها متمتع بشود. این خاصیت تفکر تکنیکی است. انسانها شیء نیستند بلکه به تعبیر هایدگر هم-دازاین اند. او شکل اهتمام به یک انسان را "دلواپسی" می‌نامد. @yadegarii
♨️ به این فکر کردید که چرا در جهان پیشا تجدد چیزی به نام اوقات فراغت و تفریح چندان شناخته شده نبوده؟ آیا مردم از کار کردن خسته نمی‌شدند؟ بُعدِ گاه‌شمار مدرنیته به انسان می‌آموزد زمان را اندازه بگیرد و زندگی اش را در ظرف زمان بسنجد؛ کار، زندگی، تفریحات و همه چیزش را. آنگاه یک قسمت از زندگی را برای لذت‌بردن کنار می‌گذارد و بقیه زندگی را معطوف به آن تنظیم می‌کند. کار، شر، رنج و شکنجه‌ای است برای تمهید و فراهم کردن امکان لذت در بخش دیگری از زندگی مثلا در پایان هفته یا تعطیلات سال نو. ولی وقتی زندگی و کار از زمان لذت تفکیک شد، لذتِ محدود به زمان و مکان، خودش به فشار مضاعف روانی تبدیل می‌شود. سوژه مدرن، برای لذت بردن در بخشی از زندگی، تحت فشار زمانی است که به سرعت می‌گذرد و گویی از ابتدا نگران به پایان رسیدن آن است. اما انسان پیشاتجدد غالبا کارش، هنرش بوده و آفرینندگی او در صناعت، طبیعت و خدمت، بخش اصلی و معنابخش زندگی‌اش بوده است. برای او کار، شر نیست و زندگی به رنج و لذت تقسیم نشده است. مفهوم افسرده‌ی بازنشستگی در سنین میانسالی را با نشاط سالخوردگانی که در جهان سنتی خود تا روزهای پایان عمر با جدّیت به کارشان مشغولند، مقایسه کنید. @yadegarii
♨️ ما آزادتریم یا انسانی در ۳۰۰ یا ۷۰۰ سال پیش؟ همیشه از خودم می‌پرسم شیخ انصاری چطور تمام زندگی‌اش را رها کرد و قدم در سفری گذاشت که نه مقصدش معلوم بود و نه مسافتش و نه مدت زمانش؟! مرتضی از دزفول به بروجرد رفت، از آنجا به اصفهان، از آنجا به کاشان... صاحب‌دل فرزانه‌ای را گوشه‌ای از کویر پیدا کرد و سه سال همانجا ماند تا بیاموزد. همانطور که سعدی، همانطور که غزالی، همانطور که مولوی، همانطور که ملاصدرا... آزاد و رها، هزاران فرسخ را بدون معلوم کردن هدف طی می‌کردند؛ بدون ویزا، بدون بیمه، بدون اینکه در دسترس باشند، بدون رزرو بلیط و هتل... بدون محاسبه‌ی جایگاه و سود و زیان و بدون دغدغه‌ی بازنشستگی و حساب بانکی... حالا ما بیمه و حساب بانکی و امکان رزرو اینترنتی بلیط و هتل و فاند و گرنت و... را داریم، ولی مثنوی معنوی، اسفار اربعه، رسائل و مکاسب، بوستان و گلستان، کیمیای سعادت و هیچ چیز دیگری شبیه به آن نداریم.‌ گمان می‌کنیم آزادتریم، ولی گویی مدرنیته بزرگترین زندان تاریخ بشر را ساخته، زندانی با خوراک نیهیلیسم. @yadegarii
♨️ لحظه تولد، لحظه قرار گرفتن ما در قایقی است که در رودخانه‌ای به سوی حفره‌ی سیاه مرگ در حرکت است. ما در این قایق قد می‌کشیم و پیر می‌شویم، بدون اینکه حتی لحظه ای بتوانیم آنرا متوقف کنیم یا به سرنوشت دیگری، جایی جز حفره‌ی مرگ، منحرفش کنیم. تمام قایق‌های پیش از ما، بدون استثنا به این حفره افتاده‌اند. کل زندگی، بودن ما در این قایق، لحظه‌ی پیشامرگ است. همه‌ی آنها که به سوی مرگ‌اند، به کاری جز آگاهی نسبت به حفره‌ی مرگ مشغولند. فقط آنها که به یاد حفره‌اند، متوجه "بودن" خود پیش از آن حفره‌اند. به تعبیر هایدگر، در مرگ، خفای بزرگ "بودن" آشکار می‌شود. لحظه‌ی این آشکارگی، که محصول انس با یاد مرگ است، امکان قیام حقیقی انسان در عالم(اگزیستانس حقیقی) فراهم می‌شود و او به وادی "حیرت" قدم می‌گذارد. حیرت، سرآغاز هنر و تفکر حقیقی است. @yadegarii
♨️ صبر، تلاش و عزم برای باقی ماندن در مقام شُکر است. حالِ شُکر، عالی‌ترین جایزه‌ی بصیرت است. و بصیرت یعنی مقاومت در برابر عادی شدن امور و تذکر حقیقی نسبت به ایّام الله و کشف اراده‌ی خدا در تاریخ. فرمود: و قلیل من عبادي الشكور(سبأ/١٣) و عده قلیلی از بندگانم اهل شُکر اند @yadegarii
♨️ فروید جایی گفته است تمدن غرب سه جراحت شدید بر خودشیفتگی انسان وارد کرده: جراحتی که کوپرنيک وارد آورد و آن اینکه زمین مرکز کائنات نیست که سیاره کوچکی است رها شده در فضایی لایتناهی؛ جراحتی که داروین با فرضیه انسان (اشرف مخلوقات!) از نسل میمون است، وارد کرد؛ و جراحتی که خود فروید با توضیح اینکه سرچشمه رفتار و انتخاب انسان نه عقلانیت و آگاهی که همه چیز بر ناخودآگاه استوار است وارد آورد. تحقیر سه‌گانه انسان: تحقیر کیهان‌شناختی، تحقیر زیست‌شناختی و تحقیر روانشناختی؛ شما فکر می‌کنید این تحقیرها و جراحت‌ها باعث تواضع انسان مدرن شد؟ نه! خود را جای خدا نشاند. @yadegarii
♨️ بله، محور اعتکاف "خلوت" است. اما اعتکاف فقط در مسجد "جامع" شهر پذیرفته می‌شود‌... و در این شرط، نکته‌ی ظریفی است. خلوت، عزلت از جامعه مؤمنین و سلوک در حاشیه تاریخ نیست. حتی درونی‌ترین و فردی‌ترین عبادات در قیام و حضور در متن تاریخ پذیرفته می‌شود. ...وگرنه امام را در کربلا سر می‌بُرند و مومنی مقدس در کنج خانقاهی سر به سجده تسبیح خدا می‌گوید! @yadegarii
♨️ با کسی که از ابتدای گفتگو، دنبال نتیجه‌ی گفتگوست، نمی‌توان گفتگو کرد. گفتگو گاهی نوعی تفکر مشترک است که به حیرت می‌انجامد. و این حیرت شاید از بزرگترین مواهبی است که ممکن است یک گفتگو در پی داشته باشد. @yadegarii
♨️ لحظه‌ی ذکر، لحظه‌ای است که در نگاه شما به عالَم و در درک شما از چیزها ناگهان افق جدید و زاویه‌ی تازه‌ای از حقیقت گشوده می‌شود که در لحظات عادی زندگی دیده و درک نمی‌شود. لحظه‌ی ذکر همیشگی نیست. حواله‌ای از عالم بالاست که ما را در "طرب" تازه می‌کند. این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد دریاب دمی که با طرب می‌گذرد @yadegarii
♨️ برای رسیدن به هر بهشتی فقط یک صراط هست که آن‌هم از میان جهنم می‌گذرد. آنها که با دیدن جهنم از پیمودن صراط منصرف می‌شوند و راه دیگری را جستجو می‌کنند، برای همیشه در آرزوی بهشت خواهند ماند. @yadegarii
♨️ تکنولوژی‌های نوین ارتباطی، کامل‌ترین ظهور اراده‌ی به "تصرّف" و غلبه‌ی انسان بر انسان‌اند. ولی حقیقت، برای بسط خود، انسان را فرا می‌خواند و "دعوت" می‌کند نه تصرّف. @yadegarii
♨️ به هر میزان انس و آشنایی ما با چیزها بیشتر می‌شود، نسبت به آنها مسئولانه‌تر سخن خواهیم گفت و بعید است در قبال آنها با صدای بلند و لحن بی‌پروا نقادی کنیم. سخنِ اُنس، از جنس نجواست. غالباً بی‌پروایی نسبت به چیزها از سر بیگانگی و دوری است. @yadegarii
♨️ اگر دین، کل زندگی ما نباشد، حتی اگر بخش بزرگی از زندگی ما باشد، باز هم سکولار هستیم. اگر شما انگلیسی زبانی باشید که تمام روز درباره تاریخ و فرهنگ ایران سخن می‌گویید، باز هم ایرانی به‌حساب نخواهید آمد. لحن و زبان، خود باید گویای این باشد که اهل کدام عالمیم... حتی اگر در آن عالم سرگرم کاری دیگر باشیم. @yadegarii
♨️ یکی از ویژگی‌های اهل بهشت این است که در دلشان نسبت به دیگر مومنان کدورت و حسد و کینه‌ای نیست. اگر این ویژگی را در دنیا در کسی دیدید، او همین الان یک رفیق بهشتی است. ➕️خداوند در آیه ۴۷ سوره حجر می‌فرماید: و نزعنا ما في صدورهم من غلّ اخواناً... "و ما آیینه دلهای پاک آنها را از کدورت کینه و حسد و هر خلق ناپسند به کلی پاک و پاکیزه ساختیم و همه برادروار روبروی یکدیگر بر تختهای عزت بنشینند." ➕️و برای رسیدن به این ویژگی در آیه ۵۳ سوره اسراء دستوری داده است: وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ "به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد می‌کند." ➕️و این را یک خواسته مهم مومنان می‌داند چه آنها همیشه اینچنین دعا می‌کنند: ...يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ(حشر/۱۰) :...و آنان دایم به درگاه خدا عرض می‌کنند: پروردگارا، بر ما و برادران دینی‌مان که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش و در دل ما هیچ کینه و حسد مؤمنان قرار مده، پروردگارا، تویی که بسیار رؤوف و مهربانی" 🔺️ دعای آیه ۱۰ سوره حشر را حفظ کنیم و همیشه بخوانیم تا یکی از اوصاف اهل بهشت را در خود ایجاد کرده باشیم. @yadegarii
♨️ دعا، فقط آن جملاتی نیست که بر زبان می‌آوریم. دعا، صدای پنهان در جان ماست. میل و خواست مخفی که گاهی خودمان هم آنرا به خوبی نمی‌شنویم. خداوند "سمیع" و بلکه "اسمع السامعین" است. اصل دعا همان اشتیاق و فریاد ناگفته‌ی پنهان در جان‌هاست که خدا آنها را می‌شنود. شاید تقدیر ما را همان‌ها رقم بزند. گاهی از بین هزار نام خدا در جوشن کبیر یا صد فقره از مناجات ابوحمزه با یکی از آنها گره می‌خوریم و خود را در کنار آن اسم یا دعا حاضر می‌بینیم. اینجا همان جایی است که دعای مخفی جان‌ها ظهور می‌کند. اغلب، آنچه بر زبان می‌آوریم لقلقه‌ایست بیگانه با حقیقتی که در جان پنهان کرده‌ایم. هر قدر این بیگانگی کمتر باشد، به حقیقت دعا و استجابت نزدیکتریم. ادعیه‌ای که از اهل بیت علیهم‌السلام به ما رسیده‌اند شاید کمکی است به وجود لال ما تا زبان باز کند؛ تا آنچه در چاه جان پنهان دارد، بالا بکشد و به گوش خودش بشنود و آن‌گاه در نقطه گفتگو با خدا قرار گیرد. و این همانا استجابت است. @yadegarii
♨️ گفت: کسی‌که واقعاً شاد است، هیچ‌وقت بلند بلند نمی‌خندد. خنده‌ی بلند اغلب برای پنهان کردن یک افسردگی درونی است. مثل افسردگی در ساعت‌های پایانی یک تعطیلات که آدم را به دست و پا زدن برای یک شادی مضحک وا می‌دارد. نکند زمان بگذرد و من به اندازه کافی شاد نبوده باشم! من به‌یاد کسانی می‌افتم که در راه بازگشت از شمال، با اضطراب آخرین ساعت‌های فراغت‌شان را می‌گذرانند... با پایکوبی دسته جمعی کنار جاده‌ها و نعره زدن در تونل‌ها... شادی، کالایی نیست که با خرج کردن پول و زمان، بدست آید؛ شادی با فائق آمدن و چیره شدن بر زمان بدست نمی‌آید. تلاش برای شاد بودن مساوی است با اضطراب و نهایتا افسردگی. بهجت و انبساط خاطر حقیقی، نه نسبتی با "تعطیلی" دارد و نه دارایی. شادی حقیقی از چشمه درون می‌جوشد. در هنگام "انس" و نه در "نسیان". @yadegarii
♨️ ما گاهی در جایی "هستیم" ولی آنجا "قرار" نداریم. بودن در جایی -یا جایگاهی- همیشه مساوق قرار گرفتن در آنجا نیست. "قرار" داشتن در گوشه‌ای از این جهان، چیز کمیابی است‌. وقتی جایی هستیم که آن‌جا قرار نداریم، دست‌مان به یک کار حقیقی نمی‌رود، دست‌مان دچار پریشانی می‌شود. نشانه قرار داشتن همین است که کارها با صرافت طبع انجام می‌گیرد. شاید به این فکر کنید که هرگاه احساس بی‌قراری کردید، جا و جایگاه خود را تغییر دهید تا به قرار برسید. اما بی‌قراری با جا-به-جا شدن منتفی نمی‌شود. وقتی از این سوی اتاق به آن‌سو نقل مکان کنید، اتاق شما عوض نمی‌شود. ما در عالَم هستیم در نسبت با چیزهایی دیگر. باید نسبت را تغییر داد تا عالم تغییر کند. کسی‌که نسبتش با عالم و آدم از جنس سود و زیان است با همه آدمهای دیگر از این جنس، در همه جای جهان در یک اتاق است و گاهی ممکن است از کسی که در اتاقش همجوار او نشسته دور و بیگانه باشد. نسبت‌هاست که عالمی را برای ما پدیدار و مرئی و عالمی را ناپدید و نامرئی می‌کند. آنگاه با آن‌ها که در یک عالمیم، هم‌زبان و هم‌نوا می‌شویم. اما جهان امروز جهان سوءتفاهم‌ و تخاصم و کین‌توزی است. @yadegarii
♨️ تفاوت شهید مطهری با بسياری از متفکرین امروزی در میزان سواد و مطالعه یا قدرت بیان و گفتار نیست. در این است که مطهری ایدئولوژی زده و مقیم جهان اراده فردی و دغدغه‌مند تصرف در اذهان مخاطبانش نبود. او اهل دعوت بود نه تصرف. فقط آنها که در مرحله تسلیم در برابر امر قدسی هستند، از انگیز‌ه‌های سوبژکتیو "تاثیرگذار بودن" خالی می‌شوند. بسیاری از روشنفکران و متفکران که دغدغه تاثیرگذاری دارند، به جای دعوت وارد وادی تصرف می‌شوند و گرفتار مهلکه‌ی سوبژکتیویته اند و در سودای تبلیغ و تغییر دیگران هستند. مطهری تسلیم بود و این او را ماندگار کرد. ماندگاری در پیوستن به حق است. @yadegarii
♨️ هنوز کسانی پیدا میشن که ساعتها بنشینن و کتابهای ۱۰۰۰ صفحه ای و حجیم‌تر بخونن؟ آیا از اون موقع که همه ساعت مچی دارند و ده‌ها اپلیکیشن و ابزار برنامه‌ریزی و متدهای موفقیت فراگیر شده تا انسان بر وقت و زمان غلبه کنه ، بیشتر مبتلا به کمبود وقت، بی‌حوصلگی و "عجله" نشده؟ هر شبانه‌روز ۲۴ ساعته ولی در دل هر ثانیه، زمانهای دیگری پنهان شده که با اسراری میشه قفلش رو باز کرد و سعه‌ی وقت رو ایجاد کرد. بشر جدید با اراده‌ی بر غلبه بر زمین و زمان، تمام کلیدهای باز کردن این قفل‌ها رو از دست داده. مفهوم "برکت" از زمین و زمان رخت بربسته. @yadegarii
♨️ اگر اندیشه مرگ نباشد و زندگی تا بی‌نهایت ممتد فرض شود، آنگاه هیچ درکی از مسئولیت، اولویت و فوریت در زندگی نخواهد بود. ابوسعید ابوالخیر را پرسیدند از تفسیر این خبر که: "تفکّر ساعة خيرٌ من عبادة سنة". شیخ ما گفت: "یک ساعت اندیشه از نیستی خویش بهتر از یک سال عبادت به اندیشه‌ی هستی خویش." وجدان و خودِ اصیل انسانی تا زمانی‌که گم‌گشته در اهواء‌ و ورّاجی‌ها و بوالفضولی‌های همگانیِ خیابانی است، از ما پنهان است. فقط آن‌گاه که دلشوره‌ی مرگ رخ می‌دهد و انسان مرگ را نه مرگ دیگری بلکه مرگ خود می‌بیند یا با یک مرگ ناگهانی بزرگ غیرمنتظره مواجه می‌شود، در آستانه‌ی افشاشدگی خود قرار می‌گیرد. بیرون از افشاگری مرگ، همه‌ی فهم‌ها منفعلانه و دروغین است و آنچنانکه آوینی در "آخرین دوران رنج" می‌گوید، نظم و انضباط نهیلیستی در متن روزمرگی اختیار و آگاهی انسان را می‌رباید و خفه می‌کند. راز اینکه هنر و شعر در همسايگی رنج و دلشوره‌ی مرگ متولد می‌شود همین آگاهی حقیقی و بی‌پرده از خویش و هستی است. @yadegarii
"غربت" چیست و غریب چه کسی است؟ غربت، سکوت کردن در زمان گفتن است؛ از این تعبیر دقیقتر، غربت "نتوان گفتن" است. قرار گرفتن در قرب چیزی که زبان را یارای سخن گفتن از آن نیست. مومن در دنیا غریب است چون آنچه را در می‌یابد به زبان روزمره به سخن درنمی‌آید. او گنگ خواب دیده است و عالم تمام کر. اینجاست که شهادت به میدان می‌آید تا زبان عالَم به راز گفتن باز شود. شهادت، گواهی دادن به رازی است که غریب در غربتش گفتن آن را رها کرده بود... در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی‌شود. @yadegarii
♨️ انسانی که به اندازه‌گیری و انباشت اطلاعات رو می‌آورد، به اندیشیدن پشت میکند. علم جدید، انسان بی‌اندیشه می‌سازد. اولین تاثیر بیگانگی با اندیشه، آوارگی است. اندیشیدن با "ریشه داشتن" همراه است. انسان بیگانه با اندیشه، روی زمین جایی برای سُکنی گزیدن و ریشه دوانیدن پیدا نمی‌کند. ما اغلب مسکن داریم ولی سُکنی، نه. به همین جهت انسانِ آواره، به توریسم و سپس به مهاجرت رو میاورد. ولی هیچ مقصدی برای توریست یا مهاجر، محلی برای سکنی نیست. انسان بدون انس با اندیشه، همه جا آواره است. او با زمینی که ریشه‌هایش را بپروراند، بیگانه است. @yadegarii
♨️ چیزی که می‌ماند، خاطره است. خاطره، طلاست. ما با خاطرات‌مان زنده‌ایم نه با سکو‌ها و آویزها. خاطره‌ها از آن جهت که به تاریخ معنا میدهند، همه خوب‌ و گرانبها هستند، چه تلخ چه شیرین‌. @yadegarii